مشرق-
بررسي ضرورت نگاه راهبردي به علوم انساني (باتاکيد بر انديشه هاي امام خميني (ره) )
چکيده:
اين مقاله در پي آن است تا با آسيب شناسي علوم انساني موجود در دانشگاههاي جمهوري اسلامي ايران، و ذکر تاريخچه اي از تغييرات علوم انساني در انقلاب اسلامي، ضرورت هماهنگي وهمگامي علوم انساني با انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني (ره) را مطرح سازد، و آراء و انديشه هاي امام خميني(ره) را در مورد دانشگاه و علوم انساني اسلامي مطرح کند. سپس در نتيجه گيري با بررسي شرايط اساتيد و دانشجويان کشور، و همچنين خصوصيات کرسي هاي آزاد انديشي، مهمترين راه تحول در علوم انساني را شجاعت علمي و برگزاري کرسي هاي آزاد انديشي توسط دانشجويان و کرسي هاي نظريه پردازي توسط اساتيد علوم انساني مي داند. روش تحقيق اين مقاله ي علمي ترويجي، کتابخانه اي مي باشد.
کلمات کليدي: دانشگاه، امام خميني(ره)، علوم انساني، کرسي آزاد انديشي، شجاعت علمي
طرح مسئله و تاريخچه
*انقلاب اسلامي و ضرورت دانشگاه اسلامي
مسئله دانشگاه و اسلامي بودن يا نبودن آن، تقريباً همزمان با ورود دانشگاه به ايران آغاز شد، اما قطعا بعد از پيروزي انقلاب «اسلامي» و در راس قرار گرفتن تفکر اسلام ناب در حاکميت کشور، اين مسئله اهميتي چند برابر پيدا کرد. تا آنجا که حضرت امام خميني (ره) در اين باره مي فرمايند: « معني اسلامي شدن دانشگاه اين است که استقلال پيدا کند و خودش را از غرب جدا کند و خودش را از وابستگي به شرق جدا کند و يک مملکت مستقل، يک دانشگاه مستقل، يک فرهنگ مستقل داشته باشيم. عزيزان من! ما از حصر اقتصادي نمي ترسيم، ما از دخالت نظامي نمي ترسيم آن چيزي که ما را مي ترساند وابستگي فرهنگي است. ما از دانشگاه استعماري مي ترسيم، ما از دانشگاهي مي ترسيم که جوان هاي ما را آنطور تربيت کنند که خدمت غرب بکنند، ما از دانشگاهي مي ترسيم که آنطور جوان هاي ما را تربيت کنند که خدمت به کمونيسم کنند» (وصيت نامه سياسي الهي حضرت امام (س) صحيفه نور جلد 21 ص 194)
در اين راستا دانشگاه ها قريب به دو سال(59-61) با عنوان انقلاب فرهنگي تعطيل شدند تا مگر قسمت هاي حاد اين مشکل حل شود، که اين حرکت براي مهار تفکرات تند، ضد ديني و اقدامات عملي وبعضاً چريکي ضد انقلاب براي به آشوب کشيدن فضاي دانشگاه ها، در آن مقطع زماني لازم و تا حدودي موفق بود. حضرت امام خميني (ره) در بار لزوم پاکسازي محيط هاي آموزشي از نيروهاي غربزده مي فرمايند: «اکنون بر دانش آموزان و دانشجويان عزيز و اساتيد و معلمان متعهد است که با تمام توان و قدرت در شناسايي عوامل فساد کوشش کنند و محيط آموزش و پرورش را از لوث وجود آنان پاک نمايند و گمان نشود که اين نفوذ فقط براي انحراف دانشگاه هاست، که منحرفين و منافقين براي نفوذ در دبيرستان ها بلکه دبستان ها اهميت بيشتري قائلند تا جوانان را براي انحراف دانشگاه ها مهيا کنند»(بيانات امام خميني در جمع دانشجويان عضو انجمن هاي اسلامي صحيفه نور جلد 12 ص 54)
اما آنچه از آن روز تا به حال در مورد دانشگاه مطرح شده، مسئله اسلامي سازي يا اسلامي شدن دانشگاه و خاصه متون علوم انساني است. وقتي انقلاب اسلامي و مردمي ما پيروز شد، مکتب فکري اي بر روي کار آمد که 1300 سال از حاکميت به دور بود، طبيعي است که وقتي يک مکتب فکري مي خواهد حکومت داري کند، بايد در فرآيند زمان پاسخگوي تمامي نيازهاي فکري و نظري ارکان مختلف حکومت خود باشد، کشور ما ساليان دراز محل حکومت پادشاهان فاسد بوده و نظام فکري و اداري کشور به آن سبک حاکميت خو گرفته بود. امام خميني دراين باره مي فرمايند: «بايد گفت که دانشگاه هاي ما به دست يک مشت غربزده خود باخته، يا مزدور اداره مي شد و دانشمندان متعهد در اقليت بودند و قدرت را از آنان سلب کرده بودند و آن دسته اکثريت غربزده جوانان را عاشق غرب مي کردند و فوج فوج به خارج مي فرستادند و در خارج دست استعمار کار خود را مي کرد و جوانان را در حدي که مطلوب استعمارگران بود نگه مي داشتند و با افکار غربي و غير اسلامي و غير ملي به کشور باز مي گرداندند و اين فاجعه قرن اخير براي ممالک اسلامي و اشباه آنها بود و حديث مفصل را از اين مجمل بايد خواند» (پيام امام خميني به زائران بيت الله الحرام به مناسبت عيد سعيد قربان صحيفه نور جلد 18 ص 89 تاريخ: 12/6/ 62)
بنابراين حال که نظام اداري- اجرايي کشور تغيير يافته و الحمدالله اسلام بر آن حاکم گشته است، دانشگاه ما بايد بتواند به همراه حوزه به اين نيازهاي فکري پاسخ دهد و خلاهاي تئوريک ناشي از حاکم نبودن اسلام ناب دراين ساليان دراز را پر کند. علي القاعده در چنين شرايطي دانشگاه ها خاصه بخش نظري و علوم انساني آن بايد نقش بسيار پر تحرکي را بازي کند (که نمي کند) ، اما چرا اين کار را نمي کنند؟
*حل مسئله بجاي تکرار صورت مسئله
مسئله «دانشگاه اسلامي» که بايد دانشگاه تمدن ساز و اتاق فکر پيشرفت اسلامي باشد، ضرورتي است که بسياري آن را درک کرده اند (و يا حداقل به شکل سطحي به آن اقرار کرده اند) اما چرا تاکنون اقدامات عملي چشم گيري در اين راستا صورت نگرفته است؟ هرچند که بارها و بارها اين ضرورت توسط مقام معظم رهبري مورد تاکيد قرار گرفته است و بسياري از بزرگان و کارشناسان به آن اذعان داشته اند، اما گويي برخورد مسئولين ذي ربط که بايد آغازگر اين حرکت باشند تکرار صورت مسئله به جاي حل مسئله است، که بله اين دغدغه ما هم هست اما خب شرايط فراهم نيست!!
*دغدغه حداکثري يا حداقلي؟
وقتي قرار است يک «حرکت وجنبش» شکل بگيرد نخستين گام آن «اعتقاد به احساس نياز» يا «دغدغه» است، واقعيت اين است که بخش عظيمي از جامعه دانشگاهي ما اين دغدغه را به طور کامل درک نکرده يا يک درک حداقلي داشته اند که نمي تواند بر اصطکاک ايستايي اين موضوع غلبه کرده و باعث آغاز حرکت در جهت اسلامي سازي دانشگاه شود. مضافا اينکه دغدغه داشتن شرط لازم براي آغاز يک حرکت است و الزماً شرط کافي براي موفقيت آن نيست. احساس نياز که به معناي واقع (و نه در يک سطح حداقل) شکل گرفت، آن جنبش، نبرد با مشکلات را آغاز مي کند. در مقوله دانشگاه اسلامي نيز همين گونه است، در جاهايي احساس مي شود که اصولاً ما هنوز در پيشنياز آن يعني اصل احساس نياز براي دانشگاه اسلامي لنگ مي زنيم چه رسد به عمل آن!
*ضرورت نگاه استراتژيک به علوم انساني
وقتي ما نسبت به مسئله اي احساس نياز کنيم، احتمالاً سريعاً در پي حل آن مشکل بر مي آييم حتي اگر نتوانيم آن مشکل را حل کنيم، مثلاً وقتي دشمن بر طبل تحريم بنزين مي کوبد چون ملموس است و نزديک، سريعاً به فکر تاسيس پالايشگاه براي مقابله با تحريم مي افتيم. يا وقتي به فکر به انتها رسيدن انرژي فسيلي مي افتيم، تکاپو براي دستيابي به انرژي هسته اي را آغاز مي کنيم، يا وقتي دارويي کمياب مي شود در پي توليد آن بر مي آييم و... اين ها همه ناشي از «ملموس بودن» عواقب ناگوار يک مشکل و «احساس نياز» براي برطرف کردن آن مشکل است.
جنس علوم تجربي(اعم از مهندسي، پزشکي، کشاورزي و...) «ملموس» و نتايجش اغلب در زود هنگام قابل رويت است، اما جنس علوم انساني «نظري وانتزاعي» است و نتايجش معمولاً بسيار دير هنگام و به سختي قابل رويت است، چيزي شبيه به حرکت همان مورچه برروي سنگ سياه در دل شب! به همين دليل است که احتمال مغفول واقع شدن علوم انساني بيشتر از علوم تجربي است.
علوم تجربي، علوم کاربردي هستند و بر روي جزئيات و «مسائل خرد» مطالعه مي کنند، حال اينکه علوم انساني بر روي «مسائل کلان» تمرکز و مطالعه دارند، اين مقدمه نوشته شد تا اين نتيجه گرفته شود که يکي از دلايل عدم احساس نياز به تحول در علوم انساني و حرکت آن به سوي اسلامي شدن، همين ضعف نگاه به علوم انساني در کشور است، اين يک مرحله قبل از دغدغه اسلامي شدن است، طبيعي است که نوع نگاهي که ما به علوم تجربي داريم عمدتا يک نگاه کاربردي وسود آور است، چرا که فلسفه وجودي اين علوم سود و افزايش رفاه مادي است. نبايد اين نوع نگاه را به علوم انساني هم داشته باشيم. اگر علوم انساني جايگاه حقيقي خود را در نظام آموزش عالي پيدا کند و محل توجه شود، خود به خود «احساس نياز» براي تحول و اسلامي سازي در اين مورد نيز محقق خواهد شد، چرا که تا زماني که امري را مهم و استراتژيک ارزيابي نکنيم به فکر تغيير و تحول و هماهنگ سازي آن نمي افتيم.
در بسياري از کشورهايي که هضم در نظام تک قطبي بين الملل هستند و حرف نويي براي گفتن ندارند و اصطلاحاً «صاحب نظر» نيستند، علوم انساني صاحب جايگاه ويژه اي است، زيبنده نيست براي کشور ما با وجود منابع سرشار و غني مکتب متعالي اسلام و از سوي ديگر فرهنگ و تمدني کم نظير در جهان، صاحب يک علوم انساني ضعيف و نحيف باشيم.
علت اهميت علوم انساني در کشور هايي که ذکرشان رفت (که عمدتا هم غربي هستند) وجود يک «نگاه استراتژيک به علوم انساني» است، به عنوان علومي که مسائل وخطوط کلان جامعه را مشخص مي کنند وعلوم تجربي به مسائل خرد در همان راستا وچارچوب مي پردازد. وقتي اين علوم قرار باشد چارچوب حرکت نظامي را مشخص کند طبعاً بايد متناسب با مباني آن نظام نگاشته وتوليد شود، اما اگر کشوري (مثل کشور ما) اين نگاه استراتژيک به علوم انساني را نداشت، التزامي براي هماهنگ ساختن آن با مباني نظام خود را هم حس نمي کند و نتيجه اش مي شود حياط خلوت شدن علوم انساني و دانشگاه براي رشد انديشه هاي سکولار، پس يک مانع بزرگ بر سر راه اسلامي سازي علوم انساني عدم نگاه استراتژيک به علوم انساني در کشور ماست. ما بايد قادر به تحليل اين مسئله باشيم که علوم انساني سياستگذاري کلان جامعه را محقق مي کند، اگر سياستگذاري کلان جامعه سکولار باشد، رشد و پيشرفت در يک چارچوب سکولار، قطعا دردي از يک جامعه اسلامي دوا نمي کند.
* شجاعت علمي، آغاز نهضت نظريه پردازي
يک از صاحبب نظران حوزوي در باب اسلامي شدن علوم انساني مي گويد:« نگوييد «اسلامي سازي دانشگاه»، بگوييد اسلامي شدن دانشگاه، چرا که دانشگاه بايد از متن و درون اسلامي شود، و اينطور مباحث مانند ساير مباحث نيست که از بيرون با بخشنامه و دستور ساخته شود.»( دسمي،1389، مجله موج چهارم،ص 20)
واقع اين است که دانشجوي ما آنقدرغرق در مدرک گرايي شده است که خيلي در محتوايي که سر کلاس به خوردش مي دهند غور نمي خورد و کنکاش نمي کند، دانشجوي ما وقتي مي خواهد کالايي بخرد چندين بارآن را برانداز مي کند، اما وقتي سرکلاس محتوايي را به خورد ذهن و فکر او مي دهند، به خود زحمت چرا و چگونه گفتن در مقابل آن را نمي دهد (مي دهد؟!). يکي از عادات نيکي که طلاب دارند اين است که هيچ نکته درسي را بدون استدلال نمي پذيرند و همواره بحث را قرين درس مي دانند، روحيه نقد و کنکاش دانشجويي غير از بحث سکولار بودن متن دروس و يا اساتيد است، اگر دانشجويان روحيه کنکاشي داشته باشند و مثلاً دانشجويان تحصيلات تکميلي کار پژوهشي روي بعضي از دروس انجام دهند، حتي اگر نتواند متن آن درس سکولار را عوض کنند حداقل در خدشه ناپذير بودن آن ايجاد تشکيک مي کنند و ترديد مي اندازند. چرا که سکوت دانشجويان باعث بوجود آمدن يک نوع استبداد علمي در بعضي رشته ها و کلاسها شده، تا جايي که بعضي نظريات غربي (که خودشان نيز منسوخ شدن برخي نظرياتشان را پذيرفته اند) چونان وحي منزل فرض و تدريس مي گردد.
نتيجه گيري
*هدفِ دانشگاه اسلامي، با کدام وسيله محقق مي شود؟
اگر «هدف» ما تحول در متون درسي علوم انساني دانشگاه واسلامي شدن آن ها باشد، بهترين «وسيله» براي رسيدن به اين هدف چيست؟ عمدتاً دوقشر جامعه مي توانند اين کار را انجام دهند:
ا)اساتيد: اساتيدي که بنيان هاي فکري آنها بر پايه مباني غربيِ عمدتاً سکولار وبيگانه با دين شکل گرفته وچنان سفت شده است که رسوخِ تغيير وتحول در آن عملا بسيار سخت(و نزديک به بعيد) است، مي توانند عامل تغيير وتحول در متون درسي باشند؟ استادي که ساليان دراز به تحصيل وتحقيق وتدريس متني مي پردازد عملاً آن متن ومحتوا ذهن وفکرش را فرا گرفته است، حال آيا چاقو دسته اش را مي بُرد؟ امام خميني(ره)در شرح حال اين اساتيد مي فرمايند: « معلميني که در مدارس ما، اساتيدي که در دانشگاه هاي ما هستند بسياري از آنها در خدمت غربند، جوان هاي ما را شستشوي مغزي مي دهند. جوان هاي ما را تربيت فاسد مي کنند.ما نمي خواهيم بگوئيم ما علوم جديده را نمي خواهيم، ما نمي خواهيم بگوئيم که علوم دو قسم است که بعضي مناقشه مي کنند عمدا يا از روي جهالت، ما مي خواهيم بگوئيم دانشگاه هاي ما اخلاق اسلامي ندارند، دانشگاه ما تربيت اسلامي ندارد.اگر دانشگاه هاي ما تربيت اسلامي و اخلاق اسلامي داشت، ميدان زد و خورد عقايدي که مضر به حال اين مملکت است نمي شد.اگر اخلاق اسلامي در اين دانشگاه ها بود اين زد و خوردهائي که براي ما بسيار سنگين است، تحقق پيدا نمي کرد .اينها براي اين است که اسلام را نمي دانند و تربيت اسلامي ندارند». (وصيت نامه سياسي الهي حضرت امام (س) صحيفه نور جلد 21 ص 194)
وقتي فردي اعتقادي به مشکل داشتن متن درسي ندارد، ويا متاسفانه مانند بعضي اساتيد مذهبي اشکال درس را مي داند لکن منفعلانه با آن برخورد مي کند وخود را در موضع مغلوب مي بيند، مي توان اميدي به اصلاح اين دروس توسط اين اساتيد داشت؟ انتخاب اين وسيله براي آن هدف اشتباه به نظر مي رسد.
2) دانشجويان: اگر قرار باشد عموم دانشجويان هم برخورد منفعلانه اي با اين دروس داشته باشند باز هم به نتيجه گزينه اول مي رسيم. لکن اگر حلقه هاي پژوهشي- مطالعاتي با «نگاه منتقدانه» وبا «شجاعت علمي وشهامت تشکيک کردن» از بين دانشجويان تشکيل شود، واز ابتدا متون ودروس را الزاماً صحيح ندانند وشروع به نقد آن ها کنند مي توان اميد داشت بعد از گذشت چند سالي اين حرکت باعث آغاز «نهضت نظريه پردازي» در بين دانشجويان تحصيلات تکميلي وبعضي اساتيد متعهد ومُبَرِز شود. چرا که ذهن دانشجويان منعطف تر بوده وهنوز «تعصب علمي» نظريات خاص را نگرفته است، يا حداقل اگر گرفته باشد از استادي که يک عمر با اين نظريات زندگي کرده، کمتر متعصب وبيشتر تغيير پذير است. البته لازمه نقد اين دروس آشنايي با مباني اسلام ومشورت با اسلام شناس است. واين دقيقاً نقطه آغاز ضرورت وحدت حوزه ودانشگاه است. امام خميني(ره) دراين باره ميفرمايند: شما دانشجويان عزيز خودتان در صدد باشيد که از غربزدگي بيرون بيائيد و گمشده خود را پيدا کنيد.شرق، فرهنگ اصيل خود را گم کرده است و شما که مي خواهيد مستقل و آزاد باشيد بايد مقاومت کنيد و بايد همه قشرها بناي اين را بگذارند که خودشان باشند.( وصيت نامه سياسي الهي حضرت امام (س) صحيفه نور جلد 21 ص 192)
* کرسي هاي آزاد انديشي، ظرف شجاعت علمي براي تحول در علوم انساني
براي اين نقد هاي دانشجويي که نقطه آغاز تشکيک و نهايتاً نظريه پزدازي است، بايد يک ظرف در نظر گرفت، که داراي چند ويژگي باشد:
1) هر نظري قابليت مطرح شدن را داشته باشد تا قدرت خلاقيت ونو آوري فرد به کار افتاده وشخصي بخاطر ترس، از بيان نظراتش اجتناب نکند.
2) در يک محيط علمي ومنطقي انجام شود تا از هوچيگري و آشوب سازي واحساسي شدن فضا جلو گيري شود.
3) نظرات در يک جمع با تفکرات مختلف طرح شود تا از جهات مختلف چَکُش کاري و پخته شود.
4) با نگاه توليد علم به آن نگاه شود تا بحث به سمت جدل بيهوده سوق داده نشود.
وقتي تمام اين ويژگي ها را کنار هم مي گذاريم، به کرسي هاي آزاد انديشي مي رسيم، جايي که مي تواند ظرف نقد وتشکيک نظريات غالب موجود باشد ودر يک سطح بالاتر به «نظريه پردازي» يا همان «توليدعلم» ختم شود. مهمترين مولفه در اين کرسي ها شجاعت علمي براي تحول در علوم انساني است.
منابع:
- وصيت نامه سياسي الهي حضرت امام (س) صحيفه نور جلد 21 ص 194
- بيانات امام خميني در جمع دانشجويان عضو انجمنهاي اسلامي صحيفه نور جلد 12 ص 54 52
- پيام امام خميني به زائران بيت الله الحرام به مناسبت عيد سعيد قربان صحيفه نور جلد 18 ص 89
- وصيت نامه سياسي الهي حضرت امام (س) صحيفه نور جلد 21 ص 192
- دسمي،1389، مجله موج چهارم،ص 20