گروه تاریخ مشرق - از اواخر دهه چهل شمسی بود که رژیم شاه به عنوان رژیمی سرکوبگر در منطقه بحرانزده خاورمیانه شهرت یافت. روزنامههای خارجی، گاه مطالبی از وضعیت حقوق بشر در ایران مینوشتند که افشاگرانه بود. دهها وکیل خارجی و کارگزار ایرانی وظیفه حل و فصل این امور را از مجاری مختلف پیگیری میکردند. گاه این امور صورتی رسمی و قانونی داشت و گاه این افراد به صورت سفیران حسن نیت با پرداخت رشوههای کلان و با فراخوانی روزنامهنگاران به ایران، به اصطلاح وظیفه نمکگیر کردن آنان را برعهده داشتند.
بررسی وضعیت حقوق بشر در جهان در قالب سازمان ملل، در زیر مجموعه کمیسیون حقوق بشر که از ارکان اصلی این سازمان به شمار میآید بررسی میشد. از سوی دیگر، بارزترین نمودی که فعالیت شاه و به طور کلی ایرانِ پهلوی در سازمان ملل داشت، فعالیت در رابطه با مسائل مختلف بشری بود، چراکه بهترین عاملی که میتوانست برای ایران وجهه بینالمللی کسب کند، همین مساله حقوق بشر بود. شاه که خود را وارث کوروش میدانست جشنهای 2500 ساله را در سال 1350 شمسی که با عنوان سال کورش کبیر نامگذاری شده بود برگزار کرد. این جشنها فرصتی بود تا محمدرضا خود را به کسی وصل کند که بنیانگذار نخستین اعلامیه حقوق بشر دانسته میشده است. او در سخنرانی در پاسارگاد ادعا کرد که «سوگند یاد میکنم که سنت بشردوستی و نیکاندیشی را که تو اساس شاهنشاهی ایران قرار دادی، همواره پاس خواهیم داشت.» از سوی دیگر نمونهای از منشور حقوق بشر کورش که در موزه بریتانیا نگهداری میشود ساخته شد و از طرف اشرف به سازمان ملل متحد تقدیم شد.
شاه از راههای دیگر هم خود را حامی حقوق بشر نشان میداد: یکی از طریق کارهای نمادین و سخنرانیهایی بود که غالبا خود آنها را پیشنهاد میکرد؛ و همچنین کارهای تبلیغاتی مانند اختصاص 700 هزار دلار از بودجه نظامی ایران برای مبارزه با بیسوادی. این تبلیغات به اندازهای در ذهن سران دنیا تاثیر میگذاشت که به گفته مصطفی الموتی از فعالان سیاسی این دوره:
«آنها شاه ایران را پیامبر صلح میدانند و میگفتند که تنها رئیس مملکتی است که برای نخستین بار از بودجه نظامی خود این مبلغ را اختصاص داده است.» این نشانههای تبلیغاتی حتی قانون اساسی را هم پر کرده بود. رژیم پهلوی قانون اساسی را پر کرده بود از اصول اعلامیه حقوق بشر و بر این مساله به شدت تبلیغ میکرد.
ولی پرونده ایران در کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد با همه فعالیتی که میشد چندان پاک نبود. شاید بتوان انتصاب اشرف پهلوی به عنوان نماینده ایران در این کمیسیون در جهت زدودن همین امر ارزیابی کرد. گذاردن شخصی نزدیک به شاه –که متهم اصلی پرونده بود- ممکن بود از کدورت کمیسیون با ایران بکاهد. معلوم نیست اشرف چه اندازه در پیشبرد این هدف موفق بود اما به هر حال رایزنیهای متعددی که در این سازمان میشد، گاه حقوق بشر را قربانی منافع سیاسی میکرد. از سوی دیگر حضور اشرف به عنوان یک «زن» فعال در عرصه سیاسی که مسئول سازمانهای زنان ایران هم بود جنبه تبلیغاتی مضاعفی داشت. از این رو تا مدتها پرونده ایران جزو پروندههای راکد کمیسیون حقوق بشر قرار گرفت.
سخنرانیهای پرطمطراق و آزادیخواهانه اشرف، گاه حاضران در کمیسیون حقوق بشر را به تحیر وا میداشت. اگر نام سخنران را قبلا اعلام نمیکردند گویی فردی از جهان کمونیسم و یا حتی تندتر از آن، دیکتاتوریهای ضدبشر جهان را محاکمه میکند. خواندن گوشهای از یکی از این سخنرانیها که در اجلاسیه بیست و سوم این کمیسیون در ژنو ایراد شده جالب است:
« اینجانب مدتها است که با علاقه و جدیت فراوان در جریان کارهای اینکمیسیون بودهام. البته نه به عنوان یک نفر حقوقدان یا کارشناس حمایت بینالمللی حقوق بشر بلکه به عنوان یک انسان معمولی که به شایستگی ابناء بشر اعتقاد داشته و آرزوی استقرار عدالت و برابری و برادری را در میان افراد آدمی دارد... از شما چه پنهان که اینجانب از کندی پیشرفت اقدامات سازمان در مورد حمایت بینالمللی حقوق بشر تا حدی متاثر و مایوس بودهام، اما تاثر و یاس من هرگز از جهت کار کمیسیون نبود، بلکه مربوط به سیاست آن عده از دولتهای عضو بوده که به وظیفه خود در مورد همکاری با سازمان ملل برای اجرای مواد منشور به طور تشویق و احترام به حقوق بشر و آزادیهای اساسی همگان بدون تمایز از حیث نژاد، جنس، زبان یا مذهب احترام نگذاشتهاند.»
یا در جای دیگر با حرارت بیشتری میگوید:
«ما چه میبینیم؟ از یک طرف پرونده قطور تجاوزات به حقوق بشری و رنجهای بیشماری که از این تجاوزات برای برادران و خواهران ما در بسیاری از نقاط جهان ناشی میشود و از طرف دیگر انبوه متراکمی از قطعنامهها و گزارشها. آری، آقای رئیس، وقت آن رسیده که از خود بپرسیم آی این قطعنامهها و گزارشها میتوانند برای ایجاد تعادل وزنهای باشند؟»
سال 1348 اوج فعالیتهای حقوق بشری رژیم پهلوی و اشرف بود. در این سال بنا به پیشنهاد ایران، تهران میزبان اجلاسیه بیست و ششم حقوق بشر شد. در جلسه افتتاحیه شاه به شرکتکنندگان خوشآمد گفت و سخنرانان به بیان نظرات خود پرداختند. در این اجلاسیه بود که به پیشنهاد نمایندگان فرانسه، اوکراین، سنگال و یوگوسلاوی، ضمن تجلیل از اشرف پهلوی پیشنهاد کردند که وی به ریاست کمیسیون انتخاب شود که به اتفاق آراء تصویب شد. افراد صاحب نفوذ و سرشناسی مانند رنهکاسن برنده جایزه صلح نوبل 1968 و تهیه کننده طرح اعلامیه حقوق بشر در سخنانی دانسته یا نادانسته چنان از اشرف پهلوی تجلیل کردند که آدمی را به تحیر وا میدارد. وی میگوید: «انتخاب والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی به ریاست کمیسیون حقوق بشر روح تازهای به کمیسیون دمیده است.» این تقدیر و تجلیلها به حدی بود که اشرف را به این هوس انداخت که به مقامات بالاتر و حتی دبیرکلی سازمان ملل هم فکر کند!
همه اینها در حالی بود که در داخل کشور اشرف پهلوی از منفورترین شخصیتهای سیاسی بود. با این که کسی جرات نمیکرد از جنایات و اقدامات پشت پرده او پرده بردارد، اما همگان تلویحا میدانستند که صحنهگردان سیاست خارجی ایران و اقتصاد پر نان و روغن پهلویها کسی نیست جز اشرف پهلوی. تقریبا برای همه مسلم بود که مجموعه مبادلات قاچاق ایران با هدایت و نظارت اشرف شکل میگیرد و این حضور همهجانبه البته با روحیه سیاسی و روانی اشرف کاملا هماهنگ بود. اشرف از همان آغاز بیشتر از خواهرش شمس به فعالیت اجتماعی و سیاسی علاقهمند بود و برای همین هر پست و مقامی او را برای جایگاهی بالاتر حریص میکرد.
بررسی عملکرد کمیسیون حقوق بشر به ویژه در سالهای پایانی رژیم شاه، نشان میدهد که این کمیسیون هیچ گونه موضعگیری رسمی در مورد نقض حقوق بشر اتخاذ نکرده است. تنها انتقادی که در این دوره از مواضع رژیم پهلوی میشود روابط آن با رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی است. این در حالی است که در این مقطع زمانی، گزارشها و شکایتهای فراوانی دال بر نقض حقوق بشر در ایران به کمیسیون و سازمانهای دیگر سازمان ملل ارجاع شده بود. حاکمیت جو سیاسی بر کمیسیون حقوق بشر و اتحاد استراتژیک دولت شاه با کشورهای غربی که ضرورت مقابله با کمونیسم و شوروی را یک ضرورت میدانستند، باعث شده بود که چنین مجامع بینالمللی حامی حقوق بشر از بدیهیترین موارد نقض حقوق انسانها در ایران پهلوی چشم پوشی کنند.
غرب با درشتنمایی اقدامات تبلیغاتی شاه تلاش کرد که دنیا را نسبت به شاه پهلوی خوشبین کند. این بزرگنمایی به اندازهای بود که حتی با سقوط رژیم پهلوی خیلیها به تعجب افتادند. کسی فکر نمیکرد که چنین شاه محبوب، مردمی و حامی حقوق انسانها که پیامبر صلح و حقوق بشر دانسته میشد به این شدت و خواری از سوی مردم خود مطرود و خلع شود. اقدامات بیرحمانه نهادهای امنیتی رژیم به ویژه ساواک و زندانهای مخوف آن هیچگاه توجه کمیسیون حقوق بشر و سازمان ملل را جلب نکرد. تبعید طولانی مدت رهبر دینی ملت ایران هم با وجود شکایات بسیاری که به این نهادها ارسال میشد هیچگاه به موضوعی برای بررسی تبدیل نشد.
حتی با رواج دکترین حقوق بشری کارتر هم تغییری در اوضاع و روابط رژیم پهلوی نیفتاد. حمایت آمریکا از دولت سرکوبگر ادامه یافت و حتی میزان فروش تسلیحات جنگی آمریکاییها به دولت شاه افزایش قابل توجهی پیدا کرد. در داخل هم به زودی روشن شد که آزادیهای تصنعی رژیم چیزی جز فریب نیست و دولت شریف امامی که پرادعاترین کابینههای توسعه آزادی سیاسی و حمایت از حقوق بشر بود قاجعه 17 شهریور را آفرید.
یک روز پس از خروج محمدرضا پهلوی از ایران
در 26 دی ماه 1357، خبری منتشر شد مبنی بر اینکه اعضای هیات نمایندگی ایران
در سازمان ملل متحد، ضمن ابراز همبستگی با انقلاب مردم ایران، اعلام داشته
اند که از این پس دیگر اشرف پهلوی را به عنوان رئیس هیات نمایندگی ایران
در سازمان ملل به رسمیت نمیشناسند.
هر چند پیش از انتشار این خبر کارمندان ایرانی نمایندگی به طور آشکاری از رژیم انتقاد میکردند و متابعتی از اشرف نداشتند، به این لحاظ وی هم رفتاری احتیاط آمیز پیشه کرده بود و بیشتر وقتش به استراحت در منزل چهار میلیون دلاریاش در نیویورک میگذشت. و این پایانی تاسف بار برای اشرف پهلوی به شمار میآمد که در یک دوره طولانی پانزده ساله نماینده ایران در مهمترین سازمان بینالمللی بود.
بررسی وضعیت حقوق بشر در جهان در قالب سازمان ملل، در زیر مجموعه کمیسیون حقوق بشر که از ارکان اصلی این سازمان به شمار میآید بررسی میشد. از سوی دیگر، بارزترین نمودی که فعالیت شاه و به طور کلی ایرانِ پهلوی در سازمان ملل داشت، فعالیت در رابطه با مسائل مختلف بشری بود، چراکه بهترین عاملی که میتوانست برای ایران وجهه بینالمللی کسب کند، همین مساله حقوق بشر بود. شاه که خود را وارث کوروش میدانست جشنهای 2500 ساله را در سال 1350 شمسی که با عنوان سال کورش کبیر نامگذاری شده بود برگزار کرد. این جشنها فرصتی بود تا محمدرضا خود را به کسی وصل کند که بنیانگذار نخستین اعلامیه حقوق بشر دانسته میشده است. او در سخنرانی در پاسارگاد ادعا کرد که «سوگند یاد میکنم که سنت بشردوستی و نیکاندیشی را که تو اساس شاهنشاهی ایران قرار دادی، همواره پاس خواهیم داشت.» از سوی دیگر نمونهای از منشور حقوق بشر کورش که در موزه بریتانیا نگهداری میشود ساخته شد و از طرف اشرف به سازمان ملل متحد تقدیم شد.
«آنها شاه ایران را پیامبر صلح میدانند و میگفتند که تنها رئیس مملکتی است که برای نخستین بار از بودجه نظامی خود این مبلغ را اختصاص داده است.» این نشانههای تبلیغاتی حتی قانون اساسی را هم پر کرده بود. رژیم پهلوی قانون اساسی را پر کرده بود از اصول اعلامیه حقوق بشر و بر این مساله به شدت تبلیغ میکرد.
ولی پرونده ایران در کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد با همه فعالیتی که میشد چندان پاک نبود. شاید بتوان انتصاب اشرف پهلوی به عنوان نماینده ایران در این کمیسیون در جهت زدودن همین امر ارزیابی کرد. گذاردن شخصی نزدیک به شاه –که متهم اصلی پرونده بود- ممکن بود از کدورت کمیسیون با ایران بکاهد. معلوم نیست اشرف چه اندازه در پیشبرد این هدف موفق بود اما به هر حال رایزنیهای متعددی که در این سازمان میشد، گاه حقوق بشر را قربانی منافع سیاسی میکرد. از سوی دیگر حضور اشرف به عنوان یک «زن» فعال در عرصه سیاسی که مسئول سازمانهای زنان ایران هم بود جنبه تبلیغاتی مضاعفی داشت. از این رو تا مدتها پرونده ایران جزو پروندههای راکد کمیسیون حقوق بشر قرار گرفت.
سخنرانیهای پرطمطراق و آزادیخواهانه اشرف، گاه حاضران در کمیسیون حقوق بشر را به تحیر وا میداشت. اگر نام سخنران را قبلا اعلام نمیکردند گویی فردی از جهان کمونیسم و یا حتی تندتر از آن، دیکتاتوریهای ضدبشر جهان را محاکمه میکند. خواندن گوشهای از یکی از این سخنرانیها که در اجلاسیه بیست و سوم این کمیسیون در ژنو ایراد شده جالب است:
« اینجانب مدتها است که با علاقه و جدیت فراوان در جریان کارهای اینکمیسیون بودهام. البته نه به عنوان یک نفر حقوقدان یا کارشناس حمایت بینالمللی حقوق بشر بلکه به عنوان یک انسان معمولی که به شایستگی ابناء بشر اعتقاد داشته و آرزوی استقرار عدالت و برابری و برادری را در میان افراد آدمی دارد... از شما چه پنهان که اینجانب از کندی پیشرفت اقدامات سازمان در مورد حمایت بینالمللی حقوق بشر تا حدی متاثر و مایوس بودهام، اما تاثر و یاس من هرگز از جهت کار کمیسیون نبود، بلکه مربوط به سیاست آن عده از دولتهای عضو بوده که به وظیفه خود در مورد همکاری با سازمان ملل برای اجرای مواد منشور به طور تشویق و احترام به حقوق بشر و آزادیهای اساسی همگان بدون تمایز از حیث نژاد، جنس، زبان یا مذهب احترام نگذاشتهاند.»
یا در جای دیگر با حرارت بیشتری میگوید:
«ما چه میبینیم؟ از یک طرف پرونده قطور تجاوزات به حقوق بشری و رنجهای بیشماری که از این تجاوزات برای برادران و خواهران ما در بسیاری از نقاط جهان ناشی میشود و از طرف دیگر انبوه متراکمی از قطعنامهها و گزارشها. آری، آقای رئیس، وقت آن رسیده که از خود بپرسیم آی این قطعنامهها و گزارشها میتوانند برای ایجاد تعادل وزنهای باشند؟»
سال 1348 اوج فعالیتهای حقوق بشری رژیم پهلوی و اشرف بود. در این سال بنا به پیشنهاد ایران، تهران میزبان اجلاسیه بیست و ششم حقوق بشر شد. در جلسه افتتاحیه شاه به شرکتکنندگان خوشآمد گفت و سخنرانان به بیان نظرات خود پرداختند. در این اجلاسیه بود که به پیشنهاد نمایندگان فرانسه، اوکراین، سنگال و یوگوسلاوی، ضمن تجلیل از اشرف پهلوی پیشنهاد کردند که وی به ریاست کمیسیون انتخاب شود که به اتفاق آراء تصویب شد. افراد صاحب نفوذ و سرشناسی مانند رنهکاسن برنده جایزه صلح نوبل 1968 و تهیه کننده طرح اعلامیه حقوق بشر در سخنانی دانسته یا نادانسته چنان از اشرف پهلوی تجلیل کردند که آدمی را به تحیر وا میدارد. وی میگوید: «انتخاب والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی به ریاست کمیسیون حقوق بشر روح تازهای به کمیسیون دمیده است.» این تقدیر و تجلیلها به حدی بود که اشرف را به این هوس انداخت که به مقامات بالاتر و حتی دبیرکلی سازمان ملل هم فکر کند!
همه اینها در حالی بود که در داخل کشور اشرف پهلوی از منفورترین شخصیتهای سیاسی بود. با این که کسی جرات نمیکرد از جنایات و اقدامات پشت پرده او پرده بردارد، اما همگان تلویحا میدانستند که صحنهگردان سیاست خارجی ایران و اقتصاد پر نان و روغن پهلویها کسی نیست جز اشرف پهلوی. تقریبا برای همه مسلم بود که مجموعه مبادلات قاچاق ایران با هدایت و نظارت اشرف شکل میگیرد و این حضور همهجانبه البته با روحیه سیاسی و روانی اشرف کاملا هماهنگ بود. اشرف از همان آغاز بیشتر از خواهرش شمس به فعالیت اجتماعی و سیاسی علاقهمند بود و برای همین هر پست و مقامی او را برای جایگاهی بالاتر حریص میکرد.
بررسی عملکرد کمیسیون حقوق بشر به ویژه در سالهای پایانی رژیم شاه، نشان میدهد که این کمیسیون هیچ گونه موضعگیری رسمی در مورد نقض حقوق بشر اتخاذ نکرده است. تنها انتقادی که در این دوره از مواضع رژیم پهلوی میشود روابط آن با رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی است. این در حالی است که در این مقطع زمانی، گزارشها و شکایتهای فراوانی دال بر نقض حقوق بشر در ایران به کمیسیون و سازمانهای دیگر سازمان ملل ارجاع شده بود. حاکمیت جو سیاسی بر کمیسیون حقوق بشر و اتحاد استراتژیک دولت شاه با کشورهای غربی که ضرورت مقابله با کمونیسم و شوروی را یک ضرورت میدانستند، باعث شده بود که چنین مجامع بینالمللی حامی حقوق بشر از بدیهیترین موارد نقض حقوق انسانها در ایران پهلوی چشم پوشی کنند.
غرب با درشتنمایی اقدامات تبلیغاتی شاه تلاش کرد که دنیا را نسبت به شاه پهلوی خوشبین کند. این بزرگنمایی به اندازهای بود که حتی با سقوط رژیم پهلوی خیلیها به تعجب افتادند. کسی فکر نمیکرد که چنین شاه محبوب، مردمی و حامی حقوق انسانها که پیامبر صلح و حقوق بشر دانسته میشد به این شدت و خواری از سوی مردم خود مطرود و خلع شود. اقدامات بیرحمانه نهادهای امنیتی رژیم به ویژه ساواک و زندانهای مخوف آن هیچگاه توجه کمیسیون حقوق بشر و سازمان ملل را جلب نکرد. تبعید طولانی مدت رهبر دینی ملت ایران هم با وجود شکایات بسیاری که به این نهادها ارسال میشد هیچگاه به موضوعی برای بررسی تبدیل نشد.
حتی با رواج دکترین حقوق بشری کارتر هم تغییری در اوضاع و روابط رژیم پهلوی نیفتاد. حمایت آمریکا از دولت سرکوبگر ادامه یافت و حتی میزان فروش تسلیحات جنگی آمریکاییها به دولت شاه افزایش قابل توجهی پیدا کرد. در داخل هم به زودی روشن شد که آزادیهای تصنعی رژیم چیزی جز فریب نیست و دولت شریف امامی که پرادعاترین کابینههای توسعه آزادی سیاسی و حمایت از حقوق بشر بود قاجعه 17 شهریور را آفرید.
هر چند پیش از انتشار این خبر کارمندان ایرانی نمایندگی به طور آشکاری از رژیم انتقاد میکردند و متابعتی از اشرف نداشتند، به این لحاظ وی هم رفتاری احتیاط آمیز پیشه کرده بود و بیشتر وقتش به استراحت در منزل چهار میلیون دلاریاش در نیویورک میگذشت. و این پایانی تاسف بار برای اشرف پهلوی به شمار میآمد که در یک دوره طولانی پانزده ساله نماینده ایران در مهمترین سازمان بینالمللی بود.