به گزارش وبلاگستان مشرق، حسين قدياني در جديدترين مطلب وبلاگ "قطعه 26" با اشاره به صدور حکم شلاق و حبس براي کاوه اشتهاردي مديرمسئول روزنامه ايران، نوشت:
قشنگي ژورناليسم حکم مي کند که تيتر مي زدم: “لطفا به کاوه اشتهاردي شلاق بزنيد” اما جذابيت عدالت از مسخره بازي هاي ژورناليستي بهتر است و قوه قضاييه بهتر است به کاوه اشتهاردي شلاق نزند. شلاقي اگر دارد دستگاه قضايي، همان به که خرج تن سران فتنه شود. اگر اين کار به مصلحت دستگاه قضايي نيست، شلاق زدن به تن کاوه فرزند شهيد هم به مصلحت قوه قضاييه نيست. اصلا حالا که همچين است، حضرات بايد در مورد همه عدالت را فداي مصلحت کنند. لطفا به کاوه اشتهاردي هم شلاق نزنيد و اگر مهدي هاشمي چيزي به شما گفت، بگوييد؛ هنوز مصلحت نيست کاوه فرزند شهيد شلاق بخورد! بگوييد؛ هنوز وقتش نشده! بگوييد؛ کاوه به زودي شلاق مي خورد! حضرات دستگاه قضا! لطفا اينجا هم بگوييد؛ هنوز رهبر به ما امر نکرده! اينجا هم پاي ولايت را به جاي آبادي عدالت به لم يزرع مصلحت بکشانيد!
گيرم کاوه اشتهاري به عدالت بايد شلاق بخورد؛ حالا چه اشکالي دارد؟ اينجا هم عدالت را قرباني مصلحت کنيد و در اين کار از “آقا” مايه بگذاريد! کسي هم چيزي به شما گفت، بگوييد؛ “ما گوش به فرمان رهبريم”. لطفا هنگام برخورد قضايي با بچه حزب اللهي ها هم، شما که اينقدر ماشاء الله هزار ماشاء الله ولايت پذير هستيد، نظر “آقا” را جويا شويد.
لطفا هنگامي که عاليجناب راس فتنه حسين شريعتمداري را به محاکمه مي کشانيد، اينجا هم از ولايت استعلام کنيد! راستي که شايد “آقا” راضي نباشد به شکايت مشتي فراري، مشتي فتنه گر، بچه حزب اللهي ها يکي يکي دادگاهي شوند. واحيرتا! ما آمده ايم از دادگاه جمهوري اسلامي دفاع کنيم و يا در همين دادگاه محاکمه شويم؟! کاش حسين شريعتمداري از جمهوري اسلامي اندازه شيرين عبادي سهم داشت! کاش کاوه اشتهاردي در جمهوري اسلامي اندازه مهدي هاشمي سهم داشت! کاوه اما بابا ندارد که از او دفاع کند. باباي کاوه سال هاست که به شهادت رسيده است. باباي کاوه رئيس مجمع تشخيص مصلحت هيچ کجا نيست. باباي کاوه فوق فوقش يک شهيد است…
هي داد بيداد! آن از حاج حسين، آن از مدير مسئول روزنامه جوان، آن از مدير مسئول روزنامه وطن امروز، آن از احضار اين حقير، آن از بستن وبلاگ افسران جنگ نرم، و اين هم از شلاق خوردن کاوه فرزند شهيد. مطالبه محاکمه سران فتنه دارند ملت از دستگاه قضا يا خواهان شلاق خوردن کاوه اشتهاردي اند؟ آقايان! لطفا به کاوه اشتهاردي شلاق نزنيد. او به اندازه کافي شلاق خورده. من مي دانم.
من آمار شلاق هايي که کاوه بعد از شهادت پدر از اين و آن خورده را دارم. کاوه مدرسه مي رفت، زخم زبان، شلاق مي زدند که؛ کاوه فرزند شهيد است و مي رود مدرسه شاهد که تخته سياهش با يک دکمه کار ماشين لباس شويي را هم انجام مي دهد و معلمانش را از “آکسفورد” آورده اند! کاوه رفت دانشگاه، گفتند؛ با سهميه رفته. رفت سر کار، گفتند؛ با سهميه رفته. نفس کشيد، گفتند؛ بنياد شهيد به بچه هاي شهدا با همکاري سازمان هواشناسي اکسيژن بيشتري مي دهد! بي کار شد، گفتند؛ بچه شهيد بي کار است! مدير مسئول روزنامه ايران شد، گفتند؛ سهميه داشته! و من مانده ام اين بار با کدام سهميه کاوه اشتهاردي بايد شلاق بخورد؟! کولر و يخچال و ماشين و خانه و مبل و کوفت و زهرمار، کم سهميه بود که به فرزندان شهدا داديد؟ آيا سهميه يک فرزند شهيد که در فتنه “عمار” بود و روشنگري کرد، شلاق است؟!
کاوه شلاق زياد خورده، لطفا به احترام مصلحت، بر اندام او شلاق عدالت نزنيد. شلاق، شلاق، شلاق… هر سهميه اي که شما به ما داديد، از شلاق بيشتر تن ما را سرخ کرد! نه فقط سهميه کولر و يخچال براي کاوه، جاي پدر نمي شود، سهميه شلاق هم براي مدير مسئول روزنامه ايران جاي خالي پدر را پر نمي کند. آري، کاوه اشتهاردي فرزند شهيد است اما اين مهدي هاشمي است که پدر دارد. مهدي هاشمي نفوذ دارد ولي پدر کاوه اشتهاردي به شهادت رسيده است…
آهاي شهدا! خوب شد که همان بعثي ها شما را کشتند و الا اينجا بايد از بعضي ها شلاق مي خورديد و در عين حال از عدالت از شلاق بر تن ظالم دفاع مي کرديد. هي شهدا! “جنگ تحميلي” شما، پيش “جنگ تحليلي” ما بازي دست به گرمي بود! که ما اينجا بايد عمار باشيم و از علي دفاع کنيم و بر فتنه گران بخروشيم و با شکايت دزد سر گردنه که سخت هيز و چشم چران است، شلاق بخوريم و بعد، از قوه قضاييه عذرخواهي کنيم که چرا و به چه حقي “عمار” بوديم؟!… و چرا “تو” گفتيم به مهدي هاشمي که “بابا” دارد؟!… و من اين بار با دنيايي اشک دارم با دلي پر از غصه با چشمي خسته و به خون بسته مي خواهم بنويسم؛ “باباي ماست خامنه اي”.