به گزارش مشرق ، روزنامه رسالت در سرمقاله خود با عنوان « آیا فتنه دیگری در راه است » نوشت :
تا سال هزار و سیصد و هشتاد و هشت، رقابتهای سیاسی، متکی بر جبههبندی کوبنده ایدئولوژیک بود، و این جبههبندی ایدئولوژیک، هر هشت سال یک بار، مردمی را که برای حفظ "اصل اسلام"، احساس خطر میکردند، و واقعاً احساس خطر میکردند، به گستردهترین وجهی به پای صندوقهای رأی میکشانید.
• هر چند، اغلب، بزرگان دو جناح سیاسی، اصرار داشتند که نبرد انتخابات، رقابت برادران، یا رقابت بین سلیقههاست، ولی اینها، همه تعارف بود؛ نبرد دو جناح، عملاً یک نبرد فرقهای کوبنده میان نیروهای انقلاب بود.
• خب، پس از رویدادهای سال هشتاد و هشت، که ناخواسته، یکی از دو جناح رفت و در باغ سفارت و بی بی سی، مشغول خوردن پلو شد، فضا فراهم گردید که در متن جناح مقابل، رقابتهایی فعال شود که خصوصاً از سال گذشته، همچون رقابت پیشین چپ و راست، رنگ و بوی خشنی به خود گرفت.
• رقابت امروز، میان (1) اصولگرایان، (2) جبهه پایداری، و (3) خط دولت، یک رقابت تند و شکننده است، که میتوان توقع داشت که لااقل به اندازه نبردهای جناحی گذشته تلفات داشته باشد. شمار زیادی از افرادی که دلسوز و متعهدند، متهم خواهند شد، و بسیاری از حکما و فضلا، از بیم ناتوانی از مداخله مؤثر در فضاهای فتنهآلود پیاپی، شتر انقلاب را به حال خود رها خواهند کرد.
• سئوال من این است که آیا این نحو رقابت کوبنده قابل اجتناب نیست؟
• آیا برای ادامه انگیزههای مردم برای مشارکت در انتخابات، رقابتهای کوبنده ایدئولوژیک لازم است؟
• آیا میتوان واقعاً جنگ میان عقیدهها را به رقابتهای فنی برادران بر سر سلیقهها تبدیل کرد؟
• به عبارت دیگر، آیا رقابت سیاسیون، میتواند سنخی از امر به معروف و نهی از منکر دو گروه شود که هر دو، در یک جبهه ایدئولوژیک هستند؟
• این فرمول، دقیقاً چیزی است که نیست. آنچه امروز، در رقابتهای سیاسی درون جمهوری اسلامی در شرف وقوع است، بازتولید همان دوگانگیها با همان میزان خشونت و خصومت است؛ شاید بیشتر.
• دموکراسی و نهادهای معیوباش و خصوصاً مطبوعات بیمار و پرخاشگر، امروز، فوتبال را به افلیج و انسداد کامل رساندهاند، و دو روز بعد، سراسر جامعه را خشک و تسلیم خواهند کرد. کپیبرداری جنبههای سطحی مردمسالاری، بدون چارچوبهای لازم بومی مورد نیاز، بروندادهای غیر قابل تحملی را تولید کرده است. این نوع از مردمسالاری، مطبوعات مخرب، رقابتهای سیاسی ویرانگر، بیادبیهای ناجور، و ناهمسازیهای مستمر را به جامعه ما تزریق کرده است و همه را آزار میدهد. در نهایت، این وضع، به بیمیلی گسترده برای ورود و مشارکت در امور عمومی منجر خواهد شد.
• من، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری آتی که از هماکنون نشان میدهد، آبستن فتنه و خصومت مجدد است، وظیفه خردمندان این جامعه را دفع شر مقدر میدانم. آشکار است که گفتگوها به درستی صورت نمیگیرد. آشکار است که خصومتها، جای قضاوتها را گرفته است. تعارفبردار نیست که نبرد به نام عقیدهها، جای رقابت سلیقهها را گرفته است. و روشن است که آن چه در میان است، گفتگوهای فنی و تکنیکی بر سر حل مسائل نیست؛ تسویه حسابهایی است که به نام اصول کلی صورت میگیرد. و در این خبط و خطا، همه طرفها کم و بیش مقصرند.
تز اصلی
• دقیقاً منظور از رقابت سلیقهها، به جای نبرد به نام عقیدهها چیست؟
• آن چه من از این عبارت میفهمم، این است که افراد دخیل در رقابت، در اصول کلی مندرج در منویات کلی فقیه جامعالشرایط حاکم شرع، مشترکاند، و تنها به لحاظ فنی و تکنیکهای تحقق اصول، اختلاف نظر دارند.
• رابطه رقبای سلایق، از فرمول "رُحَمَاء بَینَهُمْ" (فتح/29) + "َلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ" (کهف/6) تبعیت میکند.
• رابطه آنها بر سبیل امر به معروف و نهی از منکر، و مشفقانه است.
• تحقق این قواعد عمومی، بر شرایط واقعی رقابت سیاسی، تمرکز رقابتها بر سر "مسائل فنی" را ایجاب میکند.
• یک بخش از ماجرا برمیگردد به این که آیا جناحهای سیاسی و فکری حاضر، آماده ورود فعال و معنادار در رقابتهای فنی هستند؟ یک فرض آن است که چون چنین آمادگیای را ندارند، رقابتها را به سمت کلیات غیرفنی میکشانند که خود و دیگران توان اداره آن را دارند.
برهان اول: ارزشها و معیارهای مشترک
• اگر مردمسالاری دینی را به عنوان تحقق گسترده امر به معروف و نهی از منکر بینگاریم، آن وقت، باید پذیرفت که مردمسالاری دینی، مستلزم سطح قابل ملاحظهای از بلوغ و پختگی اجتماعی است.
• تحمل امر به معروف و نهی از منکر، بردباری، و در عین حال، توان مسئولانهای برای پیشبرد برنامههای مردمسالارانه، ویژگی لازم عاملیتهای مردمسالاری دینی است. باید بپذیریم که ایام رونق و افول مردمسالاری دینی، تابع مستقیمی از میزان فرهیختگی جامعه دینی است. شهروند قدرتمند و حکیم (با بصیرت)، یکی از الزامات شکلگیری مردمسالاری دینی است. انسان، در درون جامعه، به عنوان فردی آزاد، مختار و دارای آگاهی شکل گرفته و به او مسئولیّتهایی وانهاده شده و اختیاراتی واگذار گردید.
• مردمسالاری دینی را باید حاصل جهاد "عمیق" + "مستمر" اجتماعی، و دستاورد تحولات فکری و فرهنگی به شمار آورد. جایی که افراد از ماهیّت مسایل اجتماعی آگاه نمیشوند، یا ابزارهای موجود از جوابگویی به این مشکلات ناتوانند، فرصتهای مشارکت اجتماعی و حس قوی اجتماعی هم پایینتر خواهد بود.
• شهروند نیرومند امروز، به عنوان یکی از پیامها یا برآیندهای حجم وافر اعتماد شناخته میشود، آنچه که در اعتماد، بیش از همه موجبات شکلگیری این مهم را در بر دارد، روابط برابر و افقی میان افراد درون گروه یا، حتی، میان گروههای مختلف است.
• روابط میان کنشگران اجتماعی و تأثیر و تأثیرات آنها بر یکدیگر، محیط اطراف آنها را به صورت شبکهای با هنجارها، ارزشها و قواعدی مانند اعتماد و مشارکت تبدیل نموده، و بدینسان، موجب توان ایجاد تغییر در وضعیت سیاسی میگردد.
• همه روابط، تعاملات و همکاریها، ریشه در ارزشها و معیارهای جامعه دارند. چنین ارزشها و هنجارهایی افراد را فارغ از هر گونه دغدغهای به ایفای نقشها و اعمال خویش ترغیب میکند.
برهان دوم: اعتماد
• خب؛ به اتکاء ارزشها و معیارهای مشترک، اعتماد پدید میآید، که به افراد کمک میکند تا یکدیگر را به عنوان "خودی" تلقی کنند و نسبت به یکدیگر، تعهد "رُحَمَاء بَینَهُمْ" + "لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ" احساس نمایند.
• اعتماد، متکی به فرض کلی رأفت یا دست کم پرهیز از خصومت از جانب طرفهاست. اعتماد، دستمایه اصلی غلبه بر مسایل کنش جمعی و تسهیل اقدامات مشترک جمعی است. مشارکت فعال در امور عمومی، زندگی نهادی قوی، و روابط افقی نیرومند متقابل و مبتنی بر همکاری، نتیجه وجود اعتماد است.
• اعتماد را میتوان وجود مجموعه بسندهای از ارزشها و هنجارهای نیرومند تعریف کرد که اعضای گروهی که همکاری و تعاونی میانشان لازم است، در آن سهیم هستند. شکلگیری اعتماد، مستلزم، شفافیت قواعد مرزبندیها نیز هست. لغزش در مرزبندیهاست که اعتماد را میگسلد. اعتماد، حاصل شبکهای بادوام از روابط کم و بیش نهادینه شده آشنایی و شناخت متقابل است.
• روابط اعتماد در سه حوزه، خود را نشان میدهند: نخستین حوزه، اعتماد شهروندان به همشهریهای خود یا مقوله فرعی دنیای دیگران است. حوزه دوم اعتماد به نخبگان سیاسی یا نخبگان سایر بخشها از قبیل نمایندگان مذهبی، رسانهها، پلیس، دادگاه، ارتش یا پزشکان است. اعتماد نخبگان به یکدیگر سومین حوزه اعتماد را تشکیل میدهد. هر سه نوع اعتماد، البته، راه را برای تعامل اجتماعی و گسترش امر به معروف و نهی از منکر با فرمول "رُحَمَاء بَینَهُمْ" + "لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ" باز مینمایاند.
• فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر، هنگامی در جامعه پا میگیرد که اکثریّت قابل ملاحظهای از افراد و گروههای اجتماعی و احزاب سیاسی، حق موجودیّت یکدیگر را به رسمیت بشناسند و اصل عدم برتری بالقوّه میان یکدیگر را پذیرفته، بر این اصل، تفاهم اصولی داشته باشند و شفقت و خیرخواهی حاصل از این تفاهم را ملاک عمل و اساس رقابت سیاسی و اجتماعی خود قرار دهند. بر این مبنا، فرهنگ شفقت و صلح پایدار، چیزی جز تعمیم فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر نیست. احترام و بهرسمیتشناسی، در عین، عدم بیتفاوتی اخلاقی و تلاش برای تداوم شرایط اخلاقی همزیستی. اگر فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر که به عنوان مجموعه روابط و اساس فکری بینش جامعه مردمسالاری دینی بیان میشود پذیرفته گردد، امکان تجدید حیات انحصارطلبی و دیکتاتوری به مرور زمان ریشهکن میکند.
برهان سوم: هیئتهای اجتماعی
• حاصل اشتراک در ارزشها و معیارها، و اعتماد، و شفافیت مرزبندیها، تشکیل هیئتهای اجتماعی به عنوان شبکههای مشارکت است که به نوبه خود، بر تحکیم و گسترش خود اعتماد نیز اثرگذارند.
• هیئتهای اجتماعی، مجموعه تشکلهای اجتماعی و سیاسی قانونمند و مستقل گروهها و اقشار اجتماعی است که از یک طرف، تنظیم کننده خواستها و دیدگاههای اعضای خود بوده و از طرف دیگر، منعکسکننده این خواستها و دیدگاهها به نظام سیاسی و جامعه جهت مشارکت در تصمیمگیریهای اجتماعی و سیاسی است. هیئتهای اجتماعی، شهروند قدرتمند را تثبیت کرده و به نهادها و ارگانهای اجتماعی موجود معرفی مینماید.
• وجود شبکههای مشارکت اجتماعی در هر جامعهای، بیانگر میزان اعتماد آن میباشد. هر قدر شبکههای مشارکت، در یک جامعه گستردهتر باشد، نتیجه میگیریم که اعتماد غنیتری بین اعضا جریان دارد، و وقتی افراد تصمیم میگیرند که به گوشهای بخزند و سر خویش گیرند و به کار خویش بروند، آن وقت، واضح است که مکانیسمهای اعتمادساز کار خود را بدرستی انجام نمیدهند. در جوامعی که اعتماد اجتماعی و همکاری متقابل بین افراد ضعیف است، گسیختگی و شکافهای ژرفی میان گروهها مشاهده میگردد. در چنین جوامعی، باید انتظار فتنه و پارانویای گسترده اجتماعی (همهدشمنپنداریها) را داشت. و به استناد شرایط موجود، من فکر میکنم که مجدداً، به سوی یک فتنه جدید گسیل میشویم.
تا سال هزار و سیصد و هشتاد و هشت، رقابتهای سیاسی، متکی بر جبههبندی کوبنده ایدئولوژیک بود، و این جبههبندی ایدئولوژیک، هر هشت سال یک بار، مردمی را که برای حفظ "اصل اسلام"، احساس خطر میکردند، و واقعاً احساس خطر میکردند، به گستردهترین وجهی به پای صندوقهای رأی میکشانید.
• هر چند، اغلب، بزرگان دو جناح سیاسی، اصرار داشتند که نبرد انتخابات، رقابت برادران، یا رقابت بین سلیقههاست، ولی اینها، همه تعارف بود؛ نبرد دو جناح، عملاً یک نبرد فرقهای کوبنده میان نیروهای انقلاب بود.
• خب، پس از رویدادهای سال هشتاد و هشت، که ناخواسته، یکی از دو جناح رفت و در باغ سفارت و بی بی سی، مشغول خوردن پلو شد، فضا فراهم گردید که در متن جناح مقابل، رقابتهایی فعال شود که خصوصاً از سال گذشته، همچون رقابت پیشین چپ و راست، رنگ و بوی خشنی به خود گرفت.
• رقابت امروز، میان (1) اصولگرایان، (2) جبهه پایداری، و (3) خط دولت، یک رقابت تند و شکننده است، که میتوان توقع داشت که لااقل به اندازه نبردهای جناحی گذشته تلفات داشته باشد. شمار زیادی از افرادی که دلسوز و متعهدند، متهم خواهند شد، و بسیاری از حکما و فضلا، از بیم ناتوانی از مداخله مؤثر در فضاهای فتنهآلود پیاپی، شتر انقلاب را به حال خود رها خواهند کرد.
• سئوال من این است که آیا این نحو رقابت کوبنده قابل اجتناب نیست؟
• آیا برای ادامه انگیزههای مردم برای مشارکت در انتخابات، رقابتهای کوبنده ایدئولوژیک لازم است؟
• آیا میتوان واقعاً جنگ میان عقیدهها را به رقابتهای فنی برادران بر سر سلیقهها تبدیل کرد؟
• به عبارت دیگر، آیا رقابت سیاسیون، میتواند سنخی از امر به معروف و نهی از منکر دو گروه شود که هر دو، در یک جبهه ایدئولوژیک هستند؟
• این فرمول، دقیقاً چیزی است که نیست. آنچه امروز، در رقابتهای سیاسی درون جمهوری اسلامی در شرف وقوع است، بازتولید همان دوگانگیها با همان میزان خشونت و خصومت است؛ شاید بیشتر.
• دموکراسی و نهادهای معیوباش و خصوصاً مطبوعات بیمار و پرخاشگر، امروز، فوتبال را به افلیج و انسداد کامل رساندهاند، و دو روز بعد، سراسر جامعه را خشک و تسلیم خواهند کرد. کپیبرداری جنبههای سطحی مردمسالاری، بدون چارچوبهای لازم بومی مورد نیاز، بروندادهای غیر قابل تحملی را تولید کرده است. این نوع از مردمسالاری، مطبوعات مخرب، رقابتهای سیاسی ویرانگر، بیادبیهای ناجور، و ناهمسازیهای مستمر را به جامعه ما تزریق کرده است و همه را آزار میدهد. در نهایت، این وضع، به بیمیلی گسترده برای ورود و مشارکت در امور عمومی منجر خواهد شد.
• من، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری آتی که از هماکنون نشان میدهد، آبستن فتنه و خصومت مجدد است، وظیفه خردمندان این جامعه را دفع شر مقدر میدانم. آشکار است که گفتگوها به درستی صورت نمیگیرد. آشکار است که خصومتها، جای قضاوتها را گرفته است. تعارفبردار نیست که نبرد به نام عقیدهها، جای رقابت سلیقهها را گرفته است. و روشن است که آن چه در میان است، گفتگوهای فنی و تکنیکی بر سر حل مسائل نیست؛ تسویه حسابهایی است که به نام اصول کلی صورت میگیرد. و در این خبط و خطا، همه طرفها کم و بیش مقصرند.
تز اصلی
• دقیقاً منظور از رقابت سلیقهها، به جای نبرد به نام عقیدهها چیست؟
• آن چه من از این عبارت میفهمم، این است که افراد دخیل در رقابت، در اصول کلی مندرج در منویات کلی فقیه جامعالشرایط حاکم شرع، مشترکاند، و تنها به لحاظ فنی و تکنیکهای تحقق اصول، اختلاف نظر دارند.
• رابطه رقبای سلایق، از فرمول "رُحَمَاء بَینَهُمْ" (فتح/29) + "َلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ" (کهف/6) تبعیت میکند.
• رابطه آنها بر سبیل امر به معروف و نهی از منکر، و مشفقانه است.
• تحقق این قواعد عمومی، بر شرایط واقعی رقابت سیاسی، تمرکز رقابتها بر سر "مسائل فنی" را ایجاب میکند.
• یک بخش از ماجرا برمیگردد به این که آیا جناحهای سیاسی و فکری حاضر، آماده ورود فعال و معنادار در رقابتهای فنی هستند؟ یک فرض آن است که چون چنین آمادگیای را ندارند، رقابتها را به سمت کلیات غیرفنی میکشانند که خود و دیگران توان اداره آن را دارند.
برهان اول: ارزشها و معیارهای مشترک
• اگر مردمسالاری دینی را به عنوان تحقق گسترده امر به معروف و نهی از منکر بینگاریم، آن وقت، باید پذیرفت که مردمسالاری دینی، مستلزم سطح قابل ملاحظهای از بلوغ و پختگی اجتماعی است.
• تحمل امر به معروف و نهی از منکر، بردباری، و در عین حال، توان مسئولانهای برای پیشبرد برنامههای مردمسالارانه، ویژگی لازم عاملیتهای مردمسالاری دینی است. باید بپذیریم که ایام رونق و افول مردمسالاری دینی، تابع مستقیمی از میزان فرهیختگی جامعه دینی است. شهروند قدرتمند و حکیم (با بصیرت)، یکی از الزامات شکلگیری مردمسالاری دینی است. انسان، در درون جامعه، به عنوان فردی آزاد، مختار و دارای آگاهی شکل گرفته و به او مسئولیّتهایی وانهاده شده و اختیاراتی واگذار گردید.
• مردمسالاری دینی را باید حاصل جهاد "عمیق" + "مستمر" اجتماعی، و دستاورد تحولات فکری و فرهنگی به شمار آورد. جایی که افراد از ماهیّت مسایل اجتماعی آگاه نمیشوند، یا ابزارهای موجود از جوابگویی به این مشکلات ناتوانند، فرصتهای مشارکت اجتماعی و حس قوی اجتماعی هم پایینتر خواهد بود.
• شهروند نیرومند امروز، به عنوان یکی از پیامها یا برآیندهای حجم وافر اعتماد شناخته میشود، آنچه که در اعتماد، بیش از همه موجبات شکلگیری این مهم را در بر دارد، روابط برابر و افقی میان افراد درون گروه یا، حتی، میان گروههای مختلف است.
• روابط میان کنشگران اجتماعی و تأثیر و تأثیرات آنها بر یکدیگر، محیط اطراف آنها را به صورت شبکهای با هنجارها، ارزشها و قواعدی مانند اعتماد و مشارکت تبدیل نموده، و بدینسان، موجب توان ایجاد تغییر در وضعیت سیاسی میگردد.
• همه روابط، تعاملات و همکاریها، ریشه در ارزشها و معیارهای جامعه دارند. چنین ارزشها و هنجارهایی افراد را فارغ از هر گونه دغدغهای به ایفای نقشها و اعمال خویش ترغیب میکند.
برهان دوم: اعتماد
• خب؛ به اتکاء ارزشها و معیارهای مشترک، اعتماد پدید میآید، که به افراد کمک میکند تا یکدیگر را به عنوان "خودی" تلقی کنند و نسبت به یکدیگر، تعهد "رُحَمَاء بَینَهُمْ" + "لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ" احساس نمایند.
• اعتماد، متکی به فرض کلی رأفت یا دست کم پرهیز از خصومت از جانب طرفهاست. اعتماد، دستمایه اصلی غلبه بر مسایل کنش جمعی و تسهیل اقدامات مشترک جمعی است. مشارکت فعال در امور عمومی، زندگی نهادی قوی، و روابط افقی نیرومند متقابل و مبتنی بر همکاری، نتیجه وجود اعتماد است.
• اعتماد را میتوان وجود مجموعه بسندهای از ارزشها و هنجارهای نیرومند تعریف کرد که اعضای گروهی که همکاری و تعاونی میانشان لازم است، در آن سهیم هستند. شکلگیری اعتماد، مستلزم، شفافیت قواعد مرزبندیها نیز هست. لغزش در مرزبندیهاست که اعتماد را میگسلد. اعتماد، حاصل شبکهای بادوام از روابط کم و بیش نهادینه شده آشنایی و شناخت متقابل است.
• روابط اعتماد در سه حوزه، خود را نشان میدهند: نخستین حوزه، اعتماد شهروندان به همشهریهای خود یا مقوله فرعی دنیای دیگران است. حوزه دوم اعتماد به نخبگان سیاسی یا نخبگان سایر بخشها از قبیل نمایندگان مذهبی، رسانهها، پلیس، دادگاه، ارتش یا پزشکان است. اعتماد نخبگان به یکدیگر سومین حوزه اعتماد را تشکیل میدهد. هر سه نوع اعتماد، البته، راه را برای تعامل اجتماعی و گسترش امر به معروف و نهی از منکر با فرمول "رُحَمَاء بَینَهُمْ" + "لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ" باز مینمایاند.
• فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر، هنگامی در جامعه پا میگیرد که اکثریّت قابل ملاحظهای از افراد و گروههای اجتماعی و احزاب سیاسی، حق موجودیّت یکدیگر را به رسمیت بشناسند و اصل عدم برتری بالقوّه میان یکدیگر را پذیرفته، بر این اصل، تفاهم اصولی داشته باشند و شفقت و خیرخواهی حاصل از این تفاهم را ملاک عمل و اساس رقابت سیاسی و اجتماعی خود قرار دهند. بر این مبنا، فرهنگ شفقت و صلح پایدار، چیزی جز تعمیم فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر نیست. احترام و بهرسمیتشناسی، در عین، عدم بیتفاوتی اخلاقی و تلاش برای تداوم شرایط اخلاقی همزیستی. اگر فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر که به عنوان مجموعه روابط و اساس فکری بینش جامعه مردمسالاری دینی بیان میشود پذیرفته گردد، امکان تجدید حیات انحصارطلبی و دیکتاتوری به مرور زمان ریشهکن میکند.
برهان سوم: هیئتهای اجتماعی
• حاصل اشتراک در ارزشها و معیارها، و اعتماد، و شفافیت مرزبندیها، تشکیل هیئتهای اجتماعی به عنوان شبکههای مشارکت است که به نوبه خود، بر تحکیم و گسترش خود اعتماد نیز اثرگذارند.
• هیئتهای اجتماعی، مجموعه تشکلهای اجتماعی و سیاسی قانونمند و مستقل گروهها و اقشار اجتماعی است که از یک طرف، تنظیم کننده خواستها و دیدگاههای اعضای خود بوده و از طرف دیگر، منعکسکننده این خواستها و دیدگاهها به نظام سیاسی و جامعه جهت مشارکت در تصمیمگیریهای اجتماعی و سیاسی است. هیئتهای اجتماعی، شهروند قدرتمند را تثبیت کرده و به نهادها و ارگانهای اجتماعی موجود معرفی مینماید.
• وجود شبکههای مشارکت اجتماعی در هر جامعهای، بیانگر میزان اعتماد آن میباشد. هر قدر شبکههای مشارکت، در یک جامعه گستردهتر باشد، نتیجه میگیریم که اعتماد غنیتری بین اعضا جریان دارد، و وقتی افراد تصمیم میگیرند که به گوشهای بخزند و سر خویش گیرند و به کار خویش بروند، آن وقت، واضح است که مکانیسمهای اعتمادساز کار خود را بدرستی انجام نمیدهند. در جوامعی که اعتماد اجتماعی و همکاری متقابل بین افراد ضعیف است، گسیختگی و شکافهای ژرفی میان گروهها مشاهده میگردد. در چنین جوامعی، باید انتظار فتنه و پارانویای گسترده اجتماعی (همهدشمنپنداریها) را داشت. و به استناد شرایط موجود، من فکر میکنم که مجدداً، به سوی یک فتنه جدید گسیل میشویم.