مشرق - نگاه باراك اوباما در دوره دوم رياست جمهوري خود به ايران، نگاه كسي است كه درصدد است بالاخره در مواجهه با ايران «دستاوردي» داشته باشد. او البته نمي خواهد با ايران به «توافق» برسد، مي خواهد ايران را وادار به عقب نشيني كند كما اينكه وقتي در باره موضوع هسته اي ايران صحبت مي كرد گفت: «ما نمي خواهيم ايران را مهار كنيم بلكه مي خواهيم ايران متوقف شود.» او معتقد است از آنجا كه علم را نميتوان بمباران كرد بايد پيش از دستيابي ايران به علم كامل هستهاي آن را متوقف نمود.
باراك اوباما با استفاده از تيمي از سناتورها شامل جان كري، چاك هگل و جو بايدن سعي مي كند تصويري از يك دولت علاقهمند به توافق به طرف مقابل ارائه كند و در همان حال در متن ادبياتي كه طراحي كرده، تهديد به تداوم فشار وجود دارد. يك نمونه آن مباحثي است كه تيم اوباما درباره مذاكرات آلماتي يك به راه انداخته اند. آمريكايي ها با استفاده از رسانه هاي متنوع خود تلاش كردند تا نشست 1+5 در آلماتي را يك فرصت استثنايي و هديه اي به ايران معرفي نمايند. خانم اشتون هم در مواجهه هاي رسانه اي خود وانمود كرد فضا براي رسيدن به توافق مهياست و در نهايت پس از مذاكرات انجام شده، گفت: «1+5 آمادگي خود را براي برداشتن بخشي از تحريم ها اعلام كرده است و اينك منتظريم تا ايران در مذاكرات آلماتي 2گام متقابلي را براي رسيدن به توافق بردارد.» اين در حالي است كه هديه 1+5 صرفا اعلام رفع تحريم در حوزه طلاست و حال آن كه ايران در اين حوزه مشكل چنداني ندارد. همزمان با اعلام رفع تحريم در اين موضوع، تيم هاي مذاكره كننده بر تداوم تحريم ها در حوزه انرژي و مناسبات بانكي تاكيد كرده اند. با اين وجود غرب از ايران مي خواهد كه در آلماتي 2 چند اقدام كه اساسي اند را انجام دهد: 1- برنامه هسته اي فردو را متوقف كند 2- سوخت توليد شده 20 درصد خود را به خارج منتقل كند 3- توليد سوخت 20 درصد را متوقف گرداند 4- امكان بازرسي سرزده از تاسيسات هسته اي و غيرهسته اي را به ماموران آژانس بدهد. با اين وصف كاملا پيداست كه آنان دنبال توافق نيستند بلكه دنبال تحميل خواسته هاي خود هستند و گمان مي كنند اگر يك فرصت تبليغاتي- مبني بر موفقيت در كاهش تحريم ها- را در اختيار ايران قرار دهند، جمهوري اسلامي از مسير هسته اي خود كه كاملا با حقوق تصريح شده در NPT تطابق دارد، بازمي گردد.
گفته مي شود كه در دوره جديد، كري، هيگل، بايدن و اوباما محور اصلي تصميم گيري در آمريكا بوده و نگاه آنان به ساير نهادها غلبه پيدا مي كند. از اين منظر گفته مي شود از آنجا كه شوراي امنيت ملي(NSC) تنها در صورت اجماع مي تواند رأي صادر نمايد در اين دوره با توجه به هماهنگي چهارعنصر اصلي شورا- رئيس جمهور، معاون اول، وزير خارجه و وزير دفاع- تصميمات مهم عمدتا در شوراي امنيت ملي گرفته شده و نقش كنگره به نسبت دوره اول كه ميان وزارت خارجه و دفاع و نيز ميان وزير خارجه و رئيس جمهور اختلاف وجود داشت، كمتر مي شود. اين تحليل اگر درست باشد، بيان كننده آن است كه «امنيتي» ديدن تحولات بين المللي و بخصوص تحولات منطقه ما در نگاه دولتمردان و تيم سناتور آمريكا باقي مي ماند ولي علي الاصول «عملگرايانه تر» خواهد بود.
يك نگاه ديگر به تيم سناتورهاي آمريكا اين است كه با توجه به نگاه عمدتا امنيتي چهار عنصر اصلي تصميم گير در NSC، ايران در دوره دوم اوباما بايد در انتظار تداوم و افزايش تحريم ها بماند چرا كه هر چند تيم جديد، علي الظاهر از راه حل هاي مبتني بر گفت وگو حرف مي زنند ولي در عمل براي رسيدن به هدف كه تسليم شدن مسالمت آميز ايران است، حداكثر كردن فشار را مد نظر قرار مي دهند. يك استدلال قوي پشت اين تحليل قرار دارد، استدلال اين است كه تا زماني كه فضاي ذهني مقامات آمريكا نسبت به ايران به حالت منطقي (logic) درنيايد و به اين نتيجه نرسند كه خصومت با ايران براي آمريكا نتيجه اي در بر نخواهد داشت، تغييري در مسايل ميان آمريكا و ايران روي نمي دهد. در شرايط عدم تعادل رواني، مقامات آمريكا از هر حزب و جناحي كه باشند در متن يك برنامه (context) كه دشمني با ايران است ايفاي نقش مي نمايند. بر همين اساس درست در زماني كه كاخ سفيد در ظاهر از مذاكره با ايران حرف مي زد، همسر اوباما يك فيلم ضد ايراني كه ارزش هنري آنهم بسيار پايين بود را پرده برداري و معرفي كرد.
مقامات سناي آمريكا در ظاهر مي گويند ايران نبايد در آستانه دستيابي به سلاح هسته اي قرار بگيرد ولي واقعيت حتي آنگاه كه خيلي هم تعديل شود اين نيست حتي واقعيت تبديل شده هم بيانگر آن است كه آمريكايي ها به هيچ وجه نمي خواهند ايران «قابليت هسته اي» داشته باشد نه آن كه نگران توليد سلاح هسته اي در ايران باشند بلكه از اين گزاره به عنوان بهانه اي براي فشار بر ايران و نهايتا تسليم كشورمان بهره مي گيرند. آنان در گفتگوهايي كه ميان تيم شوراي امنيت ملي و كنگره جريان دارد، قابليت هسته اي ايران را «تهديد» معرفي مي نمايند با اين وصف چگونه مي توان توقع داشت كه مقامات آمريكا با غني سازي 5 درصد ايران و فعاليت سانتريفيوژهاي نسل 1، 2 و 3 ايران كنار بيايند؟ آمريكا البته از الگوي مرحله به مرحله پيروي مي كند و از اين روست كه وقتي در سفر اخير نتانياهو به واشنگتن، اوباما نگاه خود درباره برنامه هسته اي ايران را براي نخست وزير رژيم صهيونيستي توضيح داد، نتانياهو اعلام كرد كه: «ما به باراك اوباما اعتماد داريم و مي دانيم كه آمريكا به ايران اجازه توانايي هسته اي را نمي دهد.»
البته اوباما به خوبي مي داند كه از توانايي آمريكا در اعمال فشار بر ايران تا حد بسيار زيادي كاسته شده است. آمريكا ديگر نمي تواند تحريم بر مبناي قطعنامه هاي جديد شوراي امنيت را پاي كار بياورد چرا كه اين اقدام به سقف رسيده و با مانع در درون شورا نيز مواجه گرديده است. تحريم هاي چند جانبه عليه ايران نيز با تحريم انرژي و بانكي به سقف رسيده و امكاني فراتر از آن براي پاي كار آوردن اروپا وجود ندارد. تحريم هاي يكجانبه عليه ايران نيز با اقدام شش ماه پيش كنگره به سقف رسيد و اوباما هم طي نامه اي خطاب به نمايندگان كنگره نوشت: تحريم فراگير در حوزه بانكي استفاده از اهرم هاي تقويت كننده فشار نظير مذاكره را با مانع جدي مواجه مي كند از اين رو كنگره به رئيس جمهور اجازه داد اجراي مصوبه را تا زماني كه به صلاح ميداند، به تأخير بياندازد.
اوباما برگهاي چنداني در اختيار ندارد و بهرغم آنكه وانمود ميكند به مهارت هاي تازه اي در بازي رسيده، امكان تازه اي براي بازي پيدا نكرده است. اوباما در آغاز سال 2012 قول داده بود كه ايران را از طريق سياست «تصاعد بحران» به زانو درمي آورد كه عليرغم اجرايي شدن اين سياست، ايران از پاي درنيامد و حضور گسترده مردم در راهپيمايي 22بهمن و پاسخ قاطع رهبري به طرح نفاق آميز مذاكره نشان داد كه نه مردم و نه رهبري در ادامه راه انقلاب به ترديد نيفتاده اند. تيم اوباما در عين اينكه به شكست رسيده است تلاش مي كند تا با يك فضاي رواني مبتني بر تداوم و تشديد تحريم ها، ايران را وادار به پذيرش گفت وگو- و نه مذاكره به معنايي كه دو طرف با به رسميت شناختن طرف مقابل دنبال حداكثري كردن منافع ملي كشور خود هستند- نمايد. در اين گفت وگوها ايران بايد بدون آنكه ورقه اي دوجانبه بين دو طرف به امضا برسد، از مواضع خود عقب نشيني نمايد و لذا وقتي ما به ادبيات سياسي آمريكايي ها نگاه مي كنيم، بيش از واژه Negotiation -مذاكره- به واژه talk- به معناي سخن گفتن- برخورد مينماييم. در واقع و به عبارتي آمريكا مي خواهد در نماي تبليغاتي وانمود كند كه ما ايران را وادار به شنيدن حرف هاي خود كرده و او را براي تغيير مواضع آماده كرده ايم. اين البته مربوط به ذهن خيال پرداز و كارتوني آمريكايي هاست و حال آنكه ايران به هيچ وجه نه تنها براي شنيدن حرف هاي تيم اوباما آمادگي ندارد بلكه از نظر او «مذاكره» نيز نفعي دربر ندارد.
كاملا واضح است كه منافع ملي ما در «ايستادن» است. امروز بعد از 34 سال، آمريكايي ها وانمود مي كنند كه ايران به نقطه اي رسيده كه خود را به «شنيدن» محتاج مي بيند و ما مي توانيم آن را به ايران بفروشيم. اين در حالي است كه در ايران يك عزم جدي براي مقاومت وجود دارد. ايران امروز در سطوح منطقه اي و بين المللي مي تواند به يك چالش فراگير عليه آمريكايي ها دست بزند و در عين حال با امكانات خود هر توطئه امنيتي را عليه خود خنثي نمايد.
ايران به «گفتگو در فضاي خصمانه» اعتمادي ندارد وقتي طرف مقابل در حال توسعه اقدامات ضد ايراني خود است، وظيفه ما هم فقط توسعه فضاهاي ضد آمريكايي در سطح جهان است آنقدر كه آمريكا ناچار شود، همه مناطق مسلمانان، از خليج فارس تا درياي مديترانه و اقيانوس هند را رها كند و اداره اين مناطق حساس را به مردم اين مناطق بسپارد. اين زياد دور نيست همانگونه كه اخراج نظاميان آمريكايي از سواحل ايران، سواحل لبنان و سواحل سوريه انجام شده است.
باراك اوباما با استفاده از تيمي از سناتورها شامل جان كري، چاك هيگل و جو بايدن سعي مي كند تصويري از يك دولت علاقه مند به توافق به طرف مقابل ارائه كند و در همان حال در متن ادبياتي كه طراحي كرده، تهديد به تداوم فشار وجود دارد.