مشرق -- 9321كيلومتر راه است از بجنورد در شمال شرق ايران تا استان كرمانشاه در غرب ايران و مرز عراق. اما عربده متجاوزان بعثي كه از مرز كرمانشاه و خوزستان و ايلام بلند شد، فاصله بجنورد و اسفراين و شيروان تا مرز عراق- فاصله خاور و باختر، فاصله خراسان و باختران و كرمانشاه- هم برداشته شد تا در اين دگرگوني سخت روزگار، گوهر مردمان خوب و خدايي ما صيقل خورد و آشكار شود. جنگ ناخوشايند مي نمود و عربده متجاوزان شوم بود اما همين كوره سخت حادثه ما را گداخت و تار و پود دل هاي مردم ما را در هم تنيد تا سبك خوب و خدايي زيستن را تمرين كنند.
يكي از هزاران، همين خانواده شهيدان «دورانديش» بود كه «آقا» پريشب در بجنورد به ديدارشان رفت. اين خانواده 4 شهيد تقديم انقلاب كرده، مادر و 3 فرزند. دو تن از اين سه -محمد و حسين- را پدر و مادر در 6 و 9 سالگي از پرورشگاه آورده و پرورانده و به عنفوان جواني رسانده بودند كه عربده دشمن بلند شد. و اين دو تاب نياوردند حميدرضا تنها در برابر خصم سينه سپر كند و در خون بتپد و آنها در بجنورد تن آساني كنند. آنها كه ناتني نبودند! نشان به آن نشان كه بي تابي كردند و رفتند و با شهادت، در همان خاكي به دست آمدند كه حميدرضا.
از بجنورد تا كرمانشاه پهنه اي براي روياندن و روييدن است. ميداني است براي دعوت به زندگي و پايندگي و پويندگي، دعوت به پيشرفت. يك سال پيش در همين روزهاي مهر، مقتداي انقلاب ميهمان مردم خونگرم كرمانشاه بود و اين روزها خراسان شمالي است كه ميزبان مراد و مقتداي از جان عزيزتر شده است. 24 مهر سال گذشته آقا با جوانان دانشجوي كرمانشاه از جواني انقلاب و افق پيشرفت گفت و شنيد. و ديروز بيست و سوم مهر 1391 محفل نشين جوانان دانشجوي خراسان شمالي شد و با آنها درباره تمدن اسلامي، سبك زندگي و آسيب شناسي آن سخن گفت. اين ديدارها هرچند ميعادگاه صفا و محبت است اما ضمنا از تشويق و تهييج به خردورزي و آينده انديشي و نقادي و رصد كردن افق هاي دور در عين آسيب شنايي موقعيت فعلي انباشته است. اما چرا جمع جوانان به ويژه نخبگان و كوشندگان آنان براي مقتداي انقلاب شيرين و دلنشين است؟ ايشان راز اين حلاوت را سال گذشته در همان جمع جوانان دانشجوي كرمانشاهي گشود آنجا كه فرمود «براي من ديدار با شما جوانان عزيز از دو جهت مهم است. يكي اينكه خود حضور در ميان جوانان، شنيدن از آنها، گفتن با آنها، به انسان روحيه جواني و نشاط مي بخشد؛ كه امروز در مسئوليت هاي مختلف به اين روحيه نشاط نيازمنديم.
در يك چنين جمع هايي حالت ابتكار و نوآوري و طلبگاري قله هاي بلند موج مي زند. و اين همان چيزي است كه براي ما مطلوب است. جهت دوم اين است كه نسل جوان، بار انقلاب را بر دوش داشته است و دارد و در آينده هم خواهد داشت. اين مخصوص جوان دهه 60 نيست، جوان دهه 90 هم كه شما هستيد، بار سنگيني را بر دوش داريد و من مي بينم كه بحمدالله جوان كشور ما به خصوص جوانان دانشجو و تحصيل كرده اين بار را به خوبي پيش مي برند و ان شاءالله به منزل خواهند رساند».
مقتداي انقلاب يك سال پيش با جوانان دانشجوي كرمانشاهي «زنجيره منطقي» شامل «انقلاب اسلامي، تشكيل نظام اسلامي، تشكيل دولت اسلامي، تشكيل جامعه اسلامي و تشكيل امت و تمدن اسلامي» را تبيين فرمودند و بر اين مهم انگشت تاكيد گذاشتند كه ما در ميانه راه هستيم و بايد به سوي مقصد پيشرفت و تمدن و امت اسلامي پيش برويم.
ايشان امسال بر مبناي همان هندسه راهبردي، با جوانان درباره پيشرفت و تمدن اسلامي و سبك زندگي مبتني بر آن سخن گفتند؛ اينكه «اگر گفتماني در زمينه آسيب شناسي و چاره جويي مشكلات موجود در سبك و فرهنگ زندگي به وجود آيد با توجه به نشاط و استعداد جوانان، حتما درخشندگي ملت ايران در اين زمينه نيز چشم جهانيان را متوجه خود خواهد كرد.» آنچه در پس زمينه و عمق اين مباحث گفتماني و راهبردي وجود دارد، چند محور مهم است.
1-حسن ظن كامل سكاندار انقلاب به مردم خود به ويژه جوانان
2-رويكرد بسيج گرانه و دعوت محور، مبتني بر شناساندن ظرفيت ها و تشويق و تهييج براي به فعليت رساندن آنها
3- بلند همتي و آينده نگري با وجود دشمني هاي آكنده و فزاينده مستكبران، و كج فهمي يا كم گذاشتن برخي همراهان قافله انقلاب. اين رويكرد در بحبوحه تلاطم هايي كه كيد دشمن و غفلت پاره اي دوستان پديد مي آورد، به چاره انديشي چالش هاي موجود بسنده نمي كند و ضمن تبيين عملياتي گفتمان پيشرفت، به بسترسازي براي آن و ايجاد جنبش ملي و جنبش جوانان متمركز است. به همين دليل هم در خمودگي و عيب جويي و فسردگي هاي رايج بازار سياست- و پسند جبهه جنگ رواني دشمن- معطل نمي ماند و در قول و فعل، دعوت به ايمان و اراده و اميد و نشاط و تلاش و سختكوشي مي كند.
اگر جماعتي خواسته يا ناخواسته، هواي مسموم ياس و ترديد و فشلي و وادادگي و فلجي اراده ها را به فضاي عمومي پمپاژ مي كنند، مقتداي انقلاب بر آن است كه رويش و پويش و پيشرفت را باغباني كند و اين پاسداري زندگي واقعي را تبديل به گفتمان دعوت عمومي سازد. اين البته عين حكمت است. قافله سالار در قافله اي كه مقصد را سرلوحه حركت خويش قرار داده و رو به سوي آن ره مي سپارد، هرچند رفيقان نيمه راه را نيز مي پايد و ترغيب به ادامه مسير مي كند اما همت اصلي او صرف رهروان و رهسپاران به سوي مقصد است.
باغبان كاربلد نيز هرچند برگ هاي خشك را مي ريزد و علف هاي هرز را مي چيند اما اصل همت او معطوف به كاشتن و داشتن و پروراندن نهال است. تنها امروز پيروز نيست كه مقتداي ما با نشاط و روحيه و اطمينان به وعده الهي به سوي قله هاي پيشرفت مي خواند و مي راند.
9 سال پيش كه دشمن ياغي در مرزهاي شرقي و غربي اردو زده بود و جماعت حاكم بر دولت و مجلس وقت- شماري از سر وادادگي و گروهي به نيابت از دشمن - جام زهر به ملت و نظام تعارف مي كردند، خلاصه خميني در ملاقات با نمايندگان مجلس استناد به اين آيات الهي سوره فتح كرد كه «هو الذي انزل السكينه في قلوب المومنين ليزدا دوا ايمانا مع ايمانهم و لله جنود السماوات و الارض». آرامش را خدا بر دل هاي مومنان ارزاني مي دارد تا بر ايمان آنان بيفزايد كه لشكر آسمان و زمين در قبضه خداوند است.
مقتداي امت در اين رويكرد به امام خميني (رضوان الله تعالي عليه) اقتدا كرده؛ بزرگ مردي كه شهيد مطهري(ره) در اوصافش مي گفت «من كه قريب 21 سال در خدمت اين مرد بزرگ تحصيل كرده ام، باز وقتي كه در سفر اخير پاريس به ملاقات و زيارت ايشان رفتم، چيزهايي از روحيه او درك كردم كه نه فقط بر حيرت من بلكه بر ايمانم نيز اضافه كرد. وقتي برگشتم و دوستانم پرسيدند چه ديدي! گفتم چهار تا آمن ديدم آمن بهدفه. به هدفش ايمان دارد، دنيا اگر جمع بشود، نمي تواند او را از هدفش منصرف كند. آمن بسبيله، به راهي كه انتخاب كرده، ايمان دارد. امكان ندارد بتوان او را از اين راه منصرف كرد، شبيه همان ايماني كه پيغمبر(ص) به هدفش و به راهش داشت. آمن بقومه. در ميان همه رفقا و دوستاني كه سراغ دارم. احدي مثل ايشان به روحيه مردم ايمان ندارد.
به ايشان نصيحت مي كنند كه آقا كمي يواش تر، مردم دارند سرد مي شوند، مردم دارند از پا در مي آيند، مي گويد نه مردم اين جور نيستند كه شما مي گوييد، من مردم را بهتر مي شناسم و ما همگي مي بينيم كه روز به روز صحت سخن ايشان بيشتر آشكار مي شود و بالاخره بالاتر از همه، آمن بربه. در يك جلسه خصوصي ايشان به من گفت فلاني اين ما نيستيم كه چنين مي كنيم، من دست خدا را به وضوح حس مي كنم. آدمي كه دست خدا و عنايت خدا را حس مي كند و در راه خدا قدم برمي دارد، خدا هم به مصداق ان تنصروالله ينصركم بر نصرت او اضافه مي كند... خداي متعال هم قلبي قوي به او عنايت كرده كه اصلا تزلزل و ترس در آن راه ندارد».
مردم خوب و پا به ركاب ما باور دارند خامنه اي پرورده مكتب خميني است، اگر كه مي گويند «خامنه اي خميني ديگر است- ولايتش ولايت حيدر است». باور ما اين است كه مقتداي انقلاب پا جاي پاي امام خميني نهاده و اين كاروان بزرگ را كه امروز ميليون ها دل مشتاق در لبنان و فلسطين و مصر و عراق و بحرين و يمن و حجاز همره اوست، به سوي مقاصد متعالي پيش مي برد. و هر كاروان را با پويندگي و پيش روندگي او به سوي مقصد مي سنجد نه معدود همراهاني كه خسته شوند و جا بزنند يا منزل را با مقصد اشتباه بگيرند و اسير تن آساني شوند. البته كه تندباد دشمني ها و سنگلاخ مشكلات و ناهمراهي برخي همرهان ناهمدل هم هست اما آنچه مهم است اينكه مقصود و مقصد و اراده و ايمان حركت، به واسطه امواج محبت ميان مقتدا و امت گم نشده است.
آري كج تابي و بدفهمي و كج روي و كم فروشي ها هست، اينها را نمي توان كتمان كرد. ناجوانمردي نابرادران هست، درست. اينكه برخي همراهان قافله به عمد يا از سر غفلت و لجاجت، تكيه گاه اهرم دشمني هاي دشمنان -مثلاً در زمينه جنگ رواني و تحريم- مي شوند و چونان لبه دوم قيچي خصم عمل مي كنند، واقعيت دارد. اما متن حقيقي و تصويرواقعي حركت ملت ايران، همان نشاط و سرزندگي و مهيا بودني است كه در باختر و خاور اين مملكت از كرمانشاه تا خراسان مي توان نظاره كرد.
ملت ما به فضل الهي و با همين مودت و همدلي، كمر دشمن را مي شكند. ملت ما كليت زندگي اش، زندگي برادران شهيد «دورانديش» است و ناتني ندارد. ملت ما همه تني اند و يك تن بيش نيستند. بگذار شرمندگي براي نابرادران بماند؛ براي برادران ناتني يوسف كه تمام تهمت هاي سزاوار خود را به او بستند اما عاقبت طرفي نبستند.
يكي از هزاران، همين خانواده شهيدان «دورانديش» بود كه «آقا» پريشب در بجنورد به ديدارشان رفت. اين خانواده 4 شهيد تقديم انقلاب كرده، مادر و 3 فرزند. دو تن از اين سه -محمد و حسين- را پدر و مادر در 6 و 9 سالگي از پرورشگاه آورده و پرورانده و به عنفوان جواني رسانده بودند كه عربده دشمن بلند شد. و اين دو تاب نياوردند حميدرضا تنها در برابر خصم سينه سپر كند و در خون بتپد و آنها در بجنورد تن آساني كنند. آنها كه ناتني نبودند! نشان به آن نشان كه بي تابي كردند و رفتند و با شهادت، در همان خاكي به دست آمدند كه حميدرضا.
از بجنورد تا كرمانشاه پهنه اي براي روياندن و روييدن است. ميداني است براي دعوت به زندگي و پايندگي و پويندگي، دعوت به پيشرفت. يك سال پيش در همين روزهاي مهر، مقتداي انقلاب ميهمان مردم خونگرم كرمانشاه بود و اين روزها خراسان شمالي است كه ميزبان مراد و مقتداي از جان عزيزتر شده است. 24 مهر سال گذشته آقا با جوانان دانشجوي كرمانشاه از جواني انقلاب و افق پيشرفت گفت و شنيد. و ديروز بيست و سوم مهر 1391 محفل نشين جوانان دانشجوي خراسان شمالي شد و با آنها درباره تمدن اسلامي، سبك زندگي و آسيب شناسي آن سخن گفت. اين ديدارها هرچند ميعادگاه صفا و محبت است اما ضمنا از تشويق و تهييج به خردورزي و آينده انديشي و نقادي و رصد كردن افق هاي دور در عين آسيب شنايي موقعيت فعلي انباشته است. اما چرا جمع جوانان به ويژه نخبگان و كوشندگان آنان براي مقتداي انقلاب شيرين و دلنشين است؟ ايشان راز اين حلاوت را سال گذشته در همان جمع جوانان دانشجوي كرمانشاهي گشود آنجا كه فرمود «براي من ديدار با شما جوانان عزيز از دو جهت مهم است. يكي اينكه خود حضور در ميان جوانان، شنيدن از آنها، گفتن با آنها، به انسان روحيه جواني و نشاط مي بخشد؛ كه امروز در مسئوليت هاي مختلف به اين روحيه نشاط نيازمنديم.
در يك چنين جمع هايي حالت ابتكار و نوآوري و طلبگاري قله هاي بلند موج مي زند. و اين همان چيزي است كه براي ما مطلوب است. جهت دوم اين است كه نسل جوان، بار انقلاب را بر دوش داشته است و دارد و در آينده هم خواهد داشت. اين مخصوص جوان دهه 60 نيست، جوان دهه 90 هم كه شما هستيد، بار سنگيني را بر دوش داريد و من مي بينم كه بحمدالله جوان كشور ما به خصوص جوانان دانشجو و تحصيل كرده اين بار را به خوبي پيش مي برند و ان شاءالله به منزل خواهند رساند».
مقتداي انقلاب يك سال پيش با جوانان دانشجوي كرمانشاهي «زنجيره منطقي» شامل «انقلاب اسلامي، تشكيل نظام اسلامي، تشكيل دولت اسلامي، تشكيل جامعه اسلامي و تشكيل امت و تمدن اسلامي» را تبيين فرمودند و بر اين مهم انگشت تاكيد گذاشتند كه ما در ميانه راه هستيم و بايد به سوي مقصد پيشرفت و تمدن و امت اسلامي پيش برويم.
ايشان امسال بر مبناي همان هندسه راهبردي، با جوانان درباره پيشرفت و تمدن اسلامي و سبك زندگي مبتني بر آن سخن گفتند؛ اينكه «اگر گفتماني در زمينه آسيب شناسي و چاره جويي مشكلات موجود در سبك و فرهنگ زندگي به وجود آيد با توجه به نشاط و استعداد جوانان، حتما درخشندگي ملت ايران در اين زمينه نيز چشم جهانيان را متوجه خود خواهد كرد.» آنچه در پس زمينه و عمق اين مباحث گفتماني و راهبردي وجود دارد، چند محور مهم است.
1-حسن ظن كامل سكاندار انقلاب به مردم خود به ويژه جوانان
2-رويكرد بسيج گرانه و دعوت محور، مبتني بر شناساندن ظرفيت ها و تشويق و تهييج براي به فعليت رساندن آنها
3- بلند همتي و آينده نگري با وجود دشمني هاي آكنده و فزاينده مستكبران، و كج فهمي يا كم گذاشتن برخي همراهان قافله انقلاب. اين رويكرد در بحبوحه تلاطم هايي كه كيد دشمن و غفلت پاره اي دوستان پديد مي آورد، به چاره انديشي چالش هاي موجود بسنده نمي كند و ضمن تبيين عملياتي گفتمان پيشرفت، به بسترسازي براي آن و ايجاد جنبش ملي و جنبش جوانان متمركز است. به همين دليل هم در خمودگي و عيب جويي و فسردگي هاي رايج بازار سياست- و پسند جبهه جنگ رواني دشمن- معطل نمي ماند و در قول و فعل، دعوت به ايمان و اراده و اميد و نشاط و تلاش و سختكوشي مي كند.
اگر جماعتي خواسته يا ناخواسته، هواي مسموم ياس و ترديد و فشلي و وادادگي و فلجي اراده ها را به فضاي عمومي پمپاژ مي كنند، مقتداي انقلاب بر آن است كه رويش و پويش و پيشرفت را باغباني كند و اين پاسداري زندگي واقعي را تبديل به گفتمان دعوت عمومي سازد. اين البته عين حكمت است. قافله سالار در قافله اي كه مقصد را سرلوحه حركت خويش قرار داده و رو به سوي آن ره مي سپارد، هرچند رفيقان نيمه راه را نيز مي پايد و ترغيب به ادامه مسير مي كند اما همت اصلي او صرف رهروان و رهسپاران به سوي مقصد است.
باغبان كاربلد نيز هرچند برگ هاي خشك را مي ريزد و علف هاي هرز را مي چيند اما اصل همت او معطوف به كاشتن و داشتن و پروراندن نهال است. تنها امروز پيروز نيست كه مقتداي ما با نشاط و روحيه و اطمينان به وعده الهي به سوي قله هاي پيشرفت مي خواند و مي راند.
9 سال پيش كه دشمن ياغي در مرزهاي شرقي و غربي اردو زده بود و جماعت حاكم بر دولت و مجلس وقت- شماري از سر وادادگي و گروهي به نيابت از دشمن - جام زهر به ملت و نظام تعارف مي كردند، خلاصه خميني در ملاقات با نمايندگان مجلس استناد به اين آيات الهي سوره فتح كرد كه «هو الذي انزل السكينه في قلوب المومنين ليزدا دوا ايمانا مع ايمانهم و لله جنود السماوات و الارض». آرامش را خدا بر دل هاي مومنان ارزاني مي دارد تا بر ايمان آنان بيفزايد كه لشكر آسمان و زمين در قبضه خداوند است.
مقتداي امت در اين رويكرد به امام خميني (رضوان الله تعالي عليه) اقتدا كرده؛ بزرگ مردي كه شهيد مطهري(ره) در اوصافش مي گفت «من كه قريب 21 سال در خدمت اين مرد بزرگ تحصيل كرده ام، باز وقتي كه در سفر اخير پاريس به ملاقات و زيارت ايشان رفتم، چيزهايي از روحيه او درك كردم كه نه فقط بر حيرت من بلكه بر ايمانم نيز اضافه كرد. وقتي برگشتم و دوستانم پرسيدند چه ديدي! گفتم چهار تا آمن ديدم آمن بهدفه. به هدفش ايمان دارد، دنيا اگر جمع بشود، نمي تواند او را از هدفش منصرف كند. آمن بسبيله، به راهي كه انتخاب كرده، ايمان دارد. امكان ندارد بتوان او را از اين راه منصرف كرد، شبيه همان ايماني كه پيغمبر(ص) به هدفش و به راهش داشت. آمن بقومه. در ميان همه رفقا و دوستاني كه سراغ دارم. احدي مثل ايشان به روحيه مردم ايمان ندارد.
به ايشان نصيحت مي كنند كه آقا كمي يواش تر، مردم دارند سرد مي شوند، مردم دارند از پا در مي آيند، مي گويد نه مردم اين جور نيستند كه شما مي گوييد، من مردم را بهتر مي شناسم و ما همگي مي بينيم كه روز به روز صحت سخن ايشان بيشتر آشكار مي شود و بالاخره بالاتر از همه، آمن بربه. در يك جلسه خصوصي ايشان به من گفت فلاني اين ما نيستيم كه چنين مي كنيم، من دست خدا را به وضوح حس مي كنم. آدمي كه دست خدا و عنايت خدا را حس مي كند و در راه خدا قدم برمي دارد، خدا هم به مصداق ان تنصروالله ينصركم بر نصرت او اضافه مي كند... خداي متعال هم قلبي قوي به او عنايت كرده كه اصلا تزلزل و ترس در آن راه ندارد».
مردم خوب و پا به ركاب ما باور دارند خامنه اي پرورده مكتب خميني است، اگر كه مي گويند «خامنه اي خميني ديگر است- ولايتش ولايت حيدر است». باور ما اين است كه مقتداي انقلاب پا جاي پاي امام خميني نهاده و اين كاروان بزرگ را كه امروز ميليون ها دل مشتاق در لبنان و فلسطين و مصر و عراق و بحرين و يمن و حجاز همره اوست، به سوي مقاصد متعالي پيش مي برد. و هر كاروان را با پويندگي و پيش روندگي او به سوي مقصد مي سنجد نه معدود همراهاني كه خسته شوند و جا بزنند يا منزل را با مقصد اشتباه بگيرند و اسير تن آساني شوند. البته كه تندباد دشمني ها و سنگلاخ مشكلات و ناهمراهي برخي همرهان ناهمدل هم هست اما آنچه مهم است اينكه مقصود و مقصد و اراده و ايمان حركت، به واسطه امواج محبت ميان مقتدا و امت گم نشده است.
آري كج تابي و بدفهمي و كج روي و كم فروشي ها هست، اينها را نمي توان كتمان كرد. ناجوانمردي نابرادران هست، درست. اينكه برخي همراهان قافله به عمد يا از سر غفلت و لجاجت، تكيه گاه اهرم دشمني هاي دشمنان -مثلاً در زمينه جنگ رواني و تحريم- مي شوند و چونان لبه دوم قيچي خصم عمل مي كنند، واقعيت دارد. اما متن حقيقي و تصويرواقعي حركت ملت ايران، همان نشاط و سرزندگي و مهيا بودني است كه در باختر و خاور اين مملكت از كرمانشاه تا خراسان مي توان نظاره كرد.
ملت ما به فضل الهي و با همين مودت و همدلي، كمر دشمن را مي شكند. ملت ما كليت زندگي اش، زندگي برادران شهيد «دورانديش» است و ناتني ندارد. ملت ما همه تني اند و يك تن بيش نيستند. بگذار شرمندگي براي نابرادران بماند؛ براي برادران ناتني يوسف كه تمام تهمت هاي سزاوار خود را به او بستند اما عاقبت طرفي نبستند.
در بيابان گر به شوق كعبه خواهي زد قدم
سر زنش ها گر كند خار مغيلان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقيب
جمله مي داند خداي حال گردان غم مخور
سر زنش ها گر كند خار مغيلان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقيب
جمله مي داند خداي حال گردان غم مخور