این جملاتی بود که داریوش فرضیایی چهره دوست داشتنی تلویزیون ایران در کنار تصویر خود و پدرش منتشر کرد واکنش های شتابزده و به دور از انصاف در مورد این عکس، غم از دست دادن پدر را برای فرضیایی سنگینتر کرد.
دیروز برای عرض تسلیت به این همکار عزیز به منزل پدری ایشان در پایین شهر تهران رفتیم. درد دلهای ایشان وادارم کرد این مطلب را بنویسم. داریوش فرضیایی یکی از هنر مندان کشور در عرصه کودک است که در مقابل آفات شهرت توانسته مقاومت کند. او از ریشه و اصالتهای خانواده دینی برخوردار است و به اندازه توان خود، همین روحیه را توانسته به فرزندان ایران انتقال دهد و کسی نمیتواند او را به تصنع و دوگانگی متهم نماید. البته این به معنای بیاشکال بودن ایشان نیست اما این فضیلت کمیاب را باید ارج نهاد.
اگر داریوش فرضیایی در راهپیماییهای ملی شرکت میکند یا عقاید مذهبی را به خوبی در کارهای کودک نهادینه میکند و مثلاً برای امام زمان دعای فرج میخواند همه از سر صدق و صفای ایشان است و کسانی که آشنایی با او دارند میدانند که او عمیقاً معتقد به این مبانی است و این تجلی باطن اوست تا تصنع یا بازی.
عمو پورنگ اگر دست مادر خود را در مقابل مخاطبان تلویزیون می بوسد و این آموزه دینی را نشر میدهد عمیقاً عاشق و شیفته پدر و مادر خود است به گونهای که باید گفت که او زندگی خود را فدای آنها کرده است. شاید این عشق را بتوان بخوبی در چهار ماه پرستاری شبانهروزی از پدر بیمارش لمس کرد، پرستاری پرمشقتی که به قول خود ایشان او را «مرد» کرد.
و در نهایت این جمله زیبا که عموی کودکان ایران نشر داد اوج معرفت او را به معاد نشان میدهد که شکی نیست در آن لحظات سخت مصیبت از دست دادن پدر نمی توان در خلوص آن تردید کرد. شاید بارها این واژهها را از زبان عرفا و در میان کتب دینی خوانده بودیم اما با حس عمو پورنگ مرگ را تولد دانستن درسآموز بود و باید آمورش طلب کرد برای پدری که این چنین فرزند بامعرفت و صادقی از خود به جا گذاشته است.
برای عمو پورنگ عزیز از خدای متعال صبر و سلامتی تقاضا داریم و ارج مینهیم به این فضیلتهای گرانبها و برای تداومش دعا میکنیم و با افتخار این جمله زیبای او را باز نشر میکنیم که هر چه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.
«پدر عزیزم تولدت مبارک؛ خوش بهحالت که زنده شدی و ما همچنان مرده در این دنیای بیارزش غوطهوریم... شادی روح همه رفتگان صلوات».