باور کنيد که گاه اغراض سياسي خوب مي‌توانند رگ عدالتخواهي را بلند کند؛ آن هم از آن دست عدالتخواهي‌هايي که برايش هزينه ندهيد.

گروه فرهنگي مشرق- پس از انتشار يادداشت عبدالجواد موسوي شاعر و روزنامه‌نگار با عنوان " مرده‌شور مرا ببرد و شعر را هم " در مشرق، يکي از مخاطبان با ارسالي يادداشتي نکاتي را يادآور شده است که بدون هيچگونه قضاوتي اين يادداشت را منتشر مي‌کنيم.

سايت خبري مشرق نيوز محتويات اين يادداشت را رد يا تاييد نمي‌کند.

××××

در حال زير و رو کردن اوراق الکترونيکي وب براي پيدا کردن مطالبي در باره فيلم‌هاي اسکار بودم که شايد يادداشتکي درباره يکي دو تايشان دربيايد و همين بهانه‌اي شود براي تحصيل لقمه ناني که از قضا يکي از اين صفحات نام آشنايي بر آن نقش بسته بود که پيشترک قلمش يادداشت هاي خواندني را مي‌نوشت. چند خط اول مطلب باز هم نظر را جلب مي‌کرد و باز هم از قضا خاطرات خوبي را در ذهن زنده مي‌کرد. عبدالجواد خان موسوي را از مهر سيد علي ميرفتاح مي‌شناختم و بعد تر نشريه‌اي که مدتي با نام سوره درباره مسايل انديشگي در حوزه هنري منتشر مي‌کرد و البته چند يادداشتي را هم اگر اشتباه نکنم در چند شماره ابرار هفتگي در دوران زعامت همان علي آقاي ميرفتاح داشت و بعدتر ها در حوزه هنري چند باري در دوره حضرت بنيانيان ديده بوديمش که بعدها به طنازي حوزه رفت و الخ.
بگذريم؛ موضوع يادداشت وبلاگي جناب موسوي يک طعنه‌اي بود به خاطره‌اي مشترک؛ ايشان نوشته‌بودند که:" مي‌خواستم درباره جشنواره شعر فجر و نحوه برگزاري آن چيزهايي قلمي کنم که خبر کشته شدن يک دختر 16 ساله کپرنشين در يکي از روستاهاي نزديک رودبار بر اثر ريزش سقف خانه‌اي که در آن زندگي مي‌کرد حال و روزم را به هم ريخت.
جزئيات خبر را مي‌توانيد در سايت‌ها و روزنامه‌ها بخوانيد. البته يافتن چنين خبري آن هم در غوغاي اخبار سياسي، ورزشي و هنري شايد کار چندان ساده‌اي نباشد و اصلاً‌چه اهميت دارد؟
مهم اين است که آقاي علي دايي به يک خبرنگار ورزشي گفته «گاليور» و آن خبرنگار محترم هم از ايشان شکايت کرده و رسانه ملي چندين گزارش از اين موضوع مهم تدارک ديده و خلقي منتظر و صبرانند تا ببينند اعطاي لقب گاليور به يک خبرنگار محترم مصداق توهين محسوب مي‌شود يا نه. از رسانه ملي بيش از اين نمي‌توان انتظار داشت اما از دوستان عدالت‌خواه چطور؟ ممکن است بگوييد سکوت در مقابل يک اتفاق جزئي عدالت‌خواهي آنان را زير سؤال نمي‌برد." و حالا نوبت به خاطره مشترک مي‌رشد و آنهم ماجراي دختر بچه‌اي است به نام هاجر نويدي است. حضرت موسوي يادداشتش را اين طور ادامه مي‌دهد که :" سال 80 يا 81 بود. دختري به نام هاجر نويدي در يکي از روستاهاي محروم اين سرزمين بر اثر يک بيماري ساده و کاملاً‌ پيش پا افتاده درگذشت، چرا که 900 تومان پول براي خريد دارو در اختيار نداشت. يکي از همين دوستان عدالت‌خواه که در آن روزگار سردبيري روزنامه‌اي را عهده‌دار بود، زنگ زد و ماجرا را گفت.
من هم يادداشت تند و تلخي نوشتم. خيلي‌هاي ديگر هم نوشتند و تا جايي که به خاطر دارم، عکس هاجر نويدي به عکس يک روزنامه بدل شد و بهانه‌اي براي حمله به دولت وقت و شخص آقاي خاتمي که چرا فقط به فکر توسعه سياسي است و از حال و روز امثال هاجر نويدي بي‌خبر."
نيازي نبود که تا آخر يادداشت را بخواني که "تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل" قصه‌اي که موسوي روايت مي‌کند چيز جديدي نيست؛ از آن دست نقالي‌هايي است که اين روزها در ميان سياسيون و آن دسته از اهالي فرهنگ که فعلا رنگ و بوي سياسيشان تندتر از فرهنگ و هنر است فارغ از اينکه در کدام سوي سياست ايستاده باشند زياد شنيده مي‌شود. قديم‌ترها در آن محلاتي از جنوب تهران که ما بزرگ شديم؛ بچه‌هاي شر محله به آن "آتو گيري" مي‌گفتند حالا و در ادبيات سياسي امروز به آن چه مي‌گويند متاسفانه ما از آن بي‌خبريم.
بگذاريد ما هم براي قصه‌اي هر چند بي‌ربط را تعريف کنيم؛ يکي دو سال بعد از ماجرايي که عبدالجواد موسوي آن را تعريف مي‌کند؛ در کنار همان سردبير عدالتخواهي که باز آن حضرت از او خاطره مي‌گويد در نشريه‌اي کار مي‌کرديم که از قضا همان نشريه‌اي بود که سيد عبدالجواد موسوي يکي دو سال قبلش آن را با دغدغه‌هاي هنري و ادبي و فرديدي منتشرش مي‌کرد. در يکي از شماره‌هاي مصاحبه مفصلي با مصطفي مستور داستان نويس که اهل قصه خواني داستان‌هاي کوتاهش خصوصا عاشقانه‌هايش را خوب مي‌شناسند چاپ شد. در همان زمان که اين مصاحبه انجام مي‌شد- چون موضوع مصاحبه هم ادبيات و مسايل اجتماعي بود- مستور پيشنهاد کرد که يکي از داستان‌هايش درمجله چاپ شود؛ نام داستان ساده بود"چند روايت معتبر درباره کشت" خودش خنديد و گفت اين از آن موضوعاتي است که شما بدتان نمي‌آيد و همين شد که داستان مصطفي مستور در شماره بعدي مجله قبل از انتشارش در کتاب او، منتشر شد. اما موضوع داستان جالب بود؛ قصه درباره يک خبرنگار بود که با يک قتل برخورد مي‌کرد، مردي به دليل فقر و گرسنگي بچه‌هايش را کشته بود تا زجر نکشد و حالا جزئيات ماجرا را براي خبرنگار تعريف مي‌کرد و در نهايت خبرنگار هم تاب نياورده و خودش را مي‌کشت. مصطفاي مستور در آن زمان مي‌گفت عجيب است که خبرهاي به اين مهمي‌ حداکثر در صفحات حوادث روزنامه‌ها جا مي‌گيرند و بعد هم فراموش مي‌شوند.
حضرت موسوي نه آن زمان که شما مي‌گوييد و نه بعد تر و نه قبل تر از آن هيچ روزنامه‌اي حاضر نبود و نيست چنين خبرهايي را به تيتر يک بياورد و اگر قرار باشد مردشور ببرد؛ مردشور خيلي چيزها را بايد ببرد. مردشور بايد همه روزنامه‌هايي را ببرد که برايشان آروق فلان سياست مدار در خانه‌اش يا حرف‌هاي خاله زنکي فلان آقازاده و خانم زاده تيتر يک مي‌شود اما دخترک رودباري را بايد در صفحات حوادث شخم بزني تا خبر مرگش را پيدا کني. مردشور زمانه‌اي را ببرد که حتما بايد انتخاباتي رخ بدهد که ما يادمان بيفتد که امثال دخترک رودباري در فقر مي‌ميرند. دو سال پيش همين سايت و وبلاگ‌ها خبر خودکشي هاي زنجيره‌اي کارگران کارخانه‌هايي را دادند که قرباني خصوصي سازي شده‌ بودند و اين خبر حال هيچ شاعري را دگرگون نکرد. آقاي موسوي باور کنيد که گاه اغراض سياسي خوب مي‌توانند رگ عدالتخواهي را بلند کند؛ آن هم از آن دست عدالتخواهي‌هايي که برايش هزينه ندهيد و پز اپوزوسيون هم حفظ شود.
اي کاش آن روز آن دوست عدالتخواه‌تان هرگز به شما زنگ نزده بود و شما همچنان يادداشت‌هاي سوره‌تان را مي‌نوشتيد تا انديشه يک قدم و يک پله پيشرفت کند و امروز منت آن يادداشتتان را بر سر هاجر نويدي و امثال او نگذاريد و البته همان کاري را مي‌کرديد که بعد از هاجر نويدي تا امروز کرديد. بهتر نبود؟
کاش آن سالي که محمود احمدي‌نژاد –همان کسي که باعث شد کشته شدن دخترک رودباري برايتان مهم شود- شهردار بود و در دوره شهرداري‌اش چند ده خيابان‌خواب مردند و همين عدالتخواهان شب را در زمستان مقابل شهرداري خوابيدند حالتان تغيير مي‌کرد البته از حق نگذريم آن شب مديرعامل وقت ايسنا هم آمده بود و آن آقاي سردبير هم بود اما شما غايب بوديد و فردايش و پس فردايش و حتي يک ماه بعدش هم حالتان تغيير نکرد و يادداشتي حتي عليه احمدي‌نژاد شهردار ننوشتيد. يادتان که هست؟ مي‌خواهيد نوشته‌ها و يادداشت‌هاي آن روزهايتان را مرور کنيم؟ راستي  تا به حال کپر ديده‌ايد؟

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • IR ۰۸:۰۷ - ۱۴۰۲/۱۱/۲۰
    0 0
    این موسوی خیلی کثیف و عوضی است باید مراقب بود تا گنده نشه از اونجاست ضد در صد یه روزی اون ور آب خواهد رفت و نصب علی نژاد دوم خواهد شد از او بد تر‌

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس