نکته جالب توجه در این حادثه، این بود که تا پایان ختم رسیدگی قضائی، هیچ کسی این سردار معزز را نمیشناسد تا اینکه یکی از ارباب رجوع ها در دادسرا بصورت اتفاقی وی را شناخته و سردار کوثری را به مسئولین دادسرا و فرد شاکی معرفی می کند. تواضع و فروتنی این سردار باعث تعجب همگان می شود که نه از جایگاه حقوقی خود سواستفاده کرده و نه اجازه داده حق مظلومی پایمال شود.
اما اتفاق جالب در راهروهای دادسرا زمانی به وقوع پیوست که پیر زنی که جهت دادخواهی به محل دادسرا آمده بود پس از متوجه شدن موضوع سعی می کند پیشانی این سردار بزرگ را ببوسد که ایشان اجازه این کار را نمی دهد و با فروتنی و تواضع مثال زدنی با فرد شاکی و پیرزن برخورد می کند و از ابزار لطف وی تشکر می نماید.
نکته قابل توجه اینجاست که اگر امروز جای خالی همت ها و باکری ها را حس می کنیم، هستند کسانی از نسل مردان خاکی جبهه ها که میان ما نفس می کشند و زیر آسمان آبی شهر روزگار سپری می کنند. مردانی که برایشان صندلی سبز بهارستان با سنگر خاکی خط مقدم هیچ تفاوتی ندارد. مردانی از نسل الماس و از جنس بلور، یادگاران جنگ که فریفته پست و مقام دنیایی نمی شوند و در هرجایی که باشند همچنان خود را سرباز امام خامنه ای و خدمتگزار مردم می دانند و بس!