گروه فرهنگي مشــرق - پايگاه خبري مشرق از ابتداي راه اندازي در مقوله فرهنگ کوشيده است در کنار تلاش در بعد ايجابي جايگاه يک پايگاه خبري تحيلي- انتقادي را در فضاي رسانه پر کند. شايد لبه تيز اين انتقادات بيش از هر دستگاه فرهنگي به سمت و سوي سازمان صدا و سيما بوده باشد. ناگفته پيداست که موثر ترين دستگاه فرهنگي در کشور مي تواند رسانه ملي باشد و از همين رو بود که امام اين دستگاه را دانشگاه عمومي مي خواستند. اما گاه نقدهاي جدي مشرق و ديگر رسانه هاي مانند آن مي تواند براي برخي فعالان فرهنگي عجيب و گه گاه غير قابل هضم به نظر بيايد؛ لذا کوشيده ايم در گفت و گو با فعالان و کارشناسان رسانه اهميت اين نقد را به بحث و بگذاريم.
از اين پس اين بحث را به صورت گفت و گو و يادداشت پي بگيريد.
يادداشت حاضر به مساله وضعيت اطلاع رساني، خبر و شبکه هاي برون مرزي و اهميت نگاه نقادانه به آنها مي پردازد.
****
بر اساس همان مدلي که در مطبوعات متداول است که پيش تر از هر بخشي در يک روزنامه يا مجله و يا گاه نامه و مبنايي تر از قسمت يک رسانه آن بخش از رسانه است که با گزارش روي داد هاي روز مرتبط بوده و تر و تازگي آن رسانه يا مطبوعه را فراهم مي آورد. اين ويژگي است که رسانه هاي تصويري هم از آن گريزي ندارند و البته تلويزيون جمهوري اسلامي يعني همان صدا و سيماي خودمان هم از اين قاعده مستثنا نيست و در عين حال اگر اشکالاتي را که مخالفين بر ماهيت اخبار و اطلاع رساني صدا و سيما مي گيرند از محاسبات کنار بگذاريم در سال هاي پس از انقلاب اين بخش از صدا و سيما بيش از همه از ديدگاه نکته سنج منتقدين دور مانده است. مخالفين جمهوري اسلامي نه بر کيفيت،فرم و قالب اطلاع رساني تلويزيون که اساسا بر نوع و ماهيت خبرهاي منتشر شده خرده مي گيرند و از همين رو است که نمي توان جنس اين نقدها را رسانه اي دانست. اما سوال اينجا است که در سال هاي پس از انقلاب چقدر اين مساله مطرح شده است که نوع پرداخت صدا و سيما به روي دادها حرفه اي و قابل قبول بوده و هست و اساسا نوع انتخاب سوژه در شبکه اطلاع رساني تلويزيون تا چه ميزان بر خطوط ترسيم شده منطبق است.
از يک نگاه منصفانه براي مخاطبي که به منابع متعدد خبري دسترسي دارد و توان مقايسه ميان اين منابع و شيوه هاي اطلاع رساني را دارد چه نمره اي مي توان به تحولات اين حوزه در صدا و سيما داد و سوال مهم تر اين که نقد صدا و سيما در اين حوزه تا چه اندازه اهميت برخوردار است. جواب ساده است. نقد صدا و سيما در اين حوزه ارتباط مستقيم با امنيت ملي دارد.
بگذاريد کمي اين پاسخ را توضيح دهيم. يکي از مفاهيمي که طي دهه ها اخير مورد توجه صاحب نظران حوزه رسانه قرار گرفته و حرف و بحث هاي پردامنه اي را به دنبال داشته مساله "اقناع" است؛ اقناع يا به بيان بهتر اقناع مخاطب يکي از کارکردهاي مهم رسانه است که اگر محقق شود و اگر اين اقناع با خواست سياست گذاران آن رسانه هماهنگ باشد مي توان با قاطعيت گفت که رسانه به قريب به اتفاق اهداف خود رسيده است اگر نه رسانه اي که نتواند مخاطب را قانع کند ديگر براي او باور پذير نيست و به تبع آن با ريزش مخاطب مواجه مي شود و اين اتفاق پايان کار مخاطب خواهد بود.
حال مقوله اقناع يا به بيان ديگر قانع کردن مخاطب و برآورده کردن نيازهاي او به اطلاعات و در نهايت جلب اعتماد افکار عمومي مرتبط رابطه کاملا مستقيمي يا کيفيت الگوهاي مورد استفاده در اطلاع رساني دارد. در جامعه اي که مخاطب نسبت به اطلاع رساني مستقيم و شعاري و يک طرفه واکنش منفي مي دهد در صورتي که چنين الگوهايي و با چنين ويژگي هايي براي اطلاع رساني انتخاب شوند مشخص است که چه نتايجي به بار خواهد آورد. حال جامعه اي از مخاطبان را در نظر بگيريد که غول هاي رسانه اي جهان در جهتي مخالف جهت رسانه هاي بومي سعي در شکار مخاطبان دارند. کوچکترين اشتباه در چنين فضايي به معناي باختن يک جنگ رسانه اي و از دست دادن مخاطب و به مخاطبان طرف مقابل اضافه کردن است. حال بايد قضاوت کرد در اختيار رسانه هاي بيگانه قرار دادن مخاطبين داخلي حتي اگر غير مستقيم باشد يک مقوله امنيت ملي محسوب نمي شود؟ و نقد به معناي نشان دادن نقاط کور چنين فرآيندي آيا در حوزه امنيت ملي نقش مهمي را بازي نخواهد کرد؟
به مقوله اطلاع رساني بازگرديم. بخش هاي خبر صدا و سيما جمهوري اسلامي را در کمتر از يک دهه اخير مي توان به دو بخش سنتي و مدرن تقسيم کرد. بخش سنتي خبري که شامل بخش هاي رسمي خبري صدا و سيما مي شود و هنوز قسمت اعظم اطلاع رساني رسانه ملي را به خود اختصاص مي دهد؛ اگر تغييرات در دکور و برخي تغيير شکل ها در ظواهر را ناديده بگيريم تقريبا تفاوت چشم گيري با بخش خبر سي سال گذشته ندارد و روش هايي را به کار مي بندد که در همان سه دهه پيش کم کم جاي خود را به روش هاي جديد خبري مي دادند. متاسفانه همچنان در صدا و سيما اين گونه برداشت مي شود که با شبيه شدن دکور و گرافيک بخش هاي خبري به "بخش جهاني بي بي سي" و يا شبکه تلويزيوني "راشاتودي" مخاطب با حال و هواي جديدي مواجه شده و تحت تاثير قرار خواهد گرفت در حالي که اين ها تنها مي تواند تزئينات ظاهري محسوب شوند و به محض لب باز کردن مجري و گوينده خبري همه چيز مشخص شده و مخاطب مي فهمد که در همچنان بر همان پاشنه در حال گردش است.
در آن سوي ماجرا اگر چه بارقه هاي اميد در بخش هاي خبري جديدي مانند 20:30 قابل مشاهده بود و هست اما بيماري ظاهرا لاعلاجي که سال ها است بر صدا و سيما و خصوصا معاونت سياسي اين سازمان سيطره پيدا کرده اين بخش ها را هم زمين گير مي کند. اين بيماري چيزي نيست جز محافظه کاري آلوده به گروه و دسته زدگي سياسي که هم مخاطب را پس مي زند و هم دست و پاي برنامه ساز و خبرنگار توليد کننده را مي بندد و او را از مسير مستقيم عدالت قدم به قدم دور مي کند. مخاطب تا از راوي حوادث بي طرفي و بي موضعي را برداشت نکند به او اعتماد نخواهد کرد. مساله ساده اي است؛ مخاطب خبر از اين حس متنفر است که ديگري جاي او ببيند و جاي او قضاوت کند و او انگار که هيچ قوه تشخيصي ندارد تنها سري تکان دهد و تصديق کند و اين دقيقا همان چيزي است که شالوده اطلاع رساني صدا و سيما را تشکيل مي دهد و البته چنين حسي دشمن درجه اقناع خواهد بود.
حال اگر پا را کمي فراتر و بيرون از مرزهاي ايران بگذاريم اوضاع به مراتب بدتر و وخيم تر است. با وجود تلاش هايي که در دهه 80 براي گسترش برنامه هاي برون مرزي صدا و سيما صورت گرفت و معاونت برون مرزي روز به روز عريض و طويل تر شد تا جايي که خود سازماني مستقل محسوب مي شود اما آيا به واقع مي توان وجهه اطلاع رساني رسانه هاي ايراني را شايسته نام انقلاب اسلامي دانست؟ روزنامه نگاران و اصحاب رسانه مستقل ايراني که به خارج از مرزهاي ايران رفت و آمد دارند نظر ديگري در اين زمينه دارند.
شايد موفق ترين رسانه برون مرزي ايراني را بشود "پرس تي وي" دانست؛ تيري ميسان تحليل گر و روزنامه نگار فرانسوي که چندي پيش سفري به ايران داشت و از روي اتفاق در چند برنامه هم به ساختمان جام جم دعوت شد نظر جالبي درباره اين شبکه دارد؛ ميسان مي گويد که همه توقع دارند تا بتوانند چهره و نظر ايران را در پرس تي وي ببينند؛ اما اين اتفاقي است که نمي افتد.
برنامه راز چند ماه پيش يکي از مسوولان اين شبکه برون مرزي را دعوت کرده بود و وي در خلال صحبت هايش به يکي از تجربيات رسانه اي مسوولان اين شبکه اشاره مي کرد. او با صراحت مي گفت که پرس تي وي به جاي توليد برنامه هاي- خصوصا در زمينه آثار مستند- مي کوشد تا براي نزديکي به ذائقه غربي آثار توليد شده منتقد را از سازندگان غربي خريداري کند تا اين که از توليدان داخلي استفاده کند و اين يعني فقدان حضور ايران و ايراني در ارائه تصوير از جهان. آيا شبکه برون مرزي ايران تنها بازگو کننده بخش هايي ديده نشده از پارادايم فکري غرب است يا مي کوشد تا يک تفکر جديد را به جهان معرفي کند؟ آيا هنوز پس از سه دهه هنوز نداريم برنامه سازان ايراني که برخواسته از تفکر انقلاب باشند و بتوانند برنامه هايي با رنگ و بويي انقلابي و در عين حال با زباني جهاني ارائه دهند. پاسخ به اين سوال اگر حتي مثبت باشد- که اطلاعات موجود چنين پاسخي را تاييد نمي کند- باز چيزي از مسووليت و کوتاهي هاي رسانه ملي کم نمي کند؛ اين درحالي است که کم نيستند گروه هاي خودجوشي که با هزينه و برآوردهاي بسيار بسيار کمتر و محدودتر از سريال هاي کم مايه تلويزيوني در نقاطي که نيروهاي رسمي سازمان صدا و سيما حاضر نيست قدم بگذارند برنامه مي سازند و اين برنامه ها در انبوه توليدات عامه پسند و زرد که با هزينه هاي سرسام آور توليد مي شوند،گم و فراموش خواهند شد.
صدا وسيما آيا مي تواند ادعا کند که تنها در يکي از بحران هاي منطقه اي توانسته است بهترين پوشش را حتي پس از تلويزيون الجزيره قطر ارائه دهد؟ و خوشمزه تر از آن اين که با وجود حضور بسياري از خبرنگاران ايراني در اقصي نقاط جهان همچنان بهترين تصاوير پخش شده از تلويزيون ايران تصاوير ضبط شده از مثلا الجزيره است؟ آيا هيچ مرجعي به اين مساله رسيدگي مي کند و مسووليت کنترل کيفيت توليدات خبري و پوشش هاي تلويزيون ايران را برعهده دارد و آيا هيچ مرجعي مسوولان اين رسانه بسيار بزرگ را که تعداد کارمندانش ستادي اش از بعضي غولهاي رسانه اي جهان بيشتر است بر عهده دارد؟ آيا کسي از مسوولان رساله ملي مي پرسد که چرا پوشش دهي به خبرهاي بحران اخير منطقه اي تفاوت چنداني با حوادث روتين گذشته ندارد و چرا ايران نتوانسته است حتي نيمي از توفيقي را که رسانه کشور کوچکي مانند قطر از آن برخوردار است بدست بياورد؟
تاريکي سايه انداخته برفضاي کيفي برنامه ها و پوشش دهي هاي خبري و تحليلي ناشي از نبود جريان جدي نقد تلويزيون در رسانه هاي ما است و هميشه تاريخ گواه بوده است که خاموشي نقد و وعظ فساد آور است؛ چه فساد آن وقت رخ مي نماياند که دخل و خرد، و بودجه توليد و تاثير با هم همخواني نداشته باشند.