هر سال سعي مي شود تعداد بازديد کنندگان 500 هزار نفري بيشتر از سال قبل اعلام شود. يعني از الان مي شود پيش بيني کرد که سال بعد حداقل 6 ميليون نفر از نمايشگاه بازديد مي کنند. جالب است جايي که بايد آمار اعلام کنيم نمي کنيم در عوض جاي ديگر آمارهاي غليظ اعلام مي کنيم.

گروه فرهنگی مشرق - با وجود پایان نمایشگاه کتاب تهران کم کمک، حرف و حدیث ها درباره کتاب و نمایشگاه فروکش می‌کند؛ اما در نمایشگاه کتاب امسال اتفاقاتی رخ داده است که شاید در نگاه اول آنچنان به چشم نیاید، اتفاقاتی زیرپوستی که مرور آن برای علاقمندان به فرهنگ و البته مدیران فرهنگی و همچنین عموم مردم جالب و سازنده است.

* کتاب و کتاب خواني در صدا و سيما
"رسانه ملي وظيفه جدي در امر تريوج و گسترش فرهنگ کتابخواني دارد و در شبکه‌هاي مختلف شوراي کتاب تشکيل شده است ... مقوله کتابخواني از اولويت‌هاي ما در برنامه‌سازي است و..."
اين صحبت ها آقاي دارابي معاون سيماي سازمان صدا و سيما در بازيدش از نمايشگاه کتاب گفته. اگر مقوله "کتاب و کتابخواني" براي مسئولان صدا و سيما در اولويت بوده و اينقدر جدي است نمي دانم چرا هنوز آيين نامه معرفي و تبليغ کتاب در صدا و سيما تدوين و نهايي نشده است.
از سال 84 قرار بوده مسئولان وزارت ارشاد و مسئولان صدا و سيما يک آيين نامه يک صفحه اي براي معرفي و تبليغ کتاب در صدا و سيما تدوين و امضاء کنند که اين آيين نامه بعد هفت سال و عوض شده دو سه وزير هنوز به نتيجه اي نرسيده است. از هر طرف هم که مي پرسيم و پيگيري مي کنيم مساله به گردن ديگري مي اندازد.
                                     *           *            *
* تناقض هاي ما
انتشارات "عرفان" از ناشران فعال افغاني در ايران است که کتاب هاي خوبي هم در زمينه تاريخي و ادبي منتشر مي کند. از جمله چندين کتاب از محمدکاظمي کاظمي چاپ کرده است مثل ديوان بيدل. "عرفان" هر سال در بخش ناشران عمومي در شبستان اصلي غرفه داشت اما نمي دانم چرا امسال در بخش ناشران عمومي بهش غرفه نداده بودند. اين ناشر را امسال به طبقه دوم شبستان انداخته بودند که ويژه بخش خارجي بود.
خوب، اين هم از تناقض هاي ما است. از طرفي شعار "هم زباني" و "هم فرهنگي" و "هم تمدني" با کشورهاي فارسي زبان مي دهيم از طرف ديگر اين طور برخورد مي کنيم.

* بليه آمار
آقاي دري رئيس نمايشگاه روز جمعه (روز دهم نمايشگاه) اعلام کرد: تا پايان ديروز 5 و نيم ميليون نفر از نمايشگاه ديدن کردند که بيشترين بازديد کننده مربوط به روز پنج شنبه بوده، ديروز يک ميليون و 320 هزار نفر به نمايشگاه کتاب آمدند.
راستش ما که هر سال و هر روز در نمايشگاه بوديم اين آمارها کمي عجيب مي نمود.
روز جمعه به آقاي رضواني قائم مقام نمايشگاه که براي بازديد از روابط عمومي و قسمت خبرنگاران آمده بود گفتم: آقاي دري اين آمارها را داده، اين اعداد يه جوريه...
نگذاشت ادامه بدهم و گفت: چيه، آمارها غليظه.
گفتم: آره، خيلي غليظه.
همه ( من و او و ديگر خبرنگاران) خنديديم. اين بدعت اعلام آمار تعداد بازديدکنندگان از نمايشگاه کتاب از زمان وزارت آقاي صفارهرندي باب شد. جالب است که هر سال هم سعي مي شود که تعداد بازديد کنندگان را بيشتر اعلام بکنند و به اصطلاح رکورد بزنند. آقاي دري هم مي گفت: ما امسال رکورد زديم.
هر سال سعي مي شود تعداد بازديد کنندگان 500  هزار نفري بيشتر از سال قبل اعلام شود. يعني از الان مي شود پيش بيني کرد که سال بعد حداقل 6 ميليون نفر از نمايشگاه بازديد مي کنند. جالب است جايي که بايد آمار اعلام کنيم نمي کنيم در عوض جاي ديگر آمارهاي غليظ اعلام مي کنيم.

* آخرين نشست سالن بيداري اسلامي
"بيداري اسلامي؛ بهار عربي؟ بيداري انساني؟" اين عنوان آخرين نشست سالن بيداري اسلامي بود که روي بنر بزرگي نوشته و جلو سالن نصب کرده بودند. و اما مدعوين: نادر طالب زاده، محمدحسين صفارهرندي، حسين شيخ الاسلام، عباس سليمي نمين.

* هنوز راه درازي در پيش داريم
حوالي ظهر جمعه بالاخره غرفه دفتر شعر جوان را بستند. مسئولان نمايشگاه گفتند: آنها کتاب هاي ناشران ديگر را در غرفه شان مي فروختند.
اما آقاي عبدالملکيان مدير دفتر شعر جوان به مهر گفته بود: "عرضه چند عنوان کتاب قيصر امين‌پور و عبدالملکيان و يا پوستر چهره‌هاي برجسته شعر معاصر امثال نيما، اخوان، سلمان هراتي، صفارزاده و ... و يا سي دي شعرهاي سپهري و منزوي که به ظاهر غرفه دفتر شعر جوان را به خاطر آن تعطيل کرده‌اند (همه اين آثار در دوره‌هاي گذشته نيز در غرفه اين دفتر ارائه شده و هيچ‌گونه منع و مشکلي نداشته است) صرفا بهانه‌اي است براي پنهان کردن مخالفت جناب آقاي دري با فعاليت‌هاي دفتر شعر جوان."
به هر حال اهالي شعر و کساني که از اختلافات چند ماه قبل دفتر شعر جوان و معاونت فرهنگي ارشاد در دوره آقاي دري خبر دارند باور نمي کنند که غرفه دفتر شعر جوان فقط به دليل "آنها کتاب هاي ناشران ديگر را در غرفه شان مي فروختند." بسته شده باشد، قطعا آن دعواها بي تاثير نبوده است.
من به اين دعواها کاري ندارم اما حرفم اين است، ما که هنوز تحمل "دفتر شعر جوان" را هم -که همه آدم هايش و شاعرانش شناخته شده اند- نداريم راه درازي در پيش داريم.  


* امام با جديت رد کردند...
"عصر آقاي خامنه اي مستقيما از سفر مشهد به دفتر من آمدند. درباره تصميم اما در خصوص آقاي منتظري مذاکره کرديم. نظر هر دومان اين بود که مصلحت نيست ايشان اينگونه عزل شوند...  من و آقايان خامنه اي،‌ مشکيني و اميني براي مذاکره با امام بدون قرار قبلي به جماران آمديم. ساعت 9 و نيم شب رسيديم. با اينکه معمولا اين موقع ملاقات نمي دهند پذيرفتند. آيت الله خامنه اي و من در خصوص ترجيح حفظ آقاي منتظري و پيدا کردن راهي براي تعديل و کنترل ايشان صحبت کرديم. امام با جديت رد کردند. من پيشنهاد دادم لحن نامه تعديل شود ديگران هم تاييد کردند. امام نپذيرفتند و بالاخره قرار شد ما نامه را نبريم، خودشان بفرستند. ايشان اداره مدارس علميه را به عهده آقاي اميني گذاشتند.
به منزل من آمديم. شام از بيرون خبر کرديم. درباره عواقب عزل آيت الله منتظري مذاکره کرديم. نزديک ساعت 12 شب آنها رفتند من هم با افسردگي خوابيدم. نظر بر اين شد که تشکيل جلسه خبرگان فعلا لازم نيست. امام هم همين نظر را تاييد کردند. مگر کردند براي تعيين تکليف مساله رهبري."
اين ها بخشي از يادداشت هاي آقاي هاشمي در روز 6 فروردين 68 است درباره نامه امام به آقاي منتظري. خاطرات سال 68 آقاي هاشمي با عنوان "بازسازي و سازندگي" در نمايشگاه عرضه شد و يکي از پرفروش ترين کتاب هاي نمايشگاه امسال بود.

* در جستجوي هويت خويشتن
امروز سري به غرفه افغانستان در بخش خارجي نمايشگاه زدم شلوغ ترين غرفه اين بخش بود. از همه تيپ آمده بودند از فرهنگي گرفته تا تيپ هاي کارگري. شايد حتي براي خريد کتاب خاصي هم نيامده بودند به "غرفه کشور افغانستان" آمده بودند. خود آمدن به غرفه کشورشان موضوعيت داشت چرا که "غرفه کشور افغانستان" خودش به نوعي اظهار وجود و ابراز هويت بود. اين غرفه هر چند موقتي انگار بخشي از خاک کشورشان بود و يک ساعت در آن گذراندن برايشان حس قدم زدن در خاک کشورشان را  داشت. داخل غرفه مشتاقانه و کنجکاوانه به دنبال نشانه اي از خاکشان مي گشتند. فرقي نمي کرد که اين نشانه چه باشد حتي يک شيء کوچک و به ظاهر بي اهميت، اما اين شي براي آنها نشانه اي از وطن شان بود. دخترهايي بودند که که کتاب ها را زير و رو مي کردند اما در نهايت انگشترها يا دستبنده هايي با پرچم سه رنگ کشورشان را مي خرديدند. چون کتاب بهترش را در ايران مي توانستند بخرند اما انگشتر با نگيني که پرچم افغانستان رويش باشد در اينجا پيدا نمي شد.

* دست خالي مي آمد و دست خالي برمي گشتند
تا روز شنبه يک شنبه ( 16 و 17 ارديبهشت) چهره ها در نمايشگاه پيدا شان نبود همه به نوعي درگير انتخابات بودند. اما از روز دوشنبه حضور چهره ها (نمايندگان، وزراء، ائمه جمعه، مديران و غيره) پررنگ تر شد. آمدن اين آقايان به نمايشگاه با آمدن مردم هم فرق داشت. اينها با ماشين تا جلو در تشريفات آمده و آنجا پياده مي شدند. در تشريفات گپ و گفتي با مسئولان نمايشگاه مي زدند و چاي و ميوه اي مي خوردند و بعد احيانا سري به نمايشگاه مي زدند.
اين بازديدها بيشتر نمادين بود، مي آمدند که بگويند ما هم آمديم. براي همين در همان تشريفات مصاحبه اي کوتاه در باب اهميت کتاب و ضرورت کتاب خواني با رسانه ها  انجام مي دادند و عکسي هم مي گرفتندکه همه اينها کارکرد اعلام حضور داشت. ما که کمتر ديديم اين حضرات در اين بازديدهايشان کتابي هم بخرند، دست خالي مي آمدند و دست خالي مي برمي گشتند.

* همراهان
آقاي فلاحت پيشه نماينده کرمانشاه را اتفاقي در غرفه نشر ني ديدم. کتاب "نيچه و فلسفه" نوشته ژيل دلوز را خريده بود و مي رفت که از انبار تحويل بگيريد. تنها و ساده و معمولي به نمايشگاه آمده بود. مثل خيلي هاي ديگر خدم و حشمي همراهش نبود. چند پلاستيک هم کتاب خريده بود که بالاي 100 هزار تومان پولش مي شد. من مديران خيلي معمولي و دست چندم را در همين نمايشگاه ديدم که سه چهار نفر "همراه" همراهش بودند. يکي جلو مي رفت و راه را باز مي کرد، يکي از پشت سر مواظب آقا بود دو نفر هم از دو طرف همراهيش کرده و  وسايلش را حمل مي کردند. اين "همراه" يا "همراهان" هم اصطلاح امروزي همان خدم و حشم قديم است که تازگي ها مد شده و همراه مديران راه مي افتند و همراهي اش مي کنند.  مثلا يکي از مديران شهرداري تهران را ديدم که با سه چهار نفر "همراه" آمده بود. از زمان دانشجويي همديگر را مي شناختيم و مدت کوتاهي هم همکار بوديم، حال و احوالي کرده و يک نسخه از کتابش را هم به ما داد و گفت: کتاب خوبي است معرفي اش کنيد.
نگاهي بهش انداختم، سفرنامه سفر آمريکايش بود که در سال 90 توفيقش را پيدا کرده بود. پلاستيکي دست يکي از همين همراهان بود و به هر آشنايي مي رسيدند يکي تقديم مي کردند.

* اميدوارم شما يک روزي رئيس نمايشگاه شويد
با رئيس نمايشگاه در دفترش نشست خبري داشتيم. از تخلفات برخي ناشران سوال شد و آقاي دري گفت: هر ناشراي که تخلف کند ما با او برخورد مي کنيم. مثالا طبق آيين نامه کتاب هاي عرضه شده در نمايشگاه امسال بايد از سال 88 به بعد باشد و يا هر ناشري فقط بايد کتاب هاي خودش را بفروشد حال اگر ناشري کتاب هاي قبل از سال 88  و يا کتاب هاي ناشر ديگري را بفروشد ما برخورد مي کنيم. سه بار تذکر مي دهيم و بار چهارم غرفه اش را مي بنديم.
گفتم: آقاي دري کسي مخالف برخورد با ناشران متختلف را نيست اما اين بايد براي همه ناشران باشد. آنچه ناشران را آزار مي دهد تبعيض هايي که در اجراي اين آيين نامه اعمال مي شود. مثلا همين الان ناشراني داريم که کتاب هاي ده سال قبل را توي غرفه به صورت علني مي فروشند و يا من کتابي را ديدم که در از ناشري ديگري است اما در غرفه چهار پنج ناشر ديگر هم مي فروشند. اين برخورد تبعيض آميز شما همه را ناراحت کرده است.
گفت: نه، ما به همه تذکر داده و مي دهيم. حتما به اين ناشران هم تذکر داديم.
گفتم: اين ها هر روز اين تخلفات را انجام مي دهند شما مي گويد بار چهارم تذکر غرفه را مي بنديم اگر واقعا اين طور بود همان روز دوم بايد غرفه اين ناشران را مي بستيد.
با خنده تلخي گفت: اميدوارم شما يک روزي رئيس نمايشگاه شويد و ببنيد که به اين راحتي ها نيست و نمي شود.
ديگر هيچي نگفتم، ديديم راست مي گويد اگر روزي من هم رئيس نمايشگاه شوم قطعا  زورم به اين "برخي" ها نخواهد رسيد. من که هيچ حتي وزير هم جرات نمي کند به اين ها "تو" بگويد.

* جمعه پيک نيک است!
روز پنج شنبه (21 ارديبهشت روز نهم نمايشگاه) به غرفه يکي از ناشران معتبر و هميشه شلوغ نمايشگاه سر زدم. به يکي از بچه هايشان که همديگر را مي شناختيم گفتم: چه خبر؟
گفت: خيلي شلوغه و خيلي گرم.
گفتم: فردا شلوغ تر هم مي شود.
گفت: شلوغي امروز خريدش بيشتر است. فردا جمعه است و بيشتر خانوادگي مي آيند. بيشتر پيک نيک است و خريد کتاب کمتر است.
نکته جالبي بود که از روي تجربه هر ساله حضورش در نمايشگاه مي گفت.

* کلنگ زني يک هفته اي
و بالاخره نمايشگاه بيست و پنجم هم تمام شد و اختتاميه اش هم برگزار شد. آقاي رحيمي معاون اول رئيس جمهور مدعو اصلي اين مراسم بود. او در اين مراسم گفت:
"به وزير ارشاد اعلام کردم به زودي مقدمه کلنگ زني و آغاز ساخت مکاني دائمي براي نمايشگاه کتاب را فراهم آورند تا کارهاي اساسي آن را در دولت دهم انجام دهيم. از آقاي حسيني تقاضا مي کنم تا پايان ارديبهشت يا اول خرداد مقدمه کلنگ زني نمايشگاه را فراهم آورند تا طي سال هاي آتي در فضايي که پيش بيني شده اين کار ( نمايشگاه) را جشن بگيريم."
اين صحبت ها را بگذاريد کنار صحبت هاي محسن پرويز معاون سابق فرهنگي ارشاد و رئيس قبلي نمايشگاه کتاب در پانزدهم ارديبهشت (روز سوم نمايشگاه) در سراي اهل قلم گفت:
"انتقال نمايشگاه کتاب به مصلي، در آن زمان (1386) از روي اضطرار بود، ولي همان زمان قرار بود فقط يکي دو سال نمايشگاه مهمان مصلا باشد. همزمان دو کلنگ در پرند و شهر آفتاب براي برگزاري نمايشگاه به زمين زده شد، دولت در پرند و شهرداري در شهر آفتاب، اما هر دو اين کلنگ ها در زمين سفت گير کردند."
قضاوت با خودتان اما آقاي رحيمي که اصرار دارند ظرف يک هفته سومين مراسم کلنگ زني را راه بيندازند اميدواريم کلنگ شان اين بار در زمين سفت گير نکند.  

* آمارهاي جالب
آقاي حسين وزير ارشاد در مراسم اختتاميه گفت: ما هر روز از بازديدکنندگان نظرسنجي مي کرديم که نتايج اين نظرسنجي ها را اين گونه اعلام کرد:
- بيش از 6 ميليون نفر از نمايشگاه بازديد کردند که 46 و 4 دهم درصد آنها تهراني و 53 و 6 دهم درصد انها شهرستاني بودند.
- 65 درصد گفتند که در 25 دوره گذشته نمايشگاه 1 تا 5 بار به نمايشگاه آمدند.
- 40 درصد از بازديد کنندگان براي پيدا کردن کتاب هايشان مشکل داشتند و شلوغي و ازدحام جمعيت، پراکندگي غرفه ها، ضعف اطلاع رساني و گراني کتاب از جمله مشکلاتي بوده که عنوان کردند.
- 70 درصد بازديدکنندگان در کل از نمايشگاه ابراز رضايت کردند.
- فقط 35 درصد بازديدکنندگان گفتند در طول سال پس اندازي براي خريد کتاب کتاب کنار مي گذارند.
- ميانگين خريد کتاب بازديدکنندگان 25 هزار و 300 تومان بوده است.
- 63 درصد کتاب هاي تاليفي خريدند و 37 درصد کتاب هاي ترجمه اي
- 69 درصد بازديدکنندگان با ليست قبلي وارد نمايشگاه شده و کتاب مشخصي مي خواستند.
- 59 درصد گفتند که ما کتابخوان حرفه اي هستيم.

* اسراف هاي بی حد و حساب
کاتالوگ نمايشگاه تازه روز نهم رسيد. مقداري از آنها را همين طور پخش کردند و به طوري که در اتاق هاي مختلف زير دست و پا ريخته بود بقيه اش را هم با بسته بندي هايش در روابط عمومي کنار ديوار چيده بودند. عصر شنبه که برمي گشتم با خودم گفتم اين همه چه مي شود؟ چقدر هزينه برداشته براي معاونت فرهنگي وزارت ارشاد، کاتالوگ هايي که با کاغذ گلاسه و بهترين کيفيت چاپ شده است؟
حتما همه اش را دور مي ريزندکاربرد ديگري ندارد. دوباره سال بعد همين تکرار مي شود.

* پرونده اين دوره هم بسته شد
پرونده "بيست و پنجمين نمايشگاه بين المللي کتاب تهران" با همه متن ها و حاشيه ها و با همه خوبي ها و ضعف هايش بسته شد. اما حضرت عباسي اين عنوان -  نمايشگاه بين المللي کتاب تهران- خيلي گنده و دهن پرکن است آيا نمايشگاه کتاب ما در اين حد و اندازه ها هست؟ اميدواريم که سال بعد و سال هاي بعد پرونده بهتري را باز کنيم.

* سيره صحيح پيامبر
بالاخره کتاب "سيره صحيح پيامبر اعظم (ص)" منتشر و در نمايشگاه امسال عرضه شد. اين مجموعه 12 جلدي کامل ترين و صحيح ترين کتاب درباره سيره پيامبر است. خيلي ها معتقدند با خواندن اين کتاب نگاه آدم به پيامبر عوض مي شود.
مجموعه "سيره صحيح پيامبر اعظم (ص)" ترجمه کتاب "الصحيح من سيره النبي الاعظم" نوشته علامه سيد جعفرمرتضي عاملي از علماي برجسته لبنان است. و دکتر سپهري ده سال براي ترجمه آن وقت گذاشته است.
قيمت اين مجموعه 12 جلدي 190 هزار تومان است -البته با توجه به قيمت هاي بازار گران نيست- اگر پولش را داريد بخريد و بخوانيد، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي آن را منتشر کرده است. اين را بعنوان هديه و سوغات نمايشگاه بيست و پنجم در آخر آوردم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس