1. در پاسخ به چرایی تغییر و تحول در حیات انسانی نظریات متفاوتی از دوران قدیم تاکنون مطرح بوده که هر یک برپایه نقش خاص برای انسان، تاریخ و جامعه، دورههای اجتماعی متفاوت را تحلیل و بازگو كردهاند. مهمترین سؤال از علت تغییرات و نقش انسانها در آنها، پرسش از توانمندی انسان برای ایجاد تغییرات یا تسلیم بودن بشر در مقابل جبرحاکم و تن دادن اجباری انسانها در برابر سیر تاریخی است. از دیرباز نظریات گوناگونی در پاسخ به پرسش فوق بیان شده است که اتفاقاٌ پایه خواستهها و تحولات کنونی را در آن میتوان جستوجو کرد و دریافت درست را نسبت به موضوع پیش گفته کسب كرد.
در بخشی از نظریات، نظم و تغییر، صرفا بر پایه خصوصیات انسان تحلیل شده و از تأثیر ساختارهای اجتماعی غفلت شده است، از این نگاه آراء افلاطون و ارسطو که تغییر و دگرگونی را بر اساس نیازهای طبیعی انسان ذکر كردهاند تا آگوستین که تغییر و دگرگونی در تاریخ و حیات انسانی را بر مبنای تضاد میان خیر و شر بهعنوان دو ویژگی ذاتی انسان تبیین نموده و خصوصیت جامعه پیشرفته را حاکمیت خوبان بر بدکاران و بردگان برمیشمرد، میتوان یاد کرد. در مقابل دسته دیگری از نظریات هست که با ثابت فرض كردن خصوصیات انسان در تمام ادوار تاریخ، دگرگونی و تغییر در تاریخ و حیات انسانی را تنها بر اساس ساختارهای اجتماعی و تاریخی تبیین نمودهاند. مکاتب فلسفی تجربهگرایی انگلیس، ایدهآلیسم آلمان و عقلگرایی فرانسه با ثابت فرض کردن طبیعت انسان، دلیل تغییرات اجتماعی را خارج از ذات انسان و در تاریخ جستوجو کرده و بر اساس تکامل تاریخی جوامع، آن را توجیه کردهاند. برای نمونه از میان اندیشمندان انگلیس، گیبون طبع بشر را در طول زمان غیر قابل تغییر دانسته و هیوم نیز با ثابت تلقی نمودن ذات انسان، وظیفه تاریخ را کشف عکس العملهای انسان در وضعیتهای مختلف میداند و یا در نگاه کانت تغییرات در حیات انسان به اراده طبیعت متکی است و انسان باید بهدنبال آنچیزی باشد که تاریخ به مثابه طرح مکتوم برای وی مقرر نموده است. از منظری دیگردر نگاه جامعه شناسانه به اعتقاد آگوست کنت: «تاریخ طبیعت بشر را عوض نمیکند» و با جایگزینی جامعه بهجای تاریخ، باز طبیعت انسان، ثابت در نظر گرفته میشود، و در بررسی آراء جامعهشناسان پس از آن نیز در تغییرات جوامع بر اموری تأکید شده که همگی خارج از اختیار و اراده انسان است. اشکالات نظریات فوق که امروز خمیرمایه نظام نظری غرب است از آن جهت است که در صورت توجه به ذات انسان در دسته نخست با غفلت از شرایط اجتماعی و تاریخی، طبیعت ثابتی برای انسان بیان کردهاند، بدون آنکه آدمی هیچ نقشی در مدیریت و تدبیر تغییرات داشته باشد و یا در مقابل با غلبه تاریخ یا جامعه، اراده انسان را نادیده گرفتهاند و نسبت به آن غفلت ورزیدهاند.
در جهان اسلام از منظر ابن خلدون، خصلت برتری جویی انسان عامل تغییرات است که در تشکیل دولت تجلی مییابد. شهید مطهری نیز با ارجاع به فطرت به مثابه اساسیترین خصوصیت ذاتی انسان، علت دگرگونی مداوم اجتماعی را اینگونه بیان مینماید: « این فطرت است که به انسان شخصیت انسانی میدهد تا آنجا که سوار و حاکم بر تاریخ میشود و مسیر تاریخ را تعیین میکند» از نگاه شهید مطهری تغییر و دگرگونی اجتماعی، یک اصل مسلم از خواص حیات انسانی است و انسان با حاکمیت بر تاریخ، در حرکت آن دخالت نموده و تاریخ را مطابق میل و خواست خود به حرکت در میآورد و از آنجایي که منشأ تکامل، فطرت مشترک انسان است، در نتیجه جوامع نیز سمت و سوی واحد داشته و بهسوی یکی شدن و شکلگیری جامعه جهانی واحد پیش میروند.
2. اهمیت دقت در مبانی نظری برای نقشآفرینی درست جهانی و بهویژه ساختن جامعه اسلامی برکسی پوشیده نیست. نظام فکری گفتمان انقلاب اسلامی در ساحتهای مختلف با نظریههای رقیبی مواجه است که باید آنها را شناخت و برای آنها تدابیری مناسب اتخاذ نمود ولی به هر حال نظام فکری و اجرایی لیبرال غربی را میتوان در حال حاضر مهمترین رقیب گفتمان انقلاب اسلامی در حوزههای مختلف قلمداد کرد.
الف) در مشهورترین قرائت نظام فکری لیبرال غربی خدای متعال در صحنه زندگی فردی و اجتماعی حضور مؤثر نداشته و چون بنایی، جهان را خلق کرده و تدبیر آن را به انسانها وانهاده است و در این نظام فکری، انسان هم موجودی ناسوتی، خودبنیاد و تمامیت خواه است که سود محوری و لذتجویی مادی، شاخص اصلی تمامی سیاستگذاریها و تصمیمگیریها در مورد اوست. جامعه مطلوب غربی نیز مرکب از همین انسانها است و به همین جهت تمامی ابعاد شخصیتی چنین انسانی در سبکهای زندگی، نظریههای توسعه و تمامی علوم مرتبط به آن سایه افکنده است. هدف این انسان، حداکثرسازی تحقق تمایلات مادی و لذائذ حیوانی است.
1/ الف) از منظر مبانی معرفت شناختی با توجه به تلقی مادی و این جهانی نظام لیبرال غربی از انسان، تنها معرفتی قابل قبول است که از راه حواس و نهایتا با به کارگیری عقل ابزاری برای انسان به دست آمده باشد و در مبانی روش شناختی نیز مقبولترین روشهای تولید معرفت در نظام فکری لیبرال غربی، روشهای تجربی و پوزیتویستی است که عقل ابزاری را به خوبی در خدمت گرفته است.
2/الف) در مهمترین دستآوردهای مبانی نظام نظری لیبرال غربی، اعتقاد به معاد فاقد کمترین اثر در تصمیم گیرهای اجتماعی است و تبلور اولین اعتقاد به انسان غربی نیز قایل شدن به لیبرالیسم یعنی آزادیهای حداکثری در تمامی ابعاد وجودی انسان مادی است و جامعه مرکب از چنین انسانی به اصطلاح آنها، جامعه مدنی است. تحقق زندگی مطلوب برای انسان غربی که مهمترین شاخصه آن رفاه و سود حداکثری است در گرو تحقق نظام اقتصادی کارآمد برای تأمین این دو شاخص است. از اینرو نظامهای اقتصادی لیبرالی مدار، محور و هسته مرکزی الگوی زیست غربی را تشکیل میدهند و به همین دلیل اخلاق، معرفت، سیاست، فرهنگ و سایر حوزهها آنگاه در خدمت انسان غربی هستند و صحیح قلمداد میشوند که در خدمت پیشرفت اقتصادی باشند.
3/الف) سردمداران نظام لیبرالی غرب، لاجرم برای حداکثرسازی سود باید الگوی زیست غربی را در تمامی جهان توسعه داده و همگان را به زیست در آن دعوت نمایند، لذا کشورها باید به توسعه یافته، درحال توسعه و توسعه نیافته تقسیم شوند. به همین دلیل به راحتی میتوان گفت فرآیند توسعه غربی، فرآیند غربی شدن است و مراد و منظور آنان از نظم نوین جهانی، جهانیسازی بر مدار اندیشه و نوع نگاه آنان به انسان و جامعه است، نگاهی که در آن انسان دارای خصوصیات ثابت، جهانی، فراتاریخی و در نتیجه قابل تعمیم است و درصورت تحقق کامل ظرفیتهای خویش، الگوی زندگی کنونی غرب را بهعنوان یک الگوی زیست جهانی و همیشگی بهوجود میآورد. با این نگاه، الگوی زیست غربی نه تنها مطلوب است، زیرا فرصت تحقق کامل (بعد مادی) انسان را فراهم آورده است بلکه بالاجبار همه افراد و جوامع انسانی بهسمت تحقق آن خواهند رفت و گويی آنگاه که همه جوامع به خصوصیات دوران نوین غرب نائل آمدند، پیشرفت جوامع و تاریخ پایان خواهد یافت.
ب) در مقابل براساس مبانی نظام نظری اسلام در بعد خداشناختی، خدای متعال بالاترین نقش و حضور را در زندگی فردی و اجتماعی دارد و خواست و اراده او نافذترین ارادهها در جهان است. خداوند کاملترین برنامه سعادت فرد و جامعه را به پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آموخته و از همگان خواسته تا با مراجعه به نقل و عقل، آن برنامه شفابخش را دریافته و براساس آن عمل نمایند تا خود وجامعه خویش را به سعادت حقیقی برسانند. در این تفکر خدای متعال حاضر و ناظر بر اعمال همگان است و هموست که ثواب و عقاب بندگان به دست اوست و انسان نیز موجودی ملکوتی، حامل استعداد خداگونه شدن، دارای عقل کشاف و حاکم و پاسخگو در برابر اعمال خود در محضر با عظمت الهی است. در این دیدگاه اصالت در انسان، روح ملکوتی اوست که باید مصفا گردد، نه جسم خاکی او که منشأء تمایلات خاکی آن است، اما ساختن روح و به سعادت رساندن آن در همگان، درگرو ساختن دنیایی آباد و متعادل برای آن است. چراکه در این تفکر، دنیا محل ساختن آخرت است که به محل تجارت اولیای الهی شناسانده شده و با خرابی آن رساندن انسان و جامعه به نقطه مطلوب ناممکن است.
1/ب) در حوزه مبانی معرفت شناختی نیز در این نظام فکری، نابترین معارف، معارف وحیانی است که در کنار آن شهودهای ناب و غیر مشوب(که در این مقاله منحصر در شهود ائمه طاهرین و انبیاء عظام علیهم السلام است)، دریافتهای عقل کاشف حقایق و نهایتا یافتههای حسی همه جزء معرفت شمرده میشوند. به همین دلیل، در این تفکر به خلاف تفکر لیبرال غربی، معرفت، منحصر در معارف حسی نیست از اینرو در حوزه روش شناختی نیز با توجه به آنچه گفته شد، روشهای تولید معرفت در نظام فکری اسلام، منحصر به روشهای تجربی و پوزیتویستی نیست، بلکه روش وحیانی که برای انسانها به روش نقلی منجر میشود و همچنین روش عقلی نیز در کنار روش تجربی، روشهای مهم و مولد معرفت هستند.
2/ب) از اینرو مهمترین مقصد اصلی اسلام در فرد، رساندن او به سعادتی است که لایق آن است، که عبارتست از بالفعل شدن همه استعدادهای درونی او و نزدیک نمودن او به مقام خلافت الهی و این کمال در گرو به کمال رسیدن متعادل جنبههای روحانی، عقلانی و جسمانی اوست و همچنین در تفکر اسلامی جامعه مطلوب، جامعهای است که افراد آن انسانهایی خداخواه، کمال طلب و تلاشگر باشند و ساختن اینجامعه جز با تحقق عدالت اجتماعی و اجرای دستورات الهی و داشتن روحیهای جهادی برای مقابله با دشمنان این تفکر محقق نمیشود. به همین دلیل، هدف اسلام در عرصه اجتماعی، ساختن جامعهای دینی است، که در آن عدالت اجتماعی محقق شده و همه افراد علاوهبر برخورداری از دنیایی آباد، متقی گشته و با اخلاق الهی و روحیهای پرتلاش، آماده جانفشانی در راه تحقق اهداف اسلام بوده و به معاد نیز در تصمیمگیریها و سیاستگذاریهای خود توجه نمایند.
در این تفکر هسته مرکزی پیشرفت، انسانی است با مختصاتی که گفته شد. پیداست ساخته شدن این انسان برخلاف تفکر لیبرال غربی در یک نظام جامع وکار آمد فرهنگی بروز مییابد. البته در تفکر اسلامی اقتصاد دارای اهمیت ویژهای است ولی عنصر محوری فرهنگ است، هرچند میدانیم که فرهنگ بدون اقتصاد نیز فاقد دوام و کارآمدی است. همچنین در این تفکر یکی از ویژگیهای مهم انسان آزادی اوست، زیرا بدون آن رسیدن به سعادت برایش ممکن نیست. اما این آزادی بهگونهای است که با کمال او سازگار است و لجام گسیخته و بدون ضابطه نيست.
3/ب) براساس نظریه اسلامی بیش از آنکه باید برآن بود تا آینده را شناخت باید برآن بود تا آینده را ساخت. انسان و جامعه در حال تغییر و تحول مستمر، به قواعدی برای مدیریت تغییر نیازمند است تا ضمن توجه به ابعاد جسمانی، عقلانی و روحانی انسانها و نقش ویژه در توجه به ساحت فردی و اجتماعی آنها و ضرورت ساختن جامعه اسلامی و الگو، آینده را متعلق به مستضعفان دانسته و براساس وعده الهی «وَ نُریدُ أَنْ نَمُنّ عَلَی الذينَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمه وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ / قصص 5» جهانی شدن را امری محتوم برشمرده و در راستای تحقق آن نیز مسئولیتهای سنگینی را برعهده گیرد.
3. بررسی سیر تاریخی مواجهه نظام سلطه با انقلاب اسلامی مردم مسلمان ایران و سیر افول آن، رسالت ویژهای را فرا روی ما نهاده است. برای روشن شدن موضوع توجه به فضای حاکم بر اجلاس هشتم عدم تعهد و مقایسه آن با وضعیت کنونی، بسیار امیدوارکننده و مسئولیتزاست. فضای اجلاس هشتم غیر متعهدها به بیان رهبر فرزانه انقلاب در دیدار جوانان استان اصفهان در تاريخ 12/8/1380 این گونه است «من در زمان ریاستجمهوری، در کنفرانس غیر متعهدها در زیمباوه شرکت کردم. کنفرانس غیر متعهدها عمدتا در اختیار چپها بود. البته دولتهای متمایل به غرب و آمریکا هم در آنجا بودند؛ اما کارگردان عمده، یکی رابرت موگابه و دیگری فیدل کاسترو بود - که اینها چپ بودند - بقیه رؤسای جمهورِ چپ دنیا هم که طرفدار شوروی بودند، حضور داشتند و عمده کارگردانی در دست اینها بود. من رفتم در آنجا سخنرانی کردم. سخنرانی من صددرصد ضدآمریکایی و ضداستکباری بود. حقایق انقلاب، حقایق کشور، جرایم آمریکا، جرایم علیه ملت ایران، مسائل مربوط به جنگ تحمیلی و امثال اینها را گفتم. بعد با همان صراحت و شدت، به تجاوز شوروی به افغانستان حمله کردم. اینها مبهوت مانده بودند! یکی از همان رؤسای جمهور چپ به من گفت، تنها غیر متعهد در این کنفرانس، ایران است. ببینید؛ نظام اسلامی در ابعاد جهانی، اینطور اهمیت و جلوه پیدا میکند و حتی دشمنانش مجبور میشوند به آن احترام کنند.»
در زمان برگزاری اجلاس فوق در سال 1365 ما گرفتار جنگ تحمیلی بودیم، نظام دو قطبی بر جهان حاکم بود و دشمنی هر دو قطب با انقلاب اسلامی آشکار و معلوم بود و مقام معظم رهبری در کسوت ریاستجمهوری وقت طی سخنرانی دقیق، حکیمانه و شجاعانه مواضع نظام اسلامی را در نهایت ناباوری شرکتکنندگان به صراحت بیان فرمودند. بعد از ربع قرن، دقت به فرمایشات معظم له در اجلاس شانزدهم تهران نشان میدهد که ایشان با بیان استمرار نیاز کشورهای غیرمتعهد به یکدیگر در مقابله با استکبار جهانی، همگان را متوجه سرشت مشترک و فطرت انسانی نمودند که در سایه آن میتوان جهانی نوین برپایه عدالت، آزادی و معنویت را بنیان نهاد مقام معظم رهبری به حساسیت جهانی و تحمیل انواع دسیسهها و جنایتهای نظام سلطه و شرایط گذار به نظام بینالمللی جدید و ضرورت برقراری صلح و امنیت بینالمللی و ایجاد نظام عادلانه در آن اشاره فرمودند و ضمن تأکید بر احیاء جنبش عدم تعهد و لزوم نقشآفرینی آن برای آینده جهان به ذکر مهمترین موضوعات جهان از جمله مسأله فلسطین پرداختند و با بیان عظمت انقلاب اسلامی و توفیقات آن با اتکاء به قدرت لایزال الهی و تأکید برحق مسلم بهرهگیری از انرژی صلحآمیز هستهای، مطالبه جهانی عاری از سلاح کشتار جمعی را خواستار شدند. با رجوع به بیانات اجلاس هشتم معظم له به روشنی درمییابیم که جوهره و روح واحد هر دو سخنرانی یکی است و فرمایشات دقیق، متین، منطقی و پرصلابت مقام معظم رهبری بیان مواضع به حق نظام اسلامی است که مجدداٌ به سمع و نظر جهانیان رسید. موضع حق ما تغییر نکرده است اما تفاوت آن روز با امروز علاوهبر توانمندی ایران اسلامی و ضعف نظام سلطه، در همراهی و همزبانی قاطبه کشورهای دیگر شرکتکننده در اجلاس است که در پرتو تنبه و بیداریشان و با دیدن توفیقات ما و شکست دشمنانمان، مطالبات و خواستههای نظام اسلامی را علنا درخواست کرده و اعتراض خویش را نسبت به نظام ظالمانه کنونی جهانی و سازمان ملل ابراز کردند.
از آن زمان تاکنون اتحاد جماهیر شوروی – بهعنوان ابرقدرت شرق - در سال 1370 دچار فروپاشی شد. اعلام نظم نوین جهانی رییسجمهوری آمریکا - بوش پدر - سه ماه قبل از فروپاشی شوروی در سال 1370 با هدف یکپارچهسازی جهان بینتیجه ماند و در زمان بوش پسر هم از شهریور سال 1380 تا زمان آمدن اوباما در کاخ سفید طرح خاورمیانه بزرگ با هدف دگرگونی در همه کشورهای غرب آسیا، طرح خاورمیانه جدید با هدف تغییر در چهار کشور لبنان، سوریه، عراق و ایران در سال 1385 و نهایتاً حمله به غزه در سال 1387 همگی با شکست مواجه گردید. در زمان اوباما هم از سال 1389 بیداری اسلامی جغرافیای سیاسی منطقه را تغییر داده و غرب نیز دچار مشکلات متعدد فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و امنیتی شده است تا جایی که اعتراضات مردمی، اکثر کشورهای غربی بهویژه آمریکا را در بر گرفته است و در کنار برشکستگی برخی کشورهای اروپایی، آمریکا امروز با پانزده هزار و پانصد میلیارد دلار بدهی روزهای بسیار سختی را سپری میکند. از سویی مجدداً توطئه آنها در سوریه برای شکستن خط اول مقاومت نیز با شکست مواجه شده و نکته بسیار مهم این جاست که در همه این اتفاقات ذکر شده فوق محوریت ایران در ناکامی نظام سلطه مسلم و آشکار است و در مقابل نیز همه توطئههای آنها برعلیه انقلاب اسلامی به برکت مقاومت و ایستادگی حضرت امام (رحمتاللهعلیه)، مقام معظم رهبری(مدظله العالی) و مردم شریف ایران اسلامی با شکست مواجه شده است که این خود به یقین تجلی وعده الهی در نصرت مؤمنان بوده است.
در این وضعیت حساس منطقه و جهان، ریاست جنبش عدم تعهد برای سه سال برعهده ایران نهاده شده است. همانگونه که مقاوت 33 ساله ما برای کشورهای جهان بهویژه ملتهای مسلمان الگو آفرید، ما امروز بهنظر دو رسالت عمده فراروی خویش داریم. ابتدا اهتمام جدی خود را در ساختن ایران اسلامی - با نگاه درست از زاویه جهان بینی اسلامی به انسان و جهان که در بند دو به آن اشاره شد- بهعنوان کشوری الگو مدنظر قرار داده و نتیجه عملی انقلاب اسلامی را فراتر از شرایط افتخارآمیز امروز در ساختن جامعه اسلامی به منصه ظهور رسانیم و سپس با تکیه به اندیشه اسلامی- که در بند یک به اختصار به آن اشاره شد- که در آن انسان نه تنها مقهور زمانه خود نیست بلکه با اراده خویش تاریخ و جامعه را میسازد، با تلاش در هماهنگی کشورهای غیرمتعهد و استفاده از سایر ظرفیتهای جهانی بهخصوص اسلامی، قطب معارض نظام سلطه که همانا متشکل از مستضعفین و مسلمین میباشند را بیش از گذشته سامان داده و از همه فرصتهای پیشرو بهرهگیری كنيم. امروز با برگزاری باشکوه شانزدهمین اجلاس غیر متعهدها، شکست پروژه ایران هراسی، انزوای ما و تحریمهای دشمنان برعلیه ما معلوم شد لیکن میبایست فرصتهای خلق شده در سطح جهان، منطقه و داخل را دریافته و باطرحی نو و نشاطی تازه راه آینده را برای تحق نظم نوین جهانی با مبانی ناب اسلامی پیجویی كنيم. انشاء الله
دکتر علیرضا زاکانی