کد خبر 193074
تاریخ انتشار: ۲۳ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۶:۰۳

حجت‌الاسلام حسین تهرانی گفت: آیت‌الله تهرانی مبدأ تشکیل مؤسسه نشر آثار امام است، ایشان چند سال پس از انقلاب نزد امام رفته و به ایشان می‌گویند چرا اجازه انتشار مباحث معرفتی خود را نمی‌دهید.

به گزارش مشرق به نقل از تسنیم، گوشه‌ای از سیره علمی و عملی این مرجع فقید و معلم اخلاق را با حجت‌الاسلام و المسلمین حسین تهرانی فرزند ارشد ایشان به گفت‌وگو نشسته است.

* جناب حجت‌الاسلام تهرانی با توجه به اینکه حضرتعالی فرزند ارشد مرحوم آیت‌الله تهرانی هستید و در چهل سال گذشته در کنار پدر بوده‌اید، قطعا خاطرات و نکات فراوانی را از ایشان در ذهن دارید. به عنوان نخستین سؤال از خدمتتان تقاضا دارم تا در مورد برجسته‌ترین ویژگی‌هایی که از ایشان در ذهن دارید، نکاتی را بفرمایید.

برای ما که از دوران کودکی در خدمت مرحوم حاج آقا بودیم، در تمام حرکاتشان در زندگی حقیقتا درس‌های فراوانی برای ما بود. مهم‌ترین درسی که از ایشان هم اکنون به ذهنم می رسد تلاش و کوشش و همت ایشان در کارها، و مدیریت ایشان در وقتشان بود، که بی‌نظیر به نظر می‌آمد. می‌گفتند من شب‌های تحصیلی به هیچ جا نمی‌روم. یعنی شب‌هایی که فردایش قرار بود مجلس درسی داشته باشند به هیچ جا نمی‌رفتند و فقط با مطالعه و تحقیق درسی مشغول می‌شدند. این برای من و همه فرزندان که در خانه شاهد این جدیت ایشان بودیم درس بزرگی بود.

همچنین اهمیتی که ایشان به مسائل درسی ما می‌دادند خیلی جالب بود. آن زمان‌ها طبیعتاً به اندازه امروز تعداد مدارس زیاد نبود و با این حال مرحوم حاج آقا در نوع مدرسه‌ای که ما می‌رفتیم حساس بود و سعی داشت تا فرزندان نیز هم در مباحث درسی و هم تربیتی خود این نظم و جدیت را داشته باشند. با وجود حجم کاری بالایشان برای مسائل درسی و تربیتی ما وقت می‌گذاشتند.

از پشتکار آقا مجتبی خیلی خوشم آمده است...

از جمله خاطراتی که در  زمینه این جدیت ایشان می‌تواند جالب باشد این است که، زمانی که حاج آقا تصمیم می‌گیرند عازم نجف اشرف شوند، مرحوم امام پیام می‌دهند که با توجه به وضعیت علمی شما، نیازی نیست که به نجف بیایید، اما خوب حاج‌آقا به قصد ادامه تحصیل خدمت امام خمینی و نیز درک محضر سایر علمای نجف عازم می‌شوند. بعدها حاج آقا مصطفی، آقازاده امام به مرحوم ابوی نقل می‌کرده‌اند که امام می‌گفته از پشتکار آقا مجتبی خیلی خوشم آمده است؛ با سه بچه کوچک باز هم به نجف آمده و قصد ادامه تحصیل دارد. حقیقتاً ایشان در مسائل علمی جدی بود و در کارهای علمی هیچ سستی نمی‌کردند. برای همین هم بود که اعتماد علمی‌ای که امام به ایشان داشتند نسبت به کمتر کسی می‌شد دید.

علاقه و اطمینان امام خمینی(ره)

یک خاطره دیگری برای زمانی است که حاج آقا نجف بودند. این زمانی است که امام بعد از دوسال از ترکیه وارد نجف شدند و به عراق رفتند. حاج آقا نقل کردند که یک روز ظهر به خانه آمدم و دیدم در حیاط خانه کولر است، تعجب کردم. ایشان جریان را از مادرم پرسیده بودند و مادر هم در پاسخ گفته بودند که از منزل امام خمینی آورده‌اند. حاج آقا جریان را از آقا مصطفی جویا می‌شوند که حاج آقا مصطفی گفته بودند، امام از زمانی که نجف آمده بودند هرچقدر تقاضا کرده بودیم که هوا گرم است و کولری داشته باشیم، قبول نمی کردند. نهایتا به خاطر اصرار ما فقط به یک شرط قبول کردند و آن هم این که باید دو کولر بخرید یکی برای ما و یکی هم برای منزل حاج آقا مجتبی. این نشان دهنده علاقه و اطمینان امام خمینی (ره) به ایشان است.

یادم است زمانی که امام به ایران آمدند هروقت حاج آقا وقت ملاقات می‌خواستند ایشان بدون هیچ تأملی اجازه می‌دادند.

در تکالیف شرعی صریح بودند

حاج آقا در بیان تکالیف شرعی رک و صریح بودند و حب و بغض در ایشان اثری نداشت. هر جا نیاز به تذکر بود ایشان کوتاهی نداشتند و نسبت به تربیت هیچ کس کوتاهی نداشتند.

همچنین ایشان در مسائل مالی بسیار دقت داشتند، به گونه‌ای که سعی می‌کردند موارد شرعی در زندگی رعایت شود و اجازه نمی‌دادند هر مالی و غذایی به زندگیشان وارد شود. همچنین اجازه نمی‌دادند فرزندانش هر جایی که می‌خواهند بروند؛ چون اعتقاد داشتند که اینها اثر وضعی دارد.

شام دیشب کار خودش را کرد

ایشان یک جریان آموزنده‌ای را از پدر خود نقل کردند که یک بنده خدایی اصرار می‌کرد که پدر ایشان به خانه‌شان رود و پدر ایشان می‌دانست که آن فرد رعایت مسائل مالی را نمی‌کند و مالش شبهه‌ناک است و از رفتن اکراه داشت. بالاخره به دلیل اصرار فراوان آن فرد مجبور می‌شوند که مهمان منزل او شوند. فردا که برای نماز صبح بلند شدند، گفتند: مجتبی شام دیشب کار خودش را کرد و من نماز شب خود را نخواندم، من می‌دانستم مال ایشان درست نیست و متوجه بودم که اثر وضعی خواهد داشت.

من سنتی هستم

حاج آقا جز افرادی بودند که خودشان می‌گفتند من سنتی هستم و نسبت به مناسبت‌ها متعبد بودند. همین طور در مورد دعاها مقید بودند و تأکید می‌کردند اگر آنها را هم به طور کامل نمی‌فهمید باز بخوانید و ترک نکنید. در ماه مبارک رمضان قرآن خود را بخوانید و مراقب باشید اگر این کارها را که انجام می‌دهید، این کارهای مستحبی به اصل ضرر نزند. ایشان می‌گفتند من اگر ببینم نماز شب بخوانم و در کلاس درس خوابم بگیرد، نماز شب خود را نمی‎خوانم و وظیفه شرعی خود را درس دادن می‌دانستند. آن چه را که همیشه تکرار می‌کردند و به آن مقید بودند این بود که مهم‌ترین چیز برای هر مسلمانی ترک محرمات و عمل به واجبات است و آن را عملاً به ما آموزش می‌دادند. ایشان سعی می‌کردند اولا گناهی از خودشان ظاهر شود و ثانیاً مراسمی را که می‌دانستند در آن گناهی است شرکت نمی‌کردند.

اول اجرا ، سپس توصیه

 یکی از سلوک ایشان که برای من مهم بود عدم دلبستگی ایشان به مال دنیا بود و از مرحوم پدر خود نقل می‌کردند که بعضی موارد است که از شیر مادر برای ما حلال‌تر است اما زمانی که کسی لباس روحانیت را پوشید از صد تا حرام هم از نظر مردم حرام‌تر است. لذا ایشان در خوراک، پوشاک، رفت و آمد، مکان خانه شان دقت داشتند و ساده زیست به نحو اکمل بودند و بالخصوص زمانی که این بیماری را گرفتند هرچقدر پزشکان اصرار کردند که برای درمان به خارج بروند نرفتند. فرقی بین خود و دیگران نمی‌گذاشتند و در بیمارستان نیز به صورت عادی بستری بودند و این نگرش ایشان باعث شده بود که دیدگاه مردم نسبت به روحانیت عوض شود. در بیمارستان وقتی ایشان را می‌شناختند تعجب می‌کردند که ایشان با این علم این‌گونه بستری باشند.

ایشان می‌گفتند ما که در لباس روحانیت هستیم باید عملاً مروج باشیم و معنای ساده‌زیستی و بی‌اعتنایی نسبت به دنیا را به مردم بفهمانیم. یکی از نقاط برجسته ایشان این بود که اول برای خود اجرا می‌کرد و بعد برای مردم توصیه می‌کرد و این باعث می‌شد حرفشان در جان مردم بنشیند.

یادم است که از طرف امور مساجد ائمه جماعت مساجد به ملاقات ایشان آمده بودند. مرحوم حاج آقا در آن جلسه می‌گفتند: شما که می‌خواهید برای مردم ترویج کنید آن چیزی که خودتان به آن عمل می‌کنید برای مردم سفارش کنید تا در مردم اثر داشته باشد. زمانی که خودشان در درس مسائل اخلاقی به مردم می‌گفتند مثلا نسبت به امور دنیایی بی اعنتا باشید چون خودشان نیز این گونه بودند. این برای ما درس بود و این نیز برای مردم ملموس بود و در عشق و علاقه به ایشان تفاوت می‌کرد.

من از مشهد به تهران آمدم ، شما از خانه تا اینجا برایت سخت است؟!

در مسائل علمی یادم است که ایشان می‌گفتند تعصبی که من در مسائل علمی دارم کمتر کسی دارد، حدود بیست سال پیش سفری به مشهد داشتند و برای برگشت جمعه بعد از ظهر به سمت تهران پرواز داشتند. زمستان بود و به علت بارش برف پرواز لغو شد. چون ایام سال تحصیلی بود ایشان هر شنبه صبح باید برای درس به "مدرسه مروی" می‌رفتند. دو کلاس درس خارج اصول و خارج فقه داشتند و باید ساعت 6:30 صبح راه می‌افتادند. ایشان وقتی می‌بینند پرواز لغو شد بدون معطلی ساعت 8 شب در آن سرما ماشین می‌گیرند تا خودشان را به تهران برسانند. گفته بودند من تهران کلاس درس دارم و باید بروم و به سمت تهران حرکت کرده بودند. ساعت 6 صبح به خانه رسیدند و نماز خود را خواندند و گفتند من در ماشین فقط مطالعه کردم و نخوابیدم. حاج آقا بعد نماز راهی درس شدند.

ایشان تعریف می کردند، همان روز بین دو درس یکی از طلبه‌ها نزد من آمد و گفت حاج آقا در این سرما درس را کمی دیرتر شروع کنید خیلی برای ما سخت است که از منزل بیاییم. من هم به طلبه نگاه کردم و گفتم من 9 شب از مشهد به تهران آمدم تا درس تعطیل نشود، شما از خانه تا اینجا برایت سخت است؟!

تلاش و همت و دقتی که ایشان داشتند خیلی مهم بود. یکی از قیدهایی که از بچگی از ایشان یاد گرفتم این بود که هرچیزی معلم سر کلاس می‌گوید، باید یادداشت کنم که الان هم آن یادداشت‌ها را دارم. چون ایشان نیز خود را مقید کرده بودند و با این که اصول را خیلی عالی می‌دانستند اما باز هم یادداشت می‌کردند. به این ترتیب همیشه برای من عادت شد که هرچه استاد درس می‌دهد بنویسم.

* با توجه به این که مرحوم آیت‌الله تهرانی از مدرسین برجسته درس خارج اصول و فقه در کشور محسوب می‌شدند، برای مطالعه پیش از تدریس چه میزان زمان صرف می‌کردند؟

در ارتباط با درس‌های حوزوی و به خصوص درس خارج اصول که چارچوب مشخصی داشت دیگر بعد از چند بار خواندن و چند دوره درس مسلط شده بودند، اما درس فقه این‌گونه نبود، چون استاد درس خارج فقه باید احوال فقها را ببیند و نظرات و مستندات آنها را بشناسد و تبیین کند و در نهایت فتوای خود را بدهد. لذا همیشه می‌گفتند خارج فقه از من وقت زیادی را می‌برد.

ایشان جلسات خود را از قبل انقلاب شروع کرد بیشتر حول مسائل تفسیر و کلامی و اعتقادی و اخلاقی بود و یادم است که سال 52 تفسیر قرآن خود را از ابتدا شروع کرد و 6سال طول کشید تا به انتهای تفسیر سوره بقره رسیدند. این جلسات شب‌های شنبه برگزار می‌شد و بعد از انقلاب از سال 59 بحث‌های اخلاقی را با شیوه نوینی شروع کردند و بارها می‌گفتند برای بحث‌های اخلاقی خیلی مطالعه می‌کنم. ایشان کتاب‌های مختلفی را بررسی ‌کرده، برای 40 دقیقه صحبت 5 ساعت مطالعه می‌کردند. بعضی موارد پیش می‌آمد که دو برابر زمان مطالعه خود را فکر می‌کردند تا چگونه مطلب را به حضار تفهیم کنند و این یک هنر بود. بخصوص در مباحث معرفتی و بارها خودشان تکرار می‌کردند که مطالب ایشان عاری از اصطلاحات است. خودشان می‌گفتند من کتاب‌های زیادی را مطالعه می‌کنم و از هر کتاب چکیده‌ای را می‌آورم و درباره آنها فکر می‌کنم تا مطالبی را که می‌گویم کمترین شبهه را داشته باشد .

*با وجود سعی تمامی که در  مطالعه و تفهیم منابع مختلف داشتند آیا خاطره‌ای از عنایت غیبیه درباره فعالیت‌های علمی و اخلاقی‌شان تعریف می‌کردند؟

بله خودشان می‌گفتند اگر عنایت ائمه نباشد من هیچ‌گونه موفقیتی در کارهایم ندارم و به عینه آثار آن را می‌دیدند. ایشان چند سال پیش می‌گفتند که مد نظرشان بوده برای شب قدر بحثی را انجام دهند. چارچوب بحث و پایه‌های علمی موضوع را آماده می‌کنند، می‌گفتند: فقط روایات این بحث را پیدا نکرده بودم و هر چقدر فکر کردم که احادیث مرتبط با این موضوع در چه کتابی است و باید در کجا بگردم، یادم نیامد. به ذهنم خطور کرد که به حضرت زهرا (س) توسلی داشته باشم، گفتم: خانم من در شب بیست و سوم رمضان برای شما به آن مجلس می‌آیم، کمک کنید تا روایات را پیدا کنم.

بعد از این توسل ایشان می‌روند و اتفاقی یک جلد از کتاب بحار الانوار را می‌آورند و صفحه‌ای از آن را باز می کنند و متوجه می‌شوند تمام روایاتی که می‌خواسته‌اند در آن صفحه است.

ایشان می‌گفتند: من وقتی به ایران آمدم همه کارم را با امام حسین(ع) شروع کردم، اولین روزی که به مسجد جامع رفتم سوم شعبان بود، اولین جلسه خود را سوم شعبان شروع کردم و همه زندگی‌ام را به نام سید الشهداء(ع) گره زدم. من یادم است سال‌های قبل در روز عاشورا رادیو کانال عربی قبل از ظهر روضه عبدالزهرای معروف را گذاشته بود و حاج آقا در اتاق را ‌بسته بودند و خودشان مشغول به سینه زدن بودند، من هم به پشت در می‌آمدم و بلند گریه می‌کردم. حاج آقا اعتقاد بالایی به امام حسین (ع) داشتند و من کمتر فقیهی می‌دیدم آنقدر با اخلاص باشد.

یادم است حاج آقا صدیقی در ختم مرحوم آیت‌الله انواری، در ارتباط با روضه شب بیست و سوم رمضان حاج آقا می‌گفتند: کمتر فقیهی است که روضه بخواند، ایشان واقعاً چاووشی کردند و این عشق را نسبت به اهل بیت می‌رساند و آن عزتی که خداوند می‌دهد در قبال این محبتی است که افراد به اهل بیت دارند.

سینه‌زنی شب تاسوعا در بیمارستان

شب تاسوعا من نزد ایشان در بیمارستان بودم. خیلی صدای روضه در آن منطقه نمی‌آمد و ایشان تمرکز حواس زیادی نداشتند. وقتی که یک دسته عزاداری در حال رد شدن از آنجا بود، حاج آقا چشم‌هایشان را باز کردند و علت صدا را جویا شدند. گفتم امشب، شب تاسوعای حسینی است و ایشان شروع به سینه زدن کردند.

در طول عمرشان برای سیدالشهداء(ع) روضه خواندند و برای ایشان معارف اسلامی را گفتند. ایام اربعین هم رحلت کردند. عزتی که در تشییع جنازه ایشان دیدم در کمترین جایی دیده بودم.

روضه باید منقول، مقبول و معقول باشد

ایشان در نقل تاریخی در ارتباط با مباحث خودشان خیلی مراعات می‌کردند که روضه‌هایی را نخوانند که دور از واقعیت باشد و در ذکر مصیبت‌هایشان سه نکته را رعایت می‌کردند و چیزی را می‌گفتند که منقول، معقول و مقبول بود. این مسئله برای کسی که می‌خواست ذکر مصیبت کند نیز درس آموز بود و ایشان حتی در ذکر مصیبت‌هایش این دقت را داشتند که مطالب خود را با بحثی که دارد پیوند بزند و مصداق آن را در روضه‌هایشان تعیین می‌کردند و کمتر کسی اینگونه بود. علی الخصوص در ارتباط با قیام امام حسین (ع) و دیگر مناسبت‌هایی که ایشان بحث داشتند. این برای مردم جاذب بود و واقعاً فقیهانه روضه می‌خواندند و تحلیل تاریخی ایشان مجتهدانه و با دقت نظر بود.

منش و رفتارهای معنوی ایشان این بود که هربار برای رفتن به جلسه قبل از آن به حیاط می‌آمدند و به امام حسین (ع) سلام می‌دادند و از ایشان کمک می‌خواستند و چهل سال این کار را انجام می‌دادند و طبیعتاً عنایتی به ایشان می‌شد.

*از دقت در روضه ها و گفتارهای ایشان چنین احساس می‌شود که نسبت به حضرت زهرا (س) علقه خاصی داشته اند، در صورت تأیید این مطلب لطفا توضیح بفرمایید.

بار ها از والده و خود ایشان شنیدم که می‌گفتند در زندگی هر چیزی دارم از حضرت زهرا (س) است. تعریف می‌کردند که در دوران جوانی خود، مناسک حج امام خمینی را ایشان نوشته‌اند و می‌گفتند قم که بودند هر روز بعد از ظهر به خانه امام می‌رفتند و مسائل مربوط به مناسک حج را باهم می‌نوشتند. یک روز ایشان دچار بیماری روحی می‌شوند، امام متوجه قضیه می‌شوند. حاج آقا می‌گویند که مدتی است کسالت عصبی دارم. تعریف می کردند که امام کتاب‌ها را سریع بست و گفت اول باید بروی بنیه‌ات را قوی کنی و سپس به بحث و درس بپردازی. حاج آقا می‌گفتند ایشان رفتند و قرآن را برای استخاره آوردند و اگر اشتباه نکنم من را نزد دکتر وکیلی در شیراز فرستادند. من به حضرت زهرا (س) متوسل شدم که این کسالت درمان شود. گویا حاج آقا زیاد اذیت می‌شده‌اند و بعد از اینکه به دکتر مراجعه کردم، دکترها کار چندانی برای من نکردند و من شفایم را از حضرت زهرا (س) گرفتم. این خاطره برای سن 25 سالگی حاج آقا بود.

*اگرچه در ابتدای صحبت‌هایتان در این مورد اشاره‌ای کردید اما در مورد دقت ایشان در درس‌های فرزندانشان و نیز نظرشان در مورد حوزه و یا دانشگاه رفتن فرزندانشان توضیح دهید.

ایشان خیلی روی درس و بحث تأکید داشتند و خودشان هم در زمان مکتبشان درس‌‌‌‌‌‌‌خوان بودند. دوست داشتند فرزندانشان نیز درس‌خوان باشند، علی‌الخصوص من و برادرم که در مدارس خوبی تحصیل کرده بودیم.

در مورد تحصیلات حوزوی و دانشگاهی هم اصرار داشتند که کسی که استعداد دارد و ما که در خانواده روحانی بزرگ شده بودیم ،خیلی خوب است که درس‌های دانشگاهی را خوب بخوانند و بعد وارد حوزه شود. می‌گفتند در زمان ما این شرایط نبود اما الان اگر کسی نبوغش را دارد باید به دانشگاه برود و با ذهن باز وارد حوزه بشود، بالاخره سطوح بالای علوم حوزوی بنیه فکری بالایی می‌خواهد. من خودم که سال‌ها در دانشگاه درس می‌دهم می‌بینم کسی که دانشگاه رفته است سطح بالاتری دارد و اگر بعد از دانشگاه وارد حوزه شود پیشرفت بهتری دارد.

من مهندسی برق دانشگاه علم و صنعت خوانده‌ام و حاج آقا موافق رشته‌هایی بودند که با فکر آدم سر و کار دارد. من لیسانس را گرفتم و وارد حوزه شدم، اخوی نیز مهندسی صنایع را دانشگاه آزاد خواندند و بعد وارد حوزه شدند.

ایشان در حوزه درسی از تمام فرزندان خود پیگیری می‌کردند، و حتی در مورد نوه‌هایشان هم همین طور بودند، ثبت نام پسرم "محسن" که هوش خوبی داشت و نمی دانستیم در کدام مدرسه ثبت نام کنیم، حاج آقا چند بار استخاره کردند. کارنامه های محسن را نگاه می کردند و دقت نظر بالایی داشتند از برخورد معلم‌ها، مدیرها، سخنران‌ها می‌پرسید و ممکن است بچه چیزی نگوید اما آن برای ایشان مهم بود، این‌ها در حالی بود که امروزه پدر و مادر به قدری گرفتاری دارند که گاها یادشان می‌رود فرزند خود در چه مقطعی درس می‌خواند.

یادم است زمانی که قانون مدرسه غیر انتفاعی تصویب شد از وزارت آموزش و پرورش برای گرفتن راهکار نزد ایشان آمدند و ایشان در همه ابعاد آموزشی، پرورشی، تربیتی، اخلاقی مسائل مفصلی را برای نظام تعلیم و تربیت تدوین کردند، چون ایشان خودشان سال‌ها مدرس بودند و با همه قشرها در ارتباط بودند، قشر جوان جامعه  اعم از حوزوی و دانشگاهی در درس‌های مختلف ایشان شرکت می‌کردند، و با قشر عموم مردم در زمان نماز در بازار مراوده داشتند، لذا راه‌کار ایشان کامل بود.

*جریان مدرسه نور چه بود، ایشان با این مدرسه در چه سطحی تعامل داشتند و بالاخره چه شد که تعطیل شد؟

بر اساس نگرشی که ایشان نسبت به مسائل آموزشی و پرورشی داشت تصمیم گرفتند این مدرسه را ایجاد کنند و از اول هم همین قصد را داشتند که موقتی باشد، منظورشان هم این بود که بگویند همه مسائل تربیتی و آموزشی قابل اجرا هستند. در آن زمان مدارس خوبی وجود داشتند اما ایراداتی را نیز داشتند و حاج آقا تذکر خود را به آنها می‌دادند و من یادم است حاج آقا در مورد مسائل آموزشی مدرسه‌ای که من در آن مشغول بودم، چند بار تذکر دادند و کادر آموزشی را یک بار به منزل خود دعوت کردند و بحث مفصلی را نیز داشتند، بعضی از آنها می‌گفتند چون ما سی سال است سابقه کار داریم بعضی از مواردی که شما می‌فرمایید قابل اجرا نیست و ایشان برای اینکه بگویند واقعیت‌گرا هستند و نظراتشان قابل اجرا است، مدرسه نور را در سال 69 تأسیس کردند و نتیجه خوبی نیز گرفتند.

منتها نظارت کامل بر آنجا از توان ایشان خارج بود و از طرفی هم با دوران بیماری ایشان تصادف کرد. برای همین ایشان اذیت می‌شدند حتی یادم است که پزشک‌ها به ایشان می‌گفتند باید تمام جلسات درس خود را تعطیل کنید. اما حاج آقا گفتند تمام حیات من به این جلسات درس است و اگر نباشد من دق می‌کنم، دکتر گفت پس باید کار خود را کم کنید و زمانی که جلسات تفسیر خود را تعطیل کردند فشار روحی بر ایشان وارد شد که نمی‌توانند علم خود را به دیگران منتقل کنند، لذا سال 78 آخرین سال تحصیلی در مدرسه نور بود و بعد تعطیل شد.

*نقش ایشان در مدرسه نور  در چه میزان بود؟ فقط اطلاع از کلیات بود یا اشراف به مسائل جزئی و ریز هم داشتند؟

بله ایشان یک منشور مفصل و کلی برای اداره مدرسه نوشته بود که حدود بیست الی سی صفحه بود و مقدار زیادی نیز اجرا شد، لذا حاج آقا خود را موظف بر نظارت می‌دانستند اما با توجه به حجم کار زیادی که داشتند بعد از مدتی تعطیل کردند. ایشان می‌گفت جایی که به نام من است باید دقیق رویش نظارت داشته باشم. در دیداری هم که با رهبری داشتند ایشان علت تعطیلی را از حاج آقا جویا شده بودند و ایشان هم گفته بودند من مریض شدم و به قدری کارهایم زیاد بود که به من فشار آمد. موسسه آموزشی بود و اولویت برای من آموزش درس فقه و اصول و اخلاق است.

منظور ایشان از این اقدام  این بود که بالأخره باید مدارسی در کشور وجود داشته باشد تا هم از لحاظ علمی و هم تربیتی زمانی که بچه هایشان فارغ التحصیل شده به دانشگاه می‌روند بنیه اعتقادی قوی داشته باشند و از سنین نوجوانی این اعتقادات باید ساخته شود.

*آیا ایشان مدرسه علمیه‌ای نیز مستقیم زیرنظر داشتند و ارتباط مدرسه علمیه امام رضا(ع) با ایشان چه بود؟

ایشان در مدرسه علمیه امام رضا(ع) که برای نشر معارف اسلامی وقف شده است، سال‌ها فعال بودند و از زمانی که به تهران آمدند درس خود را در آنجا شروع کردند، اما در پی نام نبودند و بعدها به علت مشغله امور مدرسه را به حاج آقا صادقی رشاد محول کردند، چون نظارت ریز نمی‌توانستند داشته باشند. امسال که بحث افتتاحیه حوزه‌های علمیه تهران بود تاکید ایشان نسبت به علوم حوزوی و انگیزه استاد برای تدریس و انگیزه طلبه برای تحصیل یک بحث مفصل را راجع به این دو نکته داشتند. سال‌های قبل نیز به ایشان مراجعه می‌کردند و ایشان شهرت‌گریز بودند و شاید برای امسال لازم دیدند. ایشان در آن جلسه بیشتر از گفتمان مرحوم امام خمینی استفاده کردند که شیوه درس خواندن، تدریس و هدف از تحصیل و تدریس چگونه باشد، همچنین برای حوزه‌هایی که زیر نظر ایشان بودند نیز کلیت را بیان می‌کردند.

یادم است که چهار سال پیش آیت‌الله مقتدایی که رئیس حوزه علمیه قم بود شخصاً به منزل حاج آقا آمدند که نظر ایشان درمورد راهکار اداره حوزه‌ها و این که راندمان حوزه‌ها بیشتر شود بگویید، حاج آقا تفصیلا برای ایشان مسائلی را گفتند.

*در مورد کلاس های تفسیر مرحوم آیت‌الله تهرانی تشریح کنید که چه شد که شروع شد و چرا مباحثشان را از سوره‌های ابتدای قرآن ، به سوره های انتهایی آن منتقل کردند؟ لطفا در مورد نظرات تفسیری حاج‌آقا و نوع استفاده ایشان از مباحث مرحوم علامه طباطبایی هم توضیح دهید ؟

ایشان بعد از این که از نجف به تهران برگشتند جلسات تفسیر را برای شب‌های شنبه شروع کردند. شاید نیاز آن زمان این بود که مطالب قرآن تبیین شود، چون در آن زمان و با آن رژیم باید روی مطالب اعتقادی در بین متدینین و کسانی که اهل جلسات و محافل بودند مقدار بیشتری کار می‌شد. ایشان احساس می‌کردند که از نظر اعتقادی پایه‌های دینی مردم مقداری محکم نیست لذا وارد بحث های تفسیری شدند و برای این منظور از قرآن کمک گرفتند.

ایشان بحث های تفسیری را ادامه داد از ابتدای قرآن تا پایان سوره بقره ، اما اینکه چرا ادامه‌اش را بلافاصله از آل عمران شروع نکردند این نظر خودشان بوده و من نمی‌دانم و هرگز از ایشان نپرسیدم. بعد از انقلاب هم از جزء 30 شروع کردند. شاید به خاطر این بود که اگر قرار است وقفه‌ای بیفتد نیمه‌کاره نماند، چون سوره های پایانی قرآن کوتاهند و می‌شد به جایی رساند. بعد از این که بحث تفسیر جزء 30 را تمام کردند رفتند سراغ سوره آل عمران.

روش تفسیری ایشان هم از این جهت با مرحوم علامه منطبق بود که تفسیری که ایشان داشتند تفسیری آیه به آیه بود و علی‌الخصوص از روایات هم بسیار کمک می گرفتند و بحث تفسیر ایشان به قول معروف بحث جان‌داری بود. ایشان می‌گفتند اگر قرار است بحث‌ها انتشار پیدا کنند باید رویش بسیار کار شود، چون بعضی جاها به این سادگی ممکن است برای فرد قابل فهم نباشد.باید پخته شود تا قابل فهم شود.

شاگردی در محضر علامه طباطبایی

ارتباط ایشان با علامه طباطبایی و استفاده ایشان از مباحث علامه این گونه بود که ایشان در زمان طلبگی‌شان در قم هم در مباحث تفسیری و هم در مباحث کلامی مرحوم علامه طباطبایی شرکت می‌کردند. به خاطر دارم که می‌فرمودند کلاس‌های مرحوم علامه را، هر دو را معمولا شرکت می‌کردند و مشی تفسیری شان را از مرحوم علامه گرفته بودند. منتها با همه این تفاصیل در ارتباط با تفسیر یک آیه ایشان به حدود 10 یا 12 تفسیر مراجعه می کردند و نکات مختلف را می دیدند و در نهایت نظرشان را  ارائه می‌کردند.

*اگرچه در زندگی‌نامه‌هایی که در چند هفته گذشته برای مرحوم حاج آقای تهرانی منتشر شده است از دوران‌ها تحصیلی ایشان در شهرهای تهران، مشهد، قم و نجف سخن گفته شده، اما با توجه به اهمیت برهه های قم و نجف درباره این دو مقطع زمانی لطفا توضیحات بیشتری بفرمایید.

در ارتباط با دوران تحصیلشان بعد از این که مشهد بودند و تحصیلات حوزویشان را ادامه می دادند به قم آمدند، فکر می‌کنم سال 1334 یا 1333 بود البته به احتمال قوی همان 34 بوده. ایشان گفتند من آمدم به قم و درس‌ها را در قم شروع کردم به ادامه دادن که تا حدود سال 47 ایشان در قم بوده که تقریبا دوره کامل همه دروس حوزوی فقه و اصول و... را در قم گذراندند و تکمیل کردند و به درجه اجتهاد رسیدند. ایشان بارها می‌فرمودند من هر آنچه در زندگیم دارم در باب تحصیل این مدت زمان از عمرم است از حدود 13-14 سالگی تا 28-29 سالگی است. می‌فرمودنداین 13-14 سال قم را سعی کردم خوب استفاده کنم و می‌گفتند روزهایی که در حجره بودم بدون اغراق حدود 18 ساعت مفید کار می‌کردم. می‌گفتند تابستان ها آنقدر گرم بود که من می‌نشستم روی زمین و بعد وقتی بلند می شدم زیرم از شدت عرق کامل خیس می‌شد .

تحصیل در نجف

حاج آقا حدود سال 47، بعد از اینکه امام از ترکیه به نجف تبعید شدند هم برای ادامه درس های امام و هم برای دیگر اساتید و مراجعی که در نجف هستند،  به نجف رفتند و حدود سه سال  آن جا بودند که درس فقه و اصول امام را شرکت می‌کردند و دوره کامل درس خارج فقه آیت‌الله خویی را دوست داشتند ببینند و درس آیت‌الله حکیم را چون مریض بودند و کم می‌آمدند زیاد نتوانستند استفاده کنند. ایشان هم زمان با درس خواندن این داعیه را داشتند که تدریس هم کنند و دو جلد کفایه را در مدرسه آیت‌الله بروجردی درس دادند و خیلی از فضلائی که اینجا هستند شاگرد حاج آقا در نجف بودند. مرحوم حاج آقا دوست نداشتند که به ایران برگردند، اما برای بیماریشان مجبور شدند. پزشک‌ها گفتند شما برای این آب و خاک نیستید و تنها راه حل آن این است که از این جا بروید.

ایشان نزد مرحوم امام رفتند و استخاره کردند که من به شمال عراق بروم، چون آب و هوای آنجا بهتر است. ایشان استخاره کردند و بسیار بد آمد و گفتند استخاره کنید به کشور سوریه بروم؛ باز بسیار بد آمد و گفتند استخاره برای دیگر شهرهای عراق کنید و آن هم بسیار بد آمد. در چهارمین بار با اکراه زیاد خواستار استخاره برای بازگشت به ایران شدند که بسیار خوب آمد و خیری در آن بود. بعد از جمع‌آوری اسباب یک شب،  آخر شب با ماشین به سمت ایران و تهران آمدند و بعد از دو ماه دولت عراق تمام طلاب ایرانی که آنجا بودند را جمع کرد و به وضع مشقت‌باری شروع به بیرون کردن آنها کرد و معنای استخاره را در این خیر دیدند. به این ترتیب ایشان در ایران ماندگار شدند و درس بحث را شروع کردند.

حاج آقا مجتبی تهرانی و حاج آقا مصطفی خمینی

در نجف نزدیک‌ترین فرد به ایشان پسر امام خمینی، حاج آقا مصطفی بودند که مأنوس و محشور با ایشان بودند و این را قبل از سفر قم خود می‌گفتند. در نجف نیز در درس امام خمینی هر روز با یکدیگر بودند و اهل مباحثه و تدریس بودند و نکات زیادی را از ایشان در خاطر داشتند. سفر اول حج خود را هم با حاج‌آقا مصطفی مشرف شده بودند.


* نکته‌ای در مورد رابطه حاج آقا با امام خمینی و بحث‌ها و محبت های خصوصی بینشان در خاطرتان است؟

در مراسم فوت ایشان یکی از بزرگان تعبیر زیبایی کردند که مرحوم حاج آقا از خصصین و حواریین امام بودند و امام علاقه‌ی زیادی به ایشان داشتند و حاج آقا نیز به تبع ارادت زیادی به ایشان داشتند. همچنان که گفتم اعتمادی که امام نسبت به علمیت ایشان داشت به کمتر کسی داشتند و لذا در امور علمی همه را به ایشان ارجاع می‌دادند، از نوشتن کتاب توضیح المسائل، تصحیح کتب، انتشار کتاب‌های خود، مناسک حج و حتی تشکیل مؤسسه نشر آثار امام که مبدأ آن حاج آقا است، گفتند که چند سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نزد ایشان رفتم و به ایشان گفتم چرا اجازه انتشار مباحث کلامی و معرفتی را نمی دهید؟ ایشان دلیلی را آوردند و گفتند باید ویرایش و بازبینی و کنترل شود. اگر شما می‌پذیرید من حرفی ندارم!

همان زمان آقا سیداحمد را صدا زدند و گفتند هرچه جزوه و دست‌نویس چاپ نشده دارم بیاورید و به حاج‌آقا مجتبی بدهید که از همان جا مؤسسه نشر آثار امام خمینی شکل گرفت. و کتبی مانند اربعین ایشان و بحث طلب و اراده و مباحث معرفتی ایشان را که دارای شرح دعای سحر بود انتشار یافت.
در امور اجتماعی نیز با ایشان مشورت می‌کردند و من یادم است سال 57 یک سفری را به عتبات داشتیم هر روز حاج آقا خدمت امام می‌رفتند. آن زمان خرداد 57 بود و نهضت انقلاب شروع شده بود. حاج آقا و مرحوم امام با هم مشورت می‌کردند. روزی حاج آقا از امام پرسیدند که اگر انقلاب پیروز شد و شاه از مملکت رفت شما مهره و نیرو برای چرخش مملکت دارید؟ گفتند تا آن زمان ان‌شاءالله پیدا خواهد شد، وظیفه ما این است که این نظام را تغییر دهیم. این حرف‌ها در زمانی گفته می‌شد که سرنگونی نظام به ذهن کسی خطور نمی‌کرد. از آن زمان با امام بحث داشتند و نظرات ایشان را می‌پرسیدند. یادم است که امام پاریس بودند و جواب نامه‌های حاج آقا را می‌دادند و در  ارتباط بودند.

تا زمانی که حاج آقا مصطفی زنده بودند ایشان خیلی مؤثر بود و ارتباط بین این دو بزرگوار بود و زمانی که ایشان فوت کردند ضربه‌ روحی زیادی به ایشان وارد شد. مانند دو برادر بودند و الفت زیادی بهم داشتند. حاج آقا مصطفی شش سالی بزرگتر بودند و تنها کسی که در تهران جرأت کرد برای حاج آقا مصطفی ختم بگیرد ایشان بودند، در سال 56 برای چهلم ایشان ختم مفصلی در مسجد جامع تهران گرفتند. حاج آقا مجتبی آدم صبوری بود اما متأثر شدنشان مشخص بود، می‌گفتند یکی از نقاط برجسته امام این بود که مرحوم حاج آقا مصطفی این پتانسیل را داشتند را که بعد از امام مرجع شوند و جای پدر خود را از لحاظ علمی پر کنند و فقدان ایشان ضربه بزرگی بود.

*سابقه آشنایی حاج آقا با مرحوم امام خمینی از کجا بود؟ در این باره معلوماتی از ایشان یادگار مانده است؟

حاج آقا شناخت امام را از زمان مرحوم پدرشان داشتند .چون پدر مرحوم آیت‌الله تهرانی، آیت‌الله گلپایگانی، مرحوم امام، مرحوم ملاعلی همدانی این‌ها همه کسانی بودند که هم‌دوره بودند و جزو شاگردان خوب حاج عبدالکریم حائری ـ مؤسس حوزه علمیه قم ـ بودند. اینان تقریبا هم‌سن و با اختلاف سنی کم بوده‌اند. آیت‌الله گلپایگانی و ملاعلی همدانی و پدر حاج آقا مجتبی هم‌سن بوده‌اند و امام سه چهارسال از این ها کوچکتر بود است. این‌ها جزو شاگردان رده اول حاج عبدالکریم حائری محسوب می‌شده‌اند. لذا ارتباط تنگاتنگی که پدر حاج آقا با امام داشت باعث شناخت حاج آقا مجتبی از امام شد. ایشان می‌گفتند من از قبل امام را می شناختم و می‌گفتند مرحوم آیت‌الله کاشانی من را دیدند و از من پرسیدند که در قم پیش چه کسی درس می‌گذرانی؟ چون آیت‌الله کاشانی از نظر علمی کسی را قبول نداشتند و خیلی افراد و علما را قبول نداشتند. گفتم پیش حاج آقا روح الله خمینی می روم و ایشان گفتند اگر در قم یک ملا باشد آن هم حاج آقا روح‌الله است و امام را بسیار قبول داشت.
لذا تعریف و تمجید و شناخت از مقام علمی امام را حاج آقا از مرحوم پدرشان داشت به همین دلیل وقتی وارد قم شدند بلافاصله بعد از گذارندن دروس سطح اولین جایی که انتخاب کردند برای دروس سطح عالی نزد مرحوم امام بود.با اطلاعات و دید قبلی رفتند در کلاس امام.

 

*غیر از ارتباطی که حاج آقا با امام به دلیل آشنایی با پدرشان داشتند، دلیل اینکه ایشان از حلقه اصلی شاگردان امام از لحاظ علمی بودند، چه بود؟

این به دلیل منش رفتاری امام بود و حاج آقا بارها می‌گفت من استفاده‌ای که از امام کردم بیش از استفاده‌ای بود که از مرحوم پدرم کردم. این ارتباط تنگاتنگ و این سلوک رفتاری امام روی ایشان خیلی اثر گذاشته بوده. از نظم امام، تدریس‌شان، طلبه پروری‌شان و... خیلی تعریف می‌کردند و حتی در کلاس‌های اخلاقشان هم ایشان را یاد می‌کردند. بارها می‌گفتند امام کلاس اخلاقی در قم داشتند، هرگاه که به دلیلی حوزه می‌خواست تعطیل شود، امام برای طلاب کلاس اخلاق می‌گذاشت. در کلاس درس ایشان دو روایت می‌خواندند و این روایات را با آنکه خودم بارها خوانده بودم، اما بسیار در جان من اثر می‌کرد و هرگز این عمق مطلب و این معنا  را از آن روایات نگرفته بودم که امام این گونه برای ما تبیین می‌کرد.

*مواضع مرحوم آیت‌الله تهرانی در برابر نهضت چطور بود؟ آیا مباحث سیاسی را دنبال می‌کردند یا فقط پیگیر مسائل علمی بودند؟

حاج آقا مواضع سیاسی را به شدت پیگیری می‌کردند. شاید می‌شود گفت که بعد از شروع نهضت و بعد از آن سخنرانی امام و بعد از آن که امام را گرفتند فکر می‌کنم حاج آقا مجتبی و مرحوم آیت‌الله سعیدی و آیت‌الله منتظری از کسانی بودند که خیلی تلاش کردند که رژیم به امام هیچ گونه آسیبی نرساند. چون در رژیم گذشته همان طوری که می‌دانید کسانی که مرجعیت فقهی داشتند مصونیت قانونی داشتند که محاکمه و توقیف نشوند. مرحوم امام هم آن زمان رساله عملی نداشتند. حاج آقا می‌گفتند که خیلی تلاش کردند تا از آقایان قم و تهران نامه‌ای به نفع امام بگیرند. می‌گفتند از آقایان تهران از مرحوم آیت الله بهبهانی و مرحوم آیت الله خوانساری و مرحوم آیت الله آملی خودشان رفتند، برای امام به عنوان اینکه ایشان مرجع تقلید است و مجتهد فقیه جامع الشرایط است نامه گرفتند و مرجعیت ایشان را تثبیت کردند، که از این طریق رژیم هیچ آسیبی نتواند به ایشان برساند.

هم‌چنین یکبار گفتند یک جلسه ای بود که ما در آن نامه‌ها را گرفتیم و چون آیت‌الله منتظری به جهت مبارزه با شاه به شدت زیر نظر بود قبل از اینکه از آن خانه خارج شود، چون احتمال می‌دادم مشکلی پیش بیاید به او گفتم نامه را بده به من و نامه را گرفتم. از منزل که بیرون آمدیم  بلافاصله آیت‌الله منتظری را دستگیر کردند و نامه پیش من بود . حاج‌آقا دقت‌ها و تیزبینی‌هایی داشتند.

حاج آقا مجتبی از همان ابتدا هم به راه امام معتقد بود. معتقد بودند راهی که امام می رود راه درستی است و اگر راه امام را درست نمی دانست که در این راه تلاش نمی کرد.

* آیا ایشان در مورد ولایت فقیه بحث‌های علمی در سطحی که مویدی برای نظرات سیاسی ایشان باشد داشته‌اند و آیا در صورت وجود میان نظرات ایشان و مرحوم امام تفاوتی وجود دارد؟

در ارتباط با مبنای فقهی حاج آقا در مورد بحث ولایت فقیه ایشان مبنای فقهی‌شان همان مبنای فقهی امام بود و به صورت مطلقه هم کاملا قبول داشت و  در آن هیچ تردیدی نیست. بحث های فقهی‌اش را هم به صورت مفصل و مبنایی در حوزه داشته اند .اولین کسی که بحث ولایت فقیه را بعد از انقلاب مطرح کرد حاج آقا بود و فکر نمی‌کنم کسی زودتر از ایشان این بحث را بعد از انقلاب شروع کرده باشد. سال 58 دهه آخر ماه صفر بحث مفصلی را در مورد ولایت فقیه کردند که حدود 12 جلسه طول کشید بحثی بود در سطح عموم که نوارهایش هم موجود است. بحث حوزوی‌اش را هم ایشان مفصل با ادله و مبانی فقهی در حدود 14-15 سال پیش فکر می‌کنم شاید هم بیشتر این بحث‌ها را کرده باشند و بحث هایشان هم موجود است.

هیچ تردیدی نیست که ایشان اصل ولایت فقیه را قبول داشتند که در رأس حکومت اسلامی فقیه جامع الشرایط باید باشد که در آن هیچ تردیدی نیست. منتها این سبب نمی شد به اینکه اگر فقیه جامع الشرایط هست هیچ اشکالاتی در جامعه نباشد. خیر این گونه نیست، با وجود فقیه جامع الشرایط هم اشکالاتی در جامعه هست. از این بالاتر این که از هیچ اشکالی نباید چشم پوشی کرد. این مسئله برای حاج آقا خیلی مهم بود که متأسفانه این از چشم خیلی‌ها پوشیده است.

*عکس العمل ایشان بعد از رحلت امام که بزرگ‌ترین استاد علمی و معنوی‌شان بودند چطور بود؟

خیلی متأثر شدند، بالاخره پشتوانه حوزوی و علمی بودند و برای ایشان نیز ضربه بزرگی بود. یادم است که در همین اتاق می‌گفتند باید قرن‌ها بگذرد تا مانند امام خمینی دنیا به خودش ببیند.  هزار سال علمای شیعه کار کردند و امام خمینی آمدند و محصول آنها را در نظام چیدند و این شجره طیبه را به وجود آوردند.

*دلیل عدم قبول مناصبی که امام به ایشان پیشنهاد داده بودند چه بود؟

یکی این بود که اعتقاد داشتند از ابتدا شاگردپروری کنند و حالا که نظام شیعی برپا شده بود باید حفظ و نیرو و مهره می‌شد. مهره باید طوری باشد که از هر لحاظ ساخته شده باشد و لذا مناصب حکومتی را رد می‌کردند تا بتوانند افراد سالم تربیت کنند. افرادی که بتوانند این حکومت را اداره کنند. در بحث قوه قضائیه مناصب مختلفی به ایشان پیشنهاد شد. رئیس قوه قضائیه، شورای نگهبان، خبرگان قانون اساسی، خبرگان رهبری به ایشان پیشنهاد می‌شد و به امام می‌گفتند اگر اجازه می‌دهید من به تدریس برسم و ارتباط خود را با جوانان حفظ کنم.

آیت‌الله موسوی اردبیلی بعد از فوت شهید بهشتی زنگ زدند که در آن زمان پرونده‌های زیادی وجود داشت. گفتند به داد ما برسید، این رسیدگی‌ها سخت است و همکاری کنید. ایشان گفتند شما درست می‌گویید، اما به دنبال این بروید که جوان‌ها در این وادی‌ها وارد نشوند و این مهم است و تا آخرین لحظات از جلسات خود غافل نشدند.

*نقش حاج آقا در نوشته شدن رساله امام  چه بود؟

من ریز آن ماجرا را یادم نیست. کلیتش این بوده که حاج آقا خدمت ایشان می‌رسند و برای نوشتن رساله که امام راضی نبوده‌اند اصرار می‌کنند. ایشان می‌گفتند: ما می‌‌گفتیم مردم محل رجوع هستند و اعتماد می‌کنند و باید رساله‌ای نوشته شود. تا اینکه امام راضی شدند و شروع به نوشتن کردند، بعضی از مسائل را می‌گفتند نیازی نیست در رساله باشد و فتوای من است. حاج آقا می‌گفتند برای آینده ممکن است استفاده شود و ایشان قبول کردند. می‌گفتند بعد از این که به نجف رفتند و بحث ولایت فقیه را داشتند به حرف من رسیدند که باید آنها نیز در رساله باشد.

*چرا مرحوم آیت‌الله تهرانی سال ها زیر بار رساله دادن نرفتند؟ لطفا در مورد دفتر مرجعیت ایشان، نحوه پرداخت شهریه و کلا اموری که شئون مرجعیت دارد نیز توضیح دهید.

خداوند حاج آقا محمدی گیلانی را حفظ کند ما سال 80 به ملاقات ایشان رفته بودیم . به من گفتند من پدرت را می شناسم و به ایشان رو کردند و گفتند رساله عملی‌ات را منتظر بودم 8 سال پیش بدهی و خیلی انتظار داشتند که ایشان بعد از فوت امام رساله‌ای  بدهند، ایشان نمی‌خواستند و گفتند همین ها برای آدم حب دنیوی و مقام است؛ مگر این که اگر ببینم تکلیف شرعی‌ام است. این اواخر رساله‌ای را توزیع کردند اما نمی‌گذاشتند زیاد پخش شود، می‌گفتند همین دفتر برای رجوع کافی است و نیازی نیست در سراسر  کشور دفتر باشد و وظیفه ما آگاهی مردم نسبت به وظایف شرعیه است و رفع مشکل مردم است.

در مورد دفتر خیلی فشار می‌آمد تا در سایر شهرها هم دفاتری باشد اما ایشان به شدت مقاومت می‌کردند و همین یک دفتر را کافی می‌دانستند. در مورد بعثه  هم قائل به این مسئله نبودند، البته مناسک حجشان منتشر شد چون مسائل شرعی است و افرادی که مقلد ایشان بودند باید احکام حج خود را بلد باشند. اما در مورد مسئله بعثه  مقاومت کردند و قبول نداشتند.

در ارتباط با شهریه هم از همان اول که به شهریه دادن شروع کردند،گفتند من نظرم این است که دوردست‌ترین مناطق زیر پوشش رود. مراکز استان‌ها شهریه داده می‌شد، اما دوردست‌ترین مناطق مستحق است. چون خودشان تهران بودند موظف بودند از تهران شروع کنند. از تهران چون در آن ساکن بودند شهریه می‌دادند تا دور دست ترین جاها. هرجایی هم که می‌خواستند برایشان تبلیغ کنند قم و جاهای مختلف می گفتند نه نیازی نیست. کسی که بخواهد و اهلش باشد پیدا می‌کند.

* دلیل محدود بودن ارتباط مرحوم آیت‌الله تهرانی با اشخاص و بزرگان سیاسی و حتی مراجع در چه بود؟

یک مقداری به خاطر ضیق وقتشان بود که ایشان اصل را بر کار خودشان می‌دانست مگر اینکه چیزی ضرورت داشته باشد. اگر که قرار بود ملاقاتی با درسشان تداخل پیدا کند ملاقات تعطیل می‌شد نه درس، اصل درس بود. این خیلی برایشان مهم بود و نمی‌گذاشتند به درسشان لطمه بخورد. نسبت به برخی کسانی که مسئولیت های سیاسی داشتند می‌گفتند طبیعی است من اگر وارد این فاز بشوم آن وقت جواب‌گو بودن من سخت است. واقعا هم جواب‌گویی سخت است.

خیلی تقاضا بود در دفتر مرجعیتشان برای اینکه با ایشان ملاقات داشته باشند، اما نمی‌شد به همه رسید چون حداقل 7-8 ساعت از وقت ایشان را در طول روز می‌گرفت و باز هم کم بود. مرتب درخواست و انتظار بود. ایشان  به حداقل و ضروری‌ترین‌ها اکتفا می‌کرد.

شما نگاه کنید کارهایی که ایشان در قید حیاتشان انجام می‌دادند کمتر مرجعی انجام می دهد. 30 شب محرم را ایشان بیایند صحبت بکنند، صحبت‌های علمی. محرم و صفر هرروز جلسه داشته باشد در حوزه، هر روز نماز ظهر و عصر در خدمت مردم باشد، جلسات هفتگی داشته باشد. وقت هم محدود است و طبیعتاً نمی‌شود به همه اینها رسید.

* راجع به پایبندی حاج آقا به جلسات آیا شده بود حاج آقا مریض باشند یا حال نداشته باشند بدون آمادگی بیایند یا این که کم آمادگی داشته باشند؟ این پایبندی حداکثری چطور این قدر منظم بود؟

واقعا ایشان در پایبندی بی‌نظیر بود. فکر می‌کنم که یک ماه قبل از محرم بود که یک روز حالشان خیلی سخت شد تا آخر برای این که کیسه ادرار به ایشان وصل بود خونریزی کردند و پر از خون شد، آن را در جیبشان گذاشتند و به خانه آمدند و بیهوش افتادند. همچنین یادتان است که سه شب محرم  را با چه حالی در جلسات شرکت می‌کردند.

*در مورد سفرهای حاج آقا و خصوصا زیارت‌های مشهدشان هم توضیح دهید. در زیارت‌های مشهد آیا روش خاصی برای زیارت داشتند؟

ایشان با توجه به میزان حجم کاریشان اهل سیر و سفر تفریحی نبودند، اما سالی چند بار مشرف به مشهد می شد‌ند. سفرهای مشهدشان هم به توصیه یکی از استادانشان بود که گفته بودند، زود به زود به مشهد بیا، اما میزان اقامتت کم باشد. اما در مورد شیوه زیارتشان دأبشان این بود که اکثرا از طرف مسجد گوهرشاد وارد حرم می شدند. هم چنین  به نیابت از یکی از معصومین(ع) زیارت می‌کردند و خودشان هم توصیه می‌کردند به این کار، می‌گفتند در استجابت دعا و خواسته های زائر خیلی موثر است، حتی به نیابت از سایر معصومین سلام می‌دادند.

در ورود و خروج به حرم هم مدت زیارتشان خیلی طولانی نمی‌شد، مثلا یک ساعت تقریبا. در بین زیارتنامه‌ها هم به زیارت امین‌الله خیلی توجه داشتند و اگر در ماه رجب مشرف شده بودند زیارت رجبیه می‌خواندند. موقع زیارت هم حتما به صورت ایستاده زیارت می‌خواندند و تا جایی که یادم است، ندیدم نشسته بخوانند. این حالت هم با توجه به وضعیت جسمی‌شان که با توجه به درد پا و کمرشان خیلی وقت‌ها امکان ایستاده ماندن برایشان سخت بود، خیلی عجیب بود که گاهی تا یک ساعت ایستاده مشغول خواندن زیارت‌نامه می‌شدند.

*در مورد زیارت حضرت عبدالعظیم و سایر امامزادگان چه طور؟

اولین پنجشنبه ماه به زیارت حضرت عبدالعظیم می‌رفتند و زیارتنامه می‌خوانند. علاوه بر خود حضرت عبدالعظیم سایر امامزادگان مدفون در آنجا را هم زیارت می‌کردند. گاهی به زیارت سایر امامزاده‌ها هم می‌رفتند.

*در مورد سفر عتبات و سفر حج ایشان هم بفرمایید.

در باب عتبات که ایشان در دوران جوانی مقیم بودند، اما بعد از انقلاب دیگر امکان سفر برایشان ممکن نشد. حتی این اواخر اقدام کردیم، گذرنامه و سایر مسائل قانونی هم حل شد، اما با توجه به وضعیت جسمی و بیماری‌شان امکان سفر نبود.

در مورد حج هم ایشان دو بار پیش از انقلاب مشرف شده بودند و بعد از انقلاب هم یک بار عازم حج شده بودند. این سفر حج بعد از انقلابشان هم این طور شد که ما خانواده‌ای مشرف شدیم و ایشان بعد از یک هفته با وجود این که برنامه از پیش تعیین شده‌ای نداشتند با دعوت بعثه مقام معظم رهبری آمدند و در آنجا با هم بودیم. البته ایشان در بعثه بودند و ما هم چون به طور معمولی عازم شده بودیم با کاروان خودمان در هتل بودیم. البته یکی از ما گاه برای کمک به اموراتشان، ایشان را همراهی می‌کردیم.

بعد از اینکه حاج آقا به رحمت خدا رفتند من دیدم که چند نفر از من در مورد این که آیا حاج آقا تا بحال به حج مشرف شده بودند یا نه می پرسند که تعجب کردم. بعداً متوجه شدم که یکی از مداحان تهران برای اینکه مثلا زهد حاج‌آقا را گفته باشد، گفته است ایشان تا حدی ساده‌زیست بودند که حتی به سفر حج هم عازم نشدند، که این مطلب صحیح نیست و همان‌طور که گفتم چند بار عازم شده بودند.

*آیا شما به عنوان فرزند ایشان زمانی که در حضورشان بودید احساس رسمی بودن نداشتید؟

نه خیر به هیچ وجه، بسیار راحت و عادی بودیم. ایشان در خانه بسیار معمولی رفتار می‌کردند و مراعات احوال سایرین را داشتند. در مسائل سلیقه‌ای تا جای ممکن سلیقه دیگران را اولویت می‌دادند. اما هرجا که پای احکام شرعی با میان می‌آمد چه در خانواده و چه در بیرون در سطح اجتماع جدی بودند. در این مورد بسیار با صلابت بودند و از هیچ چیز نمی ترسیدند.

*آیا از خارج از کشور هم با ایشان ارتباط برقرار می کردند؟
بله از کشورهای مختلفی با ایشان تماس می‌گرفتند هم برای مسائل شرعی و بیشتر برای مباحث معارفی مرحوم حاج آقا. حتی برای التماس دعا و استخاره و چنین اموری تماس می‌گرفتند. اکثر از اروپا و آمریکا بودند. حتی اگر یادتان باشد در شب‌های قدر گاه می‌گفتند از آن طرف دنیا با من تماس گرفته‌اند و التماس دعا کرده‌اند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ابن المعصومه ۱۸:۵۵ - ۱۳۹۱/۱۱/۲۳
    0 0
    "مجتبی" عارفی که رندانه باده میزد ز جام جانانه ساقی جمع می پرستان بود روضه میخواند مست و مستانه منبرش عطر یاس حیدر داشت در شب قدر، جان گدازانه درس غیرت ز شاه کرب و بلا در محرم بداد ، مستانه مرد اخلاق شهر ما پر زد سوی محبوب خود غریبانه --------------------------------- شادی روحشون صلواتی بفرستین.

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس