به گزارش مشرق، وقتی بعد از اما و اگرهای فراوان، پای کرونا به ایران باز شد و سریعتر از آنچه بتوان تصور کرد، قلمرو نفوذش را در سراسر کشور گسترش داد، خیلی زود معلوم شد مبارزه با این ویروس منحوس و بیرحم، از عهده دولت و وزارت بهداشت بهتنهایی خارج است. همین کافی بود برای به میدان آمدن مردمی که کارنامه درخشانشان در فعالیتهای داوطلبانه در زمان بحرانهای مختلف، زبانزد عام و خاص بود. یک بار دیگر پیر و جوان و زن و مرد از اقشار مختلف، با هرآنچه داشتند پای کار آمدند و از خود گذشتند تا ایران در نبرد نابرابر با یک ویروس هزارچهره سرپا بماند. اینطور بود که دو سال پایانی قرن ۱۴ شمسی، پر شد از صحنههای زیبای فداکاری مردمی که با کم و زیادشان تلاش کردند یکی از سختترین همهگیریهای جامعه بشری را با معجزه همدلی با همنوعان پشت سر بگذارند. در دو سالگی ورود کرونا به کشور، به رسم مشت نمونه خروار، نگاهی فهرستوار انداختهایم به برخی از این فعالیتهای جهادی مردم در شهرهای مختلف.
مگر تولید ماسک بهداشتی، کار هر کسی است؟!
اولین نیازی که بعد از جدی شدن ورود ویروس کرونا به کشور در سطح گسترده خودنمایی کرد، نیاز به ماسک و مواد ضدعفونیکنند بود. طوری که موجودی ناکافی ماسک حتی در بیمارستانها، به پاشنه آشیل کشور در مقابل مهمان ناخوانده آن روزها تبدیل شد. این بار هم گروههای جهادی بودند که داوطلبانه به میدان آمدند تا این بار بر زمین مانده را بردارند. عمر کرونا در ایران به دو هفته نرسیده بود که اهالی مجمع جهادگران بسیج سازندگی تهران بزرگ و قرارگاه جهادی عمار استان تهران عزمشان را جزم کردند که اجازه ندهند تأمین ماسک به دغدغه کادر درمان در خط مقدم مبارزه با کرونا تبدیل شود. آنها به پشتگرمی گروههای جهادی مردمی، پویش ملی «طوفان همدلی» برای تولید ۵۰۰ هزار ماسک را کلید زدند و همه جهادگران را به یاری طلبیدند. اما مگر تولید ماسک بهداشتی، کار هر کسی است؟ پاسخ وزارت بهداشت، منفی بود!
مسئول کارگروه بهداشت و درمان قرارگاه جهادی عمار استان تهران درباره چالش آن مقطع اینطور میگوید: «ما برای تولید ماسک اعلام آمادگی کردیم اما وزارت بهداشت حاضر نمیشد پارچههای لازم برای این کار را در اختیار ما بگذارد! چرا؟ چون برای تولید ماسک در شرایط بهداشتی، به ما اعتماد نمیکردند. البته حق هم داشتند. در جواب گفتیم: اینجا در مبارزه با کرونا، شما فرمانده خط مقدم هستید و ما، سرباز شماییم. هرطور شما بگویید، آماده خدمت هستیم. بهاینترتیب، با توجه به استانداردهای موردنظر وزارت بهداشت، کارگاههایمان را ضدعفونی کردیم و کارشناسان آنها هم برای بازدید آمدند. با رفع نگرانیهای وزارت بهداشت، همکاری ما برای تولید ماسکها شروع شد.»
وقتی طوفان به پا شد!
جوانان فعال مجمع جهادگران بسیج سازندگی تهران بزرگ و قرارگاه جهادی عمار وقتی فرمول کار را پیدا کردند، از تمام گروههای جهادی، خیریهها، کارگاههای محلی و مساجد و پایگاههای بسیج برای پیوستن به پویش طوفان همدلی دعوت کردند. از نگاه آنها هر گروهی حتی با ۲ نفر عضو هم میتوانست برای مشارکت در این پویش داوطلب شود. تنها شرط برای این کار، داشتن یک فضای مناسب برای کار بود؛ فضایی که قابلیت تمیز و ضدعفونی کردن داشتهباشد. با همین نگاه عملیاتی، حرکتی که با مشارکت ۱۰ گروه جهادی و خیریه و با ۱۲۰ چرخ خیاطی شروع شده بود، در فاصله یک هفته آنقدر گسترده شد که ظرفیت تولیدش به ۲ برابر افزایش پیدا کرد. هرکس خیاطی بلد بود و چرخ داشت، خودش را به یکی از کارگاههای زیرمجموعه این پویش میرساند. چرخهای امانتی افراد ناتوان هم، فرصت مشارکت را به علاقهمندانی میداد که چرخ خیاطی نداشتند.
علاوهبر گروههای کوچک مردمی، برخی نهادهای دولتی و خصوصی هم خود را به این قافله رساندند و با حمایتهایشان، بار جهادگران را سبکتر کردند. اما مشارکت دو ۲ کارخانه عروسکسازی در یزد و حاشیه تهران با امکانات پیشرفتهشان در زمینه برش و دوخت، جان دیگری به این پویش داد. القصه، به برکت حرکت جهادی خودجوش و البته منظمی که در هفته سوم شیوع کرونا آغاز شد و دایرهاش از تهران تا اصفهان و یزد گسترش پیدا کرد، طرح تولید ۵۰۰ هزار ماسک در سه مرحله و تا هفته اول فروردین سال ۹۹ اجرایی شد. و جالب اینکه با توجه به کمبود مواد ضدعفونیکننده در ابتدای همهگیری، گروهی از این جهادگران که دانشجوی شیمی بودند در ادامه، آستینها را برای تولید مواد ضدعفونیکننده هم بالا زدند.
با غذای نذری، هم سفره همسایهها رونق گرفت، هم آبرویشان حفظ شد
ویروس هزارچهرهای که به جان هموطنان افتاد، فقط سلامتیشان را نشانه نگرفته بود. اعمال قرنطینه و تعطیلیهای گسترده برای قطع زنجیره انتقال ویروس، آرامآرام بسیاری از مشاغل را گرفتار رکود و عده زیادی را بیکار کرد. اینجا بود که تأمین معاش بخش قابل توجهی از جامعه، به نگرانیهای حوزه سلامت اضافه شد و دغدغهمندان را به فکر چارهجویی انداخت. یکی از زیباترین حرکتها در این زمینه، در یکی از جنوبیترین محلههای تهران رقم خورد. جهادگران گمنام محله «اتابک» علاوهبر همراهی با حرکتهای همتایان خود در محلههای دیگر مثل ضدعفونی کردن معابر، تولید ماسک و مواد ضدعفونیکننده و انجام خریدهای روزانه هممحلیها در دوران قرنطینه، یک نوآوری هم به خرج دادند.
اطلاع از شرایط سخت خانوادههایی که سرپرستشان از شروع ماجرای کرونا سر کار نرفتهبودند، آنها را به تکاپو انداخت. خانوادههای آبرومندی که هیچوقت دستشان پیش کسی دراز نشدهبود، در تمام مدت قرنطینه از پساندازهایشان استفاده کردهبودند و حالا همین ذخیره هم رو به پایان بود و باعث شده بود آنها در تأمین معاش روزانه هم با مشکل مواجه بودند.
همفکری جهادیهای محله اتابک برای کمکرسانی به این خانوادهها، آنها را به راهکار دوستداشتنی قدیمی رساند؛ غذای نذری. آنها تصمیم گرفتند هر شب با پخت غذاهای متنوع و رساندن آن به خانوادههای شناساییشده، حداقل یک وعده غذایی این خانوادهها را تأمین کنند و به سهم خود باری از روی دوش آنها بردارند. نماینده خادمان جهادی و بسیجی محله اتابک در این باره میگوید: «اصل برای ما، حفظ عزت نفس این خانوادههای عزیز بود، بنابراین باید قالب آبرومندانهای برای ارسال هر شب غذاها به منزلشان طراحی میکردیم.
اینطور بود که از همان اول نیت کردیم این غذاها را بهعنوان غذای نذری بپزیم و تقدیم آنها کنیم. همهچیز مثل پخت نذری در ایام ماه محرم پیش رفت. خیّران هممحلهای با کمکهایشان بانی غذاها شدند و آشپزهای هیئت محله هم برای پخت پای کار آمدند. هر روز دیگهای نذری برای پخت ۲۰۰ پرس غذا بار گذاشته میشد و غذاهای آمادهشده هر شب توسط بچههای بسیج و هیئت دم در منزل خانوادههای موردنظر بهعنوان غذای نذری با احترام تحویلشان داده میشد. البته گاهی با خوشذوقی و همت اعضای گروه، آبمیوه طبیعی هم به بسته غذا اضافه میشد.»
مقابله با رکود اقتصادی با برکت قرض الحسنه
جهادیهای خوشفکر محله اتابک اما برای حمایت از هممحلهایهای آسیبدیده از کرونا به فراتر از این هم فکر کرده بودند. آنها برای اینکه به شکل محترمانه و آبرومندانهای از افراد بیکارشده دستگیری کرده و برای شروع دوباره کسب و کار کمکشان کنند، تصمیم گرفتند سنت زیبای قرضالحسنه را در محلهشان احیا کنند. آنها به هرکسی توانستند رو زدند تا موجودی این صندوق را برای دادن وامهای کوچک اما کار راهانداز به هممحلهایهایشان بالا ببرند. کم نبودند کاسبان و کارگران آبرومندی که با همین قرضالحسنههای پربرکت توانستند کسب و کارشان را از نو شروع و دوباره کمر راست کنند.
وقتی حاج احمد به عشق رزمایش همدلی، چوب حراج به برنجهایش زد
اما آنچه به حرکتهای پراکنده جهادیها در کمک به آسیبدیدگان کرونا جهت داد، یک فرمان پدرانه بود. فرمان رزمایش مواسات و همدلی که در نیمه شعبان سال ۹۹ از سوی رهبر معظم انقلاب صادر شد، انگار جان تازهای به حرکتهای مردمی در حمایت از خانوادههای آسیبدیده از رکود اقتصادی دوران کرونا بخشید. از این مرحله، همه نقاط کشور شاهد اجرای باشکوه رزمایش همدلی بود و با دریادلی مردم ایثارگر ایران، میلیونها بسته ارزاق در سراسر کشور به خانوادههای واجد شرایط تحویل شد. در این میان اما بعضیها از این فرصت به شکلی ویژه استفاده کردند و اسم خود را در صدر فهرست خوبهای روزگار ثبت کردند. یکی از این چهرههای گمنام، حاج «اکبر زمانی» بود که خودش را در ثواب کار خیر گروههای متعددی در چهارگوشه ایران سهیم کرد.
در میان تکاپوی گروههای جهادی مردمی برای تأمین اقلام موردنیاز برای سبد ارزاق این نهضت همدلی، یک پیام در فضای مجازی حسابی سر و صدا به پا کرد و برای جهادیها قوت قلب شد: «اگه گروه جهادی میشناسید که دارند برای خانوادههای آسیبدیده از کرونا سبد ارزاق آماده میکنند و دنبال برنج ارزون قیمت هستند، بهشون اطلاع بدید یک فروشنده برنج در مازندران داره برنج ایرانی مرغوب رو کیلویی ۲۰ درصد ارزونتر از بازار فقط به گروههای جهادی عرضه میکنه...» و همین پیام کافی بود تا سیل تماسها و درخواستها به سمت واسطه خیرخواه این ماجرا روانه شود. نتیجه، ارسال حدود ۱۵۰ تن برنج باکیفیت ایرانی برای گروههای جهادی در شهرهای مشهد، اصفهان، اسلامشهر، شهر ری، تهران و... بود.
اما بشنوید از قهرمان این ماجرا، یعنی حاج اکبر. او که از یادگارهای دوران دفاع مقدس است، مشارکت در این حرکت را فقط ادای وظیفه میدانست: «من همرزم شهدا بودم و نمیتوانم نسبت به مشکلات هموطنانم بیتفاوت باشم. به همین دلیل وقتی گروههای جهادی شروع کردند به تهیه سبد ارزاق برای خانوادههای متضرر شده از شرایط قرنطینه، اعلام کردم حاضرم برنجهایم را با تخفیف در اختیار این گروهها قرار دهم. تا وقتی که گروههای جهادی درخواست برنج داشتهباشند، در خدمتشان هستم. حتی اگر در انبار خودم هم برنج نداشتهباشم، از همکاران خریداری میکنم و به دست آنها میرسانم.»
کرونا آمد، صاحبخانهها مهربانتر شدند!
اما یکی از زیباترین جلوههای همدلی در دوران کرونا را صاحبخانهها و صاحبان مغازهها و واحدهای تجاری رقم زدند. همانهایی که تا قبل از آن، عامه مردم چندان دل خوشی از آنها نداشتند. وقتی سر و کله کرونا مثل خروس بیمحل در آستانه سال نو پیدا شد و یک قرنطینه طولانی ناخواسته را به جامعه تحمیل کرد، همه نقشههای کاسبانی که روی سود فروش شب عید حساب کردند، نقش بر آب شد. آنها ماندند و اجناس فروشنرفته، چکهای پاسنشده و از همه بدتر، اجاره ماهانه محل کسبشان.
اینجا بود که پویش خودجوش مالکان مهربان، آبی شد بر آتش نگرانی این کاسبان خرد. روزهای پایانی سال ۹۸ با خبرهای شیرینی از سراسر کشور همراه شد که از بخشش اجارههای اسفند و حتی فروردین مغازهها و واحدهای تجاری توسط صاحبانشان حکایت داشت؛ بخششهای سنگینی که فقط از دل دریایی انسانهای بزرگ ساخته است. پیوستن صاحبخانهها به این پویش و چشمپوشی داوطلبانه آنها از کرایه اسفند مستاجران، حال خوب مردم ایران در مقطع مبادله سال کهنه و نو را تکمیل کرد.
یکی از این اتفاقهای قشنگ در استان باصفای لرستان رقم خورد. حاج «محمدتقی صالحی»، مالک ۶۹ ساله پاساژ بزرگ «رضا» در شهر «ازنا»، معجزه روزهای کرونایی کسبه ۹۰ واحد تجاری این پاساژ شد. گرچه او با صرفنظر از اجاره اسفندماه که در مجموع مبلغ بالایی میشد، بار بزرگی از روی دوش کسبه اغلب جوان این واحدها برداشت، اما در نگاه خودش کار خاصی نکرده بود و میگفت: «این حرکت در پاساژ رضا، وظیفه من برای کمک به همشهریانم بود. درواقع من، کارهای نیستم. یک واسطهام که خدا مامورم کرده در حد توانم به این شهر و مردمانش خدمت کنم. تمام همکاران در این پاساژ، برادران و خواهران من هستند و در کنار آنها آرامش پیدا میکنم. در مقابل این آرامش، مال چه ارزشی دارد؟» اما این پایان ماجرا نبود. با انعکاس خبر حرکت داوطلبانه حاج آقا صالحی در فضای مجازی و حقیقی، برخی از مالکان پاساژهای اطراف هم تصمیم گرفتند این لطف را در حق مستاجرانشان تکرار کنند.
مادرانی که برای کم کردن روی کرونا، سنگ تمام گذاشتند
آنهایی که تصور میکردند مادران خانهدار نمیتوانند نقشی در رزمایش مواسات و همدلی دوران کرونا داشته باشند، خیلی زود به اشتباهشان پی بردند. یک چرخ خیاطی ساده، کافی بود تا این مادران با الگو گرفتن از زنان جهادگر دوران دفاع مقدس، سرباز میدان مبارزه با کرونا شوند. پویش دوخت ماسک در خانهها برای توزیع در میان مردم کوچه و محله، طرح خودجوش و بیهزینهای بود که به همت مادران عملی شد و بخشی از نگرانیهای مردم جامعه در زمینه کمبود ماسک را رفع کرد. تاثیرگذاری مادران اما به این خدمت، محدود نشد.
یک ایده ساده اما جذاب باعث شد خانهها در گوشه و کنار کشور، به قلب تپنده این رزمایش دوستداشتنی تبدیل شوند. همین که یک مادر خوشفکر پیشنهاد کرد هرکس در خانه خودش و به نیت نذری، هر شب چند پرس غذا بیشتر درست کند و آن را به خانوادههای آسیبدیده از کرونا اختصاص دهد، موجی از شور و شوق در خانهها به پا شد. در کمترین زمان، چندین شبکه خودجوش توزیع غذاهای مامانپز در شهرهای مختلف شکل گرفت و به سفره خانوادههای فراوانی رونق داد.
گروه «چهل دیگچه»، یکی از این گروههای مادرانه بود که در ابتدای کار با مشارکت جمعی از مادران محدوده میدان خراسان در جنوب تهران شکل گرفت. یکی از اعضای گروه درباره فلسفه این نامگذاری اینطور میگوید: «این یک اسم نمادین و انگیزهبخش بود. نیت کردهبودیم مثلاً در ۴۰ خانه، قابلمههای کوچک و دیگچههای نذری به نیت سلامتی امام زمان (عج) و رفع بلا بار گذاشتهشود تا به برکت این غذاهای نذری، تمام جامعهمان دربرابر بلایا ازجمله بلای کرونا بیمه شود. فرزندانمان هم، از همین کودکی با فرهنگ همدلی با همنوعان آشنا شوند.» این ابتکار مادرانه به سرعت از جانب مادران مورد استقبال قرار گرفت و در مدت یک هفته چنان گسترده شد که تعداد اعضای گروه از کمتر از انگشتان ۲ دست به بیش از ۷۰۰ نفر رسید و به قول اعضای گروه، برکت آن ۴۰ دیگچه، ۴۰۰ برابر شد.
در این حرکت، بعضی مادران با همراهی اهالی خانه غذا میپختند، بعضی دیگر پیک توزیع غذاها به درب منازل خانوادههای شناساییشده در محلههای مختلف و حاشیه شهر تهران میشدند و بعضی دیگر هم با کمکهای نقدیشان در این کار مشارکت میکردند. اما گروه چهارمی هم در این میان وجود داشت؛ آنهایی که دستشان تنگ بود و خودشان امکان پخت غذا نداشتند اما دلشان میخواست در این حرکت دلنشین سهیم شوند. گردانندگان این حرکت، با یک تدبیر زیبا، با کمکهای نقدی دریافت شده، مواد اولیه باکیفیت تهیه کرده و به دست این مادران میرساندند و آنها آشپزهای خاص این غذاهای نذری میشدند.
وقتی برای مادران مبتلا به کرونا، یار کمکی رسید
برخلاف انتظار با گذشت زمان، زور کرونا نهتنها کمتر نشد بلکه موج از پی موج ایجاد شد و خانوادههای فراوانی را گرفتار کرد. در این میان، نگاه تیزبین اعضای گروه بزرگ «مادرانه» که از سبزوار و مشهد تا تهران را در بر میگرفت، به خانههایی جلب شد که کانون گرمابخششان کمرمق شده بود. یکی از مادران سبزواری که شروعکننده این حرکت بودند، میگوید: «با اوجگیری کرونا در پیک پنجم و بعد از تاکید حضرت آقا درباره لزوم ادامه پیدا کردن رزمایش مواسات و همدلی، شروع به احوالپرسی از همسایهها کردیم.
نتیجه بررسیهای میدانی نشان میداد وضعیت حسابی بحرانی است. تعداد زیادی بیمار مبتلا به کرونا در خانهها بودند که کسی را نداشتند به آنها رسیدگی کند و بدتر از همه، وقتی بود که مادر خانواده گرفتار کرونا شده باشد. ازآنجاکه اکثر ما تجربه ابتلا به کرونا را داشتیم، میدانستیم ضعف شدید ناشی از این بیماری واقعاً انسان را زمینگیر میکند و مادر در این حالت حتی توان آماده کردن غذا برای فرزندانش را هم ندارد. بر همین اساس تصمیم گرفتیم پویش «مواسات و احسان مادرانه» را برای رسیدگی به خانوادههایی که مادر یا همه اهل خانه مبتلا به کرونا شده بودند، راهاندازی کنیم.»
همین اراده مادرانه کافی بود تا حرکتی زیبا از سبزوار تا تهران برای حمایت از مادارن مبتلا به کرونا و خانوادههایشان شکل بگیرد. بعد از آن بود که یک ولوله همدلانه در خانهها به پا شد برای پخت سوپها و غذاهای مقوی و آماده کردن مکملهای انرژیبخشی مثل آبمیوه، نخودآب و... برای مادرانی که کم مانده بود قافیه را به آن ویروس منحوس ببازند. اما تقویت مادران در بستر، فقط یکی از اهداف گروه مادرانه بود. آنها که تصمیم گرفته بودند کمی جای خالی مادران بیمار را برای بچهها پر کنند، بخشی از کارشان در این پویش را به پخت غذاهای مورد علاقه بچهها و گاه پخت کیک و تدارک اسباب سرگرمی آنها اختصاص دادند. هرچه از عمر این پویش گذشت، بر تعداد مشارکتکنندگانش اضافه شد چون هر مادری که با مراقبتهای از راه دور اهالی گروه مادرانه، پشت کرونا را به خاک میمالید و سرپا میشد، خودش هم به این گروه ملحق و یار جدید این رزمایش مادرانه میشد.
تولد گروههای تازهنفس جهادی در دل روزهای کرونایی
مثل تمام بحرانها، دوره کرونا هم در کنار تمام تهدیدهایش، فرصتهایی را هم برای رشد جامعه و افرادش فراهم کرد. یکی از فرصتهای این دوران سخت و تلخ، با از راه رسیدن جهادیهای تازهنفس خلق شد. کم نبودند جوانان دغدغهمندی که در دل همین روزهای سنگین و غمزده دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند با تشکیل گروه جهادی، بار مشکلات همنوعانشان را سبک کنند. گروه جهادی «چسب زخم» در همین شرایط و فقط با ۵ عضو در شهر قم اعلام موجودیت کرد؛ با پزشکی اهل قلم، طلبهای تماموقت، مدیر بیمهای اهل هنر، مادری فلسفهخوانده و حقوقدانی در پیِ عدالت. اما همین گروه کوچک در زمانی کوتاه، منشأ خدمات بزرگی برای خانوادههای نیازمند شد.
اگر از وجه تسمیه این گروه و اهدافش خواسته باشید، یکی از چسب زخمیها اینطور میگوید: «کمکهایی که ما به نیازمندان میکنیم (سبد ارزاق، بن خرید، اقلام شب عید و...)، درواقع کمکهای اولیه و مقدماتی است؛ نه کامل و درست و درمان است، نه دائمی. چون توانمان، محدود است و منابع مالی مشخص و ثابتی نداریم. ما کمکهای محدودی در زمانهای مشخصی به نیازمندان ارائه میدهیم، درست مثل اینکه یک زخم را بهطور موقت ببندیم. برای کمکرسانی در این سطح، به نظرمان چسب زخم، اسم گویایی است...»
اما همین گروه کوچک که همین چند روز قبل، یکسالگیاش را پشت سر گذاشت، آنقدر در جلب اعتماد و همراهی مردم نیکوکار موفق بود که گردش حسابش در همان ۳، ۴ ماه اول به ۶۰۰ میلیون تومان رسید! اهالی گروه چسب زخم، توزیع ارزاق برای خانوادههای نیازمند را محور فعالیتهایشان قرار دادند و ترجیح دادند در این زمینه، ۳ گروه کمتر دیدهشده را بهعنوان جامعه هدف در نظر بگیرند؛ خانوادههای نیازمند ساکن محلههای حاشیه قم، نیازمندان شناساییشده توسط گروههای خیریه محلی و طلاب نیازمند مدرسههای علمیه و جامعهالمصطفی (ص). گرچه فعالیتهای این گروه در شهر قم متمرکز است اما دامنه برکات کارهای خیریه آنها به کیلومترها دورتر در شهرهای بندر لنگه، اردبیل، اصفهان، تهران و سیستانوبلوچستان هم گسترش پیدا کرده است.
خوب است بدانید پای چسب زخمیها حتی به زندان زنان هم باز شده و با همان کمکهای خرد مردمی موفق شدهاند ۴ زندانی واجد شرایط را آزاد کرده و به آغوش خانواده برگردانند. توفیقهای گروه جهادی چسب زخم در دوران پر فراز و نشیب کرونا یک بار دیگر نشان داد اگر هدفگذاری صحیح و برنامهریزی اصولی وجود داشته باشد، گروههای جهادی با نفرات و بضاعت محدود و در سختترین شرایط هم میتوانند گرههای بزرگ از کار خانوادههای کمبرخوردار و گرفتار باز کنند.