به گزارش مشرق، روزنامه کیهان در ستون خبر ویژه خود نوشت: آیا در میان چند دههزار عضو گروههای مسلح تکفیری که از شمال و جنوب حرکت کرده و در دمشق به هم رسیدهاند، چند انسان شرافتمند و دارای بلوغ فکری (مستقل از نقشه آمریکا و اسرائیل و دنبالههای ارتجاعی ترکیهای و عربی) پیدا نمیشود که ولو چند گلوله و آرپیچی به سمت ارتش اشغالگر صهیونیست شلیک کنند و مانع پیشروی صهیونیستهای خبیث به عنوان دشمن همه ملتهای منطقه شوند!؟
رژیم اشغالگر قدس- که نخستوزیر آن حتی در محاکم بینالمللی تحت سلطه غرب، به عنوان نسلکش و جنایتکار جنگیِ تحت تعقیب معرفی شده- در اولویت چندم دغدغهها و مسائل این گروههای مدعی پایبندی به اسلام و قائل به تکفیر دیگران قرار دارد؟
آیا آنها توان و اجازه و اراده معارضه با اشغالگران اسرائیلی و آمریکایی را در سوریه دارند؟ یا صرفاً نقش مهره پیاده و خطشکن را برای بالا آوردن مهره وزیر در شطرنج ضدامنیتی غرب برای منطقه ایفا میکنند؟ آیا یک تکفیری در میان این جماعت نیست که از خود بپرسد جز معارضه نیابتی با جبهه مقاومت، مسئولیت دیگری را هم برای خود میشناسد تا به درستی متهم نشود که دربست، آلت فعل رژیمهای شرور غربی است؟
«سازمان مجاهدین خلق» یا همان منافقین (پدر جد همه گروهکهای التقاطی/ تکفیری و تروریستی چند دهه اخیر) در ابتدای دهه ۶۰ شمسی، با سؤال مشابهی از سوی رئیسجمهور رجایی مواجه شدند و سؤال آنقدر برای سران این گروه مزدور صدام و غرب اثرگذار و دردناک بود که در کمتر از دو دهه، دستور بمبگذاری و شهادت او را صادر کردند.
شهید محمدعلی رجایی رئیسجمهور، ۲۴ مرداد ۱۳۶۰، با مرور یک روند تاریخی، به رازگشایی درباره این جریان نقابدار و اجارهای پرداخته بود:
«سازمان مجاهدین در زندان حرفشان این بود که درست است ما شعار مبارزه با امپریالیسم و ساواک میدهیم، ولی قبل از هر چیز باید با مسلمانانی که امام را به عنوان رهبر انقلاب قبول دارند، جنگید و از روی جنازه آنها رد شد. از زندان که بیرون آمدند، اولین کاری که سازمان کرد، یک پوستر چاپ کرد که یک طرفش آرم سازمان بود و یک طرفش عکس امام... اینها به فکر بودند هرچه زودتر نبرد با نیروهای مؤمن را شروع کنند...
آنها میخواستند آن روز جنگ را شروع کنند منتها خودشان میدانستند هیچ حیثیتی برای شروع این جنگ ندارند، میخواستند مرحوم طالقانی را سپر قرار دهند و پشت عَلَمی که ایشان به خیال آنها برمیافراشت، جنگ را شروع کنند که دیدند مرحوم طالقانی آن روز رفت خدمت امام حرفی زد که اگر بین مجاهدین یک نفر مسلمان واقعی وجود داشت که میخواست تفکر اسلامی بکند و آقای طالقانی را به عنوان یک روحانی انقلابی قبول داشت، باید همانجا تغییر موضع بدهد.
... واقعا یک مجاهد نیست بپرسد که دشمن خلق را تو چه کسی تشخیص دادی؟ آیا در این دو سال شد یک آمریکایی را بکشی و بگویید ما ضدآمریکایی هستیم؟ شد یک سرمایهدار صهیونیست را بکشی و بگویی انقلابی هستی؟ اما بهشتی را کشتی... امروز فرانسه و آمریکا مشتاقند انقلاب شکست بخورد. کاری هم با رجایی و بهشتی و خامنهای ندارند. آنها با انقلاب کار دارند... شما میتوانید بگویید این کشتنها، برای شما لازمتر از کشتن یک آمریکایی یا یک ساواکی یا یک اسرائیلی است؟!».