گروه فرهنگي مشرق- "انفجار اطلاعات! نميدانم چرا من از اين تعبير آنچنان که بايد نميترسم و حتي چه بسا مثل کسي که ديگر صبرش تمام شده است از فکر اينکه جهان به سرنوشت محتوم اين عصر نزديکتر ميشود خوشحال ميشوم. نيچه خطاب به فيلسوفان ميگويد: «خانههايتان را در دامنههاي کوه آتشفشان بنا کنيد» و من همهي کساني را که در جستوجوي حقيقتند مخاطب اين سخن مييابم."
هفده سال پيش مدتي پيش از آنکه در منطقه اي بياباني و در ميان تپه هاي رملي فکه مين والمري براي هميشه قلم سيد مرتضي آويني را از حرکت بيندازد؛ وي يادداشتي نسبتا کوتاه نوشت؛ اين مقاله بارها در نشريات مختلف منتشر شد و حتي از روي آن و با صداي يک گوينده کليپي توليد شد اما هرگز جزئيات آن مورد مداقه قرار نگرفت.
مرتضي آويني در مواجهه با پديده ماهواره که آن روزها يعني در سال هاي ابتدايي دهه هفتاد ظهورش و آمدنش به ايران و تحت تاثير قرار دادن فضاي فرهنگي کشور توسط آن بسيار مورد بحث و نگراني بود؛ ماهواره را بخشي از واقعه اي مي داند که غرب از آن با اصطلاح "انفجار اطلاعات" نام مي برد و "انفجار اطلاعات" زمينه ساز شکل گيري دهکده جهاني است.
جالب اينجاست که آويني در اين مقاله از ماهواره تنها به عنوان مثالي براي انفجار اطلاعات ياد مي کنند و اين يعني اين پديده مي تواند ابعاد و مصاديق ديگري نيز داشته باشد. به نظر مي آيد که نويسنده مقاله انفجار اطلاعات آينده دورتري را نيز در نظر داشته است که مصاديق ديگري از انفجار اطلاعات و نشانه هاي تحقق دهکده جهاني بروز خواهد کرد.
شايد اگر مرتضي آويني امروز و در پايان دهه هشتاد هنوز در کالبد خاکي خود بود همين مقاله را شايد با اندکي تغيير براي آنهايي که مبهوت و در مواردي مرعوب مصاديق ديگر انفجار اطلاعات چون اينترنت و مثال هاي ريز تر آن همچون توئيتر و فيس بوک شده اند تکرار مي کرد.
آويني بارها و بارها در مقاله اش تکرار مي کند که از اين خبر که ماهواره و ديگر مصاديق اين انفجار ظهور و بروز پيدا کرده اند نمي ترسد و اينکه بايد به نصيحت نيچه گوش فرا داد و خانه ها را به دامنه آتشفشان منتقل کرد و اين بار نيز احتمالا همين ديدگاه را براي چندمين بار به متفکريني که امروز جامعه خود را در چنبره اينترنت و ابزارهايي چون فيس بوک و مانند آنها اسير مي بينند پيشنهاد مي کرد.
عجيب تر از همه پيش بيني هاي سيد مرتضي درباره آينده دهکده جهاني است. او معتقد بود که از يک طرف انفجار اطلاعات تصوير آن قدرت متوهمانه اي است که تمدن ضعيف شده غرب پشت آن سنگر گرفته تا ضعف و از پا افتادگي اش را ديگران نبينند و از سوي ديگر تحقق دهکده ي جهاني را زمينه اي براي سقوط خود غرب مي ديد چرا که مردم جهان مي توانند بي واسطه حقيقت ماجرا را ببينند و تناقض هايي که از قول ميلان کوندرا به آنها اشاره مي کند. تناقض هايي که تمدن آمريکايي تا بن به آنها گرفتار است و اين سخن بيشتر به يک پيشگويي شباهت دارد؛ اگر حوادثي که اين روز ها در کشورهاي خاورميانه و شمال آفريقا در حال وقوع است و از آن سو تحليل هايي که بنگاه هاي غربي اعم از رسانه اي و تحقيقات استراتژيک منتشر مي کنند را ورق بزنيم قطعا به نتايجي خواهيم رسيد که در کنار نظرات آويني هيبت يک پيش بيني را به خود مي گيرد.
" غرب ذاتي پارادوکسيکال دارد و اين پارادوکسهاي پايانهاي، سرنوشت محتومي هستند که تمدن امروز به سوي آن راه ميسپرده است. انفجار اطلاعات از همين ترمينالهايي است که تناقض نهفته در باطن تمدن امروز را آشکار خواهد کرد. وقتي حصارهاي اطلاعاتي فرو بريزد مردم جهان خواهند ديد که اين دژ ظاهراً مستحکم بنيانهايي بسيار پوسيده دارد که به تلنگري فرو خواهد ريخت. قدرت غرب، قدرتي بنيانگرفته بر جهل است و آگاهيهاي جمعي که انقلابزا هستند بهيکباره روي ميآورند؛ همچون انفجار نور."
مگر نه اين است که غرب تا يکي دو سال پيش از توانمندي و جوامع مجازي و ابزارهاي اينترنتي همچون فيس بوک و توئتر در گسترش دموکراسي مورد تقدير آمريکا و افزايش مساحت دايره دوستان آمريکا دم مي زد و حالا مات و مبهوت نظاره گر سرنگوني پي در پي بزرگ ترين ديکتاتورهايي است که بزرگ ترين همپيمانان و شرکاي او در جهان مسلمين به شمار مي رفتند؛ امروز حتي اگر شعارهاي از مضطربانه بنيادهاي غربي را باور کنيم که با آب و تاب گزارش هايي از تاثيرات فيس بوک در اين انقلاب هاي مردمي منتشر مي کنند باز هم بايد نااميدي و همراه با ترس را در بطن اين گزارش ها ديد؛ چرا که قرار بود اين ابزارها دايره دوستان آمريکا را افزايش دهد و نه آنها را حذف کنند.
بايد در روبهرو شدن با واقعيت، به اندازهي کافي جرأت و شجاعت داشت. غرب چنين است که در عين ضعف، بيشتر از هميشه رجز ميخواند تا خود را در پناه وهم حفظ کند. جنگ کويت چنين بود و بنابراين، تنها اسيران حصارهاي توهّم را به وحشت دچار کرد نه آنان که ضعف و پيري اين قداره بند مفلوک را در پسِ اعمال و اقوالش ميديدند.
يک بار ديگر همان گونه که سيد مرتضي در همان مقاله اش اشاره مي کند در سپهر اطلاعاتي غرب اتفاق ديگري در حال رخ دادن است؛اتفاقي از جنس انقلاب 1979 که همه حساب و کتاب هاي تحليل گران کاخ هاي سفيد و سياه را بر هم زد.
در آغاز دههي هشتاد ميلادي واقعهي بسيار شگفتآوري در کرهي زمين روي داد که غرب را از خواب غفلتي که به آن گرفتار آمده بود خارج کرد. در نقطهاي از کرهي زمين که يکي از غلامان خانهزاد کاخ سفيد حکومت ميکرد، ناگهان ميليونها نفر از مردم از خانهها بيرون ريختند و فارغ از ملاحظات و معادلات غريزيِ مربوط به حفظ حيات، سينه در برابر گلولهها سپر کردند و ارتشي هم که دهها ميليارد دلار خرج آن شده بود به انفعالي گرفتار آمد که چاقو در برابر دستهي خويش دارد: چاقو دستهاش را نميبُرد. مردم چه ميخواستند؟ عجيب اينجاست. مردم چيزي ميخواستند که هرگز با عقل حاکم بر دنياي جديد جور در نميآمد: حکومت اسلامي. نمونهاي هم که براي اين حکومت سراغ داشتند به سيزده قرن پيش باز ميگشت. مردم ايران اين « پيام» را از کدام راديو و تلويزيون، فيلم و يا تئاتري گرفته بودند؟ اين پرسشي بود که غرب نميتوانست به آن جواب گويد. مهم نيست که غرب اين نوع حرکتهاي اجتماعي را چه مينامد: بنيادگرايي، ارتجاع و يا هر چيز ديگر... مهم اين است که اين واقعه نشان داد «حصارهاي اطلاعاتي قابل اعتماد نيستند.»
اما تحليل ما اين گونه نيست. جوانان مصر و تونس و ديگر کشورهاي نظير آنها يکي يکي حصارهاي اطلاعاتي را شکسته اند و ديگر زمانه منحصر کردن انديشيدن به پايان رسيده است و غرب مات و مبهوت به نظاره نشسته و منتظر تا چه زماني دامنه اين امواج به سواحل او خواهد رسيد. سيد مرتضي درست مي ديد امروز آخرين دوره تمدن غرب با انفجار اطلاعات در حال گذار است. اما حال بايد از خود بپرسيم آيا زمانه آن نرسيده است که بزرگان فرهنگ ما نيز خانه هايشان را در دامنه آتشفشان بنا کنند؟
"«گريختن» مطلوب طبع کساني است که فقط به عافيت ميانديشند و اگرنه، مرگ يک بار، زاري هم يک بار."
--------------
تمامي مطالب سياه شده مربوط به مقاله "انفجار اطلاعات" به قلم "سيد مرتضي آويني" است.