بنا بر اعلام «گروه چندرسانهای شفق»، کتاب خاطرات حسن روحانی 44 درصد، کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی 20 درصد، مصاحبه با فعالان سیاسی 12 درصد، منابع مکتوب شامل کتابهای "مکفارلین با چشم باز" و "چهل تدبیر" 8 درصد، مصاحبه با مسئولان وقت 7 درصد، مصاحبه با سران اروپایی 5 درصد و جراید 4 درصد منابع مورد استفاده در ساخت مستند "من روحانی هستم" را تشکیل میدهند.
زندگی شخصی و مبارزاتی حسن روحانی ازجمله بخشهای مستند "من روحانی هستم" است. این بخش از زندگی حسن روحانی بر اساس کتاب خاطرات حسن روحانی، روزنامه شرق و مصاحبههای تصویری و فیلمهای آرشیوی حسن روحانی روایت میشود.
این مستند به روایت دوران ریاست حسن روحانی بر شورای نظارت بر صدا و سیما براساس کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی (سال 62) میپردازد و همچنین ماجرای مربوط به مخالفت 99 نفر از نمایندگان وقت مجلس با نخستوزیری میرحسین موسوی و نقش حسن روحانی در این زمینه را براساس آرشیو روزنامه مردمسالاری و روزنامه ابتکار روایت میکند.
نقش حسن روحانی در ماجرای "مکفارلین" نیز بر پایه کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی، کتاب مکفارلین با چشم باز، مصاحبههای تصویری هاشمی رفسنجانی، کتاب چهل تدبیر و روزنامه النهار روایت شده و ماجرای «مجمع عقلا» هم براساس مصاحبههای تصویری حسن روحانی، هاشمی رفسنجانی و محسن رضایی بازخوانی میشود.
فتنه 18 تیر 78 نیز در این مستند بازخوانی میشود. این بخش نیز مستند به مصاحبههای تصویری حسن روحانی، علیرضا زاکانی، محمدعلی ابطحی و سیدمرتضوی نبوی است.
بخش دیگر این مستند روایتی است از مذاکرات هستهای در دولت خاتمی که ریاست تیم ایرانی بهعهده حسن روحانی قرار داشت. مستند «IRAN & WEST» تولید بیبیسی انگلیسی، مصاحبههای تصویری سیدمحمد خاتمی، محمدجواد ظریف و حسین موسویان و نیز فیلمهای آرشیوی حسن روحانی منابع استفاده شده در این بخش هستند.
آغازگر مستند، ماجرای "مکفارلین" است؛ مشاور عالی امنیت ملی رئیس جمهور وقت آمریکا که 4 خرداد سال 65 در رأس یک هیئت دیپلماتیک آمریکایی و با پاسپورت جعلی ایرلندی و با یک هواپیمای اروپایی که خدمهای ایرلندی داشت، وارد تهران پایتخت ایران شد.
مکفارلین بههمراه خود کیکی با نماد «کلید» و انجیلی را که توسط «ریگان» رئیس جمهور وقت آمریکا امضا شده بود، بهعنوان هدیه آورده بود و هواپیمای وی نیز حامل سلاحهایی بود که گویا مورد نیاز آن روزهای جمهوری اسلامی ایران بود. (کتاب مکفارلین با چشم باز)
این مستند روایت میکند که «رابرت مکفارلین» مشاور عالی امنیت ملی رئیس جمهور وقت آمریکا ابتدا خواستار دیدار با رئیس جمهور ایران میشود تا پیام رئیس جمهور آمریکا را تسلیم وی کند اما رئیس جمهور ایران ملاقات را نمیپذیرد. مکفارلین سپس درخواست میکند که با نخستوزیر و یا رئیس مجلس ایران دیدار کند. (کتاب مکفارلین با چشم باز)
این اکبر هاشمی رفسنجانی است که وارد ماجرا میشود و به حسن روحانی مأموریت میدهد که در کنترل سلاحهای موجود در هواپیمای فرودآمده در فرودگاه قلعهمرغی و نیز اداره مسائل سیاسی و مذاکرات با هیئت آمریکایی همکاری کند. (کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی)
مستند اینجا فلاشبک میخورد و به گذشته تاریخ سفر میکند؛ به هشتم آبان سال 1356؛ به مسجد ارک تهران؛ به مجلس گرامیداشت شهادت "حاجآقا مصطفی" پسر بزرگ امام خمینی و سخنرانی انقلابی حسن روحانی؛ سخنرانی مشهوری که روحانی در آن رهبر کبیر انقلاب را "ابراهیمِ زمان" میخواند و از حضرت آیتالله العظمی سید روحالله خمینی بهعنوان "امام خمینی" یاد میکند. میگویند این اولین باری بوده که عنوان "امام" برای رهبر فقید انقلاب به کار برده شده و از آن روز به بعد این عنوان معروف و مشهور شد.
مستند باز هم به عقبتر برمیگردد؛ به نهم دیماه سال 1327 که حسن روحانی در خانوادهای مذهبی در سرخه استان سمنان چشم به جهان گشود. روحانی 12ساله بوده که تحصیل در حوزه علمیه را برمیگزیند و از حوزه علمیه قم نیز وارد مبارزات انقلابی میشود و به نهضت امام خمینی میپیوندد. (کتاب خاطرات حسن روحانی)
حسن روحانی خود روایت میکند سوابق انقلابی خود را: "اولین باری که تحت تعقیب قرار گرفتم، جوانی بودم حدود 14ساله، در دیماه 1341 بود، بهخاطر پخش اعلامیه حضرت امام در سمنان".
روحانی کنار دروس حوزوی، به خواندن دروس معمولی آنهم بهصورت شخصی و بدون معلم و بدون رفتن به مدرسه تا مقطع دیپلم مشغول و با قبولی در کنکور سال 48 در رشته حقوق قضایی وارد دانشگاه تهران میشود. او با لباس طلبگی به دانشگاه تهران میرفت.(کتاب خاطرات حسن روحانی) آنزمان با استاد شهید مطهری هم آشنا شده بود و با ایشان مراوده داشت. با فن بیان قویای که داشت، به یک روحانی منبری و سخنرانی کارکشته و حرفهای هم تبدیل شده بود.
روحانی به خدمت سربازی هم میرود: "روزهای اولم در پادگان، سرلشگر امین افشار فرمانده پادگان در سرکشی از گروهانمان دستور داد بروم ریشهایم را کوتاه کنم. گفتم من ریشهایم را نمیتراشم، گفت: چرا؟ گفتم: چون معمم هستم و آخر هفته منبر دارم. گفت: برای تو الآن که نظامی هستی، سخنرانی ممنوع است؛ گفتم: ممنوع نیست؛ من حقوقدان هستم و میدانم". (کتاب خاطرات حسن روحانی)
مستند ادامه میدهد و از سختیهای زندگی طلبگی حسن روحانی و ازدواج وی با دخترخالهاش و زندگی وی در یک اتاق 3 در 3 در خرپشته خانه داییاش و ... روایت میکند تا میرسد به سال 56 و همان سخنرانی غرّا در مراسم بزرگداشت حاج آقامصطفی؛ مراسمی که متولی برگزاریاش کسی نبود جز شهید آیتالله مطهری که حسن روحانی را برای سخنرانی برگزیده بود. (کتاب خاطرات حسن روحانی)
"إِنََّ هَذََا لَهُوَ الْبَلََاء الْمُبِِین؛ این بلای مبین و آزمایش روشن و آشکار برای ابراهیم ما و بنابراین من یک لقب برای مرجعمان میپسندم و آن امام خمینی".
همین سخنرانی انقلابی و همین تعابیر زیبا و دلنشین، حیات سیاسی حسن روحانی را وارد مرحله جدیدی میکند، نام روحانی جوان را بر سر زبانها میاندازد و او را به یکی از انقلابیون شناختهشده تبدیل میکند.
ساواک هم بیش از پیش او را تحت نظر و مراقبت قرار میدهد. "آقای حسن روحانی سخنرانی مجلس را بهعهده گرفت. در جلوی در ورودی مسجد مطالبی را مطهری، دکتر مفتح و بازرگان به او گفتند و سپس چند شعار علیه دولت داده شد". [گزارش ساواک]
همین حساسیت ساواک و افزایش مراقبتهای مأموران امنیتی رژیم شاه و احتمال ممنوع المنبر شدن و بازداشت، روحانی را بر آن میدارد که ادامه تحصیل در خارج از کشور را مناسب ببیند.
روحانی رشته حقوق را برای ادامه تحصیل انتخاب میکند اما پس از ورود امام خمینی به پاریس، درس را رها میکند و به سخنرانیهای متعدد در دانشگاههای مختلف در سراسر اروپا میپردازد و بیشتر وقت خود را به همین سخنرانیها و نیز راهاندازی تظاهراتها اختصاص میدهد.
روحانی در ایام منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی ایران، به محل اقامت امام خمینی در نوفل لوشاتو میرود. روز بازگشت امام به ایران اما روحانی بهدلیل پُر شدن ظرفیت هواپیما، از بازگشت به تهران بازمیماند. به همین دلیل به لندن میرود و بههمراه خانوادهاش به تهران بازمیگردد. (کتاب خاطرات حسن روحانی)
پس از پیروزی انقلاب، آیتالله خامنهای مسئولیت ساماندهی ارتش را بهعهده میگیرند. ایشان از حسن روحانی دعوت میکنند تا در این امرِ مهم همکاری کند.
روحانی میگوید: "ایشان این وظیفه را بهعهده گرفته بودند که ارتش را سامان بدهند و من وقتی که رفتم خدمت ایشان، ایشان فرمود که شما بیاید کمک کنید که ما برویم ارتش را سامان بدهیم، در واقع اولین کار در کنار آیتالله خامنهای سامان دادن نیروهای مسلح بود. آن زمان اوایل سال 58، پادگانها را تشکیل میدادیم و افراد را دعوت میکردیم چون وضع خاصی بود. تحصنهایی بود در یک مقطعی؛ تحصنها را بایست میشکستیم".
به
روایت این مستند، روحانی اجرای طرح اجباری کردن حجاب در ارتش و ادارات و
سازمانهای مربوطه را به دست میگیرد. اولین بخش، ستاد مشترک ارتش بود که
روحانی کارمندان زن مستقر در آن را به رعایت پوشش اسلامی و حجاب
فرامیخواند.
"آنها سی نفری بودند. پس از گفتوگو قرار شد از فردا با
روسری بیایند. زنان کارمند که بهجز یکی دو نفر همه بیحجاب بودند، شروع
کردند به غر زدن و شلوغ کردن، ولی من محکم ایستادم و گفتم از فردا صبح
دژبان مقابل درب ورودی موظف است از ورود خانمهای بیحجاب به محوطه ستاد
مشترک ارتش جلوگیری کند. این دستور است". (کتاب خاطرات حسن روحانی)
روحانی کنار این مسئولیتها، به فعالیتهای تبلیغی هم ادامه میدهد. افشاگریها و سخنرانیهای وی علیه گروهکهای ضدانقلاب، موجب میشود این گروهکها نقشه ترور وی را بکشند.
"ظهر روز عید فطر، سال 58 میخواستم از خانه خارج شوم که ناگهان زنگ در به صدا درآمد. هنوز در را باز نکرده بودم که شبح جوانی را از پشت شیشهِ درِ ورودی منزل دیدم. در را باز نکردم؛ برگشتم و کلت خود را مسلح کردم و به پشتبام رفتم. از آنجا جوانی را دیدم که پشت در ایستاده و دستش زیر کاپشنش است. آنطرف کوچه روی یک موتور جوان دیگری نشسته و گویی همراه این است. نگاه آن که به من روی پشتبام افتاد، روی موتور پریدند و با سرعت از آنجا دور شدند. وقتی سوار موتور شد، کلت زیر کاپشنش کاملاً نمایان شد". (کتاب خاطرات حسن روحانی)
روایت مستند "من روحانی هستم" از تاریخ انقلاب به 13 آبان 1358 میرسد. انقلاب اسلامی هنوز یکساله نشده است که بهتعبیر امام راحل، انقلابی دیگر (انقلاب دوم) به وقوع میپیوندد. سفارت آمریکا که به لانه جاسوسی از جمهوری اسلامی تبدیل شده بود، به دست دانشجویان انقلابی و پیرو خط امام تسخیر میشود.
ابهت آمریکا در جهان فرومیریزد. با این حال مقامات ایالات متحده به فکر برقراری رابطه با ایران میافتند. امام پیشتر فرموده بودند: "روابط دارند درست میکنند، میخواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدی که همهچیزمان اختناق در اختناق باشد و همه هستی ما به کام آمریکا برود، ما نخواهیم گذاشت، تا جان داریم، نخواهیم گذاشت".
زمان میگذرد. سال 65 چند آمریکایی در بیروت پایتخت لبنان گروگان گرفته میشوند. آمریکا از ایران میخواهد بین ایالات متحده و حزبالله لبنان واسطهگری کند. (کتاب مکفارلین با چشم باز)
آمریکا برای نزدیک شدن به ایران تلاش میکند. ابتدا از طریق یک واسطه بهنام "منوچهر قربانیفر" سلاحهایی راکه جمهوری اسلامی در جنگ به آنها نیاز دارد، به ایران میفروشد اما مدتی بعد این هوس به سرشان میزند که این سلاحها را بهصورت مستقیم و بدون واسطه در اختیار مقامات ایرانی قرار دهند. "منوچهر قربانیفر" هم این درخواست را به گوش هاشمی رفسنجانی میرساند. (کتاب 40 تدبیر)
اینجا پای هیئت دیپلماتیک آمریکایی بهسرپرستی «رابرت مکفارلین» به پایتخت ایران باز میشود. مدتها بعد ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا اذعان میکند که هدف اصلی این سفر ایجاد ارتباط مناسب با رهبران احتمالی آینده ایران بوده است. (روزنامه النهار)
نظام اما هدایای آمریکاییها (کیک با نماد کلید و انجیل امضاشده توسط رئیس جمهور وقت آمریکا) را نمیپذیرد و مذاکره مقامات ردهبالای جمهوری اسلامی با هیئت آمریکایی را هم ممنوع میکند.(کتاب مکفارلین با چشم باز)
مذاکرات بهصورت مخفیانه و توسط دکتر هادی و دکتر روحانی شروع میشود و در هفت دور ادامه مییابد.(کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی) جمهوری اسلامی مذاکرات را صرفاً در موضوع گروگانهای آمریکایی در لبنان میداند اما آمریکاییها میخواهند پای همه مسائل کلی و سیاسی را به این مذاکره باز کنند. هیئت آمریکایی چندین بار خواستار دیدار با مقامات عالیرتبه جمهوری اسلامی هم میشود اما از این طرف جواب منفی است.
آمریکاییهای ناکام تصمیم به ترک تهران میگیرند.(کتاب مکفارلین با چشم باز) ایران سلاحهای اهدایی آمریکاییها را که برچسب اسرائیلی داشتند، نیز پس میفرستد. (کتاب 40 تدبیر)
امام خمینی به هاشمی رفسنجانی مأموریت میدهد که مردم را از ماجرای سفر هیئت آمریکایی به تهران باخبر کند. (کتاب 40 تدبیر)
هاشمی رفسنجانی در یک برنامه تلویزیونی حاضر میشود و دروغگویی مقامات آمریکایی را افشا میکند: "آقایان صریحاً دروغ به ملت آمریکا گفتند که ما با پاسپورت خودمان رفتیم ایران، در صورتی که فتوکپی پاسپورتهایی که اینها داشتند، الآن پیش ما موجود است که ایرلندی است".
هاشمی بهعنوان نمونه تصویری از پاسپورت جعلی رابرت مکفارلین را به نمایش میگذارد.
مستند "من روحانی هستم" با بازخوانی فرازهای دیگری از زندگی سیاسی حسن روحانی ادامه مییابد. از حضور در ارتش تا نمایندگی مجلس در 7 دوره و تصدی ریاست کمیسیون دفاع و نایبرئیسی مجلس.
روحانی در همان اولین دوره مجلس شورای اسلامی، رئیس شورای نظارت بر صدا و سیما هم میشود. محمد هاشمی رفسنجانی نیز رئیس سازمان صدا و سیماست. اختلافات متعدد میان روحانی و هاشمی موجب میشود که محمد هاشمی رفسنجانی بهدست حسن روحانی از ریاست صدا و سیما کنار گذاشته شود؛ موضوعی که موجبات آزردگی امام را فراهم میآورد. امام مخالف دخالت شورای نظارت بر صدا و سیما در کار این سازمان هستند لذا از طریق فرزند خویش به رئیس مجلس یعنی اکبر هاشمی رفسنجانی پیغام میدهند که حسن روحانی از شورای نظارت بر صدا و سیما کنارهگیری کند. روحانی ناراحت میشود و درخواست میدهد با امام ملاقات کند اما امام جواب "نه" میدهند. (کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی)
مردادماه سال 64 فرامیرسد. آیتالله خامنهای رئیس جمهور وقت با عنایت به شرایط حساس کشور و مواجه بودن کشور با جنگ تحمیلی، با انتخاب دوباره میرحسین موسوی به عنوان نخستوزیر موافقت میکند؛ موافقتی که مخالفت عدهای از نمایندگان مجلس را بهدنبال دارد. امام با اینگونه اختلافات و حاشیهها در مقطع حساس جنگ تحمیلی موافق نیستند و توصیه میکنند میرحسین موسوی به عنوان نخستوزیر برگزیده شود اما باز هم 99 نفر از نمایندگان که حسن روحانی یکی از فعالین آنهاست، به موسوی رأی منفی میدهند. (روزنامه مردمسالاری)
روحانی در مجلس گروهی را تشکیل میدهد که بعدها به "مجمع عقلا" معروف میشود. بهگفته هاشمی رفسنجانی این گروه در سیاستهای جنگی بیتأثیر نبودند و در پایان جنگ هم تأثیرگذار بودند.
محسن رضایی نیز میگوید: ما در عملیات رمضان رفتیم وارد خاک عراق شدیم. یک قطعهای از خاک عراق را گرفتیم. از آنجا به بعد یک بحثهایی مطرح شد که بیشتر در گوشی بود و بعضی از این آقایان آن شهامت لازم را در اینکه بهطور جدی بیایند بحث کنند با امام یا با مسئولان اصلی کشور که تصمیمگیرنده بودند، نداشتند. در گوشی یا بعضی جاها یک جلساتی میگذاشتند که این تا والفجر مقدماتی و همینطور ادامه پیدا کرد".
این اختلافات بین "مجمع عقلا" و رزمندگان و فرماندهان نظامی کشور ادامه پیدا میکند. "مجمع عقلا" خواهان پایان جنگ است اما رزمندگان و فرماندهان نظر دیگری دارند.
روحانی در این باره میگوید: یکی از اعضای جلسه ظاهراً میرود با آقای رضایی صحبت میکند، با آقای محسن رضایی که فرمانده سپاه بودند، به ایشان میگوید که یک جلسهای هست که نمایندگان مجلس دارند و در آنجا دارند طراحی صلح میکنند که چهجوری صلح کنیم با صدام. ایشان یک نامهای مینویسد به امام و میگوید که شما که اینهمه تأکید میکنید برای جنگ و ادامه جنگ، در مجلس یک گروهی هستند، اسم من را هم میبرد، با حضور فلانی و اینها راجع به صلح دارند بحث میکنند.
محسن رضایی نیز میگوید: شاید دلیل اینکه این آقایان این مسئله را طرح کردند، این بوده که قبلاً یک چیزهایی توی ذهنشان بود ولی چون رزمندگان ما همیشه در حال پیروزی بودند، شهامت لازم را در رابطه با طرح این مسئله نداشتند ولی بعد از عدمالفتح والفجر مقدماتی کمکم یک مباحثی مطرح شد که خوب است دیگر ایران جنگ را همینجا در حقیقت تمام بکند، اما نمیگفتند که چطور، چون وقتی میگفتند جنگ را ایران تمام کند، از آنها سؤال میکردند: خوب، چهکار کند، ایران جنگ را تمام کند؟ باید یک قرارداد صلحی باشد دیگر. چون این دو طرف دارد و اگر منظورتان این است که ما عملیات نکنیم، فرض کنیم ما هفت ماه هشت ماه عملیات نکردیم؛ اگر بعد از 7 ــ 8 ماه آن شروع کرد به حمله کردن و یک جایی را آمد گرفت، شما جواب این را چه میدهید؟ آنها هیچ پاسخی نداشتند. میگفتند که ما تلاش باید بکنیم که برویم دنبال اینکه صلح شود. باید برویم صلح بکنیم. بعد وقتی سؤال بعد طرح میشد که خوب، مگر کسی مزاحمتان هست؟ مگر کسی مانع شما هست؟ چون هیچ هیأت صلحی نبود که از اول جنگ تا آخر جنگ تقاضای رفت و آمد با ایران کرده باشد و ایران اینها را رد کرده باشد. یک سند نیست. ما نمیخواستیم جنگ طولانی شود. اینهایی که میگفتند عملیات نکنیم، منظورشان این بود که جنگ بیست سال طول بکشد، بیست سی سال طول بکشد. در حالی که ما فکر میکردیم جنگ باید زودتر تمام شود و زود تمام نخواهد شد مگر اینکه ما به دشمن فشار بیاریم که آنها شرایط ایران را که یک شرایط عادلانهای بود، بپذیرند، حداقل 1975 را بپذیرند یعنی اعلام بکنند ما موافقتنامه 1975 را قبول داریم.کسی نمیگفت این را. اصلاً حتی از مرز بینالملل هم اسم نمیآوردند.
اما نظر امام چه بود؟! "ما از اول جنگ با کسی نداشتیم؛ لکن با صدام صلح نمیتوانیم بکنیم. صدام یک جانی است که به هیچیک از تعهداتی که میکند، اعتبار قائل نیست. او با دولت سابق با اینکه غیرقانونی بود، تعهد کرده بود و آن را هم بههم زد. او هرروز عوض میکند افکارش را! او انسانی نیست که بشود با او صلح کرد. شما گمان میکنید که اگر ما با صدام صلح کنیم، به این صلح ادامه میدهد؟"
جلسات مجمع عقلا و اختلافات این مجمع با فرماندهان نظامی درباره جنگ و پایان جنگ ادامه مییابد تا اینکه امام مطلع میشوند و از هاشمی رفسنجانی توضیح میخواهند. (کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی)
روحانی میگوید: آقای هاشمی که رفته بود خدمت امام، امام به ایشان گفته بود که این چیست که به من نوشتند؟ شنیدم فلانی، خبر من، فلانی هم هست، چون امام میدانست من مسئولیتهای جنگ را دارم. آقای هاشمی گفت: نه، اینطور نیست، من خبر دارم، جلسه با اطلاع من هست، من مطلع هستم، همچین چیزی نیست.
محسن رضایی نیز میگوید: امام به آنها پیام داد که این جلسات چیست؟ این جلسات ماهیتش چیست؟ چون مخفیانه این جلسات تشکیل شده بود؛ بعد هم به گوش همه میرسید.
اینجا بود که بهگفته روحانی، جلسات مجمع عقلا کمرنگ شد و استحکام خود را از دست داد و بعداً هم تعطیل شد.
روایت مستند "من روحانی هستم" از سوابق روحانی به مقطع پس از ارتحال حضرت امام خمینی بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی ایران میرسد. پس از ارتحال امام راحل و انتخاب حضرت آیتالله خامنهای به عنوان رهبر انقلاب اسلامی، حسن روحانی با حکم ایشان به نمایندگی رهبری در شورایعالی امنیت ملی برگزیده میشود. هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت نیز وی را به عنوان دبیر شورایعالی امنیت ملی انتخاب میکند.
در دوران تصدی حسن روحانی، شورایعالی امنیت ملی با چالشهای مهم داخلی و خارجی روبهرو میشود و تصمیمات سرنوشتسازی هم میگیرد؛ از حصر مرحوم منتظری گرفته تا ماجرای فتنه 18 تیر 78.
فتنه 78 با برنامهریزی قبلی و در پوشش اعتراضات دانشجویی کلید میخورد و آشوب و اغتشاش بخشهایی از مرکز تهران را دربر میگیرد. روحانی آنزمان در فرانسه به سر میبرد. وی بهمحض بازگشت به ایران و مطلع شدن از اوضاع، با مسئولیت خود به بسیج دستور میدهد که وارد میدان مبارزه با فتنه 78 شود، اینجاست که آتش فتنه 78 خاموشی میگیرد.
23 تیرماه سال 78 راهپیمایی عظیم مردمی در محکومیت فتنه 78 به وقوع میپیوندد. روحانی سخنران ویژه این راهپیمایی است؛ سخنرانی مهمی که بهدلایل نامعلومی از آرشیوهای رسمی حذف شده است. روحانی در این سخنرانی، مطالب مهمی علیه اغتشاشگران و عاملان اصلی و پشتپرده فتنه 78 بیان میکند و از بازداشت این عناصر خبر میدهد.
مقام معظم رهبری درباره فتنه 78 میفرمایند: آنکسی که این حوادث را خنثی کرد، مردم بودند. روز بیست و سوم تیر سال 78 مردم آمدند در خیابانها، توطئه دشمن را که سالها برایش برنامهریزی کرده بودند، در یک روز باطل کردند.
مستند "من روحانی هستم" پس از روایت ماجرای فتنه 78 به مقطع حساس مذاکرات هستهای در دولت خاتمی میرسد. همزمان با دوران مسئولیت حسن روحانی در دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی، پرونده هستهای ایران بهعنوان یک چالش مهم در عرصه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در دستورکار دبیرخانه این شورا قرار میگیرد.
روحانی مسئولیت مذاکرات هستهای با وزرای خارجه 3 کشور اروپایی را بهعهده میگیرد؛ مذاکره با وزرای خارجه انگلیس، آلمان و فرانسه. محمدجواد ظریف و حسین موسویان نیز روحانی را در این مذاکرات یاری میکنند.
زیادهخواهیهای طرف غربی در این مذاکرات بر پایه تعطیلی تمام فعالیتهای هستهای ایران استوار بود؛ خواستهای که البته چندین بار با مخالفت طرف ایرانی مواجه شد.
با این حال تیم مذاکرهکننده ایرانی نگران آبروی سیاسی خود در ایران هم بود. محمدجواد ظریف در گوشهای از یک سالن بزرگ و بدون حضور شخص سومی با محمد البرادعی رئیس آژانس بینالمللی انرژی اتمی مذاکره میکند. دوربینها تصویر این مذاکره را ضبط میکنند و صدای ظریف نیز به گوش میرسد که به البرادعی میگوید: "بسیاری از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری [ایران] از شکست مذاکرات ما سود میبرند. آنها موفقیتی در این گفتوگوها نمیبینند و از طرفی آنها آدمهای پرنفوذی هم هستند. اعتبار اروپاییها و مذاکرهکنندگان ایرانی هر دو در ایران از دست رفته است. این تنها مشکل اعتماد به آنها نبود، این مشکل اعتماد به جبهه ما هم بود، اعتماد به نوع اعتبار ما در خانه".
اینها موجب میشود طرف غربی بر موضع زیادهخواهانه خود استوارتر شود. قرار میشود تفسیر آژانس انرژی اتمی توسط دو طرف لحاظ شود. ایران نیز بر این اساس با طرف غربی توافق میکند.
حسین موسویان میگوید: آقای روحانی توی ملاقات خصوصی از آقای البرادعی سؤال کرد: این تعلیقی که شما میگویید، یعنی چی؟ آقای البرادعی به آقای روحانی گفت که فقط مواد به سانتریفیوژها وارد نشود، تعریف تعلیق".
ایران به البرادعی اعتماد میکند اما این البرادعی است که در نهایت، پاسخِ غیرقابل قبولی به اعتماد ایرانیان میدهد و بهگفته موسویان، تحت فشار غربیها یک تعریف فوقالعاده گستردهای از تعلیق میدهد و قطعه، مونتاژ، تولید سانتریفیوژ، حتی ساخت و ساز، تحقیقات، اصفهان و همه این موارد را ذیل تعریف تعلیق میآورد.
سیدمحمد خاتمی در این زمینه میگوید: متأسفانه آقای البرادعی علیرغم حرفی که زده بود و علیرغم معیارهایی که بود، جور دیگری تعلیق را مطرح کرد که بهنظر ما امر بسیار خلاف اخلاقی بود.
این مذاکرات در نهایت به تعلیق تمام فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی ایران میانجامد و تیم ایرانی بهریاست روحانی میپذیرد که ایران بهصورت داوطلبانه غنیسازی انجام ندهد، اما این تعلیقها هم جلوی خلف وعدههای غربیها را نمیگیرد و شورای حکام سازمان ملل باز هم علیه ایران قطعنامه صادر میکند. این در حالی است که ماههای زیادی فعالیتهای هستهای ایران در محاق تعلیق رفته است.
تا اینکه بهدستور رهبر معظم انقلاب، ایران تعلیق هستهای را میشکند و فعالیتهای هستهای خود را از سر میگیرد.
"من همانوقت هم گفتم، در جلسه مسئولین که بعدها از تلویزیون پخش شد، گفتم چنانچه بخواهند به روند مطالبه پیدرپی ادامه بدهند، بنده خودم وارد میدان میشوم و همین کار را هم کردم. بنده گفتم که بایستی این روند عقبنشینی متوقف شود و تبدیل بشود به مسیر پیشروی و اولین قدمش هم باید در همان دولتی انجام بگیرد که این عقبنشینی در آن دولت انجام گرفته بود و همین کار هم شد".
و این پایانی است بر مدیریت حسن روحانی در پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران در آن دوران.