گروه تاریخ مشرق- نهضت آزادی در سال ۱۳۴۰ با جدایی برخی از اعضای جبهه ملی ایران و با تاکید بر هویت ایرانی و اسلامی تأسیس شد. این گروه توسط مهدی بازرگان، یدالله سحابی و سید محمود طالقانی پایهگذاری شد. اولین دبیرکل آن مهدی بازرگان بود که تا هنگام مرگش در سال ۱۳۷۳ رهبری آن را بر عهده داشت و پس از او ابراهیم یزدی به این مقام رسید. نهضت آزادی به ظاهر مخالف حکومت شاه بود. پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، مهدی بازرگان (دبیرکل این حزب)، رئیس دولت موقت جمهوری اسلامی شد. اعضای این حزب در دولت موقت، شورای انقلاب و دوره اول مجلس شورای اسلامی حضور داشتند. آنچه پیش روی شماست بخش هایی از خاطرات یاران انقلاب در مورد رویه سیاسی آقای مهدی بازرگان است:
*وقتی امام نامه بازرگان را پاره کرد
شبي كه امام از تهران عازم قم بودند، شوراي انقلاب خدمت
ايشان بودند و به مناسبتي من هم در آنجا حضور داشتم. حالتي را من در امام ديدم و
هيجان و شوري و يك روحيهاي كه قابل توصيف نيست. به صورت جدي؛ مثل كسي كه اداره
انقلاب را به عدهاي ميسپارد و همه وجودش احساس مسئوليت و نگراني است از اينكه كمترين
بيتوجهي نسبت به نگهداري اين انقلاب شود، مشكل است آن حالت را من بتوانم تشريح
بكنم. مثل مادري كه فرزند عزيز خودش را به دليل ضرورتي كه دارد به كساني ميسپارد و
موقتا تركش ميكند، يك چنين حالتي را من در ايشان ديدم. به مسوولين خيلي با شدت و
حدّت خطاب ميكرد كه بايد اين انقلاب به همان صورت اسلامياش تداوم پيدا كند و
بايد تمام نهادهاي اين جامعه عوض شود، تمام اين وزارتخانهها دگرگون بشود.
يادم
هست كه يك نامهاي را آوردند خدمت ايشان كه اگر اشتباه نكنم (آن موقع) از نخستوزير
دولت موقت بود و نامه با بسمالله شروع نشده بود، البته من از نزديك نديدم ولي بعد
از صحبت اينطور متوجه شدم و همينطور در يك جا گفته شده بود انقلاب ايران بدون
ذكر اسلامي.
امام نامه را پاره كردند، فرمودند: «بگوييد به ايشان، فلاني نامه را
پاره كرد. چند بار من به شما بگويم كه انقلاب اسلامي است. انقلاب كار نكرد در
ايران، اسلام كار كرد در ايران.»
البته آن حالات و خصوصيات و روحيات و شور و هيجان
آن شب ايشان را من نميتوانم توصيف كنم فقط خود من دچار يك سردي و يأس داشتم ميشدم
كه جلسه آن شب روح تازهاي به من داد. (حجتالاسلام والمسلمين عبدالمجيد
معاديخواه ـ روزنامه جمهوري اسلامي ـ 31 شهريور 59)
*بازرگان هیچ وقت امید نداشت که ورق برگردد
بازرگان هیچ وقت امید نداشت که ورق برگردد و رژیم سرنگون
شود. همیشه به امام میگفت: «شما بیایید یک دولت آشتی تشکیل دهید و ما یک انتخابات
آزاد برگزار کنیم و نمایندگانمان را به مجلس بفرستیم و کمکم نظام را از دست شاه
درآوریم».
به نظر آنها امکان نداشت نظام
بالکل عوض شود و شاه از سلطنت کنارهگیری کند.
یادم نمیرود در فرانسه سرانگشت خود را روی زمین گذاشت و
خطاب به امام گفت:«آقا! ایران، سه رکن دارد، شاه، آمریکا و ارتش. شاه که رفتنی
نیست، آمریکا و ارتش هم که پشت به پشت هم حامی سلطنت هستند پس هیچ کاری نمیتوان
کرد.»
ولی جواب امام یک جمله بیشتر نبود: «شاه باید برود!»
(برداشتهایی از سیرهی امام خمینی، ص 233)
*وقتی بازرگان بهخاطر صلوات مردم برای امام عصبانی شد
قبل از انقلاب، بازرگان در حسینیهی ارشاد سخنرانی میکرد.
وقتی اسم امام را آورد، جمعیت سه صلوات بلند فرستاد. او که این صحنه را دید،
سخنرانیاش را قطع کرد و گفت:«هر چقدر میخواهید صلوات بفرستید تا نفستان قطع
شود.»
بعد هم بلند شد رفت. فکر میکرد مردم به خاطر او میآیند. (خاطرات مرحوم حجت الاسلام
والمسلمین عمید زنجانی، ص 230)
*امام بولدوزر میخواهد ولی من پیکان هستم
هنگامی که مهندس بازرگان به حکومت انتخاب شدند، بنا شد که در
دانشگاه تهران برای مردم سخنرانی کند. من حضور داشتم و دانشگاه پر از جمعیت بود، آقای
مطهری و حجتالاسلام باهنر هم بودند. آقای مهندس بازرگان پشت میکروفون قرار گرفت و
سخنرانی کرد و ضمنا به این نکته اشاره کردند که: «انقلابیون، دولتی انقلابی و بولدوزروار
میخواهند. امام بولدوزر میخواهد ولی من پیکان هستم. من حرکت میکنم اما پیکانوار
حرمت میکنم.»
یعنی از همان جا خواستند به مردم و امام بگویند که من یک چنین دولتی
هستم، دولت انقلابی که با آنها معنا مثل بولدوزر بزنم و خراب کنم و به پیش بروم، نیستم.
بعد هم به بختیار خطاب کردند که: «ای بختیار لر! بیا بشو مانند حر و دولت را رها کن.»
آقای بازرگان با چنین روحیهای آمدند و از اول نمیخواستند بپذیرند، برای اینکه احساس
می کردند نمی توانند با امام و روحیه امام که انقلابی و قاطع و با صلابت بود، کنار
بیایند که آخرش هم همینطور شد. به این جهت نگرانی داشتند؛ نه اینکه نمیخواستند در
دولت باشند.» (خاطرات آیت الله مهدوی کنی – ص 151)
*بازرگان اولین معتقد به سیاست تنش زدایی پس از انقلاب بود
بازرگان در شیوه حکومتداری «فکر میکرد که با حکومت مشروطه سلطنتی
میتوان مملکت را اداره کرد» و از سوی دیگر «در سیاستخارجی به تنشزدایی و سیاست موازنه
منفی اعتقاد داشتند. آنها معتقد بودند که بایستی همان سیاستی را که دکتر مصدق انتخاب
کرده بود ادامه بدهیم و سیاست تنشزدایی و نزدیکی به غرب را میپسندیدند. مهندس بازرگان
با روسها خیلی مخالف بودند؛ یعنی با کمونیزم روس شدیدا مخالف بودند و با حکومت شرقیها
و تسلط آنها و ارتباط با شرقیها و نفوذ آنها در ایران- چه قبل ار انقلاب و چه بعد
از آن- سخت مخالف بود. مبارزات قبل از انقلابشان هم در کتابها و نوشتههایشان پیداست
که ایشان جهتگیریهایی علیه کمونیزم داشتند؛ هم به عنوان الحاد عقیدتی و هم به عنوان
مکتب اقتصادی آن.»
همین عناد و کینه نسبت به کمونیزم باعث شده بود که «شاه هم این
آقایان را به اعتبار اینکه اینها با کمونیزم مخالف بودند و شاه و آمریکاییها هم شدیدا
با شوروی مخالف بودند، پسندید. به همین جهت هم امریکاییها، این دولت را با بافت و
روحیهای که داشت پسندیده بودند و همچنین به جهت سیاست تنشزدایی دولت موقت آمریکاییها
با سیاستخارجی آنها موافق بودند. (همان – ص 168)