به گزارش مشرق، آخرین «خندوانه» این هفته با آغاز و
پایانی متفاوت کار خود را به پایان رساند، به طوری که در آغاز جوان بعد از
ورودش با صندلیهای خالی روبرو شد و تا خواست برنامه را شروع کند تماشاگران
حاضر شدند و این روند غیب و ظاهر شدن چند بار ادامه پیدا کرد تا در نهایت
به شرط تقدیم شادی به همهی حاضران این قضیه خاتمه یافت.
بعد
از این شروع نیما در شخصیت کوچه بازاری که نقش آن را بازی میکند با نام
کیا و سر و صورت زخمی وارد شد؛ پس از جویا شدن علت این آسیبها مشخص شد که
باز طی شوخیهای عجیب و غریب دوستانش که البته از آن لذت میبرد از کمر با
چاقو نصف شده و یکی از چشمهایش نیز به کلی درآمده؛ در حالی که این اتفاقات
برایش بسیار جالب، باحال و خنده دار بوده است!
همانطور
که کیا با آن وضعیت نشسته بود، پس از مرور جملاتی که توسط مهمانان این
هفته در برنامه کامل شده بود، مسابقه داخل استودیو را اجرا کردند و بعد
آیتمی از سفر بهروز بقایی به سیرجان و حضورش در بازار این شهر نمایش داده
شد.
خوابی که برای عبدی آرزو شده بود
اکبر عبدی پس از این تنفس وارد صحنه شد و دو خاطره از برخورد مردم با خودش تعریف کرد.
او
ابتدا درباره فیلم «کلاغ پر»، زود بیدار شدنهایش و سوئیتی که برای
استراحت به اعضای گروه داده شده بود گفت و به خاطرهای در این باره اشاره
کرد. من تا میآمدم بعد از تمام این خستگیها بخوابم یکی از کارکنان آن جا
میآمد و از من درخواست عکس و امضا میکرد، این روند به طوری ادامه داشت که
هر دفعه با تعدای از اقوام و آشنایانش به سراغ من میآمدند؛ به همین خاطر
قرار شد به جایی دنج تر بروم که کسی نشناسد و به روستایی در منطقه یوش رفتم
که در آن جا نیز تا زیر پتو رفته بودم یکدفعه دیدم حدود 20 نفر دور اتاق
من هستند و صاحبخانه با لهجهی خاص خود گفت که اکبر آقا شما راحت باش بخواب
بچهها دوتا دوتا میان عکس میگیرن و میرن!
خلاصه این داستان تا جایی ادامه داشت که کار اکبر عبدی برای یک خواب ساده به مینی بوس گروه کشیده شد.
خاطرهی
دیگر وی از طرح ترافیک و محبت برخی از ماموران بود که دیدن و شنیدن آن
صفای دیگری دارد ولی در ادامه به خلاصهی آن میپردازیم.
عبدی
عنوان کرد که یک روز که برای فیلمبرداری با عجله راه افتاده بود و
میخواست با کلک وارد طرح شود ناگهان سربازی جلویش را میگیرد و او به هوای
همیشه که از طرح میگذشته لبخند میزند و میگوید که اکبر عبدی است اما
سرباز میگوید: هرکی میخوای باشی باش، من هم فلانیم! ولی اینجا طرح ترافیکه
نمیشه بری.
این
هنرمند افزود: من به او که لهجه داشت گفتم همدانی هستی؟ و سرباز جواب داد
که بله، شما هم اهل اونجایی؟ قیافت برای من هم آشنا است، گفتم تلویزیون
میبینی؟ مدرسم دیر شد و این ها؟ و آن موقع بود که تازه تقریبأ فهمید و
گفت: آهان محسن عبدی چرا میگی اکبر؟ و بعد از من خواست تا بخشهایی از
نقشم را اجرا کنم.
در
همین جا عبدی با همان لحن صحبت کرد و بعد دوباره در جواب سرباز که گفته
بود آها، تو همون فیلم «مادر» رو بازی کردی، الان اون جملهی آخرت رو بگو،
به سراغ مادر رفت و قسمتی از آن را نیز اجرا کرد، و بعد کار به نقش او در
«آدم برفی» کشید.
این
قضیه همان طور ادامه پیدا کرد تا آن سرباز از او میپرسد: من از تو خیلی
فیلم دیدم، حالا خیلی عجله داری؟ و عبدی هم وانمود کرده که نه خیلی. و
سرباز در آخر به او گفت: باشه پس من الان یه جای پارک بهت میدم، برو ماشینت
رو اونجا بذار، بقیه راه هم تاکسی بگیر چون طرح ترافیکه نمیتونی که بری!!!
و این بود روایت دوم اکبر عبدی از برخوردی که مردم با او داشته اند!
تندیس بهترین لبخند و معرفی تیتراژ پایانی
پس
از رفتن این کمدین و پخش خنده مهمانان هفت روز گذشته، تندیس بهترین لبخند
هفته از نگاه بینندگان به مهران احمدی، همان بهبود «پایتخت» تعلق گرفت.
بخند بخند از ته دل بلند اخماتو وا کن با من بخند
این
قطعهای از تیتراژ پایانی «خندوانه» است که شب گذشته در انتها همه با هم
از کوچک و بزرگ آن را خواندند و جوان هم برای همهی مردم آرزوی سلامتی،نشاط
و ... کرد.
شایان ذکر است که از این به بعد شاهد پایانی جدید توسط بهراد جوانبخت با گرافیکی نو که کار بهرام عظیمی است ، هستیم.