به گزارش گروه فرهنگی مشرق به نقل از تسنیم، شهید«سید اسدالله لاجوردی» از جمله کسانی بود که در نهضت انقلابی ایران نقش داشت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز وظایف مهمی را در جهت استحکام نظام جمهوری اسلامی بر عهده گرفت. در جریان مبارزات فداییان اسلام و آیتالله کاشانی قرار گرفته و به فعالیتهای سیاسی کشیده میشود. در سالهای تبعید امام به دلیل فعالیتهای مبارزاتی سه بار دستگیر و به زندان محکوم شده و مورد شکنجه قرار میگیرد. یکی از ویژگیهای منحصر به فرد او مقاومت در برابر شکنجههای سنگین ساواک بود که هیچگاه نتوانستند از وی اعتراف بگیرند؛ به طوری که وی را «مرد پولادین زندانها» لقب دادند. لاجوردی در معیت بزرگمردانی چون شهید صادق امانی و شهید مهدی عراقی به تشکیل جمعیتی مبارز با عنوان «هیئتهای مؤتلفه اسلامی» اقدام کرد که یکی از تشکلهای مؤثر در تبلیغ و ترویج پیام امام و پیشبرد نهضت انقلابی ایشان به شمار میرفت و تا کنون نیز پابرجاست.
شهید سید اسدالله لاجوردی در سالهای 50- 51 و در زندان دست نوشتههایی را نوشته است. این دست نوشتهها بعدا به دست ساواک افتاده و در پرونده کلاسه 13249 با نام اسدالله لاجوردی بایگانی شده و اینک موجود است. متن یک بخش از یادداشت او با عنوان «چادر» و «چاخچور» و « شلیته» در زیر میآید:
«چادر» و «چاخچور» و « شلیته»مقررات داخلی بسی دقیق رعایت میشد- از ساعت یک بعدازظهر تا سه هنگام استراحت همگانی و سکوت مطلق- بنابراین آنکس هم که با خوابیدن رفع خستگی نمیکرد و باز به مطالعه و تحقیق خود ادامه میداد به هنگام ورق زدن صفحات کتاب یا نوشتن مطالب چنان رعایت سکوت مینمود که صدای ورق زدن کتابش مزاحمتی ایجاد نمیکرد یا آن کس که میخواست راه برود، یا دست و روی بشوید به همان مقدار خود را موظف میدانست، تا مبادا آنها که خوابیدهاند از خواب بپرند.
کم کم صدای رفقائی چند در کنارم آرام از خواب بیدارم نمود. و این طبق معمول همه روزه بود که « مسئول روز » ساعت سه چای را حاضر میکرد و رفقا برای نوشیدن جای گرد هم - زیر «آلاچیق» همانجا که من و عدهای دیگر از برادران برای خواب بعدازظهر انتخاب کردهایم - جمع میشدند. وه! چه صفائی خستگی مطالعه با خوابیدن 2 ساعت - با فاصله یک ساعت از صرف ناهار - جبران شده و نوشیدن چای در محضر رفقائی صمیمی که درک حضورشان را هیچ چیز توصیف نتواند کرد. از همه بالاتر این دور هم جمع شدنها نتیجهای به همراه میآورد:
مِن جمله امروز که روز جمعه چهارم تیرماه است. در ضمن نوشیدن چای، بحثی بین بعضی از برادران پیرامون برخی از کتابها من جمله کتاب «حجاب» آقای مطهری درگرفت و بالاخره سخن از هر دری به میان آمد: از نابسامانیهای گوناگون اجتماع. و از محیط فاسد دانشکدهها از یک طرف، و لزوم اعزام نوجوانان دختر یا پسر به همین موسسات فاسد از طرف دیگر. کم کم گفتار به اینجا رسید که اگر بخواهیم با شرایط فعلی دختری را برای فراگیری علوم روز، به این دانشکدهها بفرستیم آیا حتما لازم است کیفیت حجابش به همان شکل متداول در خانوادههای متدین باشد - چادر مشکی ضخیم بلندی که از مغز سر تا مچ پا را یکجا بپوشاند، و به صورت هم «پوشیه»ای و به زیر چادر مشکی بر پاها «چاخچوری»(چیزی شبیه کیسه مشکی که قسمت تحتانی آن باریکتر و فوقانیش وسیعتر که باگذاردن کش از لیفههای پایین و بالای آن قابل پوشیدن میشود)- یا امکان دارد همچنین مساله بزرگ اسلامی - حجاب - که وجوبش از ضروریات مسلم دین اسلام است به صورت و کیفیت دیگری تحقق بخشید؟
گفتم مسلما چون مخالفتی با اسلام ندارد نمیتوانم مخالفت داشته باشمدر همین گیرودار فتوای بزرگ مرجع تقلید مبنی بر عدم وجوب پوشاندن «وجه» و «کفین» عنوان شد و از این راه مسئله لزوم « پوشیه » حل گردید. و درباره مساله «چادر» هم یکی از برادران داستانی را نقل کرد که خیلی به حل مساله کمک نمود.داستان چنین بود: که روزی لباس یکی از دختر خانمهای مسلمان دانشگاهی را بر تن عروس یکی از مراجع تقلید کردند و با همان لباس خدمت ایشان رسید و از حضرتشان سوال کرد که اگر زن مسلمان با این لباس به کوچه و بازار و آنجا که مردم نامحرم است رفت و آمد کند آیا از نظر اسلام مانع و اشکالی دارد؟ مشارالیه در جواب فرمودند خیر.
همان برادر اضافه کرد که آن لباس عبارت بود از یک «روسری» که موی سر را کاملاً میپوشاند و یک «مانتوی» بلند آستیندار و یک جفت «جوراب». در همین اثنا یکی از رفقا که از یک خانواده کاملا مذهبی است مخالفت خود را با این طرح در لفافه این چنین اظهار کرد: اگر این طرح خوب است و طرح سابق موجب عدم ترقی بانوان، پس چرا همانها که چنین فتاوائی صادر میکنند یا طرفدار این طرح هستند خودشان از این که خانمشان یا دختران یا خواهرانشان ملبس به چنین لباسی شوند ابا دارند؟!
و یکی دیگر از رفقا مرا مخاطب قرار داد و گفت: آیا تو خودت حاضری این طرح را اجرا کنی؟ گفتم شاید منظورتان این است که اگر خانمی از وابستگان سببی یا نسبی من چنین لباسی بپوشد. آیا نهیاش میکنم یا نه؟ چون شخص من نمیتواند مجری این طرح باشد و نمیتوانم طرحی را به کسی ولو از نزدیکترین نزدیکان باشد تحمیل نمایم.
آن رفیق گفت معلوم است. آیا راضی هستید یا منعش میکنید؟ گفتم مسلما چون مخالفتی با اسلام ندارد نمیتوانم مخالفت داشته باشم.
همان برادر که داستان را نقل کرده بود. به اشکال کننده اولی روی نمود و گفت: آنکس که میگوید: این طرح یک طرحی است که مغایرت با دستورات اسلام ندارد، نمیگوید حتما لازم است که این طرح اجرا شود بلکه میگوید جایز است و مسلمانها میتوانند از این طرح استفاده کنند.
کتاب «حجاب» آقای مطهری
باز اشکال کننده با اصرار هر چه تمامتر اشکالش را چندین بار تکرار کرد و همان جوابها را شنید. اتفاقا اشکال کننده کسی بود که شاید در حدود 4 ماه قبل کتاب «حجاب» آقای مطهری که در موضوع خود کتابی بس جالب، تحقیقی و سودمند است خواندم و پیشنهاد مطالعه آن را به همان شخص نمودم و از خواندش بسی امتناع میورزید، و با سخنانی از این قبیل، هم اکنون که مورد ابتلا نیست پس چه لزومی دارد خوانده شود؟ از این لازمتر هم داریم که مطالعه کنیم! فتوای مرجع تقلیدی نیست تا قابل عمل باشد! و از همین سنخ مطالب.
بر خواننده پوشیده نیست که علت آن چنان اشکالات نیش قولی و این چنین پاسخها در مقابل پیشنهاد مطالعه آن کتاب جز یک چیز نبود و آن هم مخالفت با طرح جدید حجاب و آزاد گذاردن زن نسبت به پوشاندن «صورت» و «دو دست از انگشتان تا مچ» که منشائی جز عادت و تعصب ندارد. آن هم چه عادتی! عادتی که در اثر مرور زمان و مشاهده صنفی بنام متدینین شکل عقیده به خود گرفته و از آن به اندازه یک عقیده دفاع مینمود! خلاصه بحث به اینجا رسید که واجب نیست زن برای پوشش خود از «چادر» ،«پوشیه» و «چاخچور» استفاده کند؛ و نیز واجب نیست حتما از «روسروی» ،«مانتو» ،«پالتو» یا «کت» و «دامن» استفاده نماید.
همچنانکه چندین سال قبل در همین سرزمین حجاب و پوشش بانوان به شکل دیگری بود. چادرشان به شکل «عبا» و به زیر آن روی سرشان «چهار قد» از ململ سفید که به زیر گردن سنجاق میشد و بر صورت «پوشیه» و بالای آن پارچه مشکی پر آهاری به نام «نقاب»( روبند) بر تن چین و بسی گشاد و به پاها «چاخچور» و تازه به زیر آن یکی دو جفت جوراب ضخیم مشکی با کفشهای خیلی خیلی ساده مانند گالش.
زمانی که دختران را با چادر به دانشگاه راه نمیدهندیکی از رفقا گفت: وقتی برای حجاب کیفیت خاصی از لباس ضرورت ندارد. پس چه لزومی دارد طرح جدیدی آورد و این همه جارو جنجال راه انداخت؛ علاوه اینکه طرح سابق هم حرام نیست پس از همان که لباس متداول است استفاده خواهیم کرد!
چنین پاسخ داده شد: در شرایط کنونی زمانی که به علل زیادی از مقداری معاشرت زنان با مردان ناگزیریم، یا میخواهیم دختران خود را به دانشگاه بفرستیم و میدانیم که با چادر آنها را یا راه نمیدهند یا اگر راه دهند با هزاران نوع توهین و مسخره غرب زدگان به اصطلاح روشنفکر! مواجه خواهند شد که عملا امکان ورود به دانشگاه و احیانا مسافرت به کشورهای دیگر جهت تحقیق و گذراندن دوره تخصصی را از بین خواهد برد.
از نظر اسلام گناه پسر،با دختر فرق دارد؟یکی از رفقا گفت: فکر میکنم که به محیط دانشگاه آشنا نیستی و نمیدانی چقدر محیط آلودهای است. چیزی که در آن محیط مطرح نیست، اخلاق اسلامی است و انسان هیچ گونه تضمینی ندارد که بتواند اجازه دهد خواهرش یا دخترش به دانشگاه رود تا وقتی وضع چنین است باید از فرستادن دوشیزگان به دانشگاه خودداری کرد.
گفتم از یک شما سوال دارم. گفتند بگو
گفتم: بفرمایید از نظر اسلام گناه پسر،با دختر فرق دارد؟ مثلا اگر پسری از اخلاق اسلامی و دستورات الهی تخلف کرد و به دختر خانمی «متلکی» گفت چرا در نظر ما قبحش زیادتر از این است که آن دختر خانم بدون آنکه خود را با ادا و اطوار در معرض «متلک» پسرها قرار دهد، متلک بشنود؟! پا را فراتر نهیم. اگر دختر خانمی به پسری «متلکی» گوید یا «چشمکی» زند از نظر ما زشتی و معصیتش قابل مقایسه با معصیت آن پسر هرزه نیست و حال اینکه از نظر اسلام گناه گناه است چه دختر باشد چه پسر.
این نیست جز تعصب زیاده از اندازه نسبت به زن؛ و شاید منشا این همه تعصب هم، از همان خوی ایرانیگری ما که از نیاکان صاحب حرم به ما ارث رسیده باشد.
چه لزومی دارد دختر تحصیل کند یا به دانشگاه رود؟!
من نمیخواهم بگویم نسبت به دختر نباید تا این اندازه مراقبت کرد بلکه میخواهم بگویم باید بین پسر و دختر فرقی نگذاشت معصیت پسر هم در نظر ما باید به اندازه معصیت دختر زشت و ناروا جلوه کند. و اگر قرار است کنترلی در کار باشد باید نسبت به هر دو باشد نه فقط نسبت به یکی، تا در نتیجه پسران، بی بند و بار و هرزه بار آیند و موجب انحراف دختران.
پس وقتی لزوم تحصیل دختران همچون پسران درک شد، دیگر فرقی بین پسر و دختر نیست. یکی از رفقا با قرائنی که در دست بود، چه به هنگام بحث امروز با بحثهای دیگر، در روزهای دیگر با هیبت و قیافه خاصی چنین فهماند: که چه لزومی دارد دختر تحصیل کند یا به دانشگاه رود؟!
به سخنان خود این چنین ادامه دادم که برای لزوم تحصیلات عالیه بانوان من فقط یک سوال از شما دارم! بفرمایید اگر به هنگام وضع حمل یک زن عفیفه متدینه وضع حمل غیرعادی شد و احتیاج به جراحی پیدا کرد - همچنانکه تاکنون نمونههای فراوانی را هر دو میشناسیم - آیا او را به دست یک دکتر مرد بسپاریم بهتر است یا از یک زن مسلمان تحصیل کرده کمک بخواهیم؟
تحصیل علوم مورد نیاز جامعه بر تمام مسلمانان واجب کفائی استمخصوصا با در نظر گرفتن این فرع: که تحصیل علوم مورد نیاز جامعه بر تمام مسلمانان واجب کفائی است و تا کسانی پیدا نشوند که نیاز جامعه را برطرف کنند تمامی مسلمین معصیت کارند و به عذاب الهی گرفتار. این در مسئله ناموسی و تعصبهای خشک انحصاری نسبت به زن؛ در سایر علوم هم اسلام فرقی بین مرد و زن نگذاشته و هر دو را - به عموم و شمول روایات و آیات مربوط تحصیل علم - ترغیب کرده که دانش اندوزی کنند. طلب العلم فریضةٌ علی کل مسلم «مسلمة» بالاخره همانطور که ضرورت ایجاب میکند پسران تحصیل کنند، دختران هم باید دانش اندوزند و این میسر نیست مگر با گشودن راههای مشروع برای ایشان.
و از این نکته هم نباید غفلت کرد که اگر رویهای که تاکنون بوده ادامه یابد و همیشه «ترمز» باشیم بدون اینکه «گاز» دهیم و مرتبا «نه» بگوییم بدون اینکه یک مورد ارائه طریق کنیم از قافله علم و تمدن عقب مانده و در بیابان جهل و نادانی متحیر و سرگردان خواهیم شد یا نظیر کسی خواهیم بود که در جهت مخالف سیل حرکت کند که مرگ و نابودیش حتمی است.