به گزارش مشرق؛ «سبک زندگی هم علامت و هم عامل تولید صفات در انسان است و انسان بیش از اینه اسیر افکارش باشد، اسیر عاداتش میشود»
حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در ششمین روز سخنرانی خود با موضوع « سبک زندگی کجای دین ماست؟» که در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه تهران ایراد میشد، با بیان اینکه علاقههای خوب ما موانعی دارند که اگر از آن موانع رد بشوند، عملی میشوند. گفت: «چرا ارزش عمل بالا است؟ چون نشان میدهد تو از هفت خان رستم رد شدی و این علاقه خیلی در وجودِ تو تثبیت شده است.»
پناهیان همچنین با بیان اینکه همیشه اینطور نیست که علاقههای خوبِ ما موانع جدّی داشته باشند، گفت: «خیلی از کارهای خوب هست که ما میتوانیم انجام بدهیم و مانع جدّی هم سر راهشان نیست، اما از این فرصتها استفاده نمیکنیم. بدبختی انسان برای از دست دادن این لحظههاست.»
این استاد حوزه و دانشگاه پس از توضیح دادن و ذکر حدیث و مثالی در مورد فرآیند تبدیل علاقه به عمل، گفت: «شقاوتها و سعادتهای ما و نهایت زندگیِ ما اکثر اوقات کجاها رقم میخورد؟ نه آنجایی که شما بناست یک مبارزه سنگین با علاقههای بد بکنی، بلکه آنجاهایی که هیچ کس جلویت نایستاده و میتوانی کارهای خوب انجام بدهی. در بسیاری از گوشههای سبک زندگی، ما میتوانیم خدا را رعایت کنیم. به خاطر خدا از مدل پیراهن و پوشش تا خیلی از جزئیات رفتاری که نسبت به آن هیچ حساسیت خاصی نداریم را میتوانیم با دستور خدا هماهنگ کنیم.... اگر در جزئیات که راحتتر است، نظر دین را رعایت کنی، در موارد سخت و مهم خدا به کمک تو میآید.»
بخشهایی از ششمین جلسه این سخنرانی که در مسجد دانشگاه تهران ایراد شده است، را در ادامه میخوانید:
سبک زندگی هم علامت و هم عامل تولید صفات در انسان است/ انسان بیش از اینه اسیر افکارش باشد، اسیر عاداتش میشود
*انسانشناسانه که نگاه کنیم، سبک زندگی در وجود انسان جایگاه بسیار مهمّی دارد. سبک زندگی هم علامت خیلی چیزهاست و هم عامل خیلی از ویژگیهایی است که در انسان تولید میشود. سبک زندگی یا عادات رفتاری در بسیاری از جزئیات در روابط مختلف، انسان را اسیر خودشان قرار میدهند، بعد از مدتی انسان بیشتر از اینکه اسیر افکارش یا احوالش باشد، اسیر عاداتش میشود. ما نمیتوانیم به چیزی عادت نکنیم. حتی گفته میشود که اسم انسان از انس گرفته شده؛ انسان اهل اُنس پیدا کردن است. وقتی به چیزی علاقه پیدا میکنید، آن چیز جزئی از زندگی شما میشود. آدم به هر چه اُنس میگیرد، به هر چه که علاقه پیدا میکند؛ انگار آن چیز جزئی از وجودِ انسان میشود.
*علاقه را نباید خارج از وجودِ خودمان تصور بکنیم، لذا ورودیهای به دل خیلی باید چیزهای پاکی باشند، و ما به شدّت باید مراقبت بکنیم که به چه نوع زندگی اُنس پیدا میکنیم. اواخر عمر انسانی که پیر شده است، تمام زندگیاش با این اُنسهاست، تمام زندگیاش با چیزهایی است که با آنها خو کرده است. دیگر خیلی از عوامل لذت بردن، و خیلی از قدرتها برای تغییر در وجود این آدم نیستند. زمان پیری برای تغییر عادت، برای تغییر اُنس، برای برنامهریزی برای اینکه با چه چیزی اُنس پیدا کنی، خیلی دیر است. تمام طول مدّت زندگیات را با چه چیزی زندگی کردهای؟
*همچنین، لحظه جان دادن همه آن عادتها و علایق میآیند جلوی چشمِ آدم و فرد با آنها میمیرد. با آن چیزهایی که اکثراً عادت کرده با آنها زندگی کند، با آنها میمیرد و وقتی محشور بشود، با همانها محشور میشود.
چرا ائمه بر کسب عادات خوب تأکید میورزیدند؟/ عادات جزئی از وجود ما میشوند
*در جلسات قبل گفتیم که رفتار انسان، اندیشه انسان را میسازند و جهت میدهند، گرایشهای ما را میسازند و جهت میدهند. در مقام جمعبندی میتوان گفت چون ما در یک سبک زندگی، عادتهای رفتاری خاصی پیدا میکنیم، این عادتها میآیند جزئی از وجودِ ما میشوند، عادتها را نمیشود تغییر داد، چون برای انسان ملکه میشوند. لذا ما نه تنها باید به چیزهای بد عادت نکنیم، بلکه باید مراقبت کنیم که به چیزهای کم ارزش هم عادت نکنیم.
• ائمه(ع) سفارش میکنند خودت را عادت بده به کارهای خوب(امیرالمؤمنین ع: عَوِّدْ نَفسَكَ فِعلَ المَكارِمِ-غررالحکم/4618)، حتی شده تظاهر هم بکنی به بعضی از کارهای خوب که علاقه زیاد و عمیقی به آنها نداری، اشکالی ندارد.(امیرالمؤمنین ع: إنْ لَم تَكُن حَليما فَتَحَلَّمْ؛ فإنَّهُ قَلَّ مَن تَشبَّهَ بقَومٍ إلاّ أوْشَكَ أنْ يكونَ مِنهُم-نهج البلاغه/حکمت207) تظاهر در اینجا به معنای ریاکاری نیست، بلکه تظاهر به معنای وادار کردن خودت به رفتاری است که عمیقاً به آن علاقهمند یا معتقد نیستی. این تظاهر کمکم میآید علاقهساز و اعتقادساز میشود و اصلاً خوبیها، همین عاداتی هستند که انسان از این طریق پیدا میکند.
علاقههای خوب مانع عمل به علاقههای بد میشوند/ علاقههای بد هم مانع عمل به علاقههای خوب هستند
*نکته دیگری را که باید در این جمعبندی ذکر شود این است که ما هر علاقه و هر عقیدهای که داریم، اگر این علاقه و عقیده بخواهد به عمل منجر بشود، باید در مقایسه با علاقههای دیگر و عقیدههای دیگر به عمل برسد. باید با آنها جنگ کند، موانع را کنار بزند و در رفتار ما تجلی کند.
*مثلاً ما علاقه داریم روزه بگیریم، ولی بیست کیلو علاقه بیشتر نداریم و مانعی سر راهمان است که دویست کیلو وزنش است. مانعی مانند راحتطلبی یا لذّت غذا خوردن وجود دارد که به ما میگوید: «ببین! من میخواهم غذا بخورم. اگر تو بخواهی روزه بگیری، من حوصلهاش را ندارم. من نمیتوانم تحمّل کنم». علاقه به روزه در شما هست ولی باید بتواند از این علاقه دویست کیلویی که مقابلش هست رد شود. اگر علاقه خوبی داشتی که در مقابلش علاقه بد قویای نبود، آن کار را میتوانی انجام بدهی.
*علاقههای بد هم همینطور است. وقتی علاقههای بد میخواهند تجلی پیدا کنند و در عمل ظاهر شوند، باید ببینیم که در مقابلشان چه علاقه خوبی هست؟! گاهی یک ترس از قیامت، در مقابل علاقه بد میایستد. تو یک علاقه به کار بد داری ولی میگویی: «نمیتوانم. من نمیتوانم از کنار ترس از قیامت بیتفاوت رد شوم.» اما اگر علاقه به یک کار بد خیلی قوی شد، آن علاقه خوب –که مانع است- را کنار میزند.
عمر سعد روز عاشورا نتوانست علاقههای بد خودش را کاهش بدهد
*اباعبداللهالحسین(ع) کمک کرد عمر سعد را که بیا و درست رفتار کن! از راههایی هم استفاده کرد که خیلی اصولی بودند. مثلاً دید عمر سعد علاقه به دنیا دارد، آقا فرمود از حکومت ری چه میخواهی؟ باغ میخواهی؟ من بهترین باغهای مدینه را به تو میدهم. بیا و مقابل من نایست! تازه درخواست حضرت، خیلی درخواست سادهای بود؛ نمیفرمود بیا من را یاری کن! فرمود فقط سر راه من نایست! نمیفرمود کل این لشکر را ببر! میفرمود تو خودت را بکش کنار. یعنی مراعات حُبّ نفس او را کرد. یعنی امام حسین(ع) زیاد انتظار سنگینی از عمر سعد نداشت.
*عمر سعد گفت: خانواده من در کوفه در معرض خطر است. حضرت فرمودند من که مژده دنیا دارم بهت میدهم، بیا برو خانوادهات را بردار بیا برویم مدینه. خودت را در پناه قرار بده، کسی با تو کاری ندارد، ولی حالا که اصرار داری یک چیزی بگویم: تو بعد از من زیاد زنده نمیمانی، حالا چی؟ هر چه هم علاقه به دنیا داشته باشی، من دارم بهت خبر میدهم. این دنیای تو به اندازه یک سال بیشتر طول نمیکشد.
*ولی علاقه او به بدیها با شنیدن این حرفها هم کمتر نشد. اباعبدالله الحسین(ع) هر کاری کرد، در این حساب و کتابها هر چه حسین(ع) کمکش کرد، عمر سعد کوتاه نیامد. گفت: من نمیتوانم و نتوانست علاقههای بد خود را کاهش دهد.
چرا ارزش عمل بالا است؟ چون عمل خوب نشان میدهد شما از موانع و علایق بد عبور کردهای و...
*علاقههای خوب ما موانعی دارند. اگر از آن موانع رد بشوند، عملی میشوند. علاقههای بد ما هم موانعی دارند که اگر از آن موانع عبور کنند عملیاتی میشوند. چرا ارزش عمل بالا است؟ چون نشان میدهد تو از هفت خان رستم رد شدی و این علاقه خیلی در وجودِ تو تثبیت شده است. بعد از مبارزههایی که با علاقههای خوب کردهای این کار بد را انجام دادی یا بعد از مبارزههایی که با علاقههای بد کردی، این کار خوب از تو سر زده است.
مراقب باشید! همیشه اینطور نیست که علاقههای خوبِ ما موانع جدّی داشته باشند!
*همیشه اینطور نیست که علاقههای خوبِ ما موانع جدّی داشته باشند، خیلی از کارهای خوب هست که ما میتوانیم انجام بدهیم و مانع جدّی هم سر راهشان نیست، اما از این فرصتها استفاده نمیکنیم. بدبختی انسان برای از دست دادن این لحظههاست.
*مثلاً شما به یک کار خوبِ خیلی ساده علاقه داری ولی زیاد به آن کار اهمّیت نمیدهی و انجامش نمیدهی در حالی که برای انجام این کار خوب دشمنیهای سنگینی از طرف علایق بد سر راهت نیست.
*بگذارید یک مثال از امام صادق(ع) بزنم. مثال خیلی قشنگی است. پرسیدند چرا در دین اسلام، کسی که عمل منافی عفّت انجام میدهد و مجازاتهای سنگینی تا حد اعدام دارد، به او کافر نمیگویند، اما اگر کسی نماز نخواند-با اینکه مجازاتی هم ندارد- اما به او کافر میگویند؟ امام صادق(ع) فرمودند: برای اینکه آن کسی که عمل منافی عفّت انجام داده یک علاقۀ بد و سنگینی در وجودش موجب شده که این گناه را انجام بدهد.
از پس آن علاقۀ بد بر نیامده و علاقههای خوبی مثل «علاقه به پاک بودن» یا «علاقه به مطیع خداوند بودن»، نتوانسته است این فرد را نجات بدهد. اما آن کسی که نماز نمیخواند، چه شهوتی در نماز نخواندن بوده است؟ چقدر کیف کرده از اینکه نماز نخوانده؟ هیچی، فوقش یک تنبلی خیلی ساده. یعنی دستور خدا برایش ارزشی ندارد. و کسی که اینقدر خدا را بیاهمیت میداند و ارزان میفروشد، کافر است. (عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ سُئِلَ: مَا بَالُ الزَّانِي لَا تُسَمِّيهِ كَافِراً، وَ تَارِكُ الصَّلَاةِ قَدْ تُسَمِّيهِ كَافِراً؟ وَ مَا الْحُجَّةُ فِي ذَلِكَ؟ قَالَ: «لِأَنَّ الزَّانِيَ- وَ مَا أَشْبَهَهُ- إِنَّمَا يَفْعَلُ ذَلِكَ لِمَكَانِ الشَّهْوَةِ فَإِنَّهَا تَغْلِبُهُ، وَ تَارِكُ الصَّلَاةِ لَا يَتْرُكُهَا إِلَّا اسْتِخْفَافاً بِهَا. وَ ذَلِكَ أَنَّكَ لَا تَجِدُ الزَّانِيَ يَأْتِي الْمَرْأَةَ إِلَّا وَ هُوَ مُسْتَلِذٌّ لِإِتْيَانِهِ إِيَّاهَا قَاصِداً إِلَيْهَا، وَ كُلُّ مَنْ تَرَكَ الصَّلَاةَ قَاصِداً إِلَيْهَا فَلَيْسَ يَكُونُ قَصْدُهُ لِتَرْكِهَا اللَّذَّةَ، فَإِذَا انْتَفَتِ اللَّذَّةُ وَقَعَ الِاسْتِخْفَافُ، وَ إِذَا وَقَعَ الِاسْتِخْفَافُ وَقَعَ الْكُفْر؛کافی/2/368).
*به عنوان مثال پدری وارد اتاق میشود و میبیند پسرش غرق فوتبال تماشا کردن است. پسر جلوی بابایش بلند نمیشود. پدر ناراحت میشود ولی میگوید: نه دیگر! درست است پسرم به من بیادبی میکند،ولی گرفتار فوتبال است. این مسابقه هم شهرآوردشان است که دیگر خیلی برایش مهم است. بعد یک روز دیگر میآید میبیند باز هم بچه همینجوری دراز کشیده و بلند نمیشود، در حالی که برنامه تلویزیونی برنامه مهمی هم نیست، اما باز هم بیادبی میکند و به احترام پدرش از جا بلند نمیشود.
یک روز دیگر میبیند تلویزیون خاموش است و باز هم پسرش به او احترام نمیگذارد، خب دلش میشکند و ناراحت میشود. میگوید خب حالا چرا به بابایت احترام نمیگذاری؟ ولی دفعه اول یک جور دیگر قضاوت میکند. شاید در مورد اول که فرزند به پدرش احترام نگذاشت، علاقه بد دیگری مانع این کار خوب بود، ولی در بقیه موارد که مانعی وجود نداشت.
شقاوتها و سعادتهای ما اکثر اوقات در گوشههایی از سبک زندگی رقم میخورد
*شقاوتها و سعادتهای ما و نهایت زندگیِ ما اکثر اوقات کجاها رقم میخورد؟ نه آنجایی که شما بناست یک مبارزه سنگین با علاقههای بد بکنی، بلکه آنجاهایی که هیچ کس جلویت نایستاده و میتوانی کارهای خوب انجام بدهی. در بسیاری از گوشههای سبک زندگی، ما میتوانیم خدا را رعایت کنیم. به خاطر خدا از مدل پیراهن و پوشش تا خیلی از جزئیات رفتاری که نسبت به آن هیچ حساسیت خاصی نداریم را میتوانیم با دستور خدا هماهنگ کنیم.
*مثلاً وارد شدن به دستشویی با پای چپ و خارج شدن با پای راست مستحب است. یا وضو گرفتن با آب سرد مستحب است. ضمن اینکه این موارد از نظر دنیایی نیز برای ما مؤثر است. یا اینکه در دستشویی مستحب است که فرد یک کلاه سرش باشد و سر پوشیده باشد و مکروه است آدم سربرهنه دستشویی برود. آدم با انجام این کارها هم ثوابش را میبرد و هم از نتایج دنیوی این کارها بهرهمند میشود.
رعایت جزئیات زندگی طبق دستور اسلام، معمولاً مانعی در مقابلش نیست
*جزئیات عمل و زندگی ما را چه کسی میتواند تنظیم کند؟ کدام طبیب؟ کدام مهندس؟ کدام روانشناس؟ چه کسی میتواند به اندازه خدا و پیغمبرش جزئیات زندگی را برای ما مشخص کند؟ آدم وقتی به مستحباتِ دینی میرسد خلاص میشود، چه رسد به واجبات. آدم خیالش راحت میشود که این کار در مجموع به نفع من است که خداوند توصیه کرده است. در حالی که بسیاری از نظرات دانشمندان متغیر است و دائم عوض میشوند، ولی نظرات دین اینطور نیست.
*سبک زندگی شامل رفتارهایی است که بسیاری از اوقات در احکام اسلامی به صورت جزیی بیان شدهاند ولی به نظر ما ناچیز هستند؛ جزئیات به نظر ما پُر اهمّیت نیستند. ما اگر بخواهیم آنها را انجام بدهیم، هیچ مانعی نداریم. هیچ شهوت خاصی نیامده یقه ما را بگیرد، بگوید آقا این کار را نکن! حداکثرش این است که یک مُدل است. خب، مُدلش را تغییر میدهیم، اسلامیاش میکنیم، خداییاش میکنیم.
نتیجۀ مهم رعایت سبک زندگی دینی در جزئیات چیست؟
*آن وقت فکر میکنید نتیجه رعایت سبک زندگی دینی در جزئیات چه میشود؟ شما در جزئیاتی که برایت آسان است حرف خدا را گوش بده، در آن کارهای کلانی که برایت سخت است؛ فرشتههای الهی میآیند زیر بغلهایت را میگیرند. همّت برایت ایجاد میکنند، نور به تو میدهند. اگر در جزئیات که راحتتر است، نظر دین را رعایت کنی، در موارد سخت و مهم خدا به کمک تو میآید.
*روضه رفتن یکی از همان کارهای خوب است که خیلی راحت و شیرین انجام میدهی، بعد کمکم اثر میگذارد، بعد میگویی: «خدایا بگو یک کاری بکنم آخر!» همینجوری میشود که کمکم میروی و تا بهشت و اعلی علیین خواهی رسید. روز قیامت همه ما حسرت خواهیم خورد که میتوانستیم به اعلیعلیین برسیم و نرسیدیم. فقط غفلت و از دست دادن فرصتها است که گریبان ما را گرفته است.
*چگونه عملی که از سر تقواست ارزشش کم باشد؟ آیا عملی که مقبول است ارزشش کم است؟ اشاره ما در این بحث نه به حلال و حرام، بلکه به خیلی از جزئیاتی است که غالباً جزء مستحبات و مکروهات هستند. اگر چه برای بسیاری از این موارد میتوان دلایل طبی را سراغ گرفت، اما تو بیا و به خاطر خدا این جزئیات را رعایت کن! مدل رفتاریت، تیپ رفتاریِ خودت را دینی کن.
نتایج اجتماعی توجه به دین در رعایت سبک زندگی چیست؟
اگر به جزئیات نظرات دین در مورد سبک زندگی عمل کنیم، دین ابهت پیدا میکند
*آن وقت نتیجه اجتماعی توجه به دین در رعایت سبک زندگی چیست؟ نتیجه اجتماعی چنین رفتارهای ریز مذهبی این میشود که مذهب و دین، در جامعه ابهت پیدا میکند. وقتی دین در جامعه ابهت پیدا کرد، یکی از نتایجش این است که آدمهای ضعیف، گمراه نمیشوند. نتیجه دیگرش این است که سیاست اصلاح میشود و آدمهای شارلاتان در عرصه سیاست و قدرت نمیتوانند در حق مردم، ظلمی روا بدارند.
یکی از نتایجش این میشود که رشد معنوی برای آدمهای مستعد راحت میشود. خیلی از کسانی که دینداری نمیکنند، علتش این است که آدمهای ضعیفی هستند. اگر جوّ خوب باشد بهتر دینداری میکنند. ضعیف است و نمیتواند خلاف موجب شنا کند، میبیند موج آن طرفی است، همراه موج میرود. اگر جوّ را اصلاح بکنی، همان فرد ضعیف ممکن است از همه جلو بزند. خیلیها مستعد هستند ولی فضا، دینی نیست. فضا چگونه دینی میشود؟ یک راهش با سبک زندگی است.
برای اصلاح سبک زندگی به هنرمندان متعهد نیاز داریمحجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در ششمین روز سخنرانی خود با موضوع « سبک زندگی کجای دین ماست؟» که در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه تهران ایراد میشد، با بیان اینکه علاقههای خوب ما موانعی دارند که اگر از آن موانع رد بشوند، عملی میشوند. گفت: «چرا ارزش عمل بالا است؟ چون نشان میدهد تو از هفت خان رستم رد شدی و این علاقه خیلی در وجودِ تو تثبیت شده است.»
*هنرمندهای ما نسبت به سبک زندگی چقدر غیرت دارند؟ میگوید: نه من، آن مقداری که هنرمندهای هالیوود در ارتباط با پرچم امریکا غیرت دارند که در بهترین لحظۀ فیلم، پرچم امریکا را نشان میدهند و آن را در دلها مینشانند، من نسبت به سبک زندگی مبتنی بر دین غیرت ندارم. نمادها و علائمی که مربوط به سبک زندگی اسلامی است، در فیلمهای ما با این غیرت به آنها پرداخته نمیشود.
*اتفاقاً بعضی از هنرمندان ما متأسفانه نسبت به دینداری یک عقده روانی هم دارند. آنچنان علامتها و نمادهای دینی را در پستترین جای فیلمشان میگذارند که همه را در مورد دین، بدبین میکند. مثلاً مادری بداخلاق است و دخترش را اذیت میکند. دختر آدم فهمیدهای است. حق هم با دختر است و در طول فیلم همه منتظر هستند این مادر کِی میمیرد، یا کِی آدم میشود، یا کِی شرّش کم میشود. ولی در طول فیلم این مادر یا از مسجد دارد میآید، یا دارد میرود مسجد. با این کار ذهنیتها نسبت به مسجد چقدر منفی میشود؟
خوب شدن خیلی راحت است/از اعمال ساده شروع کنیم/ دو توصیه ویژۀ از ایت الله بهجت در مورد سبک زندگی
*خوب شدن، خیلی راحت است. آقای بهجت(رضواناللهتعالیعلیه) میفرمودند: نماز اول وقت بخوانید، به همه جا میرسید. از ایشان پرسیدند: این نماز اول وقت یعنی نماز با توجه؟ فرمودند: نه فقط اول وقت. ببینید با توجه بودن در نماز، یک بحث عرفانی است ولی اول وقتبودنش سبک زندگی است. یعنی برای یکی از جزئیات رفتاری برنامهریزی کن! یکی از جزئیات رفتاری را اصلاح و کنترل کن!
*آیت الله العظمی بهجت یک بار میفرمودند: مگر رشد کردن از راه دینداری چیست؟ سختترین اعمالش نماز شب است که یعنی یک کمی زودتر بخوابی تا یک کمی زودتر بلند شوی. یک کمی زودتر بخوابی و کمی هم سبکتر غذا بخوری، اصلاً خودبخود سحر بلند میشوی، میگویی « حالا که بیدار شدم و کاری ندارم چه کار کنم؟ یک نمازی هم بخوانم!» ایشان که همۀ راه را رفتهاند میگویند آسان است.
*از نظر عمل، آن اعمالی را انجام بده که زیاد برایت سخت نیست، از این فرصت استفاده کن! منتها شیطانی که در سینۀ ماست و مثل خون در رگهای ما است، تا میخواهی به این اعمال خیلی سبک و ساده و راحت برسی میگوید: حالا مثلاً تو با این به کجا میخواهی برسی؟ ول کن بابا!
حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در ششمین روز سخنرانی خود با موضوع « سبک زندگی کجای دین ماست؟» که در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه تهران ایراد میشد، با بیان اینکه علاقههای خوب ما موانعی دارند که اگر از آن موانع رد بشوند، عملی میشوند. گفت: «چرا ارزش عمل بالا است؟ چون نشان میدهد تو از هفت خان رستم رد شدی و این علاقه خیلی در وجودِ تو تثبیت شده است.»
پناهیان همچنین با بیان اینکه همیشه اینطور نیست که علاقههای خوبِ ما موانع جدّی داشته باشند، گفت: «خیلی از کارهای خوب هست که ما میتوانیم انجام بدهیم و مانع جدّی هم سر راهشان نیست، اما از این فرصتها استفاده نمیکنیم. بدبختی انسان برای از دست دادن این لحظههاست.»
این استاد حوزه و دانشگاه پس از توضیح دادن و ذکر حدیث و مثالی در مورد فرآیند تبدیل علاقه به عمل، گفت: «شقاوتها و سعادتهای ما و نهایت زندگیِ ما اکثر اوقات کجاها رقم میخورد؟ نه آنجایی که شما بناست یک مبارزه سنگین با علاقههای بد بکنی، بلکه آنجاهایی که هیچ کس جلویت نایستاده و میتوانی کارهای خوب انجام بدهی. در بسیاری از گوشههای سبک زندگی، ما میتوانیم خدا را رعایت کنیم. به خاطر خدا از مدل پیراهن و پوشش تا خیلی از جزئیات رفتاری که نسبت به آن هیچ حساسیت خاصی نداریم را میتوانیم با دستور خدا هماهنگ کنیم.... اگر در جزئیات که راحتتر است، نظر دین را رعایت کنی، در موارد سخت و مهم خدا به کمک تو میآید.»
بخشهایی از ششمین جلسه این سخنرانی که در مسجد دانشگاه تهران ایراد شده است، را در ادامه میخوانید:
سبک زندگی هم علامت و هم عامل تولید صفات در انسان است/ انسان بیش از اینه اسیر افکارش باشد، اسیر عاداتش میشود
*انسانشناسانه که نگاه کنیم، سبک زندگی در وجود انسان جایگاه بسیار مهمّی دارد. سبک زندگی هم علامت خیلی چیزهاست و هم عامل خیلی از ویژگیهایی است که در انسان تولید میشود. سبک زندگی یا عادات رفتاری در بسیاری از جزئیات در روابط مختلف، انسان را اسیر خودشان قرار میدهند، بعد از مدتی انسان بیشتر از اینکه اسیر افکارش یا احوالش باشد، اسیر عاداتش میشود. ما نمیتوانیم به چیزی عادت نکنیم. حتی گفته میشود که اسم انسان از انس گرفته شده؛ انسان اهل اُنس پیدا کردن است. وقتی به چیزی علاقه پیدا میکنید، آن چیز جزئی از زندگی شما میشود. آدم به هر چه اُنس میگیرد، به هر چه که علاقه پیدا میکند؛ انگار آن چیز جزئی از وجودِ انسان میشود.
*علاقه را نباید خارج از وجودِ خودمان تصور بکنیم، لذا ورودیهای به دل خیلی باید چیزهای پاکی باشند، و ما به شدّت باید مراقبت بکنیم که به چه نوع زندگی اُنس پیدا میکنیم. اواخر عمر انسانی که پیر شده است، تمام زندگیاش با این اُنسهاست، تمام زندگیاش با چیزهایی است که با آنها خو کرده است. دیگر خیلی از عوامل لذت بردن، و خیلی از قدرتها برای تغییر در وجود این آدم نیستند. زمان پیری برای تغییر عادت، برای تغییر اُنس، برای برنامهریزی برای اینکه با چه چیزی اُنس پیدا کنی، خیلی دیر است. تمام طول مدّت زندگیات را با چه چیزی زندگی کردهای؟
*همچنین، لحظه جان دادن همه آن عادتها و علایق میآیند جلوی چشمِ آدم و فرد با آنها میمیرد. با آن چیزهایی که اکثراً عادت کرده با آنها زندگی کند، با آنها میمیرد و وقتی محشور بشود، با همانها محشور میشود.
چرا ائمه بر کسب عادات خوب تأکید میورزیدند؟/ عادات جزئی از وجود ما میشوند
*در جلسات قبل گفتیم که رفتار انسان، اندیشه انسان را میسازند و جهت میدهند، گرایشهای ما را میسازند و جهت میدهند. در مقام جمعبندی میتوان گفت چون ما در یک سبک زندگی، عادتهای رفتاری خاصی پیدا میکنیم، این عادتها میآیند جزئی از وجودِ ما میشوند، عادتها را نمیشود تغییر داد، چون برای انسان ملکه میشوند. لذا ما نه تنها باید به چیزهای بد عادت نکنیم، بلکه باید مراقبت کنیم که به چیزهای کم ارزش هم عادت نکنیم.
• ائمه(ع) سفارش میکنند خودت را عادت بده به کارهای خوب(امیرالمؤمنین ع: عَوِّدْ نَفسَكَ فِعلَ المَكارِمِ-غررالحکم/4618)، حتی شده تظاهر هم بکنی به بعضی از کارهای خوب که علاقه زیاد و عمیقی به آنها نداری، اشکالی ندارد.(امیرالمؤمنین ع: إنْ لَم تَكُن حَليما فَتَحَلَّمْ؛ فإنَّهُ قَلَّ مَن تَشبَّهَ بقَومٍ إلاّ أوْشَكَ أنْ يكونَ مِنهُم-نهج البلاغه/حکمت207) تظاهر در اینجا به معنای ریاکاری نیست، بلکه تظاهر به معنای وادار کردن خودت به رفتاری است که عمیقاً به آن علاقهمند یا معتقد نیستی. این تظاهر کمکم میآید علاقهساز و اعتقادساز میشود و اصلاً خوبیها، همین عاداتی هستند که انسان از این طریق پیدا میکند.
علاقههای خوب مانع عمل به علاقههای بد میشوند/ علاقههای بد هم مانع عمل به علاقههای خوب هستند
*نکته دیگری را که باید در این جمعبندی ذکر شود این است که ما هر علاقه و هر عقیدهای که داریم، اگر این علاقه و عقیده بخواهد به عمل منجر بشود، باید در مقایسه با علاقههای دیگر و عقیدههای دیگر به عمل برسد. باید با آنها جنگ کند، موانع را کنار بزند و در رفتار ما تجلی کند.
*مثلاً ما علاقه داریم روزه بگیریم، ولی بیست کیلو علاقه بیشتر نداریم و مانعی سر راهمان است که دویست کیلو وزنش است. مانعی مانند راحتطلبی یا لذّت غذا خوردن وجود دارد که به ما میگوید: «ببین! من میخواهم غذا بخورم. اگر تو بخواهی روزه بگیری، من حوصلهاش را ندارم. من نمیتوانم تحمّل کنم». علاقه به روزه در شما هست ولی باید بتواند از این علاقه دویست کیلویی که مقابلش هست رد شود. اگر علاقه خوبی داشتی که در مقابلش علاقه بد قویای نبود، آن کار را میتوانی انجام بدهی.
*علاقههای بد هم همینطور است. وقتی علاقههای بد میخواهند تجلی پیدا کنند و در عمل ظاهر شوند، باید ببینیم که در مقابلشان چه علاقه خوبی هست؟! گاهی یک ترس از قیامت، در مقابل علاقه بد میایستد. تو یک علاقه به کار بد داری ولی میگویی: «نمیتوانم. من نمیتوانم از کنار ترس از قیامت بیتفاوت رد شوم.» اما اگر علاقه به یک کار بد خیلی قوی شد، آن علاقه خوب –که مانع است- را کنار میزند.
عمر سعد روز عاشورا نتوانست علاقههای بد خودش را کاهش بدهد
*اباعبداللهالحسین(ع) کمک کرد عمر سعد را که بیا و درست رفتار کن! از راههایی هم استفاده کرد که خیلی اصولی بودند. مثلاً دید عمر سعد علاقه به دنیا دارد، آقا فرمود از حکومت ری چه میخواهی؟ باغ میخواهی؟ من بهترین باغهای مدینه را به تو میدهم. بیا و مقابل من نایست! تازه درخواست حضرت، خیلی درخواست سادهای بود؛ نمیفرمود بیا من را یاری کن! فرمود فقط سر راه من نایست! نمیفرمود کل این لشکر را ببر! میفرمود تو خودت را بکش کنار. یعنی مراعات حُبّ نفس او را کرد. یعنی امام حسین(ع) زیاد انتظار سنگینی از عمر سعد نداشت.
*عمر سعد گفت: خانواده من در کوفه در معرض خطر است. حضرت فرمودند من که مژده دنیا دارم بهت میدهم، بیا برو خانوادهات را بردار بیا برویم مدینه. خودت را در پناه قرار بده، کسی با تو کاری ندارد، ولی حالا که اصرار داری یک چیزی بگویم: تو بعد از من زیاد زنده نمیمانی، حالا چی؟ هر چه هم علاقه به دنیا داشته باشی، من دارم بهت خبر میدهم. این دنیای تو به اندازه یک سال بیشتر طول نمیکشد.
*ولی علاقه او به بدیها با شنیدن این حرفها هم کمتر نشد. اباعبدالله الحسین(ع) هر کاری کرد، در این حساب و کتابها هر چه حسین(ع) کمکش کرد، عمر سعد کوتاه نیامد. گفت: من نمیتوانم و نتوانست علاقههای بد خود را کاهش دهد.
چرا ارزش عمل بالا است؟ چون عمل خوب نشان میدهد شما از موانع و علایق بد عبور کردهای و...
*علاقههای خوب ما موانعی دارند. اگر از آن موانع رد بشوند، عملی میشوند. علاقههای بد ما هم موانعی دارند که اگر از آن موانع عبور کنند عملیاتی میشوند. چرا ارزش عمل بالا است؟ چون نشان میدهد تو از هفت خان رستم رد شدی و این علاقه خیلی در وجودِ تو تثبیت شده است. بعد از مبارزههایی که با علاقههای خوب کردهای این کار بد را انجام دادی یا بعد از مبارزههایی که با علاقههای بد کردی، این کار خوب از تو سر زده است.
مراقب باشید! همیشه اینطور نیست که علاقههای خوبِ ما موانع جدّی داشته باشند!
*همیشه اینطور نیست که علاقههای خوبِ ما موانع جدّی داشته باشند، خیلی از کارهای خوب هست که ما میتوانیم انجام بدهیم و مانع جدّی هم سر راهشان نیست، اما از این فرصتها استفاده نمیکنیم. بدبختی انسان برای از دست دادن این لحظههاست.
*مثلاً شما به یک کار خوبِ خیلی ساده علاقه داری ولی زیاد به آن کار اهمّیت نمیدهی و انجامش نمیدهی در حالی که برای انجام این کار خوب دشمنیهای سنگینی از طرف علایق بد سر راهت نیست.
*بگذارید یک مثال از امام صادق(ع) بزنم. مثال خیلی قشنگی است. پرسیدند چرا در دین اسلام، کسی که عمل منافی عفّت انجام میدهد و مجازاتهای سنگینی تا حد اعدام دارد، به او کافر نمیگویند، اما اگر کسی نماز نخواند-با اینکه مجازاتی هم ندارد- اما به او کافر میگویند؟ امام صادق(ع) فرمودند: برای اینکه آن کسی که عمل منافی عفّت انجام داده یک علاقۀ بد و سنگینی در وجودش موجب شده که این گناه را انجام بدهد.
از پس آن علاقۀ بد بر نیامده و علاقههای خوبی مثل «علاقه به پاک بودن» یا «علاقه به مطیع خداوند بودن»، نتوانسته است این فرد را نجات بدهد. اما آن کسی که نماز نمیخواند، چه شهوتی در نماز نخواندن بوده است؟ چقدر کیف کرده از اینکه نماز نخوانده؟ هیچی، فوقش یک تنبلی خیلی ساده. یعنی دستور خدا برایش ارزشی ندارد. و کسی که اینقدر خدا را بیاهمیت میداند و ارزان میفروشد، کافر است. (عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ سُئِلَ: مَا بَالُ الزَّانِي لَا تُسَمِّيهِ كَافِراً، وَ تَارِكُ الصَّلَاةِ قَدْ تُسَمِّيهِ كَافِراً؟ وَ مَا الْحُجَّةُ فِي ذَلِكَ؟ قَالَ: «لِأَنَّ الزَّانِيَ- وَ مَا أَشْبَهَهُ- إِنَّمَا يَفْعَلُ ذَلِكَ لِمَكَانِ الشَّهْوَةِ فَإِنَّهَا تَغْلِبُهُ، وَ تَارِكُ الصَّلَاةِ لَا يَتْرُكُهَا إِلَّا اسْتِخْفَافاً بِهَا. وَ ذَلِكَ أَنَّكَ لَا تَجِدُ الزَّانِيَ يَأْتِي الْمَرْأَةَ إِلَّا وَ هُوَ مُسْتَلِذٌّ لِإِتْيَانِهِ إِيَّاهَا قَاصِداً إِلَيْهَا، وَ كُلُّ مَنْ تَرَكَ الصَّلَاةَ قَاصِداً إِلَيْهَا فَلَيْسَ يَكُونُ قَصْدُهُ لِتَرْكِهَا اللَّذَّةَ، فَإِذَا انْتَفَتِ اللَّذَّةُ وَقَعَ الِاسْتِخْفَافُ، وَ إِذَا وَقَعَ الِاسْتِخْفَافُ وَقَعَ الْكُفْر؛کافی/2/368).
*به عنوان مثال پدری وارد اتاق میشود و میبیند پسرش غرق فوتبال تماشا کردن است. پسر جلوی بابایش بلند نمیشود. پدر ناراحت میشود ولی میگوید: نه دیگر! درست است پسرم به من بیادبی میکند،ولی گرفتار فوتبال است. این مسابقه هم شهرآوردشان است که دیگر خیلی برایش مهم است. بعد یک روز دیگر میآید میبیند باز هم بچه همینجوری دراز کشیده و بلند نمیشود، در حالی که برنامه تلویزیونی برنامه مهمی هم نیست، اما باز هم بیادبی میکند و به احترام پدرش از جا بلند نمیشود.
یک روز دیگر میبیند تلویزیون خاموش است و باز هم پسرش به او احترام نمیگذارد، خب دلش میشکند و ناراحت میشود. میگوید خب حالا چرا به بابایت احترام نمیگذاری؟ ولی دفعه اول یک جور دیگر قضاوت میکند. شاید در مورد اول که فرزند به پدرش احترام نگذاشت، علاقه بد دیگری مانع این کار خوب بود، ولی در بقیه موارد که مانعی وجود نداشت.
شقاوتها و سعادتهای ما اکثر اوقات در گوشههایی از سبک زندگی رقم میخورد
*شقاوتها و سعادتهای ما و نهایت زندگیِ ما اکثر اوقات کجاها رقم میخورد؟ نه آنجایی که شما بناست یک مبارزه سنگین با علاقههای بد بکنی، بلکه آنجاهایی که هیچ کس جلویت نایستاده و میتوانی کارهای خوب انجام بدهی. در بسیاری از گوشههای سبک زندگی، ما میتوانیم خدا را رعایت کنیم. به خاطر خدا از مدل پیراهن و پوشش تا خیلی از جزئیات رفتاری که نسبت به آن هیچ حساسیت خاصی نداریم را میتوانیم با دستور خدا هماهنگ کنیم.
*مثلاً وارد شدن به دستشویی با پای چپ و خارج شدن با پای راست مستحب است. یا وضو گرفتن با آب سرد مستحب است. ضمن اینکه این موارد از نظر دنیایی نیز برای ما مؤثر است. یا اینکه در دستشویی مستحب است که فرد یک کلاه سرش باشد و سر پوشیده باشد و مکروه است آدم سربرهنه دستشویی برود. آدم با انجام این کارها هم ثوابش را میبرد و هم از نتایج دنیوی این کارها بهرهمند میشود.
رعایت جزئیات زندگی طبق دستور اسلام، معمولاً مانعی در مقابلش نیست
*جزئیات عمل و زندگی ما را چه کسی میتواند تنظیم کند؟ کدام طبیب؟ کدام مهندس؟ کدام روانشناس؟ چه کسی میتواند به اندازه خدا و پیغمبرش جزئیات زندگی را برای ما مشخص کند؟ آدم وقتی به مستحباتِ دینی میرسد خلاص میشود، چه رسد به واجبات. آدم خیالش راحت میشود که این کار در مجموع به نفع من است که خداوند توصیه کرده است. در حالی که بسیاری از نظرات دانشمندان متغیر است و دائم عوض میشوند، ولی نظرات دین اینطور نیست.
*سبک زندگی شامل رفتارهایی است که بسیاری از اوقات در احکام اسلامی به صورت جزیی بیان شدهاند ولی به نظر ما ناچیز هستند؛ جزئیات به نظر ما پُر اهمّیت نیستند. ما اگر بخواهیم آنها را انجام بدهیم، هیچ مانعی نداریم. هیچ شهوت خاصی نیامده یقه ما را بگیرد، بگوید آقا این کار را نکن! حداکثرش این است که یک مُدل است. خب، مُدلش را تغییر میدهیم، اسلامیاش میکنیم، خداییاش میکنیم.
نتیجۀ مهم رعایت سبک زندگی دینی در جزئیات چیست؟
*آن وقت فکر میکنید نتیجه رعایت سبک زندگی دینی در جزئیات چه میشود؟ شما در جزئیاتی که برایت آسان است حرف خدا را گوش بده، در آن کارهای کلانی که برایت سخت است؛ فرشتههای الهی میآیند زیر بغلهایت را میگیرند. همّت برایت ایجاد میکنند، نور به تو میدهند. اگر در جزئیات که راحتتر است، نظر دین را رعایت کنی، در موارد سخت و مهم خدا به کمک تو میآید.
*روضه رفتن یکی از همان کارهای خوب است که خیلی راحت و شیرین انجام میدهی، بعد کمکم اثر میگذارد، بعد میگویی: «خدایا بگو یک کاری بکنم آخر!» همینجوری میشود که کمکم میروی و تا بهشت و اعلی علیین خواهی رسید. روز قیامت همه ما حسرت خواهیم خورد که میتوانستیم به اعلیعلیین برسیم و نرسیدیم. فقط غفلت و از دست دادن فرصتها است که گریبان ما را گرفته است.
*چگونه عملی که از سر تقواست ارزشش کم باشد؟ آیا عملی که مقبول است ارزشش کم است؟ اشاره ما در این بحث نه به حلال و حرام، بلکه به خیلی از جزئیاتی است که غالباً جزء مستحبات و مکروهات هستند. اگر چه برای بسیاری از این موارد میتوان دلایل طبی را سراغ گرفت، اما تو بیا و به خاطر خدا این جزئیات را رعایت کن! مدل رفتاریت، تیپ رفتاریِ خودت را دینی کن.
نتایج اجتماعی توجه به دین در رعایت سبک زندگی چیست؟
اگر به جزئیات نظرات دین در مورد سبک زندگی عمل کنیم، دین ابهت پیدا میکند
*آن وقت نتیجه اجتماعی توجه به دین در رعایت سبک زندگی چیست؟ نتیجه اجتماعی چنین رفتارهای ریز مذهبی این میشود که مذهب و دین، در جامعه ابهت پیدا میکند. وقتی دین در جامعه ابهت پیدا کرد، یکی از نتایجش این است که آدمهای ضعیف، گمراه نمیشوند. نتیجه دیگرش این است که سیاست اصلاح میشود و آدمهای شارلاتان در عرصه سیاست و قدرت نمیتوانند در حق مردم، ظلمی روا بدارند.
یکی از نتایجش این میشود که رشد معنوی برای آدمهای مستعد راحت میشود. خیلی از کسانی که دینداری نمیکنند، علتش این است که آدمهای ضعیفی هستند. اگر جوّ خوب باشد بهتر دینداری میکنند. ضعیف است و نمیتواند خلاف موجب شنا کند، میبیند موج آن طرفی است، همراه موج میرود. اگر جوّ را اصلاح بکنی، همان فرد ضعیف ممکن است از همه جلو بزند. خیلیها مستعد هستند ولی فضا، دینی نیست. فضا چگونه دینی میشود؟ یک راهش با سبک زندگی است.
برای اصلاح سبک زندگی به هنرمندان متعهد نیاز داریمحجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در ششمین روز سخنرانی خود با موضوع « سبک زندگی کجای دین ماست؟» که در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه تهران ایراد میشد، با بیان اینکه علاقههای خوب ما موانعی دارند که اگر از آن موانع رد بشوند، عملی میشوند. گفت: «چرا ارزش عمل بالا است؟ چون نشان میدهد تو از هفت خان رستم رد شدی و این علاقه خیلی در وجودِ تو تثبیت شده است.»
*هنرمندهای ما نسبت به سبک زندگی چقدر غیرت دارند؟ میگوید: نه من، آن مقداری که هنرمندهای هالیوود در ارتباط با پرچم امریکا غیرت دارند که در بهترین لحظۀ فیلم، پرچم امریکا را نشان میدهند و آن را در دلها مینشانند، من نسبت به سبک زندگی مبتنی بر دین غیرت ندارم. نمادها و علائمی که مربوط به سبک زندگی اسلامی است، در فیلمهای ما با این غیرت به آنها پرداخته نمیشود.
*اتفاقاً بعضی از هنرمندان ما متأسفانه نسبت به دینداری یک عقده روانی هم دارند. آنچنان علامتها و نمادهای دینی را در پستترین جای فیلمشان میگذارند که همه را در مورد دین، بدبین میکند. مثلاً مادری بداخلاق است و دخترش را اذیت میکند. دختر آدم فهمیدهای است. حق هم با دختر است و در طول فیلم همه منتظر هستند این مادر کِی میمیرد، یا کِی آدم میشود، یا کِی شرّش کم میشود. ولی در طول فیلم این مادر یا از مسجد دارد میآید، یا دارد میرود مسجد. با این کار ذهنیتها نسبت به مسجد چقدر منفی میشود؟
خوب شدن خیلی راحت است/از اعمال ساده شروع کنیم/ دو توصیه ویژۀ از ایت الله بهجت در مورد سبک زندگی
*خوب شدن، خیلی راحت است. آقای بهجت(رضواناللهتعالیعلیه) میفرمودند: نماز اول وقت بخوانید، به همه جا میرسید. از ایشان پرسیدند: این نماز اول وقت یعنی نماز با توجه؟ فرمودند: نه فقط اول وقت. ببینید با توجه بودن در نماز، یک بحث عرفانی است ولی اول وقتبودنش سبک زندگی است. یعنی برای یکی از جزئیات رفتاری برنامهریزی کن! یکی از جزئیات رفتاری را اصلاح و کنترل کن!
*آیت الله العظمی بهجت یک بار میفرمودند: مگر رشد کردن از راه دینداری چیست؟ سختترین اعمالش نماز شب است که یعنی یک کمی زودتر بخوابی تا یک کمی زودتر بلند شوی. یک کمی زودتر بخوابی و کمی هم سبکتر غذا بخوری، اصلاً خودبخود سحر بلند میشوی، میگویی « حالا که بیدار شدم و کاری ندارم چه کار کنم؟ یک نمازی هم بخوانم!» ایشان که همۀ راه را رفتهاند میگویند آسان است.
*از نظر عمل، آن اعمالی را انجام بده که زیاد برایت سخت نیست، از این فرصت استفاده کن! منتها شیطانی که در سینۀ ماست و مثل خون در رگهای ما است، تا میخواهی به این اعمال خیلی سبک و ساده و راحت برسی میگوید: حالا مثلاً تو با این به کجا میخواهی برسی؟ ول کن بابا!