شهید مدافع حرم سردار حاج مرادعلی عباسی فر - کراپ‌شده

تبلتش را هم متاسفانه داعشی‌ها بردند. همین اواخر که به مرخصی می آمد، تا نماز صبح می نشست و برای شناخت مناطق عملیاتی، نقشه‌های سوریه را دانلود می کرد.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - گمنامیِ سردار شهید، حاج مرادعلی عباسی‌فر، انگیزه اصلی ما در شکل‌گیری این گفتگو بود. سرداری که از یاران قدیمی حاج قاسم سلیمانی بود و داغ شهادت او تا آخر عمر با سید شهدای مقاومت همراه ماند.

حاج مراد، شیرمردی کرمانشاهی بود از ۱۵ سالگی به میدان نبرد رفت و حتی بازنشستگی هم نتوانست او را خانه‌نشین کند. در ۵۱ سالگی آنقدر در خط مقدم نبرد با تکفیری‌ها ماند و جنگید تا در ۱۶ فروردین ۱۳۹۶ به شهادت رسید و پیکرش به دست تکفیری‌ها افتاد.

حالا از او یادی به جا مانده و مزاری خالی که در انتظار پیکر پاک اوست...

همسر بزرگوار شهید عباسی‌فر و پسر عزیزشان آقاعلیرضا در خانه باصفایشان و در یکی از آخرین روزهای خردادماه، میزبان ما شدند و حدود دو ساعت به سئوالات ما پاسخ دادند. آنچه در ادامه می‌خوانید، حاصل این همکلامی است...

**: برخی از شهدای مدافع حرم، جوان‌تر هستند و سابقه جهادی کمتری داشته‌اند اما نامشان خیلی فراگیر است. چرا ما اینقدر شهید عباسی‌فر را کم می‌شناسیم؟

همسر شهید: به نظرم خودشان هم دوست داشتند گمنام باشند. هر کاری که انجام می دادند به خاطر رضای خدا بود؛ نه به خاطر اسم و رسم. اتفاقا بروبچه‌های بسیج محله‌مان هم قبل از عید به منزل ما آمدند و تعجب کردند که ساکن این محله‌ایم و نمی‌دانستند نزدیک به ۱۸ سال است در این محله زندگی می‌کنیم.

داعشی‌ها به تبلت حاج مراد هم رحم نکردند! +‌ عکس
حاج مرادعلی عباسی‌فر در دوران دفاع مقدس

**: محله شما هم شهیدان مدافع حرم زیادی دارد، از شهید رسول خلیلی و شهید فرزانه گرفته تا شهید محمدخانی و عمار بهمنی و سردار تقوی‌فر...

همسر شهید: حاج آقا همیشه برای نماز به مسجد پیامبر اعظم در شهرک شهید محلاتی می رفتند...

**: شهید عباسی‌فر، متولد اول اسفند ۱۳۴۵ بودند. چه سالی ازدواج کردید؟

همسر شهید: سال ۱۳۶۵.

**: یعنی حاج آقا ۲۰ ساله بودند... شما چند سالتان بود؟

همسر شهید: من متولد ۱۳۴۳ هستم. پدر حاج آقا هم دیر برایشان شناسنامه گرفتند و تاریخ حقیقی تولدشان همان سال ۱۳۴۳ است. گویا آن سال‌ها می‌خواستند پسرشان سربازی نرود اما بعدها می گفتند سرنوشت طوری رقم خورد که همه عمرشان در سربازی باشند!

**: شما هم اهل کنگاور هستید؟

همسر شهید: بله؛ ما با هم فامیل سببی بودیم. دختر دایی من، زن‌دایی ایشان بود. شناخت ما برای ازدواج از طریق خانواده صورت گرفت.

**: سال ۶۵ کوران جنگ بود و با توجه به این که در منطقه کردستان فعال بودند، شما چطور راضی شدید به این ازدواج؟

همسر شهید: تنها هدف و انگیزه‌ام این بود که به هر حال یک رزمنده به خواستگاری‌ام آمده و من می توانم در جنگ،‌ نقشی داشته باشم. از خواستگاری تا ازدواجمان فقط یک هفته طول کشید. به مرخصی آمده بودند و گفتند که نمی‌توانم بیشتر بمانم. بعدش هم بلافاصله رفتند. آن زمان در کردستان عراق فعالیت می کردند.

**: یعنی اساسا فعالیت‌هایشان در کردستان بودند یا جنوب هم می رفتند؟

همسر شهید: تا جایی که من می دانم همه فعالیت‌هایشان در غرب خصوصا منطقه کردستان عراق بود.

**: چقدر احتمال می‌دادید در جریان جنگ به شهادت برسند؟

همسر شهید: همان روز خواستگاری گفتند راهی که من رفته‌ام ختم به شهادت می شود؛ شما موافق هستید یا نه؟ یعنی از اول این موضوع را مطرح کردند. خیلی وقت‌ها ما منتظر شهادت ایشان بودیم. کردستان عراق هم خیلی ناامن بود و ما خودمان را برای این اتفاق، آماده کرده بودیم.

داعشی‌ها به تبلت حاج مراد هم رحم نکردند! +‌ عکس
حاج مرادعلی عباسی‌فر همراه با همرزمان در مأموریت کردستان عراق (نفر دوم از راست)

**: ایشان با میل خودشان ازدواج کردند یا اصرار خانواده بود؟ چون در آن حال و هوای جنگ، این که مسئولیت یک نفر دیگر هم روی دوش آدم بیاید، سخت است...

همسر شهید: با میل خودشان بود. وقتی آقامراد را معرفی کردند و آمدند برای صحبت، معلوم بود که با میل خودشان بوده.

**: پیش آمد که شما هم همراه ایشان در دوران جنگ به کردستان بروید؟

همسر شهید: نه؛ پیش نیامد.

**: زندگی‌تان را در همان کنگاور شروع کردید؟

همسر شهید: بله، اول، زندگی‌مان همانجا شکل گرفت و بعدش به شهرک شهید مفتح کرمانشاه رفتیم. بعد از جنگ، حاج مراد همچنان در قرارگاه رمضان مشغول بودند. بعد از آن، سال ۱۳۷۵ به تهران آمدیم و در شهرک شهید بروجردی ساکن شدیم. هجده سال هم هست که به شهرک شهید محلاتی آمده‌ایم.

**: حاج آقا سال اوایل ۹۲ بازنشسته شدند. ایشان سابقه جانبازی هم داشتند؟

همسر شهید: بله؛ اما درصد جانبازی‌شان بالا نبود. ۳۱ سال خدمت کردند و بازنشسته شدند. وقتی بازنشسته شدند، بلافاصله به عراق رفتند. تقریبا یک سال در عراق بودند و بعدش هم از سال ۹۴ به سوریه رفتند و سال ۹۶ هم شهید شدند.

**: شما به ماموریت‌های ایشان عادت کرده بودید؟

همسر شهید: بله؛‌ ایشان تا آخر در نیروی قدس مشغول بودند و همواره به مأموریت می‌رفتند. من دیگر کاملا به این وضعیت عادت کرده بودم. در جریان کنفرانس سران کشورهای اسلامی هم خیلی فعالیت داشتند.

**: انتظار نداشتید که بعد از بازنشستگی دیگر به ماموریت نروند و بیشتر به بچه‌ها و نوه‌ها برسند؟

همسر شهید: ما باید اهمیت کارها را در نظر بگیریم. بار آخری که می خواست به سوریه برود، همه فامیل بسیج شده بودند تا جلویش را بگیرند. همه می گفتند تو وظیفه ات را انجام داده ای. خواهرم هم آمد و گفت اگر دینی بوده تو ادا کرده ای. کمی هم بمان و به زن و بچه‌ات برس. حاج مراد هم گفت اگر بدانی چه بلایی سر بچه‌های شیعه می آورند، این حرف را نمی زنی.

داعشی‌ها به تبلت حاج مراد هم رحم نکردند! +‌ عکس
سردار حاج مرادعلی عباسی‌فر در نبرد سوریه

حتی حاج قاسم سلیمانی هم به حاج مراد گفته بود: بارک الله که نماندی در خانه و آمدی تا به ما کمک کنی. یکی از دوستان حاج مراد هم می گفت: آنقدر شجاع بود که دیگر مثل او ندیده‌ام و نخواهم دید.

حاج قاسم یک یادداشت هم برای کتاب «شبی که مهتاب گم شد» نوشته بودند و در آن به شهادت حاج مراد اشاره کرده بودند. ایشان نوشته بودند:

بسمه‌تعالی

عزیز برادرم؛ علی عزیز؛

همه شهدا و حقایق آن دوران را در چهره‌ تو دیدم.

یکبار همه خاطراتم را به رخم کشیدی. چه زیبا از کسانی حرف زده‌ای که صدها نفر از آنها را همینگونه از دست دادم و هنوز هر ماه یکی از آنها را تشییع می‌کنم و رویم نمی‌شود در تشییع آنها شرکت کنم. ده روز قبل بهترین آنها را -مراد و حیدر را- از دست دادم، اما خودم نمی‌روم و نمی‌میرم، در حالی که در آرزوی وصل یکی از آن صدها شیر دیروز له‌له می‌زنم و به درد «چه کنم» دچار شده‌ام. امروز این درد همه وجودم را فراگرفته و تو نمکدانی از نمک را به زخم‌هایم پاشاندی. تنهای تنهایم.

عکست را بروی جلد بوسیدم ای شهید آماده رفتن و دوست ندیده‌ام که بهترین دوستت را در کنارم از دست دادی. امیدوارم سربلند و زنده باشی تا مردم ایران در زمین همانند دب اکبر در آسمان نشانی خدا را از تو بگیرند و به تماشایت بنشینند.

برادر جامانده‌ات  - قاسم سلیمانی

حاج قاسم برای مراسم ختم حاج مراد هم به مسجد محله‌مان آمدند.

**: بعد از این که جنگ تمام شد و کمی اوضاع آرام شد، به بوسنی رفتند. شما از رفتن ایشان خبر داشتید؟

همسر شهید: بله، با اطلاع قبلی می رفتند. هر جایی می خواستند بروند به من می گفتند چون نه تنها مانعی نبودم، تشویقشان هم می‌کردم چون می‌دیدم که اسلام در خطر است. واقعا هر جایی هم که نیاز بود، جزو پیشتازان بودند. چند مرحله به بوسنی رفتند. دوستانشان می گفتند بارها تا مرز شهادت رفته اما عمرش به دنیا بود.

بعد از آن هم به آلبانی رفتند. یکی از مهمانان کنفرانس اسلامی بعد از شهادت حاج مراد آمده بود و اصرار کرد که به منزل ما بیاید. از اول تا آخر گریه می کرد و می گفت شما نمی دانید که حاج مراد چه شخصیتی داشت و چقدر شجاع بود...

در آنجا تنها بود و می دانید که مردم آن منطقه بویی از محبت نبرده اند اما آنقدر مردم آنجا دوستش داشتند که بعد از شنیدن خبر شهادتش، همه‌شان گریه می کردند. آنقدر محبت کرده بود که یک طور دیگری دوستش داشتند. یادم هست بارها از تلفن منزل (به رغم هزینه‌اش) زنگ می زد و احوال همسایه‌ها و دوستانشان در آنجا صحبت می کردند و حالشان را می پرسیدند.

**: پس این همراهی شما بوده که باعث می شده ایشان مدام در ماموریت و فعالیت باشند. چرا که همراهی همسران خیلی مهم است... آقاعلیرضا چه سالی به دنیا آمدند؟

همسر شهید: سال ۱۳۸۴.

**: پس متولد شهرک شهید محلاتی هستند... در خانواده سردار عباسی‌فر، فرد دیگری هم بودند که اهل جنگ و جهاد باشند؟

همسر شهید: خانواده‌شان خانواده‌ای سنتی و مذهبی هستند اما دیدگاه‌هایشان با حاج مراد تفاوت‌هایی داشت. حاج مراد هم دوستی به نام سمیعی داشت که باعث تحولش شد. وقتی حاج مراد در مغازه‌ای کار می کرد، آقای سمیعی همسایه مغازه‌شان بود که البته بعدها شهید شد. حاج مراد حتی عروس‌مان را به سر مزار ایشان برده بود و می گفت ایشان بود که من را راهنمایی کرد و اگر ایشان نبود، زندگی من اینگونه نمی شد.

شهید عبدالحسین سمیعی با آقامراد صحبت می کند و ۱۵ ساله بود که به رغم مخالفت خانواده‌اش به جبهه می رود. برادرهای حاج مراد هم مشغول کار آزاد هستند.

داعشی‌ها به تبلت حاج مراد هم رحم نکردند! +‌ عکس
حاج مرادعلی عباسی‌فر در حال آموزش به نیروهای مقاومت بوستی و هرزگوین

**: پدر و مادر بزرگوار حاج آقا در قید حیات هستند؟

همسر شهید: شکر خدا حضور دارند و در شهر کنگاور زندگی می کنند.

**: فضای خانوادگی شما چطور بود؟ این که پذیرفتند دخترشان را به پاسداری بدهند که مدام در جبهه بوده...

همسر شهید: پدر و مادر من مذهبی و انقلابی هستند. زمان انقلاب هم متاسفانه خیلی از اقوام ما به خاطر اقدامات و عقاید پدر و مادرم، ما را طرد کردند و در مقابل ما جبهه گرفتند! برایشان سئوال بود که چرا این همه از انقلاب و امام حمایت می کنیم. برای همین متاسفانه کم کم ارتباطاتمان با فامیل، کمرنگ شد. پدر و مادرم الان هم در کنگاور زندگی می کنند.

**: شما چقدر به آنجا رفت و آمد می کنید؟

همسر شهید: خیلی کم. مثلا در عید نوروز یا تابستان اگر بشود، سری به آنجا می زنیم...

**: شهری خوش آب و هوا و دیدنی است...

همسر شهید: اما متاسفانه به آن نرسیده‌اند؛ خصوصا معبد آناهیتا که اصلا از آن برای توسعه گردشگری استفاده مناسبی نکرده‌اند.

**: پسر بزرگتان حسین آقا چند سالشان است؟

همسر شهید: بیست و هفت سالشان است. ازدواج کرده اند و دو فرزند پسر هم دارند.

**: یعنی تا اینجا راه حاج‌آقا را ادامه داده‌اند...

همسر شهید: من به پسر و عروسم گفته‌ام که به امر رهبرمان، باید باز هم فرزندانی بیاورند. مخصوصا دختر که یک رحمت الهی است و نصیب هر کسی نمی شود. زمان ما اصرار داشتند که فرزنددار نشویم اما الان و بعدها، سختی‌اش بر دوش جوان ها می افتد. جامعه پیر می شود و عده کمی از جوان‌ها باید بار جامعه را به دوش بکشند. شکر خدا الان جوان ها را که می بینم، حس می کنم توجه بیشتری به این موضوع مهم دارند. اگر چه هزینه‌ها هم بالا رفته...

داعشی‌ها به تبلت حاج مراد هم رحم نکردند! +‌ عکس
حاج مراد در مأموریت خارج از کشور

**: البته به نظرم همانطور که امکانات بیشتر شده، توکل هم کمتر شده. پدران و مادران جوان از همین الان به فکر هزینه تحصیل فرزندشان در دانشگاه هستند که عجیب است... ان شا الله آقا علیرضا هم به زودی ازدواج می‌کنند و با تدابیر دولت آقای رئیسی، شرایط زندگی و ازدواج هم سهل‌تر می‌شود...گویا حاج‌آقا دوره‌های چتربازی و صخره‌نوردی، جنگ تن به تن و چیزهایی شبیه به این را هم دیده بودند. این برای دوران جنگ بود یا بعد از آن؟

همسر شهید: این دوره‌ها برای بعد از جنگ بود...

**: یعنی ایشان بعد از دوران جنگ، اینگونه نبودند که مشغول کارهای اداری بشوند و همواره آمادگی جسمی خودشان را حفظ می کردند...

همسر شهید: اصلا اینطور نبود که یک جا بنشینند. تبلتش را هم متاسفانه داعشی‌ها بردند. همین اواخر که به مرخصی می آمد، تا نماز صبح می نشست و برای شناخت مناطق عملیاتی، نقشه‌های سوریه را دانلود می کرد. نمازش را می خواند و یک ساعتی استراحت می کرد. اگر بیرون می رفت هم به من می گفت که برایش دانلود کنم. ایشان در زمان مرخصی با دانلود نقشه های مختلف از سوریه، شبانه‌روز روی نقشه ها کار می کردند و مواردی را که نیاز داشتند، شناسایی می کردند و این به حدی بود که همرزمانش می گفتند اگر او را نمی شناختیم فکر می‌کردیم از بچه‌های آن محله است! چون خیلی از شهرها و روستاهای اطراف را مثل کف دستش می‌شناخت.

*میثم رشیدی مهرآبادی

ادامه دارد...

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 16
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 1
  • IR ۰۷:۴۰ - ۱۴۰۰/۰۴/۰۱
    88 5
    روح تمام شهدا شاد و انشاا..قرین رحمت الهی باشند و دست ما را در این دنیا و آخرت بگیرند
    • IR ۰۸:۴۲ - ۱۴۰۰/۰۴/۰۱
      37 4
      مخصوصا این شهید بزرگوار حاج مرادعلی عباسی فر که دل بزرگ و توفیق عظیمی داشته که از زمان جنگ تحمیلی به ایران اسلامی، بعد بوسنی و هرزه گوین، سوریه و...؛ رضوان الله تعالی علیه
    • دیدگا IR ۰۹:۰۴ - ۱۴۰۰/۰۴/۰۱
      30 4
      خدا به این مردان بی ادعا که هیچ توجهی به دنیا ندارند و درراه خدا و دین خدا از جان و مال و زندگی و زن و فرزند گذر می کنند اجر و پاداش و شهادت در راهش رو نصب کنه... الحق و الانصاف جمهوری اسلامی ایران امید همه مظلومان و ستم دیدگاه دنیا شده! بوسنی رو شاید خیلی ها در خاطر نداشته باشند که اگه ایران و نیروهای پاسدار نبودند و به دادشون نمیرسیدند تا اخرین نفر در نسل کشی وحشیانه از بین می رفتند! یه نمایی از وحشی گری صربها و کرواتها در حق مردم بوسنی رو میتونید در جنایات داعش مشاهده کنید! تجاوز به دختران و زنان بوسنی و قتل اونها، شرط بندی روی فرزندی که در شکم مادری هست و بعد شکافتن شکم مادر و جنایاتی که حتی به ذهن هیچ درنده ای خطور نمیکنه رو صربها انجام دادن!! الان که عکس این سردار رو در حال آموزش جوانان بوسنی دیدم مو به تن سیخ شد!!
  • IR ۰۸:۳۸ - ۱۴۰۰/۰۴/۰۱
    21 8
    روحشان قرین رحمت ولی نقشه رو بزارید روی دانلود خودش دانلود می کنه لازم نیست بیست و چهار ساعته بالا سرش باشی ...
    • امرالله سيدي اسبوكلايي IR ۱۱:۳۷ - ۱۴۰۰/۰۴/۰۱
      17 2
      سلام بر همه شهيدان انقلاب -جنگ تحميلي - هشت سال دفاع مقدس -شهيدان مدافغ حرم و شهيدان سلامت مخصو صا اين شهيد حاجي مراد
    • IR ۱۷:۴۳ - ۱۴۰۰/۰۴/۰۱
      9 0
      با سلام و عرض ادب حرف شما متین و کاملا درست ایشون در زمان مرخصی با دانلود نقشه های مختلف از سوریه روی نقشه ها شبانه روز کار می کردند و مواردی رو که نیاز داشتند رو شناسایی می کردند و این به حدی بود که همرزمانش می گفتند اگر او را نمی شناختیم فکر می کردیم از بچه های اون محله است. چون خیلی از شهر ها و روستاهای اطراف رو مثل کف دستش می شناخت
  • ناشناس IR ۰۸:۴۱ - ۱۴۰۰/۰۴/۰۱
    32 5
    خدایی دمش گرم . همه عمر در حال مبارزه و جهاد بود اینجور آدمها رو خیلی دوست دارم نه سواستفاده گران را
  • جامانده IR ۰۸:۵۸ - ۱۴۰۰/۰۴/۰۱
    20 5
    شادی ارواح طیبه شهدا اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.
  • سهراب IR ۰۹:۳۱ - ۱۴۰۰/۰۴/۰۱
    15 4
    اللهم ارفع درجتهم و الحقنا بهم ....
  • علی ش IR ۱۰:۳۱ - ۱۴۰۰/۰۴/۰۱
    16 3
    حقیقتا اقازاده هایه واقعی فرزندان ایشان وامثال این شهید بزرگوار هستند
  • حسین IR ۱۲:۵۵ - ۱۴۰۰/۰۴/۰۱
    8 2
    حقیقتا گمنامی بعضی از شهدا آزار دهنده است
  • IR ۱۳:۲۴ - ۱۴۰۰/۰۴/۰۱
    10 1
    دمتان گرم که سراغ چنین سوژه های غریبی می روید شهدا به ما نیاز ندارند ما به آنها محتاجیم
  • SE ۱۳:۵۱ - ۱۴۰۰/۰۴/۰۱
    11 1
    شهدای ما اکثرا گمنام بودند و هستند و خدا را شکر خوشنام هستند. من وقتی این مصاحبه را خواندم اشک از چشمانم جاری شد. همسر مکرمه ایشان چه ساده و بی آلایش سوالات را جواب میدادند. انشاالله زیر سایه امام زمان بهمراه خانواده شریف و نجیب شان در راه این انقلاب بزرگ اسلامی کماکان خدمتگذار باشند و راه حاج علی چراغ راه زندگی پاک و مطهرشان باشد.
  • IR ۱۶:۰۵ - ۱۴۰۰/۰۴/۰۱
    8 1
    عکس حاج مراد عباسی فر با حاج قاسم هم میذاشتید که عالی است ،،،،همشهری ماست کنگاوریه ،،،، خداکنه مارو هم شفاعت کنه
  • IR ۲۱:۳۹ - ۱۴۰۰/۰۴/۰۱
    8 0
    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  • سیدحسینی IR ۱۲:۴۸ - ۱۴۰۰/۰۴/۰۵
    0 0
    الحمدلله علی عظیم رضیتی اللهم ارزقنی شفاعه الحسین علیه السلام یوم الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین الذین بذلو مهجهم دون الحسین علیه السلام

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس