همواره يکي از تلاشهاي بيثمر دشمنان انقلاب آن بوده است که با توجه به ماهيت ديني انقلاب اسلامي، براي ضربه زدن به آن، به نحوي مراجع بزرگوار تقليد را به تقابل با نظام و ولايت فقيه بکشانند و چون در اين راه به دليل بصيرت و تقواي مراجع، موفق نشدهاند، هميشه دست به حربه ايجاد شايعات کذب بردهاند.
به گزارش مشرق به نقل از شبکه ايران، يکي از بزرگواراني که برخي افراد سعي داشتند با پخش شايعات، ايشان را در مسير تقابل با ولايت فقيه جلوه دهند، مرحوم آيتاللهالعظمي ميرزا جواد تبريزي بود. اين در حالي بود که ايشان مانند ديگر مراجع، تبعيت بالايي از ولي فقيه داشتند.
حجتالاسلام والمسلمين مهدي طائب در همين باره خاطره جالبي نقل نموده است: «خدا رحمت کند آقا شيخ جواد تبريزي، مرجع تقليد (رضوانالله تعالي عليه) را. ايشان از مراجعي بود که از نظر علمي بسيار بسيار سطح بالايي داشت و به هرچه ميگفت اعتقاد داشت. خدا رحمتش کند.»
حضرت امام به ايشان فرموده بود: «صدام ميخواهد حوزه علميه را [به واسطه کثرت موشک باران قم] تعطيل کند؛ حوزه علميه تعطيل نشود. درستان را تعطيل نکنيد.»
ايشان گفته بود: «چشم.»
صدام قم را گرفته بود زير موشک که بزند تا درسها تعطيل بشود، بعد بگويد قم تعطيل شد. چند نفر خيلي مقاومت کردند، از جمله ايشان.
ايشان را عراقيها ميشناختند. آقاي آقا شيخ جواد تبريزي جزو هيئت استفتاي مرحوم آقاي خوئي بود. آنها کاملاً ايشان را ميشناختند. بعثيها خبردار شده بودند که ايشان درس را تعطيل نکرده است، منطقه درس ايشان را گرفته بودند محل فرود موشکهايشان!
الآن شما اگر برويد محله يخچال قاضي [در قم، مشاهده ميکنيد که] فاصله بين نقطهاي که موشک عراق به زمين خورده تا حسينيهاي که ايشان درس ميداد، خط مستقيم، 100 متر است. يعني موشک را براي حسينيه تنظيم کرده بودند، خورده 100متر آن طرف تر.
درس ايشان را ضبط ميکردند. [در آن روز اصابت موشک به 100متري حسينيه و در آن لحظه]، ايشان مشغول درس دادن است. نوارش هست. موشک ميخورد 100متري آنجا. اين حسينيه مثل يک پر کاه، از شدت انفجار تکان ميخورد. تمام شيشهها خرد ميشود. برق قطع ميشود، خاک بلند ميشود، شيشه ميريزد بر سر کساني که در آنجا نشستهاند و.... (البته چون ضبط با باتري کار ميکرد، نوار ضبط شده است).
ايشان مشغول درس دادن است که شيشهها خرد ميشود و.... ايشان ميفرمايد: «خب، اينجا نخورد، درس را ادامه ميدهيم.»
و جالب اين است، يک کلمه عقب و جلو نميگويد، با اينکه چند لحظه طول ميکشد تا درس را ادامه دهد، همان جايي که درس را قطع کرده بود، شروع ميکند و ادامه ميدهد. شيخ اينگونه بود.
مطلب ديگر اينکه منزل ايشان دو طبقه بود. از اين خانههاي قديمي ساخت هم بود. ايشان بعد از درس، ميرفت آن طبقه بالا مينشست و به سؤالات پاسخ ميداد. گفتند: «آقا، شما منزلت تعطيل کن، بيا ما يک جايي را ساختهايم که ضد زلزله است [و در صورت اصابت موشک، مشکلي برايش پيش نميآيد].»
ايشان فرمود: «نه، من از اينجا نبايد تکان بخورم. اينجا محل درس من بوده، حضرت امام فرموده درسها تعطيل نشود، من همين جا بايد بمانم.»
گفتند: «آقا، حداقل از طبقه دوم بيا طبقه اول بنشين.»
فرموده بود: «اين خانه ما، اگر بمب يا موشک بخورد بر سرش، همهاش از بين ميرود و بالا و پائين ندارد؛ اگر هم بمب و موشک به آن نخورد، که سرپا ايستاده است؛ براي چه از طبقه دوم بيايم طبقه اول که صدام بشنود خوشحال بشود که [از ترس موشکهاي او] من جايم را عوض کردهام؟»