به گزارش سرويس فرهنگي مشرق ، پدر و پسري با هم اختلاف دارند. پدر مذهبي، مسجدي، رزمنده قديمي و پسري که ساده است و تحت تاثير ديگران مي آموزد که امروزي باشد. مادر و پسري اختلاف دارند، مادر از شوهر سابق خود جدا شده و با مردي که چند سال از او کوچکتر است ازدواج کرده، مادر ثروتمند است و پسر امروزي فکر مي کند و در پي زندگي از نوع ديگر است؛ ناپدري البته مرد معقولي به نظر مي آيد تا اينکه داستان به گره خود مي رسد.اما داستان سوم داستاني است ريشه دار در گذشته، خيانت آن هم به سبک گذشته، تلافي به سبک گذشته و در نهايت تنها شايد قيافه خيابان ها متفاوت شده است.
شبکه هاي صدا و سيماي جمهوري اسلامي در شبهاي تابستان از ساعات ابتدايي شب تا نيمه شب مجموعه هاي تلويزيوني جديدي را به نمايش مي گذارند که البته گفته مي شود که مخاطبان فراواني را نيز به خود جلب کرده است.در سال هاي اخير تقريبا همه مجموعه هايي که صدا و سيماي جمهوري اسلامي توليد کرده موضوعات اجتماعي و خانوادگي را دستمايه قرار داده اند و داستان خود را بر همين محور پيش مي برند البته اگر مجموعه هاي تاريخي را از اين قاعده مستثنا کنيم. گره داستان ها اغلب در يک مشکل خانوادگي خلاصه مي شود که در سه سريال حاضر در حال، به ترتيب تاوان(کشمکش بر سر تصاحب اموال يک زن ثروتمند)، زير هشت(کشمکش بر سر عهدشکني و طمع بر ثروت يک طلافروش از طرف ناپسري) و فاصله ها(کسب مال نامشروع و کشمکش پدر و فرزند بر سر تربيت و اينجا هم روش هاي کسب رزق و برخي مسائل اخلاقي ديگر مانند رابطه با جنس مخالف) مجموعه هايي که مي کوشند تا علاوه بر ايجاد سرگرمي پيام هاي اخلاقي نيز به مخاطب بدهد.
غلو يعني بزرگ جلوه دادن چيزي بيش از آن که حقيقت آن شي يا مفهوم در خود دارد.در فرهنگ ما استفاده از اين مفهوم بيشتر در ادبيات ديده شده است. گاهي که در متون ادبي نويسنده و يا شاعر به دنبال تاثير بيشتر مطلبش بر مخاطب بوده است در عين اينکه مي دانسته مخاطب از غلو و اغراق وي آگاه است از اين روش استفاده و بار عاطفي را مي افزود.اما اما وقتي کار به يک مجموعه تلويزيوني مي رسد آن هم مجموعه اي که مي خواهد مخاطبش را نصيحت کند، ماجرا فرق مي کند.
در چنين شرايطي مهم ترين عنصر براي مخاطب همذات پنداري با قهرمانان داستان است که اگر در اين زمينه اغراق شده باشد ديگر شخصيت براي مخاطب باور پذير نيست. فاصله ها با اين مساله درگير است. گاه مي تواند از لبه پرتگاه غلو و اغراق سر به سلامت ببرد و اما در بسياري از موارد نيز پاي کارگردان مي لغزد. شخصيت "محسن" پدر سعيد قرار است همان شخصيت مذهبي باشد که به قول برادرش از فرزندش فاصله گرفته و او را چنان که بايد درک نمي کند، اما همو در شرايطي چنان رفتار لجاجت آميزي از خود به نمايش مي گذارد که به غلو نزديک مي شود.
کارگردان فاصله ها در برخي موارد همين مشکل را با سعيد و سادگي ذاتي او دارد، به طوريکه گاه سادگي سعيد به بلاهت نزديک شده و از حالت عادي خارج مي شود و همين مسايل به باور پذيري سريال لطمه مي زند.همين مشکل غلو به نوعي ديگر در زير هست تکرار مي شود.اين بار غلو در شخصيت پردازي نيست بلکه مشکل در پس زمينه و روند روايت داستان و ماجرا ها است.کارگردان اين مجموعه به دنبال گفتن يک قصه تلخ است. اما اين آش چنان شور مي شود و آنقدر بر تلخي هاي روايت تاکيد مي شود که تلخي بر اصل داستان سايد افکند و باقي فضاي داستان را تحت تاثير مي گذارد وبه عبارت ديگر باعث پس زدن مخاطب در واکنش به اصل داستان مي شود.داستان مي خواهد از خيانت و ظلم و عاقبت آن بگويد و از ماجراهايي پرده بردارد که افراد گناه کار و بيگناه در آن درگير مي شوند و البته بسياري از مفاهيم را در دل ماجرا بگويد، اما تلخي کعه قرار است تنها نوعي طعم دهنده باشد در برخي از بخش ها به مبناي روايت تبديل مي شود.
قصه در آثار داستاني که سريال هاي تلويزيوني نيز جزء همان دسته محسوب مي وند قصه و بديع بودن آن نقش جدي در جذب و حفظ مخاطب دارند، از طرفي اگر قصه آن قدر جذاب باشد که مخاطب را به داخل خود بکشد و او را در فضاي داستاني و خلسه تخيل غرق کند مي توان بسياري از مفاهيم را از زبان شخصيت هاي قصه و در قالب خود قصه به او ارائه داد.اما اگر قصه اندکي اشکال داشته باشد و يا اينکه مخاطب بتواند تمام و يا بخش عمده آن را حدس بزند نگه داشتن مخاطب کار ساده اي نخواهد بود. مگر اينکه صاحب اثر به روشي بديع و جذاب در طرح يک قصه تکراري رسيده باشد.
زير هشت با وجود بسياري نقاط قوت از جمله توانايي و موفقيت در شخصيت پردازي باور پذير دچار تقليد در داستان است. به عبارت دقيق تر مي توان مشابه هاي فراواني از قصه زير هشت در داستان هاي دهه 40 و 50 شمسي در سينماي فارسي آن دوره پيدا کرد؛ اين واقعيت چنان است که حتي بر روي ديالوگ ها و شکل ظاهري بعضي از بازيگران نيز تاثير گذاشته است و به طور مثال بسياري از ديالوگ ها از فضاي خاص حاکم بر ديالوگ هاي آثار دهه 50 نشات گرفته اند.کيميايي يکي از کساني است که با چنين دستمايه هايي آثار متعددي ارائه داده است.
تاوان البته مدرن تر است و از اين لحاظ به سينماي باليوود نزديک تر است تا فيلم فارسي. البته قصه تنها به ئنبال اثبات سخنراني پاياني آقاي پليس روايت مي شود و در قسمت هاي انتهايي خود اساسا از قصه دور مي شود. سعي کارگردان در رساندن اثر به يک منزل از پيش تعيين شده، بدون اين که بتواند مقدمات کار را از پيش تامين کند قصه را زمين زده است. شخصيت ها نمي توانند به خوبي در داستان بنشينند و همين موجب شده تا کارگردان مجبور شود برخي شخصيت ها را به ناگهان دچار تحول کند تا پيام اخلاقي که احتمالا با نظر به آن سفارش داده شده است محقق شود و همين جا است که قصه تمام مي شود.
تعليق يکي از عناصري که مي تواند به قصه و کلا ايک سريال جذابيت بدهد و مخاطب را تا پايان کار به دنبال خود بکشاند مفهومي است به نام تعليق؛ تعليق يعني اينکه در روايت قصه نويسنده يک دفعه دست خود را براي مخاطبش رو نکرده و داستان را به مرور در اختيار او قرار دهد. به طوري که مخاطب به صورت لايه لايه با داستان و شخصيت ها آشنا شده و همين ابهامات در داستان کم کم قصه را پيش ببرد.اما اگر ميزان ارائه اطلاعات را در برخي بخش ها آن قدر کم کنيم که ارتباط قطع شود، اين باعث سردرگمي مخاطب خواهد شد. اتفاقي که در برخي از بخش هاي سريال فاصله ها بوضوح قابل ديدن بود، معرفي فرهاد شوهر خواهر محسن و معرفي ليلا نامزد قبلي او هر دو تعليق هايي بودند که کش دار از آب در آمدند و سوال مخاطب در باره ارتباط اين دو با داستان و نوع واکنش هايشان نسبت به ديگران- دشمني فرهاد و علت آشنايي ليلا با پدر سعيد- براي مدت طولاني بي جواب ماند.
پيام اخلاقي شايد مهم ترين بخشي که بر عهده اين سريال ها است پيامي است که مي توانستند اين سريال ها با خود داشته باشند. گذشته از اين که قسمت اعظم اين سريال ها در انتخاب طبقه اجتماعي مرجع به گونه اي عمل کرده بودند که در مخاطب احساس موضع مي کرد به گونه اي که مخاطب قصه را علاقمند به يک طبقه خاص حس مي کرد- توجه کنيد به نوع شخصيت ها در سريال تاوان و حتي فاصله ها؛ شخصيت ها از طبقه بهرمند را با شخصيت ها از طبقه فرودست- و يا در سريال فاصله ها با وجود اشاره به بالا شهر و پايين شهر، هيچ نشانه اي از محروميت به عنوان يک واقعيت اجتماعي ديده نمي شود بلکه همه در اندازه هاي خود از استاندارد هاي رفاه اجتماعي برخوردارند و تنها مشکل موجود ارتباط ها است و به قول کارگردان مهم ترين مشکل فاصله ها است. البته شخصيت هاي بد داستان که خواسته يا ناخواسته بد ماجرا هستند ريشه هايي نيز در طبقه فرودست دارند.
زير هشت البته طبقه فرو دست را سوژه کرده و هسته اصلي داستانش را در ميان همين طبقه شکل مي دهد. اما ديدن اين مجموعه يادآوري مي کند که محروم محروم است چرا که محروم به دنيا آمده در اين داستان و کم و بيش در داستان ديگر آثار، يک ساختار بسته طراحي شده و سياست و اجتماع کاملا از هم تفکيک شده است. انگار که جامعه هيچ ساختار حاکميتي نداشته و آنها در اين قصه هيچ نقش مثبت و يا منفي را ندارند و تنها گاهي و آن هم از در ضرورت به عنوان پليس و يا قاضي وارد ماجرا مي شوند.
تفکيک ساختار اجتماعي از سياسي اتفاق ناميموني است و معناي آن چيزي نيست جز تفکيک مردم از حاکميت. انگار که حکومت مثبت يا منفي هيچ تاثيري در زندگي مردم نداشته و به عبارعنصري اگر نگوييم زائد کاملا خنثي است.در حالي چنين تفکيکي در ساختار آثار اجتماعي توليد شده در غرب کمتر ديده مي شود. اگر چه هستند آثار غربي که به صورت خاص بر روي يک مفهوم اجتماعي تمرکز دارند اما در مقابل انوبوهي از آثار وجود دارد که چنين پيوستگي ميان مردم و حکومت را همواره به عنوان عنصري ضروري يادآوري مي کنند و تاثير متقابل مردم و حاکميت را امري حياتي نشان مي دهند.اگر چه در چنين آثاري در غرب در قلب حاکميت هستند عناصري که گاه فاسد و ناسازگار معرفي مي شوند ولي اين نظام اجتماعي و يکي از مردم است که بر اصلاح اشتباهات قيام کرده و سيستم را به حالت تعادل بازمي گرداند.
کد خبر 2040
تاریخ انتشار: ۱۰ مرداد ۱۳۸۹ - ۰۹:۵۹
- ۰ نظر
- چاپ
سريال هاي تابستان امسال مي کوشند تا نصيحت کنند پيام اخلاقي بدهند و در عين حال سرگرم کننده نيز باشند، درست همان کارکرد هايي که داستان هاي مادربزرگ ها در عين جذابيت با خود داشتند؛ اما آيا سريال هاي تابستاني سيما قصه گو هاي خوبي هستند؟