گروه فرهنگی مشرق - آخرین جملات کتاب را همراه با صاحب کتاب زمزمه کرد و کتاب را بست. یکساعت از اذان صبح گذشته و او با وجود صدای بلند مؤذن مسجد که هر روز صبح در خانه طنینانداز میشود، متوجه اذان نشده بود. حالتی غریب بر تمام روح و جانش حاکم شده بود؛ تلفیقی از بُهت، سرمستی، شور و شعف، هیجان و غم، یا بهعبارت بهتر، طوفانی از اینها. در مُخیلهاش هم نمیگنجید که بتواند، از سر شب، کتابی ضخیم، با سبک و سیاق پژوهشی را بیوقفه تا صبح بخواند و صبحهنگام، بهجای خستگی و کوفتگی از کار دیروز و بیداری ممتد دیشب، احساس تولد دوباره را داشته باشد.
و مگر چه بود «شرح اسم»...
در اولین ساعات چهارشنبه 13 اردیبهشت، خبرِ آمدن این کتاب در خبرگزاریها پیچید. چند ساعت بعد، وقتی خود را به غرفهی «مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی» رساند، توانست با اصرار، تنها نسخهی موجود کتاب را که دکور روی میز بود، بخرد. نسخهای که روی آن چاپ شده بود: چاپ ششم.
اسم نویسنده توجهش را به خود جلب کرد. «هدایتالله بهبودی» را میشناخت. یک ادیب واقعی و نویسندهی مسلط بر تاریخ معاصر. کسی که اهل اضافهگویی و کار ضعیفکردن نیست. کسی که بهخاطر کارهایش از دست آقا مدال گرفته. اگر هم او را نمیشناخت بعد از مطالعهی یکی، دو فصل اول کتاب، به چیرهدستی او و زحمات زیادی که برای این کتاب کشیده، پیمیبرد.
«مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی» و «هدایتالله بهبودی» یعنی دو عنصر حیاتی؛ «اطلاعات گسترده و بکر» و «پرداخت و تحلیل و نگارش قوی». دو عنصری که ترکیب آنها میتواند منجر به یک تحول شود؛ همان تحولی که بعد از خواندن کتاب در وجود خود احساس کرد و این خبر از تحول در جامعه بود؛ تحولی که نویدبخش پایان سالهای تشنگی و محرومیت از حقایق مکتوم است. دریچهای باز شده به دنیایی بزرگ. امروز وقت آن شده که ابعاد ناگفتهی سلف صالح پیامبران و اولیای الهی، چونان آبی روان به کشتزارهای خشک و قحطیزده برسد و بار دیگر روح حیات و زندگی را در آنها بدمد.
او فهمید بیش از آنکه با یک کتاب تاریخیِ صرف که به بیان خشک و زجرآور حادثهها میپردازد طرف باشد، با یک داستان عجیب روبرو شده که بیشتر به افسانه میماند. نویسندهی کتاب توانسته بود با هنرمندی تمام او را در یک سفر طولانی همراه خود کند. سفری حاصل از درآمیختگی ظریف عظمتها و ریزبینیها، خندهها و گریهها، تحلیلها و اسناد خام و دهها عنوانِ بهظاهر متناقض دیگر، مثل کار عمیق فکری و مبارزهی در میدان و...
کتاب را که بست. سجدهای کرد و باز زمزمه کرد: الحمدلله، اللهم لک الحمد، حمدالشاکرین.
سر را که برداشت، چشمش افتاد به قاب عکس روی دیوار. حالا چیزهایی از صاحب عکس میدانست که اگر سالها پیش میدانست، اطاعتش جز عشق و مودت، رنگ دیگری هم پیدا میکرد و آن معرفت بود و آگاهی از گذشتهی مولایش. سؤالهایی در ذهنش میگشت: این منبع حیاتبخش، چرا سالها پشت سد مانده و به زمینهای مستعد هدایت نشده؟
او الان میداند، ولی چرا مردمِ مشتاق، هنوز چیزی از اجداد و انساب نورانی ایشان، از کودکی و نقش تربیتی پدر و مادر ایشان نمیدانند؟
چرا از زندگی زاهدانهی همراه با فقر، و درجات و توفیقات علمی ایشان مطلبی و سخنی نبود؟
چرا در میان همهی کتابها و نوشتهها، در بارهی نقش کمنظیر آیتالله خامنهای در گرم نگاهداشتن و پیش بردن نهضت، در سالهای دوری امام (42 تا 57)، آن هم با آن روش خاص و زیرکانه، چیز زیادی گفته نشده است؟ از زندانها و بازجوییها، تبعیدها و محدودیتها و دادگاهها و دفاعیهها. و چرا هنوز، خود او، حتی بعد از خواندن کتاب نیز، از محتوا و روح خیلی از جلسات و کلاسهای تفسیر، منبرها، سخنرانیهای انقلابی، سیر فکری، زندگی بعد از انقلاب و... چیزی نمیداند؟ تشنگیاش بالا گرفت و برای این سؤالات، جواب درخوری نتوانست بیابد...
نگاهی دقیقتر شرح اسم
آنچه گذشت، بیانی کلی از مواجههی یک مخاطب عادی با کتاب است، بدون در نظر گرفتن نکات کارشناسی و بررسی دقیق. آنچه در ادامه میآید، نگاهی است دقیقتر، برای نقد این اثر، بدون در نظر گرفتن ملاحظات جانبی.
البته، همینجا و همین ابتدا لازم است کمالِ شرمندگی و معذرت و تواضع خود را نسبت به جناب آقای بهبودی، استاد کامل عرصهی ادبیات، عرضه کنیم و بگوییم: نقد این کارِ عظیم و ارزشمند، از حد بزرگتر از ما هم خارج است، چه برسد به ما جوانان نوپا و کمتجربه. اما بالاخره جوانی است و جسارت؛ کتاب را خواندیم و بهجز حظ وافر و حالِ خوش، در نگاه بَعدی، نکاتی به ذهنمان رسید که قلمی شدند.
این بررسی تحت عناوین زیر ارائه میشود:
چاپ و توزیع کتاب
بهوضوح پیداست که کار حالت انتحاری دارد. به یکباره اعلام میشود و پس از فروش تعداد محدودی، متوقف میگردد. کار بدون هماهنگی با متولی و مرجع اصلی آثار معظمله تهیه و توزیع شده است. این عدم هماهنگی، در متن کتاب هم نمایان است که در ادامه به آن خواهیم رسید. اما اینکه چرا چنین کتاب ارزشمندی که حاصل تلاش چندین سالهی یک محقق و نویسندهی تواناست، اینگونه عرضه میشود، خود جای تأمل است. شاید ترس آن بوده که در پیچوخمهای قانونی که سابقهی آن دیده شده است، این کتاب هیچوقت به جانهای تشنه نرسد... که البته این هم نمیتواند توجیهی باشد برای این حرکت.
تصور مخاطب را هم باید به آن افزود. مخاطبی که وقتی چنین کاری را از چنین نویسندهای و چنین مرکز بااعتبار و مهمی میبیند، حتماً میپندارد که مورد تأیید مرجع مذکور است، خصوصاً آنکه در کتاب، حجم زیادی اسناد محرمانه و خاص را مشاهده میکند. ناگفته نماند که بعد از طلوع و غروب سریع و عمر کوتاه کتاب، تا آخر نمایشگاه مراجعات متعددی به این غرفه، برای خرید کتاب صورت میگرفت و پیشفروش میشد.
ظاهر و سبک کتاب
تمام علائم ظاهری، نظیر تعداد صفحات، صفحهبندی، صحافی، تایپ، پاورقی، فصلبندیها، میانتیترها و... نشان از یک کار پژوهشی و حسابشده است و البته نوع جلد و توضیحات روی آن هم مؤید همین مطلب است.
وارد که میشویم، اولین ضربهی محکم را از کتاب میخوریم و آن عبارت «بسمله» است که از دستخط مبارک در سال 43 استخراج شده و مخاطب از همان ابتدا میفهمد که کتاب بر پایهی اسناد ناب نهاده شده.
توضیحات نویسنده در فهم درست کتاب بسیار مهم و خواندن آن واجب است. درست است که نویسنده، خود محقق تاریخ است و از منابع متعدد، عالمانه و حکیمانه، برای توصیف فضا و شرایط زمانی، استفاده کرده، اما منابع اصلی روایت زندگی معظمله عبارت است از اسناد و مصاحبهها.
سبک کتاب، رواییِ مستند است. داستان اصلی را راوی میگوید و هرجا که لازم است، اصل سند آورده میشود. روایتِ روای، ادبی، زیبا، گیرا و مبتنی بر اسناد یاد شده است. یعنی تمام آنچه راوی میگوید سند دارد، ولی بهخاطر جلوگیری از زیاد شدن حجم پاورقیها، سند نخورده است. هر کلامی که از ناحیهی معظمله صادر شده یا نوشته شده، بهصورت پُررنگ آمده و اسناد ساواک و صحبتهای دیگران داخل گیومه. روایت راوی درآمیخته و ممزوج با اصل سندهاست. به وفور یافت میشود حالتهایی که متن پُررنگ در ادامهی جملهی راوی آمده و کاملکنندهی آن است و بعد از آن هم یک سند دیگر؛ بهطوریکه اگر قسمتهای پُررنگ، عادی شوند و گیومهها برداشته شوند، با یک متن یکدست مواجه خواهیم شد.
فصلبندی کتاب متناسب با مقاطع مهم زندگی است. میانتیترهای بهجا و حسابشده، علاوه بر این که ذهن خواننده را سازماندهی میکند، از طولانی و یکدست شدن مطلب نیز جلوگیری میکند.
بررسی محتوایی
الف) ملاحظاتی در اسناد استفاده شده:از آنجاییکه این اثر، حاصل یک کار پژوهشی کمنظیر روی اسناد و نگارش ادبی آنهاست، لذا برای بررسی محتوایی آن، باید اسناد استفاده شده در کتاب را بررسی کنیم:
1) اسناد عام: اکثریت محتوای کتاب از این نوع اسناد است. اسنادی که منعی در بیان آنها نیست. البته درست است که تمام اسناد این کتاب، تا قبل از این محرمانه و غیرقابل دسترس بوده، اما حالا که این کتاب بیرون آمده و آن محذورات شکسته شده، باید با یک نگاه باز و منطقی به بررسی آنها پرداخت.
2) اسناد به شرط اذن: در مقدمهی کتاب آمده است: «اخلاق حرفهای ایجاب میکرد که موقعیت کنونی حضرت آیتالله خامنهای بر این کار سایه نیفکند و این پژوهش با دیگر تحقیقهای علمی، در روش، جملات، عبارات و تعبیرات همسان باشد. بر این باور هستیم که در این کار موفق بودهایم.»
مشکل اینجاست که این نگاه، یک شمشیر دو لبه است. از طرفی لازمهی یک کار پژوهشی قوی اینگونه کار کردن است و حقّاً هم خواننده اذعان میکند که کتاب خالی از ملاحظات و حذفکردنهای بیدلیل است. اما مگر میشود «موقعیت کنونی حضرت آیتالله خامنهای» را در نظر نگرفت؟! یک فرد غیر سیاسی، مثلاً یک جانباز فداکار که الان هم در عرصهی سیاست نیست، اگر بخواهد زندگیاش چاپ شود، یک یا چندبار قبل از چاپ، کتاب را با در نظر گرفتن ملاحظات شخصی مرور میکند؛ همان کتابی که از مصاحبههای خودش و با علم به کتاب شدن آنها نگاشته شده. قطعاً حدّ و گستردگی این ملاحظات، با توجه به جایگاه رفیع و حساس کنونی معظمله، خیلی بیشتر از یک فرد عادی است. خصوصاً که خاطرات بیان شده از ناحیهی ایشان، در یک جمع مطمئن و خصوصی و با علم به محفوظ بودن آنها صورت گرفته و بههمین جهت است که اتفاقات گوناگون با اسم افراد و حالات شخصی، بیپرده بیان شده است.
بیان قضاوتهای گوناگون در مورد افراد، از افراد بهنامی همچون آیتالله بروجردی و آیتالله میلانی گرفته تا همرزمانی همچون شهید بهشتی. و بیان احساسات و عواطف شخصی، آنجا که عاملی میشود برای قضاوت اشتباه در مورد معظمله، بهعنوان مثال رأفت و دلنازکی نسبت به زنان و کودکان[1]، یا تعریفهای خودستایی گونه در مورد برتریهای شعری و کلامی خویش[2]، یا اعتقاد به استخاره گرفتن، تا جایی که برای یککار دو استخارهی متضاد پیش میآید[3] و موارد مختلفی از این دست که تشخیص آن از صلاحیت ما خارج است.
سبک خاص مبارزات آیتالله خامنهای، همراه با تقیه، به همان معنای خاص و اصیل اسلامی است، که هیچ ارتباطی به ترس و سکون و معانیِ منفعلِ مرسوم از تقیه ندارد. این تقیه به معنای مبارزهی تمامعیار است، بهشکلی که دشمن متوجه این مبارزه نشود. این روش مبارزه، بهروشنی در سیر کتاب مشخص است. اگر در بازجوییها، عقبنشینیهای ظاهری دیده میشود، این همراه است با حملات شدید و عمیقِ پیش و پس از بازداشت؛ و هدف، گمراه کردن ذهن دشمن است، تا آنجا که دستگاههای امنیتی طاغوت نیز کموبیش با این سبک پیچیدهی مبارزه آشنا شدهاند و بهدنبال بهانهای میگردند تا این «ماهی لیز» را به تور بیندازند و محکوم کنند. «ماهی لیز» اصطلاحی است که «منوچهری»، بازجو و شکنجهگر مشهور و قسیالقلب ساواک، استفاده کرده است، خطاب به آیتالله خامنهای: «تو همان کسی هستی که مثل ماهی، لیز میخوری و از دست بازجو خارج میشوی. کارهای تو، تکتک، چیزی نیست، اما جمع که میزنی، خدا میداند چیست!»[4].
درست است که خواننده، مستقیم[5] و غیر مستقیم، بارها متوجه این موضوع میشود که مبارزه با تقیه همراه است اما بازهم انتقال بیپروا و مستقیم بعضی اسناد ساواک، مثل متن بازجوییها، مشروط به اذن است. بازجوییهایی که در آنها: نفی هرگونه ارادت خاص به حضرت امام و پیروی از ایشان، در موارد متعدد؛ بهکار بردن لفظ «معظمله» برای شاه و اینکه اعلیحضرت به بندگی خدا افتخار میکنند![6]، دادن پیشنهاداتی برای بهتر شدن انقلاب سفید شاه که در صورت تمایل به سمع مقامات برسد![7] و مواردی از این دست دیده میشود. بیان این اسناد که یکی از نقاط قوت کتاب به حساب میآید، چون مأذون نیست؛ میشود نقاط ضعف.
در تحلیل شخصیتها، همهی جوانب دیده شده و کمتر جای قضاوت میگذارد. اگر فلان نکات منفی از فلان عالم گفته شده، نکات مثبت و زحماتی هم که کشیده در جای خود منعکس شده. در بیان احساسات و عواطف هم، قبل و بعد از کلام زمینهسازی شده.
همانطور که یک شخص مغرض و بیمار، آیهای از قرآن را بدون بیان آیات قبل و بعد برمیدارد و فتنهانگیزی میکند، اینجا هم میتواند از این دست اسناد استفادهی سوء بکند، اما اسناد بما هو مشکلی ندارند و فقط نیازمند اذن و ملاحظات معظمله میباشد.
3) اسناد مشکلدار و مشکلساز: این دسته از اسناد، اطلاعاتی است که بیان آنها هیچ نکتهی مثبتی ندارد و عدم بیان آنها هم ذرهای به وجاهت تاریخی و پژوهشی این کتاب آسیب نمیزند. آیا ما به بهانهی امانتدار تاریخ بودن مجاز به بیان اینها هستیم؟
اینها مواردی از اینگونه مطالب است: داستان نخستین منبر و بیان احکام زنان[8] ، استعمال تفکّهآمیز سیگار[9]، تأکید بر فقر شدید معظمله در مقاطع مختلف؛ مسلم است که فقر شدید خود نشاندهندهی اوج سختی در مبارزه و ابتلای پروردگار و عظمت ایشان بوده، اما راههایی که برای حل این مشکل اتخاذ میشده مدّنظر است. تلاش برای گرفتن شهریهی همه مراجع و شرکت در امتحان سطح پایین آیتالله بروجردی برای گرفتن شهریهی ایشان[10]، قرض گرفتن زیاد از افراد مختلف و بیان مقروض بودن به همه در جاهای مختلف کتاب[11] (البته حکایتهای بیپولی مثل آبگوشت علینقی، صبح بیصبحانه و ظهر بیناهار و امثالهم را هم شاید بتوان از نوع اسناد «به شرط اذن» به حساب آورد). نگرانی از واجب شدن غسل و نداشتن پول حمام[12]، عکس معظمله بعد از تراشیدن اجباری محاسن مبارک[13]. اینکه برای خوارکردن و توهین به حضرت ایشان، مبادرت به تراشیدن محاسن نمودند و ایشان در اوج عزت و با کیاست مثالزدنی خود میخندند و می فرمایند: «الحمدلله، چانه را ندیده بودم، دیدم»[14]، خاطرهای مهم است و دانستن آن واجب؛ اما آیا عکس این خاطره را نیز باید نشان داد؟ مثل شکنجههای جسمی تحقیرآمیزی که بعضی مبارزین، در راه خدا میشدند و دانستن آنها واجب، ولی نشان دادن صحنههای آن، کاری اشتباه و خلاف شأن آن بزرگواران است.
میشود حدس زد که این اطلاعات فقط موجب گزکدادن به دست مخالفین و معاندین و به استهزاء کشیدن آن عظمتها و بزرگیهاست. چنانچه ساعاتی بعد از انتشار کتاب بازتابهای ناشایستی از عکس مذکور در سطح اینترنت شروع شد و همچنان ادامه دارد.
ب) اعتبار اسناد
1) اسناد ساواک: مهمترین سؤالی که ممکن است در استفاده از منبع بزرگ اسناد ساواک به ذهن خطور کند، این است که مگر اینها ثقه و مورد اعتماد هستند که ما پایه را بر آنها بگذاریم؟ چنانچه در بعضی بازجوییها حتی با در نظر گرفتن تقیه، بعضی اتفاقات منصوب به معظمله، قویاً توسط ایشان تکذیب میشود. نویسنده خیلی ماهرانه و مسلط، توانسته از پس این موضوع بر بیاید بهطوری که خواننده در اثنای مطالعهی کتاب اذعان میکند که نویسنده حقاً سندشناس بوده و بلد است با اسناد چگونه کار کند. آن دسته از وقایع که شاهدی بر صحت آنها وجود دارد، یا دلیلی بر عدم صحت آنها وجود ندارد، بهطوری عادی نقل شده و آن دسته از گزارشها و عباراتی که بهنحوی ممکن است در آن افراط، تفریط و غرض وجود داشته باشد، با عبارتهایی نظیر: «گزارشگر ساواک مینویسد»، «در گزارش ساواک چنین آمده» و... بیان شده. حتی در بعضی موارد که اسناد ساواک بهطور جهتداری خواستهاند اتفاق یا اعتقادی مثل وصل بودن به مجاهدین خلق را به ایشان منصوب کنند، نویسنده ساواک را به سخره گرفته است.[15]
2) مصاحبهها: مصاحبههایی که با حروف پُررنگ آمده، برای فهم بهتر و روان شدن، دستخوش تغییرات زیادی شده که بعضآً به صدمهی شدید میماند تا ویرایش. و این قابل قبول نیست. به وفور دیده میشود که یک خاطرهی دو، سه خطی، دهها "..." و چندین [] دارد.
ج) جامعیت اسناد
نویسندهای که نگذاشته یک قطره آب بیدلیل روی زمین ریخته شود و حتی نکات ریز و خاطرات جزئی را سر جای خودش نشانده، به حجم قابل توجهی از اسناد دسترسی نداشته؛ مثل صوت جلسات «طرح کلی اندیشهی اسلامی در قرآن»، صوت جلسات سخنرانی متفاوت در مشهد، صوت یا متن بیاناتی که در آنها معظمله به مناسبتی خاطرهای را نقل کردهاند و... جای خالی این اسناد در کتاب مشهود است.
استفاده از بعضی موضعگیریهای عادی و قابل دسترس، همچون حجم عظیمی از روزنامهها و مجلات و مصاحبههایی که از معظمله منتشر شده نیز میتواند به غنای بیشتر کتاب کمک کند. احساس میشود تأکید، بیشتر بر اسناد مکتوم بوده.
ویژگیهای ممتاز
جدای از نکات مثبتی که در قبل به آن اشاره شد، بعضی از موارد را میتوان بهعنوان ویژگیهای ممتاز و برکات این اثر یاد کرد.
1) قطعاً «شرح اسم» یک اثر فاخر پژوهشی است و فضای جذاب ادبی و داستانی آن هم، سوار بر پایهی پژوهشی بودن است. تسلط بر تاریخ معاصر که منجر به رصد تیزبینانهی وقایع در حجم انبوهی از اسناد متفرق و بعضاً متعارض میشود، پرهیز از هرگونه تخیل، سنددار بودن هر آن چیزی که گفته شده، تاریخی بودن سیر کتاب با وجود جابجاییهای زمانیای که در اسناد صورت گرفته و موارد متعدد دیگر، شاهدی است بر ادعای فوق.
2) دقت بالای تاریخی در ترسیم خط سیر. این دقت در سالها، روزها و حتی ساعتها و دقیقهها هم لحاظ شده. گاهی خواننده احساس میکند اتفاقات در همین چند سال اخیر افتاده که اینقدر دقیق است.
3) این اثر همچون نخ تسبیحی است که تمام شنیدههای مخاطبین عام، از دوران قبل از انقلاب را ساماندهی میکند و در جای خود قرار میدهد. خاطرههایی که بهصورت مقطّع و در قالب یک حکایت آموزنده در کتابها و نقل قولها آمده. همین خاطرات وقتی در فضای زمانی متعلق به خودش و اقتضائات مربوط به آن دوره مینشیند، تازه فهم میشود و نسبتِ آن خاطره با رشتهی پیوسته و پر فراز و نشیب این زندگی معلوم میشود. همچنین است در مورد تحلیل معظمله درباره افراد، اتفاقات خاص و... .
4) جنبهی رسمی پیدا کردن خیلی از اتفاقات غیبی و شهودی مثل خوابها و فرو نشستن سیل در ایرانشهر[16].
5) بیان کاملاً مستند و ارایهی تصویری مختصر از ابعاد وجودی مختلف معظمله. نخبگی علمی و اجتهاد در شانزدهسالگی، خاندان مطهر، شجاعت، چیرهدستی در عالم هنر و شعر، اشراف بر تاریخ و جریانهای روشنفکری، آگاهی از اوضاع جهان، مبارزه و قیام، زندگی جهادی، تحمل انواع سختیهای جسمی و روحی در راه خدا، مشی مبارزاتی منطبق بر نگاه امام، زیرکی و کیاست، عمق بینشها و باورهای اعتقادی برخاسته از قرآن، سعهی صدر و جذب حداکثری، خُلقیات دینی، وقف اسلام بودن، خدمت به محرومین و مستضعفین، حرکتِ در سایه و گمنامی، انسانسازی و تربیت نیرو و...
پس از مطالعهی کتاب، بیان این ابعاد که به گوشهی کوچکی از آنها اشاره شد، توسط یک دوستدار و عاشق ولایت، مبتنی بر ظن و گمان و شنیدههای درست یا نادرست نیست و با استناد به یک منبع متقن است. همچنین است موضوعاتی چون نقش بی بدیل همسر رهبر انقلاب در زندگی ایشان که معمولاً در زندگی مجاهدان، یادی از آن نمیشود.
6) تلاش حداکثری برای جلوگیری از کجفهمی و قضاوت اشتباه؛ حتی در مواردی جزئی مثل شیطنتهای کودکانه، بلافاصله از تعلقات و تلاشهای مذهبی این کودک سخن به میان میآید تا مخاطب، کودک را خلاصه در آن شرارتها و شیطنتها نبیند. این نوع زمینهسازی و چینش در اکثر کتاب به چشم میخورد.
7) درست است که خط سیر کتاب، زندگی آیتاله خامنهای است، اما مخاطب در اثنای مطالعه، مواجههی جدیدی با تاریخ نهضت و خصوصاً شخص حضرت امامرضواناللهتعالیعلیه پیدا میکند.
8) دقت به ریزهکاریهای عجیب، مثل نوشتن نامهی اعتراضی به رئیس ساواک در جهت عمود بر خطهای کاغذ، برای زندانی به نظر آمدن کلمات![17]. در حالیکه کتاب به کلیات و تحلیلها میپردازد از این ریزهکاریها که در کتاب موج میزند، غافل نمانده.
توقعات مخاطب
خوانندهی این کتاب میداند که این کتاب، همچون بعضی از زندگینامهها نیست که با انقلاب اسلامی تمام شود؛ او میفهمد که این تازه شروعی است برای این چشمهی جاری. اگر مردی با این همه عظمت توانسته در دوران خفقان مطلق و در سایهی تعقیب و گریز و تقیه، اینچنین پیش برود، پس آن زمانی که کار دست خودش بوده و خود، متولی امور بوده چه کرده؟ و این یعنی برهوت معرفت و شناخت از نائب الامام. حالا مخاطب مرزی برای خود نمیبیند، دوست دارد همه چیز را بداند؛ میخواهد، مستند و روشن، آنچه را که سالها از آن بیخبر بوده بداند. حالت مخاطب، حالت کسی است که در داستانها شنیده دفینههای ارزشمندی در زمین وجود دارد و حالا که یکی از آنها را با همهی نقصانها و کاستیهای احتمالیاش دیده، برای رسیدن به بقیهاش بیتاب و بیقرار میشود.
این در بُعد ادامهی راه؛ اما در همین مقطع نیز مخاطب، بیشتر، اسناد و تحلیلهای مبتنی بر اسناد را دیده و از روح بعضی اتفاقات غافل است؟ سیر تفسیر قرآنها و جلسات نهجالبلاغه چه بوده؟ چه سورههایی با چه نگاهی به چه کسانی آموزش داده میشده؟ «طرح کلی اندیشه اسلامی» که یک صفحه به آن اختصاص داده شده چیست؟ این چه طرحی است که رهبر معظم پس از سالها در مورد آن میفرمایند: ذهن همان ذهن است. و موضوعات مهمی از این دست، که باید به جان تشنهی مخاطب رساند.
البته توقعات دیگری هم ممکن است بهوجود بیاید که پاسخگویی به آنها فقط در حیطهی مرجع مربوطه است. دسترسی به صوتها، فیلمها و عکسهایی که حضرت آقا در خلال تعریف خاطره میفرمایند: موجود است. چاپ اصلی ترجمهی «المستقبل لهذا الاسلام» که از آن این همه سخن گفته شده. متن کامل گزارشهای ساواک از جلسات درسهای قرآن و نهجالبلاغه که در کتاب فقط به نکات تحریک برانگیز آن برای دستگاه طاغوت سخن به میان آمده. متن بازجویی زندان ششم که فقط کلیاتی از آن گفته شده و علت عدم درج آن در کتاب و...
پی نوشتها:
[1] . ص600
[2] . بهعنوان مثال ص74
[3] . ص206
[4] . ص535
[5] . ص432
[6] . ص282
[7] . ص 377
[8] . ص65
[9] . ص172، ص179، ص367، ص568
[10] . ص86
[11] . از جمله ص218 و ص352
[12] . ص98
[13] . ص728
[14] . ص144
[15] . ص 519
[16] . ص 599
[17] . ص393
*موسسه جهادی