به گزارش مشرق به نقل از تابناک، وقتی آن توصیفات آبوتابدار گوته درباره حافظ را در دیوان «شرقی-غربی»اش میخوانیم، یا زمانی که شعر «به حافظ» نیچه را میشنویم، تازه ممکن است یادمان بیاید که چه گوهر نابی را در میان گرفتهایم؛ گوهری که میتواند جهانیان را شیفته خود کند اما متاسفانه همین میزان آشنایی فعلی هم به تلاش مستشرقان بر می گردد نه همت ما!
بیستم مهرماه در تقویم ملی کشورمان روز بزرگداشت "حافظ" نام گرفته است؛ روزی که فارغ از مبهم ماندن دلیل انتخابش، به شاعری تعلق گرفته که دیوان اشعارش به اندازهای وزین است که از یک سو او را غایت غزل دانستهاند و از سوی دیگر، شارحان بسیاری برای درک مضمامین ابیاتش تلاش داشتهاند؛ غزلیاتی بسیار زیبا که سرشار از مفاهیم گوناگون بوده و همین موضوع سبب شده که تفال به دیوان حافظ از دیرباز در سراسر کشورمان مرسوم شده و حتی بخشی از مراسم باستانی شب یلدای بسیاری از ایرانیان شود.
این در حالی است که راز محبوبیت خواجه شیراز، با مولفه های بسیاری گره خورده است؛ حافظ کسی بود که همانگونه که از تخلصش برمیآید، قرآن را از بر بوده و در اشعارش، علاوه بر مضامینی از این دست، بارها در مبارزه با ریاکاری و تزویر (صوفی گری) سخن گفته و اصلا به دلیل نقدهای زیرکانهاش از اوضاع و احوال روزگار، لقب "رند" را هدیه گرفته است.
اما فارغ از این سخن ها و تکرار دانسته ها، در روزگاری به سر می بریم که گردشگری تبدیل به صنعتی بسیار سودآور شده و سهم بزرگی در درآمد کشورهای مختلف ایفا می کند و همین موضوع سبب شده که ثبت آثار تاریخی، معنوی و طبیعی و ... در میراث جهانی، تبدیل به رویه جاری بسیار از کشورهای جهان شده و محاسن و مشکلات جدیدی رخنمون شود.
بدین ترتیب، ممکن است که از یک سو این روند در برخی کشورها مانند ایران به کندی پیش رفته و وسعت تنوع در آثار تاریخی، فرهنگی، طبیعی، مذهبی و ... مانع از تحقق سریع همه خواسته ها شود و از سوی دیگر، مشخص نبودن مرزها میراث فرهنگی، سبب ایجاد مناقشه بین برخی همسایگان شده و تضارب منافع سبب شود که هیچ کار مشترکی صورت نگیرد.
به عنوان مثال، در شرایطی که مولانا به زبان مادری شعر گفته، کوچ وی از یک نقطه از ایران آن روز به قونیه ای که به گواه برخی کارشناسان، آن زمان فارسی در آن تکلم می کردهاند، سبب شده که ترکها وی را از آن خود دانسته و پیشینه اش را وارونه جلوه دهند تا سهم ما -که به حق در سرزمین بازمانده از آن دوران موطن داریم- از این میراث گرانبها تقریبا از دست برود.
با تکرار این اتفاق درباره مشاهیری چون بوعلی سینا، فردوسی و ... و حتی سایر زمینه های فرهنگی مانند طرح ادعای مالکیت آینن های باستانی مانند نوروز، چهارشنبه سوری، مهرگان و غیره، در خواهیم یافت که ظاهرا تعیین محدوده میراث فرهنگی در جهان اینقدر بی ضابطه است که حتی در برگرفتن آرامگاه امثال بوعلی و فردوسی هم تضمینی برای بهره بردن از بزرگیهایشان نبوده و هیچ تاثیری بر گردشگری نخواهد گذاشت.
به عبارتی بهتر، تجربه ثابت کرده که در عرصه گردشگری، معرفی میراث در سطح کشورهای منطقه و جهان، بهترین و شاید تنها راهکار ممکن است وگرنه نه زبان مولانا در جذب گردشگر اهمیت درجه یکی دارد و نه سکونت بوعلی در تمام عمر در محدوده ایران، تا جایی که حتی دست درازی کشوری برای تصاحب امثال حافظ -که سراسر عمر در شیراز زیسته و ایرانی بودنش با وجود دیوان اشعارش وی در منزل اغلب مردم سرزمینمان قابل اثبات می نماید،- شاید دور از ذهن به نظر برسد اما بعید نیست!
اکنون کافی است که بدانیم در شهر پراگ، زادگاه کافکا، مسیرهایی برای گردشگری ادبی تعریف شده و مردم زیادی از میدانها و کافههای محل گذر و استراحت این نویسنده دیدن میکنند، یا دقت کنیم که همزمان با روز بزرگداشت حافظ در کشورمان و حتی در سالروز تولد گوته، در وایمار، زادگاه این ادیب آلمانی مراسمی برگزار شده و حافظ سهمی در گردشگری آن منطقه ایفا می کند؛ اینجاست که اوج کم کاری ما به چشم آمده و کمبودهای این عرصه بیش از پیش عرض اندام خواهند کرد.
به عبارت دیگر، در شرایطی که "گردشگری ادبی" به عنوان شاخه جدیدی از سومین صنعت پولساز در دنیا مورد توجه قرار می گیرد، حافظ دوستی مستشرقان بزرگی مانند گوته و نیچه دست کم اثبات کننده پتانسیل بسیار بالای میراثی از این دست است که در سرزمین ما واقع شده و از قضا برای خودمان نیز بسیار عزیز است اما این تعداد مولفه مثبت هم تا کنون زمینه ساز یک برنامه ریزی برای بهره برداری از این سرمایه نهفته نشده است که اگر غیر از این بود، دست کم یک روز در سال، تمام پتانسیل داخلی و خارجی مان را صرف معرفی این پدیده ایرانی می کردیم.
اینجاست که می بایست به سراغ وزارت فرهنگ برویم، سازمان میراث فرهنگی را مورد پرسش قرار دهیم، شبکه های برون مرزی صدا و سیما و سفارت خانه و کنسول گری های کشورمان در سراسر جهان را خطاب قرار دهیم و حتی دانشگاه ها، بازرگانان، شرکت های حمل و نقل و ... را به یاری بخوانیم تا در جهانی که برخی قصد دارند ماهیت ما را دیگرگون به سایرین القا کنند، چرا از حافظ برای فتح جهان بهره نمی گیریم؟
آیا رونق دادن گردشگری و مطرح نمودن میراث ایرانی در جهان، راهکار مناسبی برای ارتباط گرفتن با جهانیان، کاهش برخی تهدیدات، مقابله با تحریم ها، ارز آوری و ... نیست که هنوز جدی گرفته نشده است؟
یادمان گفتوگوی حافظ و گوته، واقع در شهر وایمار آلمان - گوته در قسمتی از دیوان شرقی-غربیاش، بعد از اینکه در وصف حافظ سنگ تمام می گذارد، آرزو می کند که بتواند رو در روی وی نشسته و با وی گفتوگو کرده و کسب فیض کند؛ این ابیات سروده گوته و گوینده همین درخواست وی هستند:
باشـد اگــر ایـن دنـــیـا در هــــــم شــکـــند حافظ، از شور به همچشمی تو میبـالـم
در بـد و خـوب شـریکـیم و وفـادار و سـهیـم توأمانیـم و ز یـک گـوهـر و هـمــزاد همـیم
چون تو خواهم ره دل پویم و نوشم می ناب هم کنم فخر بر این زندگی شعر و شراب
شـو کـنون بـا شـرر آتـش خـود نغـمهســرا! گـر چـه پیـری، دل پرشور و جوانیست تـرا
بیستم مهرماه در تقویم ملی کشورمان روز بزرگداشت "حافظ" نام گرفته است؛ روزی که فارغ از مبهم ماندن دلیل انتخابش، به شاعری تعلق گرفته که دیوان اشعارش به اندازهای وزین است که از یک سو او را غایت غزل دانستهاند و از سوی دیگر، شارحان بسیاری برای درک مضمامین ابیاتش تلاش داشتهاند؛ غزلیاتی بسیار زیبا که سرشار از مفاهیم گوناگون بوده و همین موضوع سبب شده که تفال به دیوان حافظ از دیرباز در سراسر کشورمان مرسوم شده و حتی بخشی از مراسم باستانی شب یلدای بسیاری از ایرانیان شود.
این در حالی است که راز محبوبیت خواجه شیراز، با مولفه های بسیاری گره خورده است؛ حافظ کسی بود که همانگونه که از تخلصش برمیآید، قرآن را از بر بوده و در اشعارش، علاوه بر مضامینی از این دست، بارها در مبارزه با ریاکاری و تزویر (صوفی گری) سخن گفته و اصلا به دلیل نقدهای زیرکانهاش از اوضاع و احوال روزگار، لقب "رند" را هدیه گرفته است.
اما فارغ از این سخن ها و تکرار دانسته ها، در روزگاری به سر می بریم که گردشگری تبدیل به صنعتی بسیار سودآور شده و سهم بزرگی در درآمد کشورهای مختلف ایفا می کند و همین موضوع سبب شده که ثبت آثار تاریخی، معنوی و طبیعی و ... در میراث جهانی، تبدیل به رویه جاری بسیار از کشورهای جهان شده و محاسن و مشکلات جدیدی رخنمون شود.
بدین ترتیب، ممکن است که از یک سو این روند در برخی کشورها مانند ایران به کندی پیش رفته و وسعت تنوع در آثار تاریخی، فرهنگی، طبیعی، مذهبی و ... مانع از تحقق سریع همه خواسته ها شود و از سوی دیگر، مشخص نبودن مرزها میراث فرهنگی، سبب ایجاد مناقشه بین برخی همسایگان شده و تضارب منافع سبب شود که هیچ کار مشترکی صورت نگیرد.
به عنوان مثال، در شرایطی که مولانا به زبان مادری شعر گفته، کوچ وی از یک نقطه از ایران آن روز به قونیه ای که به گواه برخی کارشناسان، آن زمان فارسی در آن تکلم می کردهاند، سبب شده که ترکها وی را از آن خود دانسته و پیشینه اش را وارونه جلوه دهند تا سهم ما -که به حق در سرزمین بازمانده از آن دوران موطن داریم- از این میراث گرانبها تقریبا از دست برود.
با تکرار این اتفاق درباره مشاهیری چون بوعلی سینا، فردوسی و ... و حتی سایر زمینه های فرهنگی مانند طرح ادعای مالکیت آینن های باستانی مانند نوروز، چهارشنبه سوری، مهرگان و غیره، در خواهیم یافت که ظاهرا تعیین محدوده میراث فرهنگی در جهان اینقدر بی ضابطه است که حتی در برگرفتن آرامگاه امثال بوعلی و فردوسی هم تضمینی برای بهره بردن از بزرگیهایشان نبوده و هیچ تاثیری بر گردشگری نخواهد گذاشت.
به عبارتی بهتر، تجربه ثابت کرده که در عرصه گردشگری، معرفی میراث در سطح کشورهای منطقه و جهان، بهترین و شاید تنها راهکار ممکن است وگرنه نه زبان مولانا در جذب گردشگر اهمیت درجه یکی دارد و نه سکونت بوعلی در تمام عمر در محدوده ایران، تا جایی که حتی دست درازی کشوری برای تصاحب امثال حافظ -که سراسر عمر در شیراز زیسته و ایرانی بودنش با وجود دیوان اشعارش وی در منزل اغلب مردم سرزمینمان قابل اثبات می نماید،- شاید دور از ذهن به نظر برسد اما بعید نیست!
اکنون کافی است که بدانیم در شهر پراگ، زادگاه کافکا، مسیرهایی برای گردشگری ادبی تعریف شده و مردم زیادی از میدانها و کافههای محل گذر و استراحت این نویسنده دیدن میکنند، یا دقت کنیم که همزمان با روز بزرگداشت حافظ در کشورمان و حتی در سالروز تولد گوته، در وایمار، زادگاه این ادیب آلمانی مراسمی برگزار شده و حافظ سهمی در گردشگری آن منطقه ایفا می کند؛ اینجاست که اوج کم کاری ما به چشم آمده و کمبودهای این عرصه بیش از پیش عرض اندام خواهند کرد.
به عبارت دیگر، در شرایطی که "گردشگری ادبی" به عنوان شاخه جدیدی از سومین صنعت پولساز در دنیا مورد توجه قرار می گیرد، حافظ دوستی مستشرقان بزرگی مانند گوته و نیچه دست کم اثبات کننده پتانسیل بسیار بالای میراثی از این دست است که در سرزمین ما واقع شده و از قضا برای خودمان نیز بسیار عزیز است اما این تعداد مولفه مثبت هم تا کنون زمینه ساز یک برنامه ریزی برای بهره برداری از این سرمایه نهفته نشده است که اگر غیر از این بود، دست کم یک روز در سال، تمام پتانسیل داخلی و خارجی مان را صرف معرفی این پدیده ایرانی می کردیم.
اینجاست که می بایست به سراغ وزارت فرهنگ برویم، سازمان میراث فرهنگی را مورد پرسش قرار دهیم، شبکه های برون مرزی صدا و سیما و سفارت خانه و کنسول گری های کشورمان در سراسر جهان را خطاب قرار دهیم و حتی دانشگاه ها، بازرگانان، شرکت های حمل و نقل و ... را به یاری بخوانیم تا در جهانی که برخی قصد دارند ماهیت ما را دیگرگون به سایرین القا کنند، چرا از حافظ برای فتح جهان بهره نمی گیریم؟
آیا رونق دادن گردشگری و مطرح نمودن میراث ایرانی در جهان، راهکار مناسبی برای ارتباط گرفتن با جهانیان، کاهش برخی تهدیدات، مقابله با تحریم ها، ارز آوری و ... نیست که هنوز جدی گرفته نشده است؟
یادمان گفتوگوی حافظ و گوته، واقع در شهر وایمار آلمان - گوته در قسمتی از دیوان شرقی-غربیاش، بعد از اینکه در وصف حافظ سنگ تمام می گذارد، آرزو می کند که بتواند رو در روی وی نشسته و با وی گفتوگو کرده و کسب فیض کند؛ این ابیات سروده گوته و گوینده همین درخواست وی هستند:
باشـد اگــر ایـن دنـــیـا در هــــــم شــکـــند حافظ، از شور به همچشمی تو میبـالـم
در بـد و خـوب شـریکـیم و وفـادار و سـهیـم توأمانیـم و ز یـک گـوهـر و هـمــزاد همـیم
چون تو خواهم ره دل پویم و نوشم می ناب هم کنم فخر بر این زندگی شعر و شراب
شـو کـنون بـا شـرر آتـش خـود نغـمهســرا! گـر چـه پیـری، دل پرشور و جوانیست تـرا