هرتسل در کتاب دولت يهود مي نويسد:برپايي حکومت يهودي براي جهان امري ضروري است و به همين دليل اين حکومت تأسيس خواهد شد.

به گزارش خبرنگار جهاد و مقاومت مشرق ، کتاب «دولت يهود» از جمله منابع پايه و اصلي انديشه سياسي صهيونيسم مي باشد. اين کتاب که بيش از يک قرن از نگارش آن مي گذرد ، اساسنامه تشکيل دولت صهيونيستي به شمار مي رود که رژيم اشغالگر قدس بر اساس آموزه هاي آن تاسيس گرديده. اين کتاب تا کنون در ايران ترجمه نشده است و نخستين بار است که پايگاه خبري و تحليلي مشرق ، اقدام به برگردان فارسي آن مي نمايد.
اميد است که اين نخستين گام در جهت تعميق هر چه بيشتر دشمن شناسي در ميان جوانان و باورمندان به آرمان فلسطين بوده و مورد قبول قرار گيرد. بخش دوم از نوشته هرتسل تقديم علاقمندان مي گردد:


سخن در توصيف زيبايي طرح و ايده خود را کوتاه کنم تا گمان نشود که به نگارش يک امر آرماني مي پردازم.به هر حال پيش بيني مي کنم برخي افراد بي فکر و بي خرد، ايده من را مسخره کنند و آنرا هجو کنند. که البته اگر اين کار را بکنند تأثير ايده من را بيشتر خواهند کرد. بنده ايده خود را براي يک فرد يهودي که در زمينه هاي ديگر نسبتاً باهوش است، تشريح کردم. او ديدگاه خود را چنين بيان کرد:
«طرحي که تو به تشريح جزئيات آن در آينده، پرداخته اي، همچون امري واقعي جلوه داده اي، يک طرح آرماني است.»
اين يک مغالطه است. هر وزير دارايي در تنظيم بودجه و برآورد آن، از ارقام و اعداد فرضي استفاده مي کند. يک وزير دارايي براي اين کار، به ارقام و آمارهاي مبتني بر ميانگين درآمدهاي سال هاي پيشين و يا درآمدها و سودهاي کشورهاي ديگر استناد و تکيه نمي کند. بلکه او گاه براي اين کار به اعداد و ارقامي تکيه مي کند که هرگز سابقه نداشته است. تعيين و اِعمال ماليات هاي جديد، نمونه اي روشن از اين امر است. آيا اگر حتي بدانيم که اين برآوردهاي بودجه اي کاملاً مطابق با واقعيت نيست، آيا آنرا سياهه يک بودجه آرماني تلقي مي کنيم؟!
خوانندگان دوستدار من، انتظارات بيشتري دارند. از فرهيختگاني که مخاطب من هستند، مي خواهم بسياري از ديدگاه هايي را که در گذشته بيان کرده اند، رها کنند و حتي فراتر از اين، از يهودياني که در گذشته همه تلاش خود را براي حل مشکل يهود به کار بستند، مي خواهم به تلاش هاي گذشته خود، به عنوان اقدامات بي فايده و اشتباه بنگرند.
يادآور مي شوم فراروي ديدگاه هايم، يک آسيب هست که در اينجا هوشياري خود را نسبت به اين خطر اعلام مي کنم. من اگر شرايط آينده را با احتياط فراوان بيان کنم، گمان مي شود که من در امکان وقوع آن ترديد دارم. در عين حال اگر بخواهم با اصرار فراوان و تأکيد بسيار به بيان ديدگاهم بپردازم، به گونه اي عمل کرده ام که گويا مي خواهم يک امر خيالي و توهمي را توصيف کنم. بنابر اين اعلام مي کنم، بنده به طرح و ايده خود ايمان کامل دارم ولي در عين حال نيز اعلام مي دارم شکلي را که ممکن است اين ايده در پايان به خود بگيرد، من آنرا کشف نکرده ام. [بلکه يک ايده کهن است که آنرا احيا کرده ام.]
برپايي حکومت يهودي براي جهان امري ضروري است و به همين دليل اين حکومت تأسيس خواهد شد.
بي ترديد اگر کسي بخواهد اين طرح را به تنهايي به پيش ببرد، طرحي غير معقول به نظر خواهد رسيد. بنابر اين براي نشان دادن معقول بودن اين طرح، نياز به همکاري شماري از يهوديان است. در اين صورت تحقق آن دشواري هاي چنداني را به همراه نخواهد داشت. موفقيت يک ايده به ميزان هواداران و تأييد کنندگان آن بسته است.
شايد جوانان پرانگيزه و بلندپرواز ما-که راه پيشرفت به روي آنان بسته شده است- اين ديدگاه را داشته باشند که اين حکومت يهودي آينده اي روشن و اميدوار کننده خواهد داشت و آزادي و سعادت و شرف را براي آنان به ارمغان خواهد آورد. در نتيجه براي ترويج اين ايده همت بگمارند.
احساس مي کنم با انتشار اين نوشتار، مأموريت خود را انجام داده ام. من، پس از اين نوشتار، قلم را دوباره بر روي کاغذ نخواهم برد. مگر اينکه حملات دشمن هاي قوي مرا وادار به اين کار کند و يا اينکه مقاومت در برابر اعتراض هاي غير قابل پيش بيني، نوشتن را بر من واجب کند يا اينکه بخواهم اشتباهي را از بين ببرم.
آيا من امري غير واقعي را مي نگارم؟
ايا من زودتر از زمانه ام، زاده شده ام؟
آيا يهودستيزي، چندان خطرناک نيست؟
خواهيم ديد.
اين امر به خود يهوديان بستگي دارد که اين نوشتار را در اندازه يک نوشتار خيال آميز سياسي نگه دارند يا خير. اگر اين نسل يهوديان، کودن باشند و نتوانند حقيقت اين نوشتار را بفهمند، نسل بهتري در آينده با خرد بيشتر خواهد آمد و آنرا خواهد فهميد.
يهودياني که به دنبال حکومت يهودي هستند، آنرا محقق خواهند ساخت و اين حکومت براي آنان شکل خواهد گرفت.
[پايان مقدمه مولف]

**فصل اول

*پيش درآمد

شگفت آور است بسياري از کساني که در زندگي غوطه ور هستند، از علم اقتصاد، فهم بسيار اندکي دارند. حتي خود يهوديان ديدگاه هاي سامي ستيزان را با ايمان کامل بازگو مي کنند و مي گويند: «در امرار معاش به ملل ميزبان وابسته ايم و بدون حمايت آنان از گرسنگي مي ميريم.». اين نکته اي است که نشان مي دهد اتهام هاي باطل به چه اندازه شناخت ما از خويش را تضعيف مي کند. اما سوال اين است که مبناي واقعي ايده «ملت هاي ميزبان» چيست؟ بايد گفت يا اين سخن بر ديدگاه هاي کوته بينانه فيزيوکرات ها مبتني است يا اينکه يک اشتباه بچه گانه اي در پس اين ايده نهفته است. تفکري که گمان مي کند کالاها در دستان مي چرخد و اين گردش پاياني ندارد. ما براي اينکه بفهميم جهان با توليد کالاهاي جديد به شدت متحول شده، نياز نداريم همچون ريپ وان وينکل از خواب طولاني خود را بيدار کنيم.
پيشرفت فناوري که در اين برهه از تاريخ رخ داده، به گونه اي است که حتي انسان هاي نه چندان باهوش و زيرک نيز مي توانند ظهور کالاهاي جديد در هر نقطه اي را با دو ديده خود بنگرند. اين روح ماجراجويي است که موجب آفرينش اين کالاها شده، بنابر اين کار و تلاشي که اين روحيه را همراه نداشته باشد، يک کار متحجرانه است و به عصر حجر بر مي گردد. به عنوان مثال مي توان کشاورزي را نام برد که هنوز در نقطه اي ايستاده که نياکان او در هزار سال قبل، ايستاده بودند.
مظاهر نعمت هاي مادي که اکنون فراهم شده است، ارمغان اين مردان ماجراجوست. من از اينکه در اينجا اين نکته را بازگو مي کنم، احساس شرم دارم. ولي ما ملت دستاوردها و موفقيت ها هستيم.-همچنانکه در داستان هاي مبالغه آميز نيز درباره ما اينگونه سخن گفته شده است.- بنابر اين ما نياز نداريم ملت هاي ديگر دست ما را بگيرند. ما بر چرخش کالاهاي قديمي تکيه نمي کنيم زيرا کالاهاي جديد توليد مي کنيم. ما امروز بردگاني نوين در اخيتار داريم که با توان فوق العاده کمر به توليد بسته و توليدات دست ساز را کنار زده اند. اين بردگان همان ماشين هاي صنعتي هستند. هرچند ما به کارگر نياز داريم تا بتوانيم اين دستگاه ها را راه اندازي کنند، اما بايد گفت براي اين کار نيز نيرو به اندازه کافي داريم. هيچ کس نمي تواند به ما بگويد يهوديان صلاحيت انجام کارهاي دستي را ندارند يا اينکه تمايلي به اين کار ندارند. مگر کساني که از شرايط يهوديان در بسياري از کشورهاي اروپاي شرقي ناآگاه باشد. بنده در اين نوشتار به دنبال دفاع از يهود نيستم، زيرا اين کار بيهوده اي است. چراکه هرمطلب عقلاني و حتي عاطفي که بايد در دفاع از يهود گفته شود، پيش از اين مطرح و بيان شده است.
بنابراين اگر شنوندگان نمي توانند اين سخنان را درک کنند، بيان دوباره اين سخنان، همچون سخناني است که فردي در يک بيابان فرياد مي زند ولي صدايش را کسي نمي فهمد. اما اگر اين شنوندگان قدرت عقل را دارنند و مي توانند سخنان گفته شده را درک کنند، باز بايد گفت تکرار آنچه در گذشته بيان شده، ضرورتي ندارد.
من ايمان دارم که انسان مي تواند از نردبان تمدن بالا رود و خود را به بالاترين سطوح برساند. اما بر اين باورم که اين پيشرفت گام به گام و بسيار آهسته امکان پذير است. بنابر اين اگر ما بايد منتظر بمانيم تا همه مردم به اين خير[ارزش] اخلاقي برسند که لسينگ در کتاب خود با نام «ناتان حکيم » توصيف مي کند، بايد گفت ممکن است پيش از اينکه به چيزي برسيم ، حيات ما و فرزندان و نوادگان ما و نيز نسل هاي بعدي، به پايان خواهد رسيد.
اما روح زمان معاصر در حال وزيدن است تا ما را به شيوه اي متفاوت نجات دهد. اين دوران، نهضتي شگرف را به راه انداخته است. اين نهضت به واسطه دستاوردهاي تکنولوژي به وجود آمده است. اما در همين حال بايد گفت اصلاح گري هاي معجزه آساي آن هنوز در خدمت انسان قرار نگرفته است. به طوري که هنوز فاصله هاي فراواني وجود دارد و با اين حال ، ما همچنان از تنگي جا سخن مي گوييم. کشتي هاي بزرگ بخار ما را با سرعت به افق هايي مي برد که هيچ کشتي پيش از اين نتوانسته بود ما را به آنجا ببرد. قطارها، اکنون ما را با امنيت و آسايش از ميان کوه هاي مرتفع به سوي ديگري مي برد، حال آنکه پيش از اين بايد با پاي پياده از اين کوهها بالا مي رفتيم.
در حالي که اروپا ما را در گتو زنداني کرده، خبر رويدادهايي از ديگر مناطق جهان به ما مي رسد که پيش از اين کشف نشده بودند. اين خبرها در عرض يک ساعت پس از وقوع، به ما مي رسند. بنابر اين بدبختي يهوديان يک نابهنجاري تاريخي به شمار مي رود. دليلش نيز اين نيست که از يکصد سال گذشته، برهه اي از تاريخ با روشنگري و روشنفکري همراه بوده است. زيرا اين روشنگري در واقع براي يک گروه اندک برگزيده رخ داده است. من بر اين باورم که نور لامپ براي اين اختراع نشده تا سالن هاي بزرگ را روشن کند، بلکه برق اختراع شد تا ما نيز بتوانيم از نور استفاده کنيم و برخي امور مبهم و تاريکي را بررسي کنيم که براي بشريت اهميت دارند.
يکي از اين مشکلات –نه کمترين آنها- مسأله يهوديت است. ما به دنبال حل اين مشکل هستيم. اين کار را در واقع نه فقط به نفع خودمان، بلکه به نفع بسياري از ستمديدگان و مظلومان جهان انجام مي دهيم. مشکل و مسأله يهود، همچنان پابرجاست و انکار آن نيز نشان از کودني فرد دارد. اين مشکل از قرون وسطي به جاي مانده است. مشکلي به ظاهر ملل متمدن تا به امروز نتوانسته اند از آن رهايي يابند. اين ملل متمدن تمايل فراواني از خود نشان دادند که با آزادکردن ما اين مشکل را حل کنند. هرجا که شمار قابل توجهي يهودي وجود داشته باشد، مشکل يهود، نيز آنجا وجود دارد. هرجا که اين مشکل نيز ناپديد گشته، به اين معناست که يهوديان از آنجا مهاجرت کرده و مشکل را نيز با خود برده اند. طبيعي است که ما به مکان هايي کوچ مي کنيم که در آنها با ستم و ظلم روبرو نباشيم. اما به محض اينکه در مکاني با اين وصف، اقامت مي کنيم، وجود ما به خودي خود يک ستم است اين وضعيت در هر کشوري وجود خواهد داشت. اين نيز تا ابد خواهد بود. –حتي در کشورهايي مانند فرانسه که سطح تمدني بالايي برخوردارند مگر اينکه مشکل يهود در سطح سياسي راه چاره اي پيدا کند. يهوديان نگون بخت، در حال حاضر سامي ستيزي را به انگليس مي برند. پيش از آن نيز به آمريکا برده بودند.
بر اين باورم که «سامي ستيزي» جنبشي فوق العاده پيچيده است. من به «سامي ستيزي» از زاويه ديد يک يهودي –اما بدون ترس يا نفرت و انزجار-مي نگرم. من مي توانم عناصر شکل دهنده اين جنبش را ببينم. سامي ستيزي ترکيبي از تمسخر، تکبر در مسائل کلي تجاري، تعصب موروثي، عدم تسامح ديني و در کنار آن تظاهر به دفاع از نفس است. بر اين باورم که مسأله يهود به آن اندازه که قضيه اي ديني است، يک مشکل اجتماعي به شمار نمي رود. با اين حال ممکن است اين مسأله شکل هاي ديگري نيز به خود بگيرد. اين مسأله، يک قضيه قومي است و تنها زماني حل مي شود که ملت هاي جهان متمدن در يک مجمع بين المللي، به عنوان يک موضوع سياسي جهاني به آن بپردازند و حل کنند.
ما يک ملتيم... ملت واحد...
ما در هر جامعه اي که بوديم، با خلوص کامل تلاش کرديم، در زندگي اجتماعي خود را به آن جامعه ملحق کنيم و با آنها هماهنگ شويم و در همين حال باور نياکان خويش را حفظ کنيم. اما چنين اجازه اي به ما داده نشد. ما انسان هاي وفادار به ميهن هستيم. ما گاهي وقتها بيشترين وفاداري به ميهن را از خود نشان داده ايم، اما بي فايده بوده است. ما جان و مال خود را –همچون ديگر شهروندان- قرباني کرديم، اما چه سود؟ ما براي اعتلاي سرزميني که در آن زندگي مي کرديم، در زمينه هاي مختلف علمي، فني و ادبي و يا غناي آن سرزمين از راه تجارت، سختي هاي فراواني به جان خريديم، اما چه سود؟
در برخي کشورهايي که قرن هاي پياپي زندگي مي کرديم، مردم پس از گذشت اين مدت، هنوز به ما به عنوان بيگانه نگاه مي کردند. حتي کساني که اجداد آنها از شهروندان اين سرزمين ها نبودند و سابقه حضور آنها کمتر از ما بود، با ما چنين رفتار مي کردند، اين در حالي بود که يهوديان در معرض انواع رنج ها قرار داشت.
در هر کشوري، اکثريت مي توانند، تعيين کنند چه کساني بيگانه و اتباع خارجي به شمار مي آيند. بنابر اين مسأله ما در اينجا، مسأله قدرت است و اين مسأله نيز مانند امور ديگري است که در روابط بين ملت ها پيش مي آيد[و قدرت نقش تعيين کننده را دارد.]. من به عنوان يک شخصيت آزاد[بدون تعلق]، به هنگام تبيين اين حقيقت، از هيچ يک از حقوق ما که از ما گرفته شده، نمي گذرم. اما بايد گفت قدرت از حق پيشي مي گيرد. اين  حقيقتي است که در جهان معاصر ما رخ داده است و تا آينده بسيار دور اين وضعيت باقي خواهد ماند[کنايه از اينکه اين حقيقت تلخ، به اين زودي زود حل شدني نيست.]. تلاش ما براي اينکه ميهن دوست و وفادار به آن باشيم، بي فايده است. همچنانکه سرنوشت هوگونت ها همين بوده است. آنان سرانجام مجبور به هجرت و کوچ شدند. اما اگر ما را در صلح و آرامش به حال خود بگذارند....! اما گمان نمي کنم که زماني ما را در صلح و آرامش رها کنند.
ستم و بينوايي هرگز ما را از بين نخواهند برد. بر روي اين کره خاکي هيچ ملتي همچون ما، در معرض آزار نبوده و مانند ما مبارزه نکرده است. آزار رساني بي وقفه به يهوديان موجب شده افراد ضعيف يهودي از بين بروند. اما نيرومند ها زماني که ديدند شکنجه و اقدامات ايذايي بر ضد آنان گسترش يافت، يهود را از اين وضعيت رهانيدند. اين امر را به روشني در برهه پس از رهاسازي يهوديان مي توان ديد. اما يهودياني که از دانش و ثروت بهره فراواني برده بودند، از وفاداري به يهوديت دست برداشتند. هر زماني که در بازه اي تاريخ از ثبات سياسي برخوردار بوده ايم، جوامعي که در آنها بوده ايم، ما را در خود جاي داده و درک کرده اند. اين امر، وِجهه و چهره ما را مخدوش نمي کند. بنابر اين دولتمردي که تمايل دارد يهوديان در بافت امت او ادغام و با آن هماهنگ شود، بايد ثبات سياسي را براي يهوديان فراهم سازد. اما هرگز هيچ دولتمردي –حتي بيسمارک - چنين کاري را انجام نخواهد داد.
تعصبات قديمي که بر ضد ما يهوديان است، همچنان در سويداي قلب ها رخنه کرده و جاي دارد. براي اثبات اين سخن کافي است به گفتار و عباراتي گوش دهيم که ميان مردم به راحتي مبادله مي شود. داستان ها و ضرب المثل هاي خرافي مورد استفاده مردم، همگي ضد سامي هستند[بوي سامي ستيزي مي دهند.].
هر ملتي –در هر نقطه از جهان- به مثابه کودک بزرگي است که بي ترديد مي توان او را تربيت کرد. اما اين تربيت، در بهترين شرايط مدت زماني بسيار طولاني مي طلبد. تا در اين مدت –همچنانکه پيش از اين نيز گفتم-  پيش از اينکه فرايند تربيت اين ملت، به بار بنشيند، بتوانيم مشکلات خود را با ابزارهاي ديگر حل کنيم.
منظور من از مَچ شدن با ملت ها، فقط انطباق  و سازگاري ظاهري مانند يکساني لباس، آداب و رسوم و سنت ها و يا زبان نيست. بلکه وحدت و همساني در اخلاق و احساسات و ادراک نيز مورد نظر بنده است.  هماهنگ شدن و ادغام يهوديان به اين معنا، فقط از راه ازدواج مختلط امکان پذير است. اما باز يادآور مي شوم صرف اينکه قانون امکان اين ازدواج مصوب شود و اين کار به اقدامي قانوني تبديل شود، کافي نيست، بلکه  ازدواج مختلط ميان يهوديان و ديگر اقوام بايد برآمده از نهاد دل و احساسات اکثريت ساکنان آن ملت باشد. مجاري ها با مباح کردن ازدواج مختلط دچار اشتباه بسيار بزرگي شدند. زيرا يکي از موارد آن ازدواج يک يهودي مسيحي شده با يک زن يهودي شد. در همين حال مبارزه براي تصويب اصل ازدواج مختلط موجب بروز اختلاف ميان مسيحي ها و يهوديان شد. به همين دليل اين کار بيش از آنکه موجب تحقق اختلاط ميان جنس و نژادهاي مختلف شود، اين هدف را دشوارتر کرد.
کساني که واقعاً دوست دارند يهوديان در ملت هاي ديگر -که در ميان آنها زندگي مي کنند- ذوب شوند و با آنان همسان گردند، بايد بدانند براي اين کار يک راه بيشتر وجود ندارد و آن اينکه يهوديان از قدرتي اقتصادي برخوردار شوند که با اين توان اقتصادي امکان فائق آمدن بر تبعيض هاي اجتماعي اعمال شده بر ضد يهوديان از ديرباز تاکنون، فراهم آيد.  شايد قرار گرفتن يهوديان در بالاترين طبقات اجتماعي  دقيق ترين تعبير اين خواسته باشد. به طوري که ازدواج مختلط ميان افراد اين طبقه بيش از ديگران اتفاق مي افتد. اما اين خانواده هاي يهودي که با اموال خويش جايگاهي والا يافته بودند، منقرض شده اند. ولي در  طبقات مياني که يهوديان طبقه بورژوازي را تشکيل مي دهند، بروز اين پديده، به گونه اي مي شود که مشکل يهوديان را[به جال حل شدن]، با شدت بيشتري رخ مي نماياند.
دست يابي زودهنگام به قدرت، ممکن است با برتري اقتصادي همراه باشد. برتري اي که يهوديان متهم به در اختيار داشتن آن هستند. اگر به خاطر قدرتي که يهوديان اکنون دارند، انقلابي رخ مي داد و موجب بروز انزجار ميان سامي ستيزان مي شد، بنا براين بايد گفت در صورتي که قدرت يهوديان افزايش يابد، ممکن است انفجارهاي ديگري نيز رخ دهد. بنابر اين، اولين گام براي پذيرفته شدن يهوديان در ساختار ملت ها، هرگز  محقق نخواهد شد. زيرا به موجب اين گام ، بايد اکثريت، در برابر اقليتي که تحقير مي شوند، سر فرود آورند. اقليتي که نه از توان نظامي و نه از قدرت اداري برخوردار است. به همين دليل اطمينان دارم الحاق و مچ شدن يهوديان با ديگران از راه احراز رفاه اقتصادي بيشتر از سوي يهوديان،  امري محقق نشدني است.
بي ترديد، در کشورهايي که سامي ستيزي وجود دارد، ديدگاه هاي بنده در اين زمينه با استقبال مواجه مي شود. اما درکشورهاي ديگر که يهوديان با رفاه و آسايش زندگي مي کنند، اين ايده ها با مخالفت شديد مواجه خواهد شد. برادران ديني من که خوشبخت تر هستند، هرگز با من موافقت نخواهند کرد، مگر اينکه تمسخر يهوديان [از سوي ديگران]را ببينند و آنگاه درس حقيقت را دريابند. چراکه هرچه سرکوبي سامي ستيزي طولاني تر شود، به همان اندازه، انفجار آن نيز شديدتر و نابودکننده تر خواهد بود. رخنه يهوديان مهاجر به يک کشور به دليل وجود امنيت ظاهري و نيز ارتقاي آنان در طبقات اجتماعي آن ملت، دو عنصري هستند که اگر به طور جدي دست به دست هم بدهند، مي توانند انقلابي به پا کنند. اين نتيجه را از اين ساده تر و روشن تر نمي توان بيان کرد.
من به جز حقيقت، در جستجوي هيچ چيز ديگر نيستم و اين نتيجه را بر همين اساس به دست آورده ام. اما ممکن است يهودياني که در رفاه زندگي مي کنند به بنده اعتراض کنند و در برابر من مقاومت کنند. [اما بايد توجه داشت که] به خطر افتادن اين منافع و مصلحت هاي ويژه افراد مرفه چندان مهم نيست و مي توان از آن چشم پوشي کرد. زيرا  مصلحت فقيران و ستمديدگان بسيار مهم تر از مصالح اين جمع [اندک] است.
ممکن است تصور اشتباهي بروز پيدا کند که با تحقق طرح من، ممکن است، موجب زيان ديدن و آسيب ديدن –هرچند اندک- ثروت ها و سرمايه هايي بشود که يهوديان اکنون در اختيار دارند. به همين دليل در ا بتدا بايد نسبت به اين فهم اشتباه هشدار دهم و آنرا آسيب شناسي کنم. به همين دليل،  همه امور مربوط به حقوق مالکيت را به طور کامل تشريح خواهم کرد. تا زماني که طرح من يک قطعه ادبي به شمار آيد، امور به همين شکل باقي خواهد ماند. فراتر از اين، ممکن است به من اعتراض شود که تو با تعبير «ما يک ملتيم... ملت واحد» بهانه اي به دست ديگران داده اي تا نسبت به نژاد سامي ستم ورزي کنند. به اين ترتيب من در برابر الحاق يهوديان به جوامع و ملل مانع تراشي کرده ام، مسأله اي که در آستانه تحقق کامل بوده است. همچنين من روند الحاق يهوديان به جوامع پيراموني خويش را با خطر روبرو کرده ام. اين اعتراض زماني به جاست که بتوان گفت يک نويسنده به تنهايي مي تواند مانع از تحقق يک امر شود يا آنرا به خطر بياندازد.
اين اعتراض به طور مشخص در فرانسه بروز خواهد کرد. ممکن است در کشورهاي ديگر نيز اين اعتراض صورت گيرد. اما من به اعتراض يهوديان فرانسه پاسخ خواهم داد. زيرا آنان بارزترين مثال و مصداق براي سخن من هستند.

ادامه دارد

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس