به گزارش مشرق به نقل از جهان، شهید حاج سید اصغر مصطفوی در سال 1334 در یک خانواده
کاملا مذهبی و مستضعف در روستای حاج آرش زنجان دیده به جهان گشود شهید یکی
از مخالفان رژیم مستبد پهلوی بود. قبل از انقلاب نیز دوران سربازی ایشان
فرا رسیده بود و به خاطر اینکه مخالفت خود را اعلام نماید و از دستورات
رژیم پهلوی پیروی نکند شناسنامه خود را کوچک کرده بود تا از سربازی محروم
گردد. شهید از همان کودکی در مکتب امام خمینی تربیت یافته است.
سید اضعر کودکی خود را در دامان پر مهر خانوده سپری کرده و به درس های مکتب خانه ای اکتفا کرده و به فرا گیری قرآن می پردازد و تا 23 سالگی پدر را در چرخاندن زندگی یاری می نماید و به کشاورزی می کند و با اوج گیری قیام مردم علیه شاه به زنجان رفته تا به مردم بپیوندد.
با شروع جنگ تحمیلی با برادران سپاه زنجان برای اولین بار عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل می شود و مدت 3 ماه در آنجا می ماند. پس از بازگشت از جبهه بدلیل عشق و علاقه به قشر محروم در تاریخ 28/1/60 به جمع جهادگران جهاد سازندگی می پیوندد و بعنوان راننده دامپر بصورت کارگر روزمزد مشغول به کار می شود. در تاریخ 24/6/60 مجددا از سوی جهاد سازندگی عازم جبهه های کفر ستیز می شود و در این مدت حضور فعالانه و چشمگیر در جبهه رشادت های بی نظیری از خود نشان می دهد.
شهید مصطفوی بدلیل تلاش و جدیت پس از بازگشت از جبهه بعنوان نیروی رسمی در کمیته عمران جهاد سازندگی مشغول می گردد و چیزی نگذشت که به خاطر وظیفه شناسی به مسؤلیت خدمات و انتظامات سازمان جهاد استان منصوب گردید و در اکثر عملیات ها شرکت کرده و دوشادوش سنگر سازان بی سنگر در مقابل دشمن به نبرد پمی پردازد.
هر موقع سید اصغر در منطقه حاضر می شد یعنی آن شب بچه ها خود را برای عملیات آماده می کردند. شهید می گفت راه شهادت باز است از این موقعیت استفاده کنید برای مرد ننگ است در بستر گرم بمیرد و سرانجام در 2/4/67 بر اثر اصابت ترکش توپ جام شهادت را سر کشید و به شهیدان پیوست.
نحوه شهادت
نحوه شهادت وی بدین صورت است رزمندگان اسلام بنا به مصلحتی عقب نشینی می کرد در این حال سید می بیند بک بلدوزر جا مانده به هر نحوی شده زیر گوله های توپ و تانک خود را بلدوزر می رساند و آن را به عقب می آورد و سوار کمرشکن می کند کمرشکن وقتی حرکت می کند در یک سر بالایی پر شیب دیگر نمی تواند حرکت کند شهید با یک بلدوزر دیگر به کمک آن می رود و از پشت کمرشکن را هل می دهد و بعد از به حرکت دادن آن به درجه رفیع شهادت نایل می شود.
خاطره ای از همرزمان شهید
برادر غلامرضا نجفی در باره حاج اصغر مصطفوی می گویند: حاجی از جهاد گران متعهدی بود که در جبهه به عنوان جهادگر در تیپهای خدماتی ایفای نقش می نمودند، ایشان در عملیاتی که در منطقه غرب و در 10 کیلومتری جاده اهواز به خرمشهر روی داد با از جان گذشتگی و روحیه مقاومت و ایثار گری که داشت در میان رزمندگان شناخته شد و در عملیات بعدی از وی در پستهای حساسی استفاده می شد.
زمانی که همسر حاج آقا در بیمارستان و راهی بیمارستان شدند بستری بود تا بچه ای را به دنیا بیاورد به محض اطلاع از وقوع عملیات بچه های خرد سالش و همسرش را در آن حال رها کرده و راهی جبهه می شود و زمانی هم که ما اعتراض میکردیم او گفت: من و همسرم بین خودمان قرار گذاشتیم که من به جبهه بروم و با دشمنان بجنگم و همسرم از بچه ها مراقبت کنم تا من در آخرت اگر به فیض شهادت برسم شفاعت او را کنم. ایشان اطاعت محض از ولی فقیه را واجب می دانستند و شیفته حضرت امام بودند.
وصیت نامه که در عملیات بیت المقدس 2 در منطقه کردستان عراق نوشته شده است
با سلام و درود به آقا امام زمان و نایب بر حقش امام امت و سلام و درود به تمامی رزمندگان اسلام و درود و رحمت خدا به تمامی شهدای صدر اسلام تاکنون و سلام م به شما عزیزان پدران ومادران صبور و استوار که چنین فرزندانی را تربیت کرده اید.
آگاهانه این راه را انتخاب کرده ایم نه برای مقام و نه بخاطر مال دنیا؛ بعضی از آقایان گفتند که آنان برای پول و به خاطر مقام به جبهه میروند، باید استغفار کنند – در ضمن پدر و مادر برای من گریه نکنید. آرزوی ما همین بود که رسیدیم هر وقت گریه میکنید برای امام حسین گریه کن و یاد امام حسین کنید
در پایان به همسرم سفارش می کنم که ناراحت نباشد و افتخار کند که همسر شهید است و مواظب بچه ها باشد که وقتی بزرگ شدند راه ما را انتخاب کنند.
سید اضعر کودکی خود را در دامان پر مهر خانوده سپری کرده و به درس های مکتب خانه ای اکتفا کرده و به فرا گیری قرآن می پردازد و تا 23 سالگی پدر را در چرخاندن زندگی یاری می نماید و به کشاورزی می کند و با اوج گیری قیام مردم علیه شاه به زنجان رفته تا به مردم بپیوندد.
با شروع جنگ تحمیلی با برادران سپاه زنجان برای اولین بار عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل می شود و مدت 3 ماه در آنجا می ماند. پس از بازگشت از جبهه بدلیل عشق و علاقه به قشر محروم در تاریخ 28/1/60 به جمع جهادگران جهاد سازندگی می پیوندد و بعنوان راننده دامپر بصورت کارگر روزمزد مشغول به کار می شود. در تاریخ 24/6/60 مجددا از سوی جهاد سازندگی عازم جبهه های کفر ستیز می شود و در این مدت حضور فعالانه و چشمگیر در جبهه رشادت های بی نظیری از خود نشان می دهد.
شهید مصطفوی بدلیل تلاش و جدیت پس از بازگشت از جبهه بعنوان نیروی رسمی در کمیته عمران جهاد سازندگی مشغول می گردد و چیزی نگذشت که به خاطر وظیفه شناسی به مسؤلیت خدمات و انتظامات سازمان جهاد استان منصوب گردید و در اکثر عملیات ها شرکت کرده و دوشادوش سنگر سازان بی سنگر در مقابل دشمن به نبرد پمی پردازد.
هر موقع سید اصغر در منطقه حاضر می شد یعنی آن شب بچه ها خود را برای عملیات آماده می کردند. شهید می گفت راه شهادت باز است از این موقعیت استفاده کنید برای مرد ننگ است در بستر گرم بمیرد و سرانجام در 2/4/67 بر اثر اصابت ترکش توپ جام شهادت را سر کشید و به شهیدان پیوست.
نحوه شهادت
نحوه شهادت وی بدین صورت است رزمندگان اسلام بنا به مصلحتی عقب نشینی می کرد در این حال سید می بیند بک بلدوزر جا مانده به هر نحوی شده زیر گوله های توپ و تانک خود را بلدوزر می رساند و آن را به عقب می آورد و سوار کمرشکن می کند کمرشکن وقتی حرکت می کند در یک سر بالایی پر شیب دیگر نمی تواند حرکت کند شهید با یک بلدوزر دیگر به کمک آن می رود و از پشت کمرشکن را هل می دهد و بعد از به حرکت دادن آن به درجه رفیع شهادت نایل می شود.
خاطره ای از همرزمان شهید
برادر غلامرضا نجفی در باره حاج اصغر مصطفوی می گویند: حاجی از جهاد گران متعهدی بود که در جبهه به عنوان جهادگر در تیپهای خدماتی ایفای نقش می نمودند، ایشان در عملیاتی که در منطقه غرب و در 10 کیلومتری جاده اهواز به خرمشهر روی داد با از جان گذشتگی و روحیه مقاومت و ایثار گری که داشت در میان رزمندگان شناخته شد و در عملیات بعدی از وی در پستهای حساسی استفاده می شد.
زمانی که همسر حاج آقا در بیمارستان و راهی بیمارستان شدند بستری بود تا بچه ای را به دنیا بیاورد به محض اطلاع از وقوع عملیات بچه های خرد سالش و همسرش را در آن حال رها کرده و راهی جبهه می شود و زمانی هم که ما اعتراض میکردیم او گفت: من و همسرم بین خودمان قرار گذاشتیم که من به جبهه بروم و با دشمنان بجنگم و همسرم از بچه ها مراقبت کنم تا من در آخرت اگر به فیض شهادت برسم شفاعت او را کنم. ایشان اطاعت محض از ولی فقیه را واجب می دانستند و شیفته حضرت امام بودند.
وصیت نامه که در عملیات بیت المقدس 2 در منطقه کردستان عراق نوشته شده است
با سلام و درود به آقا امام زمان و نایب بر حقش امام امت و سلام و درود به تمامی رزمندگان اسلام و درود و رحمت خدا به تمامی شهدای صدر اسلام تاکنون و سلام م به شما عزیزان پدران ومادران صبور و استوار که چنین فرزندانی را تربیت کرده اید.
آگاهانه این راه را انتخاب کرده ایم نه برای مقام و نه بخاطر مال دنیا؛ بعضی از آقایان گفتند که آنان برای پول و به خاطر مقام به جبهه میروند، باید استغفار کنند – در ضمن پدر و مادر برای من گریه نکنید. آرزوی ما همین بود که رسیدیم هر وقت گریه میکنید برای امام حسین گریه کن و یاد امام حسین کنید
در پایان به همسرم سفارش می کنم که ناراحت نباشد و افتخار کند که همسر شهید است و مواظب بچه ها باشد که وقتی بزرگ شدند راه ما را انتخاب کنند.