به گزارش گروه فرهنگی مشرق به نقل از فارس، یکی از مشکلات جدی مسلمان (چه شیعه و چه سنی)، وهابیت تکفیری است و از طرفی، آشنایی با عقاید و عملکرد وهابیت تکفیری و نقد آنها یکی از نیازهای جدی جوامع مسلمان است.
از این رو، سلسله مباحث وهابیت شناسی را که توسط حضرت آیت الله جعفر سبحانی تدریس شده است، تقدیم مخاطبان گرامی میکند که شماره سیزدهم این مجموعه از نظر میگذرد.
پاسداری از مراقد انبیاء و اولیاء الهی
بسم الله الرحمن الرحیم
سخن در باره مسئله چهارم است، یعنی از توحید و شرک فارغ شدیم و مسئله بدعت را هم تشریح کردیم، مسئله سوم مربوط به زیارت انبیاء و الأولیاء، بالأخص رسول اکرم و امامان معصوم علیهمالسلام بود، که آن نیز به آخر رسید.
اکنون در مسئله چهارم هستیم به نام: پاسداری از مراقد انبیاء و اولیاء، بالأخص از مرقد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهمالسلام.
آیا پاسداری از مراقد پیغمبران و امامان علیهمالسلام شرک است یا توحید؟ آیا بدعت است یا سنت؟
بیاناتی که در باره شرک و توحید و بدعت و سنت ارائه کردیم، حکم مسئله چهارم نیز برای همگان واضح و روشن خواهد شد.
نخست میخواهیم این مسئله را یک تحلیل عقلی و اجتماعی کنیم، آنگاه ببینیم که قرآن مجید در باره پاسداری از مراقد انبیاء و اولیاء چیزی گفته است یا نه؟ و اگر گفته است، نسبت به آن چه حکمی کرده است؟
تحلیل عقلی حفاظت از قبور
تحلیل عقلی این است که جامعههای متمدن و ملتهای زنده دنیا، نسبت به آثار گذشتگان خود کاملاً حساس هستند و اجازه نمیدهند حتی یک خشت خامی که مربوط به گذشتگان آنهاست از بین برود، سفال آنها را حفظ میکنند، دست خط آنها را حفظ میکنند، حتی اگر پول کهنهای هم از آنها به یادگار مانده باشد، آن را به عنوان نمونه تمدن حفظ میکنند.
به بیان دیگر، آثار باستانی برای آنها قیمت دارد و برای حفظ آثار باستانی خود، مدیران لایق را انتخاب میکنند تا آنها را از گزند روزگار، سرما و گرما، به بهترین وجه حفظ کنند. چرا؟ میگویند اینها دلیل بر تمدن ماست و باید ملتهای جهان بدانند که ما تمدن عریض در جهان و در زمان داریم، یعنی ملتی نیستیم که تازه به نوا و به تمدن رسیده باشیم، بلکه تمدن ما نشانه پیشین دارد و نیاکان ما پایه گذار این تمدن است و این هم آثارش.
وظیفه مسلمانان در قبال آثار اسلامی
ما عین همین مطلب را در باره اسلام پیاده میکنیم، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله چهارده قرن قبل بلکه بیشتر توانست تمدنی را پی ریزی کند که الآن هم مانند آفتاب میدرخشد و در حقیقت این تمدن صنعتی هم از همین جا بهره گرفته و پیشرفت کرده، تاریخ به ما میگوید که مردی در سال 570 میلادی متولد شده است، در سال 610 در غار حرا به نبوت رسیده است و آنگاه سیزده سال تمام در مکه به تبلیغ پرداخته، و ده سال آخر عمرش را هم در مدینه سپری کرده است و در مدینه برای خودش کارهای کرده و آثاری را از خود به یادگار گذاشته است، تاریخ تمام اینها را درج کرده است، یعنی ریزو درشت آنها را درج کرده، یعنی اینها در لابلای کتابها موجود است.
هرچند آثاری که مکتوب است محترم است، اما آثاری که جنبه عینی دارد بیشتر دلالت بر اصالت میکند، از کجا میگوییم که چند سال قبل، یعنی در سال 570 میلادی مردی بنام محمد صلّی الله علیه و آله متولد شده، و در چه سالی به رسالت مبعوث شده، یا آن نقطهای که برای او وحی نازل شده کجاست؟
یا آن نقطهای که حضرتش از بیم کفار قریش مخفی شده تا آنها بر او دست رسی پیدا نکنند، کجاست؟
این آثار عینی، بهترین دلیل بر واقعیت این جریانهاست، اگر تمام این آثار عینی را تحت لوای شرک از بین ببریم، دیگر برای ما چه خواهد ماند.
به بیان دیگر اگر تحت لوای شرک، آثار توحید را از بین ببریم، این آثار مکتوب به تدریج مورد شک و تردید قرار میگیرند.
باید مسلمانان از تاریخ مسیحیت عبرت بگیرند
ما باید از تاریخ عبرت بگیریم، یعنی تاریخ مسیحیت برای ما عبرت است، زیرا جوان مسیحی چند سال قبل نسبت به حضرت مسیح سلام الله علیه و علی نبینا علیه و آله تا حدی ایمان داشت، اما بعد از آنکه جامعه شناسی پدید آمد و مسائل روز پیش آمد و قرار شد که مسائل را عینی درک کنند نه سمعی، کم کم وجود حضرت مسیح برای آنان مشکوک شد، چرا؟ چون آثار ملموسی از پیغمبر خود ندارند، غربیان همه چیزشان غربی است، اما دینشان شرقی است، و این هم یکی از عجایب عالم است، میگویند همه چیز ما غربی است، اما دین ما شرقی است و در فلسطین بوده است، چگونه یقین پیدا کنند، اثر ملموسی از مسیح ندارند، یعنی حضرت مسیح نه قبری از نظر آنان دارد و نه کتاب ملموسی دارد و نه چیزهای که بتواند بر واقعیت حضرت مسیح قضاوت کنند، و لذا کم کم جوانان آنها به صورت یک مسیحی جغرافیائی و سجلّی در آمده است نه مانند یک جوان مومن به تمام معنا نسبت به حضرت مسیح و آثار او، این برای ما عبرت است، از همین جا باید عبرت بگیریم، آنچه که منسوب به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و آل او اصحاب او است، و آنچه دلالت بر اصالت اسلام میکند، باید آن را به نحو احسن حفظ کنیم.
توسعه مسجد الحرام، نباید سبب محو آثار اسلامی شود
البته باید مسجد النبی توسعه پیدا کند، اما در عین حال توسعه، میتوانیم این اصالتها را نیز به صورتهای کوچک و چشم گیر حفظ کنیم، نباید توسعه مسجد الحرام سبب بشود که همه این آثار را از بین ببریم، تا برای نسلهای آینده وجود این آثار و صاحبان این آثار، فقط مکتوب در کتاب باشد و اثر عینی از آنها نماند، از تاریخ بهره بگیریم، تا مانند مسیحیان دچار تردید و شک در اسلام و واقعیت اسلام و آورنده آن نشویم، اما مسلمانان جهان میگویند اصالتها محفوظ است، اینجا مولد النبی است، اینجا دار التبلیغ حضرت پیغمبر اکرم است، در این «نقطه» برای او وحی نازل شده است، در این نقطه با دشمنان جنگ کرده است، در اینجا پیروز گشته است و اینجا قبور اصحاب و یاران، و یا و فرزندان اوست، همه اینها را حفظ کردهاند، تا برای آیندگان یک وسیله قطعی و علمی برای ایمان و اصالتها باشد.
فرزندان عزیز اسلام، شما که علاقمند هستید که اسلام تا روز رستاخیز پایدار بماند، پایداری اسلام برای خود مبانی دارد و آن حفظ عینیتهاست، تنها مبنا نیست، اما همین مبنا خودش یک پایه محکمی است برای حفظ اصالت اسلام و حقانیت آن، تا در آینده کسی نتواند آن را انکار نکنند،این تحلیل عقلی و فکری ماست.
دلیل قرآنی برای پاسداری از مرقد پیغمبر و امامان علیهمالسلام
ممکن است کسی در باره این تحلیل عقلی بحث و گفتگو کند، فلذا باید برگردیم و ببینیم که قرآن مجید در باره پاسداری از مرقد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و مرقد امامان و معصومان و اولیاء الهی چه میگوید، این تحلیل در جای خودش محفوظ است، حالا باید ببینیم که قرآن چه میگوید: «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّـهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ» النور/ ٣٦
آنگاه آنان را این گونه توصیف میکند: «رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّـهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ» النور: ٣٧
آن نور الهی: «اللَّـهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٍ یَهْدِی اللَّـهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّـهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّـهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» (نور/ ٣٥) این انوار الهی «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّـهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ» در بیوتی است که خدا امر کرده است که ما در رفع آن بیوت بکوشیم.
مقصود بیوت در آیه چیست؟
قبل از هر چیزی، چند نکته را توضیح بدهم تا این استدلال روشن بشود.
الف: باید ببینیم که رفیع چیست و بیت چیست؟ قبلاً بیت را معنا کنیم تا به معنای رفع برسیم، مراد از بیت در آیه چیست؟
برخی از مفسرین بیوت را به معنای مسجد گرفتهاند، «فی بیوت»، یعنی «فی مساجد یذکر فیها اسم الله»، ولی این تفسیر اشتباه است، زیرا ما یک بیت داریم و یک مسجد، بیت از بیتوته است، یعنی استراحتگاه، اما «مسجد» معبد و پرستشگاه است، در کدام لغت این دو تا یکی است؟!
بیت از بیتوته مشتق است، که انسان روز که کار میکند، شب بر میگردد به خانه، در آن خانه بیتوته میکند، شب را سحر میکند و استراحت میکند و حال آنکه مسجد معبد است و در آنجا پرستش میکند نه استراحت.
ب: نکته دوم اینکه خداوند متعال هر جا که بخواهد از مسکن تعبیر بیاورد، کلمه «بیت» میآورد، مسکن و مأوی، و هرجا که بخواهد از معابد عمومی تعبیر بیاورد، کلمه مساجد را به کار میبرد و این دوتا را با هم مخلوط نمیکند.
پس نکته اول این شد که بیت از بیتوته است، یعنی استراحتگاه، ولی «مسجد» معبد است و پرستشگاه، از این رو نمیتوانیم، «فی بیوت» را تفسیر به مساجد کنیم.
نکته دوم اینکه در قرآن مجید هم بیت و هم بیوت آمده است و هم مسجد و مساجد آمده است، آنجا که بخواهد نعمتهای خودش را بشمارد، کلمه بیت و بیوت و مسکن را به کار میبرد، ولی آنجا که میخواهد، مسئله عبادتگاه را بیان کند، کلمه مسجد و مساجد را به کار میبرد.
ج: نکته سوم اینکه ماهیت بیت، سقف میخواهد، بیت آن چهار دیورایی است که دارای سقف باشد، تا انسان را از سرما و گرما حفظ کند، در حالی که مسجد سقف نمیخواهد، فلذا مسجد الحرام سقف نمیخواهد، همچنین بخشی از مسجد النبی است که فاقد سقف است، مسجد لازم نیست که دارای سقف باشد، یعنی میتواند با سقف باشد و میتواند بدون سقف باشد، در حالی که بیت بدون سقف نمیتواند باشد و معنا ندارد و لذا قرآن میفرماید: اگر اراده ما بر این تعلق نگرفته بود که همه مردم یکرنگ بشوند، ما سقف بیوت کافران را از نقره قرار میدادیم تا متمیز بشود: «وَلَوْلَا أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَّجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمَـٰنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ» (زخرف/ ٣٣)
اگر نبود که اراده خدا بر این تعلق گرفته که همه ملت ها یکسان و یکرنگ باشند، برای تمیز کافر از مسلمان و مشرک از موحد، بیوت آنها را از نقره قرار میدادیم تا مردم بیت کافر و مشرک را از بیت مسلمان بشناسند، معلوم میشود که بیت حتماً دارای سقف است و لذا قرآن میفرماید سقف آنها را از نقره قرار میدادیم.
با این سه بیانی که عرض کردیم، دانسته شد که مراد از بیت در آیه مبارکه، مساجد نیست بلکه بیت است، حالا این بیت کدام بیت است؟ در آینده بیان خواهد شد.
بیان اول این بود که ماهیت بیت، غیر از ماهیت مسجد است.
بیان دوم این بود که قرآن هر کجا که بخواهد «مأوی» و مسکن بگوید، کلمه بیت را به کار میبرد و هر کجا که پرستشگاه بگوید، کلمه مسجد را به کار میبرد.
بیان سوم اینکه در ماهیت بیت سقف خوابیده است و حال آنکه در ماهیت مسجد سقف نخوابیده است، مرحله چهارم بر گردیم به روایت، سیوطی در «الدّر المنثور» نقل میکند هنگامی که این آیه نازل شد: «اللَّـهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٍ یَهْدِی اللَّـهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّـهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّـهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»** «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّـهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ».
مردی بلند شد و عرض کرد یا رسول الله، این بیوت کدام بیوت است؟ پیغمبر اکرم فرمود بیوت الأنبیاء، آنگاه ابوبکر عرض کرد یا رسول الله! مشیراً إلی بیت علی و فاطمة علیهماالسلام، آیا این هم از همان بیوت است؟
پیغمبر اکرم فرمود: نعم، من أفاضلها، یعنی از برترین آنها، هنگامی که به روایت مراجعه کنیم، بیت همان بیوت انبیاء و اولیاء و بیت علی و فاطمه هم جزء آن است، و بلکه از بالاترین آنهاست.
مقصود از رفع در آیه چیست؟
تا اینجا توانستیم یک پایه از مقدمات برهان را روشن کنیم و آن اینکه بیت، غیر از مسجد است.
اما نکته دوم «فی بیوت أذن الله أن ترفع»، أی أمر الله أن ترفع، امر کرده است که این خانه رفیع باشد، رفع در لغت گاهی به معنای ایجاد است، «رفع سمکها» یعنی آسمان را بر افراشت، گاهی کلمه رفع را به کار میبرند و مراد از رفع در آنجا به معنای ایجاد است، قرآن میفرماید: «أَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا**رَفَعَ سَمْکَهَا فَسَوَّاهَا» (نازعات/ ٢٧، و 28)
أی أوجدها و أنشأها، ولی در اینجا مراد از کلمه «رفع» ایجاد بیوت نیست،
بیوت هست، پس معلوم میشود که مراد از «رفع» چیز دیگری است و آن عبارت است
از « تکریم و تعظیم و احترام»، أذن الله أن ترفع، این رفع نمیتواند رفع
تکوینی و به معنای ایجاد و انشاء باشد، بلکه به معنای ترفیع، تکریم و
تعظیم است، خانههای هستند که در آنها خانهها کسانی زندگی میکنند که خدا
را تسبیح میکنند، خدا میفرماید: من امر کردهام که این خانهها را
تکریم، تعظیم و احترام کنید و بزرگ بشمارید و پاسدار اینها باشید، یعنی
نگذارید خراب بشوند و اگر خراب شد، از نو آبادش کنید، نگذارید که اطراف آن
آلوده بشود، نگذارید که در آنجا آلودگیها جمع بشود و همیشه کوشش کنید که
این خانهها تر و تازه بمانند، «أذن الله ان ترفع» أی أمر الله أن ترفع
البیوت.
رفع در اینجا به معنای رفع معنوی است نه به معنای ایجاد و انشاء، رفع معنوی همینهای است که عرض کردم، اتفاقاً بسیاری از خانهها که گاهی ویران شده و برخی دیگر باقی است، این خانهها، خانههای انبیاء و اولاد انبیاء بودهاند، مرقد پیغمبر اکرم در خانه حضرت است، الآن همان گنبد و قبه خضرائی که برای همه روشن است، هنگامی که چشم انسان بر آن قبه خضراء و سبز میافتد، دلها میلرزد، همان قبه و همان خانه، خانه پیغمبر اکرم (ص) بوده است، چون رسول الله در همان جای که در گذشت، در همانجا هم دفن شد، یعنی منتقل به جای دیگر نشد، و لذا خانهای که داشت بر افراشته و موجود است و در همان جا به خاک سپرده شد، به چه دلیل شما این خانه را ویران کنید، قرآن میفرماید «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّـهُ أَن تُرْفَعَ». این خانهها را تکریم و تعظیم کنید، آیا تعظیم و تکریمش این است که با خاک یکسان کیند، آیا این ضد قرآن نیست؟
خانه عسکریین که در سامرّاء است، خداوند کسانی که این خانهها را ویران کردند، دستشان را از کشورهای اسلامی کوتاه کند، خانههای عسکرین، یعنی امام هادی و امام حسن عسکری علیهماالسلام عبادتگاهشان بوده است.
کدام نمازها را در مسجد و کدامیک را در خانه باید خواند
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور میدهد که تمام نماز های مستحبی را در خانه بخوانید، فقط نماز واجب را در مسجد برگزار کنید، و این یکی از اشتباهات است که خیال میکنند، باید همه نمازها را در مسجد خواند و حال آنکه این گونه نیست، فقط نماز واجب را در مسجد خواند نه نماز های مستحبی را.
روایتی از صحیح مسلم
در صحیح مسلم آمده است: «إنّ خیر صلاة المرأ فی بیته إلّا الصلاة المکتوبة» (صحیح مسلم:2/187)
بهترین نقطه برای عبادت و نماز، خانه است تا اهل بیت و بچهها نیز با نماز آشنا بشوند، در و دیوار این خانه هم نمازی بشود، فقط نماز واجب را در مسجد بخوانیم.
نماز تراویح نباید در مسجد خواند
بنابراین، صلات تراویح نباید در مسجد خوانده بشود چه با جماعت و یا فرادا، از نظر این روایت که صحیح مسلم نقل میکند، باید در خانهها خوانده شود کما اینکه مالک که یکی از ائمه اربعه است میگوید در خانه خوانده شود و فرادا خوانده شود.
پس این خانههایی که الآن هستند و یا بودند، اینها همان خانههای هستند که قرآن میفرماید: «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّـهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَر»
چرا؟ چون در این خانهها کسانی بودند که: «یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ« »رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّـهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ» (نور: ٣٧)
بنابراین، ذیل آیه که میگوید در این خانه نماز میخوانند، فکر نکنید که آنها مسجد باشد، بلکه آنها خانه است و در عین حالی که خانه است، اما برای نماز فرادا هم جایگاه است، پس چه کنیم؟
این آیه برای ما حاکی و دلیل است که مراقد انبیاء، خانههای آنها بوده است، آنها را حفظ کنیم، البته آنجا که خانه آنها نباشد، این آیه گواه بر آن نیست، ولی قبر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله، خانهای اوست، حضرت زهرا سلام الله علیها طبق روایت امام هشتم در خانه خود مدفون است، عسکریین در منزل خود مدفون هستند.
ما باید طبق این روایت آنها را تکریم و تعظیم کنیم، نگذاریم که ویران بشود و نگذاریم که آلوده به آلودگیها بشود. اما اگر بخواهیم آنها را توسط بلدوزیر با خاک یکسان کنیم، یکنوع ضدیت با آیه کریمه و تناقض با آیه است، این یک برهان.
احترام به مرقدها احترام به صاحب قبر است
از نظر دیگر، احترام این خانه ها یا احترام مراقد هر چند خانه آنها نباشد، یکنوع محبت به صاحب قبر است، فرض کنید که خانه بوده و در آن دفن شده، یا در خانه دفن نشدهاند، بلکه یک نقطهای دیگر دفن شدهاند که خانه نبوده، مردم آمدهاند، یک سایه بانی درست کردهاند، سقفی زدهاند تا این قبر محفوظ بماند، این کار اینها در حقیقت یکنوع اظهار محبت به پیغمبر و آل او است. آیا اگر یک شخصیت علمی و سیاسی که در واقع خدماتی را انجام داده، اگر بمیرد، دوستان و عزیزانش او را در نقطهای دفن کنند و سایهبانی بسازند و اطاقی برای او بسازند، آیا نسبت او اظهار محبت کردهاند یا اظهار عداوت؟
همگان خواهند گفت که اظهار محبت نسبت به او کرده است. ما انشاء الله در بحث آینده خواهیم گفت که یکی از وظایف مسلمانان محبت به پیغمبر اکرم و آل اوست و اظهار محبت برای خود مظاهری دارد و یکی از مظاهر همین است.