گروه فرهنگي مشرق- کامران نجف زاده مدتي است از فرانسه به ايران بازگشته، به همان اندازه که بازگشتش از فرانسه پر سر و صدا بود گزارش هايش پس از بازگشت با آرامش و به دور از جنجال تهيه مي شود؛ هر چند اغلب همين گزارشهاي نه چندان جنجالي- در مفهموم مصطلحش- بيش از آنکه تصور شود تاثير گذار و گاه مثل گزارش معدنچيانش تلخ است.
گزارش نجف زاده درباره وضعيت معيشت و کار معدنچيان کرماني که در معادن مخوف ذغال سنگ هر روز بخشي از زندگيشان را در قبال مزدي اندک مي فروشند سوژه اي است که بسط پيدا مي کند و با ظرافت هاي خبرنگاري که کامران نجف زاده از آن بي بهره نيست تبديل به يک گزارش استخوان دار و تاثير گذار مي شود.
گزارش معدنچيان کامران نجف زاده آنقدر با استاندارد گزارش هاي واحد مرکزي خبر فاصله گرفته که دو قضاوت را هر چند اندکي تندروانه به نظر بيايد به همراه دارد؛ قضاوت اول اين که تا حدودي اين گزارش تنه به يک مستند کوتاه مي زند اگر چه براي تبديل شدن به مستند نيازمند جزئيات بيشتر و پرداخت دقيق تري داشت اما يک سر و گردن از مستندهايي که اين روزها از تلويزيون ايران به بهانه هاي مختلف پخش مي شود بالاتر بود و قضاوت دوم اين که با توجه به فاصله اي که اين گزارش از گزارش هاي روتين صدا و سيما داشت مي تواند به يک شاخص بدل شود که اميد است اين اتفاق بيفتد.
حرف اصلي اين چند خط درباره قضاوت دوم است. اينکه چطور مي شود که يک گزارش که در امکانات و حتي احتمالا وقت و بودجه چيزي بيش از آنچه باقي گزارش ها دارند در اختيار ندارد فاصله مي گيرد، شاخص مي شود و مي تواند الگو باشد.
گفت و گوها
از نقصهاي جدي گزارش هاي تلويزيوني گذشته از آن دسته از گزارش هايي که به گزارش مردمي مشهور است و براي خراب کردن هر سوژه اي و هر موضوعي کافي است يکي از آنها تهيه شود؛ گفت و گو ها است. گفت و گوهاي تلويزيوني کمتر اتفاق مي افتد که بتواند مخاطب را پاي تلويزيون ميخکوب کند مگر آن دسته از گفت و گوهايي که گفت و گو شونده براي عموم مردم اهميت خاص داشته يا موضوع از اساس مهم و حياتي است اما اين که گفت و گو کننده هنري به خرج دهد کمتر رخ داده و کمتر گفت و گو کننده اي داريم که توانايي دکوپاژ درست مصاحبه را بداند و در نهايت تفاوت يک گفت و گو را با يک گپ معمولي و گاه سوال جواب رسمي متفاوت بداند. البته بايد کساني چون داريوش کاردان را از اين قاعده مستثنا دانست که البته دلمشغولي هاي او به کار طنز فاصله او را با فضاي مصاحبه گري حرفه اي زياد مي کند.
اما بعد؛ يکي از ويژگي هاي شاخص گزارش کامران نجف زاده در دکوپاژ درست مصاحبه ها بود که کمتر در فضاي رسمي مي شود نمونه هايش را ديد. سوال ها درست و به موقع پرسيده مي شود و بر اساس واکنش ها و نقش اين واکنش ها در پيشبرد گزارش اتفاق ساده اي نيست، اين يعني هستند کساني در صدا و سيما که به مصاحبه نگاهي سينمايي داشته باشند و اين همان حلقه گم شده اي که در کيفيت بسته هاي خبري کم تر ديده مي شود.
تضاد
يکي از ويژگي هايي که مي تواند داستان يک گزارش را جذاب، تاثير گذار و تکان دهنده کند، استفاده از عامل تضاد است. اين عامل مي تواند از آيتم هاي گفت و گويي گرفته تا شاتهاي کوتاه چند ثانيه اي و تا روايت روي تصوير- نريشن- در جاي جاي گزارش حضور داشته باشد و اگر در تار و پود اثر به خوبي جاي خوش کند مي تواند به موقع مخاطب را دچار تکان هاي لازم براي فرو نرفتن در فضاهاي حاشيه اي کند و اين يعني ايجاد ضرباهنگ مناسب.
ميزان و دوز استفاده از تضاد و همچنين زمان مناسب اين استفاده کاري بود که نجف زاده از پس آن خوب برآمده و در کنار تصاوير مناسب و هماهنگ با متن توانسته بود تا هدف او را تامين کند.
اوج اين تضاد را مي شد در حرفهاي شيک مسوولان و مقايسه آن با وضعيت واقعي ديد که البته اين استفاده از تضاد تا حدودي نياز به شهامت دارد، درست آنجايي که قرار مي شود تا مسوولين در يک طرف اين فرآيند قرار بگيرند و البته همين شهامت است که به کار خبري جذابيت مي دهد اگر نه گزارشي که شهامت نداشته باشد از همان ابتدا فاتحه اش خوانده است.
تدوين خوب
اين که ضرباهنگ يک گزارش يا يک اثر مستند خوب از آب در بيايد بخشي از آن به تکنيک روايت بستگي پيدا مي کند که به تضاد به عنوان نمونه اشاره کرديم و بخش ديگر آن مربوط به چيده شدن نما ها در کنار هم است و مختصر و مفيد بودنش و ارتباطش با موسيقي و متن که در خلاصه مي شود به آن يک تدوين خوب گفت و اين درست همان چيزي است که در گزارش نه چندان بلند نجف زاده مي شود پيدا کرد. زمان محدود گزارش و حرف هاي فراواني که او براي گفتن دارد او را مجبور مي کند که تا به موجز گويي روي بياورد و از مطول گويي هايي معمول دور شود و البته موجز گويي در گزارش او اصلا تنه به بريده گويي نمي زند.
عدالت در رسانه
عدالت مفهوم گسترده اي دارد اما وقتي پايش به رسانه مي رسد ساده ترين برداشت از آن اين است که همه اقشار جامعه بتوانند به يک اندازه خود را و مشکلاتشان در جعبه جادويي تلويزيون ببينند؛ اين مساله يکي از انتقاداتي است که سال هاست به رسانه ملي وارد مي شود و آمار آن را تاييد مي کند. اما گزارشهايي از جنس گزارش معدنچيان مي تواند تا حدودي اين فضا را تعديل کند.
اين که جامعه تلويزيون بين، شهري توجه شان جلب شود که کساني در اين کشور کساني غير از آنهايي که در اطرافش هر روز در اداره و خيابان مي بيند هستند که اتفاقا بخشي از زندگي نسبتا ساده شهرنشينان طبقه متوسط بر گرده آنها استوار است. اين که مخاطب تلويزيون بين شهري طبقه متوسط حواسش باشد که بي عدالتي به معناي اين نيست که چرا او نمي تواند تا هر ميزان که دوست دارد صداي ضبط ماشينش را افزايش دهد و يا سگش را هر جا که خواست به گردش ببرد. گاهي بي عدالتي در چک هاي برگشتي مربوط به غرامت مرگ يک معدن چي است که با جان خودش توليد ذغال سنگ کشور را افزايش داده است.
اي کاش هفته اي يک گزارش از اين جنس در تلويزيون ايران ديده مي شد؛ اين توقع زيادي نيست.