گروه سیاسی مشرق _ ساختمانی قدیمی که شاید بیش از نیمقرن از عمر آن میگذرد، بهخوبی با نامش بهعنوان دفتر تدوین تاریخ ایران همخوانی دارد. پلههای بسیار تنگ و طولانی باید طی شود تا به طبقه آخر یعنی مکان مصاحبه برسیم. دفتری که از مکان بهظاهر آرام آن، تحلیلهای خاص و همچنین نقدهای عباس سلیمینمین نوشته میشود.
*** در ادامه بخش های مهم گفت و گوی عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران با روزنامه شرق را می خوانید؛
*** در ادامه بخش های مهم گفت و گوی عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران با روزنامه شرق را می خوانید؛
- تفاوتها در انتخابات 92 را در سه مبحث دستهبندی میکنم: نخستین تفاوت این بود که بعد از چند دوره قطبیشدن انتخابات که موجب احساسیشدن فضای انتخابات میشد و نمیخواهم آن را کاذب هم بنامم، این انتخابات اولین دورهای بود که فضای احساسی در آن رو به کاهش رفت. در این دوره سیاهنمایی خیلی خریدار نداشت. کسانی که قصد داشتند با بهرهمندی از نقاطضعف آقای احمدینژاد جلب رای کنند، خیلی موفق نبودند. نه اینکه مردم ایرادات را قبول نداشته باشند، منظورم این است که این شیوهها در این دوره خیلی خریدار نداشت.
- تفاوت دوم نقشآفرینی و عاقلانه عملکردن رسانه ملی و قرارگرفتن در جایگاه بیطرف بود. در دورههای گذشته مانند انتخابات سال 76، رسانه ملی بسیار ناپخته عمل کرد زیرا میپنداشت بهترین کار این است که از نامزد مطلوب خود جانبداری کند.
- در انتخابات سال 88 هم رسانه ملی نقش هدایتکننده نداشت و جانبداری آن، فضای دوقطبی و تبعات آن را گسترش داد. در این دوره صداوسیما این رشد و آگاهی را داشت که جانبداری نکند بنابراین این ریسک را پذیرفت که عملکردش را از یکسویهبودن خارج کند و حتی این رشد را داشت که ایرادات عملکرد خود را اصلاح کند. تفاوت مناظره اول با مناظرههای بعد، ناشی از همین اصلاحپذیری بود.
- نوع عملکرد شوراینگهبان سومین عامل تفاوت این انتخابات با انتخابات دیگر است چراکه فضای دوقطبی در این دوره شکسته شد. هم آقای هاشمی و هم آقای احمدینژاد بهعنوان دو بازیگردان پشت صحنه حضور داشتند. البته آقای هاشمی تا آخر، بازی خود را در اختیار داشت اما بازی آقای احمدینژاد کاملا به هم خورد. ایشان برای انتخابات یازدهم، برنامههای خاصی داشت و روی آن هم کار کرده بود که نهایتا اکثر این بازیها خنثی شد. به هر حال همینکه دو بازیگردان اصلی، یکی شخصا و دیگری نامزدش در این انتخابات نبودند، به آن معنی بود که فضای دوقطبی خیلی کمرنگ شد.
- شاید این مساله در این انتخابات به اوج خود رسیده باشد اما اصولگرایان از زمانی که مسوولیت را در قوای مجریه و مقننه به دست گرفتند بیشترین نقدها را بر هم داشتند. شما ببینید مثلا آقای عارف در جریان انتخابات هیچ انتقادی از آقای روحانی نداشتند. این مساله یکی از ضعفهای بارز بود که به مشی اصلاحطلبان در دوران حاکمیت آنها بازمیگردد.
- زمانی که مجلس و قوهمجریه در دست اصلاحطلبان بود، زیادهخواهیهای بسیاری صورت میگرفت و مطبوعات اصلاحطلب یا چهرههای بارز آنها انتقاد نمیکردند. اصلاحطلبان خیلی بسته و حزبی عمل میکردند و به هم نقد نمیکردند. اما در مجلس هفتم و هشتم بیشترین انتقادها علیه دولت توسط اصولگرایان انجام شد و وزرای پیشنهادی دولت با بحثهای جدی رایاعتماد نگرفتند.
- اینگونه نیست بلکه به این دلیل است که باندی عمل نمیکنند. نمیخواهم بگویم همه اصولگرایان اینگونه هستند. انتقادات زیادی هم به لحاظ تنگنظری و هم به لحاظ سوءاستفاده از قدرت به اصولگرایان دارم. بهعنوان مثال جبهه پایداری و موتلفه با اینکه از اصولگرایان هستند اما نقدهای جدی به آنها دارم و رفتار آنها را خیلی با اصولگرایی منطبق نمیبینم. اتفاقا پیش از این در جایی گفتم که آقای عارف را خیلی بیشتر از آقای بادامچیان اصولگرا میدانم.
- وقتی اصلاحطلبان در قدرت بودند خودشان را نقد نکردند. آنموقع کدام نقدها توسط اصلاحطلبان به خودشان وارد شد؟ شما نقدی اساسی را در مجلس اصلاحطلب نمونه بیاورید که علیه دولت اصلاحات انجام شده باشد. همچنین در دوران حاکمیت اصولگرایان آنها در مجلس، فراکسیون تاثیرگذار داشتند، چگونه عمل کردند برای نمونه آقای جاسبی خودشان را اصولگرا میدانستند و مجلس هفتم بهعنوان اقدامی اصولی، طرح تحقیق و تفحص را از آموزش عالی کشور مطرح کرد اما فراکسیون اصلاحطلبان از این مساله حمایت نکردند. دلایل آن هم مشخص است. آنها ترجیح دادند بهجای اینکه نقد کنند از امکانات دانشگاه آزاد بهره گیرند. وزیر بازرگانی دولت اصلاحات زمان وزارت، فوقدیپلم داشتند. اما الان مدرک تحصیلی دکترا دارند. این مدرک از کدام دانشگاه گرفته شد؟ آقای معین قبل از وزارت، انتقادات فراوانی به دانشگاه آزاد داشتند. در دوران وزارت اقدامی انجام دادند که در جهت انتقاداتشان باشد؟ در مجلس ششم اقدامی انجام شد؟ معتقدم این شیوه موجب شکست خود اصلاحطلبان میشود.
- در انتخابات آقای احمدینژاد میخواست فضا را قطبی کند. آقای عبدی در یکی از اظهارنظرهایش نوشته بود آقای مشایی و هاشمی با هم به وزارت کشور آمدند و در همان نوشته گفته بودند از طرف دولت به آقای هاشمی زنگ زدند که ما به وزارت کشور میرویم و شما هم تشریف بیاورید. اگر چنین مسالهای صحت هم نداشته باشد باز هم معتقدم آنها میتوانستند از وجود هم استفاده کنند. آقای مشایی میتوانست از «نه» به هاشمی استفاده کند و آقای هاشمی از «نه» به احمدینژاد استفاده میکرد. درست است که با حضور آقای هاشمی موجی میان مردم شکل گرفت اما آیا واقعا موج عقلانی و بر اساس اندیشیدن و تامل بر عملکرد دوران مدیریت او بود؟
- اگر شخصا نظر مرا میخواهید نگاهم اینگونه نیست. در نامهای که پیش از انتخابات به آقای هاشمی نوشته بودم توضیح دادم که اتفاقا خوب است شما بیایید و حضور داشته باشید و بهصورت یک راز سربهمهر برای جوانان باقی نمانید. جوانان امروز ما دوران آقای هاشمی را درک نکردند و واقعا نمیدانند مثلا سطح تحمل آقای هاشمی تا چه اندازه است.
- دولت آقای احمدینژاد کاندیدا داشت و برای اینکه بتواند اقبال کاندیدای خودش را زیاد کند، احتیاج نبود کار خیلی خاصی انجام دهد این را همه میفهمند که دولتها یا افراد، سعی میکنند چهره مثبتی در آستانه انتخابات از خود نشان بدهند اما چرا در آستانه انتخابات برخی قیمتها بهصورت کاذب افزایش یافت و مثلا اعلام کردند ارز مرجع به فلان کالاهای اساسی تعلق نمیگیرد. دولتی که چنین امکاناتی داشت چرا عامدانه چنین کرد و قضیه را مدیریت نکرد؟ این اتفاق حاصلی نداشت جز آنکه چهرهای منفی از دولت کنونی ترسیم شود. فکر میکنید سود این نوع عملکرد بر مساله بهنفع کیست؟
- سوال) میخواهید بگویید آقای احمدینژاد بهنفع آقای هاشمی خودزنی کرد؟ بحث دشمن مشترک است. هم آقای هاشمی و هم آقای احمدینژاد دستکم در یک زمینه با هم متفق بودند و آن رای نیاوردن کاندیدای اصولگرایان بود. خود آقای احمدینژاد هم تلاش داشت آقای هاشمی پا به انتخابات بگذارد.
- سوال) احتمالا از کل جریان اصولگرا شاید شما تنها کسی باشید که چنین ایدهای دارد. برای آقای احمدینژاد حضور آقای هاشمی چه سودی داشت؟ برای آقای احمدینژاد مهمترین مساله این بود که هیچیک از اصولگرایان رای نیاورند. چرا آقای احمدینژاد در دولت دهم با اصولگرایان تعارضی جدی پیدا کرد؟ جبهه پایداری ایجاد شد تا اصولگرایان تجزیه شوند. اقدامات مختلف او باعث تخریب اصولگرایان شد. آقای احمدینژاد در مسیری است که با معیارهای اصولگرایی همخوانی ندارد و آنها را علیه خود میبیند. زمانی آقای احمدینژاد قهرمان نجاتبخش یا معیار سادهزیستی میشود یا کاپشن او در حراج به فلان قیمت گزاف فروخته میشود که معیارهای اصولی کمرنگ شود.
- آقای احمدینژاد محصول اجماع سراسری اصولگرایان نبود. مانند امروز که چندین اصولگرا در صحنه هستند، آن موقع هم آقای قالیباف حضور داشت، آقایان لاریجانی و احمد توکلی و محسن رضایی هم بودند. همه این شخصیتها بودند. ثانیا وقتی آقای احمدینژاد میگوید من اصولگرا نیستم چرا ما با انگیزه سیاسی، بگوییم هست.