گروه فرهنگی مشرق- مستیسلاو روستروپویچ در سال 1927 در یک خانواده روس تبار در شهر باکوی آذربایجان به دنیا آمد، او فرزند ویولونسل نواز و پیانیست لئوپارد روستروپوویچ بود. روستروپوویچ از بدو طفولیت با موسیقی آشنا گردید.
به عنوان یک کودک نواختن ویولون و پیانو را می آموخت تا زمانی که تمرکز اصلی او معطوف ویلونسل شد. در سن 13 سالگی کنسرتی تک نفره داشت. در سن 14 سالگی به دنبال مرگ زود هنگام پدر، بعد از سه سال تلاش و تمرین، به کنسرواتوار مشهور مسکو راه یافت.
او بلافاصله در حرفه خود موفق شد و به عنوان ویولون سل نواز و رهبر ارکستر در شوروی سابق برگزیده شد و این موفقیت وی را به دادن کنسرت هایی در خارج از کشور هدایت کرد. در اوایل سالهای 1960 اولین کنسرت خود را به همراهی دوست آهنگساز خود دیمیتری شوستاکوویچ رهبری کرد. در سال 1968 اپرای Eugene Onegin چایکوفسکی را در سالن تاتر مشهور بولشوی مسکو اجرا کرد، در این اپرا همسر خواننده اش گالینا ویشنوسکایا با صدای سوپرانو نقش پریمادونا را ایفا کرد.
وی به عنوان هنرمند شوروی به کنسرت های بسیار در غرب اعزام می شد تا نماینده فرهنگ شوروی باشد. در این راستا وی در غرب علاوه بر موفقیت های چشمگیر هنریش در رابطه با کشورش با بسیاری از ارکستر ها و گروههای موسیقی همکاری داشت.
او بلافاصله در حرفه خود موفق شد و به عنوان ویولون سل نواز و رهبر ارکستر در شوروی سابق برگزیده شد و این موفقیت وی را به دادن کنسرت هایی در خارج از کشور هدایت کرد. در اوایل سالهای 1960 اولین کنسرت خود را به همراهی دوست آهنگساز خود دیمیتری شوستاکوویچ رهبری کرد. در سال 1968 اپرای Eugene Onegin چایکوفسکی را در سالن تاتر مشهور بولشوی مسکو اجرا کرد، در این اپرا همسر خواننده اش گالینا ویشنوسکایا با صدای سوپرانو نقش پریمادونا را ایفا کرد.
وی به عنوان هنرمند شوروی به کنسرت های بسیار در غرب اعزام می شد تا نماینده فرهنگ شوروی باشد. در این راستا وی در غرب علاوه بر موفقیت های چشمگیر هنریش در رابطه با کشورش با بسیاری از ارکستر ها و گروههای موسیقی همکاری داشت.
این ارتباط و مراوده با غرب و رفت وآمد های بسیار منجر به تله افتادن و ایجاد تماس های غیر هنری روستروپویچ با سازمان های اطلاعاتی غرب در انگلستان و آمریکا شد پوشش عنوان هنرمندی موجب عدم ایجاد حساسیت سازمان های اطلاعاتی شوروی و به عنوان ابزار وی در کشور خود می شد!
او در شوروی به ایجاد تماس در بین نخبگان شوروی و جذب آنها به دید گاه های لیبرالیستی و دفاع از اقتصاد آزاد سرمایه داری غرب می نمود ، کاری که تصور آن برای سازمان های امنیتی و اجتماعی شوروی مانند ک گ ب ممکن نشده بود. اما وی توانسته بود از کنسرت های هنری و کسب شهرت جهانی به عنوان موسیقیدان و برگزاری کنسرت تحت نام هنرمند شوروی برای پنهان کاری استفاده نماید.
روستروپویچ 4 سال الکساندر سولژنیستین را در خانه خود در اطراف مسکو نگهداری کرد تا اینکه در سال 1970 موضوع لو رفت و محدودیت های برگزاری کنسرت برای وی در شوروی وخروج از کشور برای او اعمال گردید. الکساندر سولژنیستن نیز خود از نویسندگان نه چندان برجسته روسی بود که شهرت خود را مدیون همکاری با سازمان سیا و حمایت رسانه ای غرب از خودش می دانست که در نهایت با این حمایت موفق به اخذ جایزه نوبل شد. در سال 1974 ادوارد کندی در یک معامله سیاسی مجوز خروج روستروپویچ از شوروی را از لئونید برژنف گرفت، او به همراه خانواده اش به آمریکا مهاجرت کرد. سازمان های فرهنگی سیاسی جنگ سرد آمریکائی در یک حرکت نمادین سیاسی و تبلیغاتی در آن دوران و پروپاگاندای رسانه ای روستروپویچ را در سال 1977 به رهبری ارکستر سمفونیک ملی واشنگتن انتخاب کردند و در سال 1978 دولت شوروی او و همسرش را از حق شهروندی این کشور محروم ساخت!
اما دوران ثروت و کامیابی روسترو پویچ آغاز شده بود طوری که چند ماه پس ازخبر درگذشت روستروپوویج، 300 قطعه از مجموعه نقاشی ها و مبل های قدیمی وتزئینات هنری وی با ارزش سه میلیون پوند در مرکز ساتبیز به حراج گذاشته شد که این آثار و اشیا بیش از سه دهه در آپارتمانهای روستروپوویچ در لندن و پاریس نگهداری میشد. همسر روستروپویچ در اینباره گفته: «هنگامی که در سال ۱۹۷۴ مجبور شدیم روسیه را ترک کنیم، ناچار شدیم همه اموالمان را رها کنیم. من بودم، شوهرم، دو بچه، یک سگ و دو چمدان....»
در 9 نوامبر 1989 زمانی که دیوار برلین فرو پاشیده شد، او به سرعت به همراه ویولنسل خود به برلین برای نواختن قطعه ای از باخ در Checkpoint Charlie رفت ، وی در سن 70 سالگی تا حدی فعالیت های خود را کم کرده بود، خود او می گفت: "من هم اکنون برای اولین بار به تعادلی که می خواستم رسیده ام."
روستروپوویچ در ماه اوت سال 1991 میلادی برای حمایت از یلتسین به مسکو برگشت. در آن زمان گروه های تندرو مخالف با اصلاحات میخائیل گورباچف به عنوان اعتراض در ساختمان پارلمان تجمع کرده بودند.
وی از دهه نود میلادی به بعد بیشتر زندگی خود را در سه کشور آمریکا، فرانسه و روسیه گذراند
رشد جایگاه روستروپویچ در جامعه غربی علیرغم توانمندی های هنریش مدیون جنگ سردی بود که در آن؛ جامعه غربی نیازمند "چهره سازی از مخالفان" بود . این نوازنده روس از برکت جنگ سرد ونرم علاوه بر موسیقی به خاطر ارتباطش با جامعه و فرهنگ غربی و مخالفتش با سیاست های رژیم شوروی سابق مشهور و با حمایت رسانه های غربی می خواست به یک الگو تبدیل شود.
او در شوروی به ایجاد تماس در بین نخبگان شوروی و جذب آنها به دید گاه های لیبرالیستی و دفاع از اقتصاد آزاد سرمایه داری غرب می نمود ، کاری که تصور آن برای سازمان های امنیتی و اجتماعی شوروی مانند ک گ ب ممکن نشده بود. اما وی توانسته بود از کنسرت های هنری و کسب شهرت جهانی به عنوان موسیقیدان و برگزاری کنسرت تحت نام هنرمند شوروی برای پنهان کاری استفاده نماید.
روستروپویچ 4 سال الکساندر سولژنیستین را در خانه خود در اطراف مسکو نگهداری کرد تا اینکه در سال 1970 موضوع لو رفت و محدودیت های برگزاری کنسرت برای وی در شوروی وخروج از کشور برای او اعمال گردید. الکساندر سولژنیستن نیز خود از نویسندگان نه چندان برجسته روسی بود که شهرت خود را مدیون همکاری با سازمان سیا و حمایت رسانه ای غرب از خودش می دانست که در نهایت با این حمایت موفق به اخذ جایزه نوبل شد. در سال 1974 ادوارد کندی در یک معامله سیاسی مجوز خروج روستروپویچ از شوروی را از لئونید برژنف گرفت، او به همراه خانواده اش به آمریکا مهاجرت کرد. سازمان های فرهنگی سیاسی جنگ سرد آمریکائی در یک حرکت نمادین سیاسی و تبلیغاتی در آن دوران و پروپاگاندای رسانه ای روستروپویچ را در سال 1977 به رهبری ارکستر سمفونیک ملی واشنگتن انتخاب کردند و در سال 1978 دولت شوروی او و همسرش را از حق شهروندی این کشور محروم ساخت!
اما دوران ثروت و کامیابی روسترو پویچ آغاز شده بود طوری که چند ماه پس ازخبر درگذشت روستروپوویج، 300 قطعه از مجموعه نقاشی ها و مبل های قدیمی وتزئینات هنری وی با ارزش سه میلیون پوند در مرکز ساتبیز به حراج گذاشته شد که این آثار و اشیا بیش از سه دهه در آپارتمانهای روستروپوویچ در لندن و پاریس نگهداری میشد. همسر روستروپویچ در اینباره گفته: «هنگامی که در سال ۱۹۷۴ مجبور شدیم روسیه را ترک کنیم، ناچار شدیم همه اموالمان را رها کنیم. من بودم، شوهرم، دو بچه، یک سگ و دو چمدان....»
در 9 نوامبر 1989 زمانی که دیوار برلین فرو پاشیده شد، او به سرعت به همراه ویولنسل خود به برلین برای نواختن قطعه ای از باخ در Checkpoint Charlie رفت ، وی در سن 70 سالگی تا حدی فعالیت های خود را کم کرده بود، خود او می گفت: "من هم اکنون برای اولین بار به تعادلی که می خواستم رسیده ام."
روستروپوویچ در ماه اوت سال 1991 میلادی برای حمایت از یلتسین به مسکو برگشت. در آن زمان گروه های تندرو مخالف با اصلاحات میخائیل گورباچف به عنوان اعتراض در ساختمان پارلمان تجمع کرده بودند.
وی از دهه نود میلادی به بعد بیشتر زندگی خود را در سه کشور آمریکا، فرانسه و روسیه گذراند
رشد جایگاه روستروپویچ در جامعه غربی علیرغم توانمندی های هنریش مدیون جنگ سردی بود که در آن؛ جامعه غربی نیازمند "چهره سازی از مخالفان" بود . این نوازنده روس از برکت جنگ سرد ونرم علاوه بر موسیقی به خاطر ارتباطش با جامعه و فرهنگ غربی و مخالفتش با سیاست های رژیم شوروی سابق مشهور و با حمایت رسانه های غربی می خواست به یک الگو تبدیل شود.
الکساندر رهبری در مصاحبه با رادیوی ضد انقلابی زمانه می گوید:
" خب البته آدم باید در اینجا یک کمی عادلانه بگوید که رهبری ایشان به سطح نوازندگیشان نبود. البته همهء ما به ایشان احترام میگذاریم. آقای پوتین گفته بودند ایشان «نه تنها ویلنسلیست بزرگی بوده، بلکه رهبر بزرگی هم بوده.» نه! به بزرگی آقای روستروپوویچ در ویلنسل کسی نیست، ولی به بزرگی روسترووپویچ از نظر رهبری ارکستر، صدها نفر دیگر هستند. روستروپوویچ به عقیدهء من، خب معلوم است که رهبر خوبی بودند، ولی خیلیهای دیگر هستند که از ایشان بهترند. "
او یکی از سمبل های نظام بازار ازاد جامعه غربی بود که غرب با ابزار نمودن وی می خواست ضمن نشان دادن چراغ سبز به مردم شوروی وتشویق و ایجاد انگیزه منفی به مقابله با نظام شوروی پرداخته و مردم را به گریز از میهن و جاسوسی تشویق نماید.
روسترو پویچ هنرمند! مدتی نیز یک برنامه رادیو وتلویزیونی را از لندن بر علیه اتحاد شوروی اجرا می کرد.
مستیسلاو روستروپویچ در سن هشتاد سالگی درگذشت.وی درگورستان نوودویچی، جایی که بوریس یلتسین، رئیس جمهور پیشین روسیه و دوست آقای روستروپوویچ دفن شد، به خاک سپرده شد.
اما بوسه های لب به لب وی در میانسالی با چندین رهبر ارکستر بعد از کنسرت هایش شایعات دیگری را نیز برای وی به ارمغان آورد..
الکساندر یا همان اسکندر رهبری که در ایران خود را علی و در غرب اسکندر یا الکساندر معرفی می کند در همان مصاحبه ای با رادیوی ضد انقلابی زمانه که هزینه آن توسط سازمان های جاسوسی و از طریق کشور هلند تامین می شود و در باب بیان مسائل انحرافات جنسی واخلاقی علایق بسیار دارد در مورد روسترو پویچ می گوید:
روسترو پویچ هنرمند! مدتی نیز یک برنامه رادیو وتلویزیونی را از لندن بر علیه اتحاد شوروی اجرا می کرد.
مستیسلاو روستروپویچ در سن هشتاد سالگی درگذشت.وی درگورستان نوودویچی، جایی که بوریس یلتسین، رئیس جمهور پیشین روسیه و دوست آقای روستروپوویچ دفن شد، به خاک سپرده شد.
اما بوسه های لب به لب وی در میانسالی با چندین رهبر ارکستر بعد از کنسرت هایش شایعات دیگری را نیز برای وی به ارمغان آورد..
الکساندر یا همان اسکندر رهبری که در ایران خود را علی و در غرب اسکندر یا الکساندر معرفی می کند در همان مصاحبه ای با رادیوی ضد انقلابی زمانه که هزینه آن توسط سازمان های جاسوسی و از طریق کشور هلند تامین می شود و در باب بیان مسائل انحرافات جنسی واخلاقی علایق بسیار دارد در مورد روسترو پویچ می گوید:
" ایشان از نظر شخصیت، تنها یک نوازندهء ویلنسل نبود. ...همانطور که میدانید حتی در کارهای سیاسی و حقوق بشر هم فعالیت داشت و بسیار با جرأت بود..."
"و... ولی اینکه شما سوال کردید که چه میشود که اینطور میشود؛ خیلیها از این ترس دارند که وقتی پیر میشوند دیگر ساز خودشان را نتوانند بزنند. [پس] میآیند به رهبری، برای اینکه رهبری را آدم تا گور میتواند انجام دهد. این است که یک مقدارش این است..."
"بعضیها هم چون اسمشان معروف میشود، برایشان یک تجارت است، یعنی واقعا یک درآمد کلی پیدا میکنند با سه چهار قطعهای که یاد میگیرند به کشورهای مختلف میروند. ولی خب خیلی کم هستند کسانی مثل آقای دانیل بارن بویم (رهبرگروه صلح اسرائیلی) یا برنستاین که همه نوازندهی خوبی بودند و هم نسبتاً رهبر خوب... "
***
در دوران به هم ریختگی هنر و با تغییرات به وجود آمده در مدیریت دفتر موسیقی ارشاد و انتصاب آقای سید محمد میر زمانی به ریاست آن، اخیرا الکساندر رهبری به پخش مصاحبه هائی از رادیو ضد انقلاب زمانه ، خبر گزاری موج سبز دست زده است و ماه گذشته یکی از روزنامه های نارنجی متعلق به بیت المال بی مقدمه مصاحبه ای را از الکساندر رهبری آورده که او با نام علی معرفی شده است ، البته علی اسم شناسنامه ای وی بوده و او اسم خود را برای زدودن آثار ایرانی بودن!!! به اسکندر دشمن ایران زمین یا الکساندر تغییر داده است؛ در این مصاحبه از روستروپویچ و شی شبیه صلیب بر گردن الکساندر که در ایران آنرا به گردن آویزان نمی کند گفتگو شده است و... در تیتر این مطلب عنوان گردیده که مصاحبه توسط آن روزنامه انجام ولی مصاحبه گر مشخص نشده است.
شاید یک رپرتاژ آگهی (آنچنان که در مقدمه مطلب نیز اورده شده، روشی برای انجام مصاحبه توسط خود فرد!) یا چیزی مشابه دستورنامه یک مقام! به نظر می رسید هدف از این مصاحبه مرموز فقط مطرح ساختن و کشانیدن الکساندر رهبری به داخل کشور باشد ، سوالات انجام شده از الکساندر رهبری بر مبنایی کاملا بی اساس مطرح شده اند و شاید نیت های دیگر نیز در پس آن باشد،و معلوم نیست چگونه روزنامه بیت المال در اختیار منافع سیاسی شخص یا سازمان های مرموز قرار گرفته باشد!
الکساندر رهبری کودکی ژنده پوش بود که به قول دوستدارانش موسیقی را از یک مطرب دوره گرد آموخت.
با وارد شدن به جرگه ساختار حاکم و حمایت سفارتخانه ای مشهور در این امور درتهران به اتریش رفت و بعد از بازگشت به کشور مدیر هنرستان موسیقی گردید . در دوران مدیریت الکساندر رهبری حدود 50 نفر از بورس تحصیلی رایگان خارج از کشور آن هم به مدت چهار سال بهره مند شدند که اغلب این افراد از افراد سفارشی بودند، طوری که 2 خواهر الکساندر رهبری نیز از این فرصت استثنائی بی بهره نماندند اما عدم بازگشت این افراد نشان از بی تدبیری و عدم شایسته گزینی بود فقط 2 یا 3 نفر به کشور برگشتند و حتی بیچاره ای از این جمع در اروپا به رانندگی تریلر رو آورد!
فرصتی بزرگ از کف مردم و بیت المال رفت و اما در عوض بانیان و به اصطلاح طراحان برهنگی مانند موریس بژار و مطرب هائی همچون شهره و شهرام فرصت رشد از هنرستان یافتند ، طوری که رسوائی معاشقه خواهر وبرادر در روی سن صدای مجلس شاهی را هم دراورد! و مردم به مجازات بانیان برهنگی در جشن های دوهزار و پانصد ساله پرداختند، الکساندر رهبری به علت عدم کفایت و نالایقی در اداره هنرستان از کشور خارج شد و تا انکه بعد از انقلاب اسلامی به دعوت شازده ناصرالدین شاهی به کشور بازگشت.
شاید یک رپرتاژ آگهی (آنچنان که در مقدمه مطلب نیز اورده شده، روشی برای انجام مصاحبه توسط خود فرد!) یا چیزی مشابه دستورنامه یک مقام! به نظر می رسید هدف از این مصاحبه مرموز فقط مطرح ساختن و کشانیدن الکساندر رهبری به داخل کشور باشد ، سوالات انجام شده از الکساندر رهبری بر مبنایی کاملا بی اساس مطرح شده اند و شاید نیت های دیگر نیز در پس آن باشد،و معلوم نیست چگونه روزنامه بیت المال در اختیار منافع سیاسی شخص یا سازمان های مرموز قرار گرفته باشد!
الکساندر رهبری کودکی ژنده پوش بود که به قول دوستدارانش موسیقی را از یک مطرب دوره گرد آموخت.
با وارد شدن به جرگه ساختار حاکم و حمایت سفارتخانه ای مشهور در این امور درتهران به اتریش رفت و بعد از بازگشت به کشور مدیر هنرستان موسیقی گردید . در دوران مدیریت الکساندر رهبری حدود 50 نفر از بورس تحصیلی رایگان خارج از کشور آن هم به مدت چهار سال بهره مند شدند که اغلب این افراد از افراد سفارشی بودند، طوری که 2 خواهر الکساندر رهبری نیز از این فرصت استثنائی بی بهره نماندند اما عدم بازگشت این افراد نشان از بی تدبیری و عدم شایسته گزینی بود فقط 2 یا 3 نفر به کشور برگشتند و حتی بیچاره ای از این جمع در اروپا به رانندگی تریلر رو آورد!
فرصتی بزرگ از کف مردم و بیت المال رفت و اما در عوض بانیان و به اصطلاح طراحان برهنگی مانند موریس بژار و مطرب هائی همچون شهره و شهرام فرصت رشد از هنرستان یافتند ، طوری که رسوائی معاشقه خواهر وبرادر در روی سن صدای مجلس شاهی را هم دراورد! و مردم به مجازات بانیان برهنگی در جشن های دوهزار و پانصد ساله پرداختند، الکساندر رهبری به علت عدم کفایت و نالایقی در اداره هنرستان از کشور خارج شد و تا انکه بعد از انقلاب اسلامی به دعوت شازده ناصرالدین شاهی به کشور بازگشت.
همایون(علی) رحیمیان – الکساندر رهبری - دهلوی
الکساندر چندی بعد توانست با حمایت دفتر موسیقی قرار داد مالی رهبری ارکستر سمفونیک تهران را بدست آورد و برای خود و همسر دوم اهل کرواسی درامد و امکانات بسیار بالایی از بیت المال کسب نماید اما حرکت تند هنرمندان موسیقی و اعضای ارکستر سمفونیک تهران منجر به فرار وی از کشور شد، سی ان ان سراسیمه بر کوبیدن نظام با وی مصاحبه ای ترتیب داد و سه بار آن را تکرار کرد و روزنامه شرق به این موضوع پرداخت
ولی روزنامه کیهان در تاریخ 3 آذر ماه 1384 در این مورد نوشت:
الکساندر چندی بعد توانست با حمایت دفتر موسیقی قرار داد مالی رهبری ارکستر سمفونیک تهران را بدست آورد و برای خود و همسر دوم اهل کرواسی درامد و امکانات بسیار بالایی از بیت المال کسب نماید اما حرکت تند هنرمندان موسیقی و اعضای ارکستر سمفونیک تهران منجر به فرار وی از کشور شد، سی ان ان سراسیمه بر کوبیدن نظام با وی مصاحبه ای ترتیب داد و سه بار آن را تکرار کرد و روزنامه شرق به این موضوع پرداخت
ولی روزنامه کیهان در تاریخ 3 آذر ماه 1384 در این مورد نوشت:
"الکساندر در رفت! الکساندر... که در مطبوعات داخلی با نام علی رهبری معرفی می شود از رهبری ارکستر سمفونیک تهران کنار رفت... ,وی با حمایت مشکوک عناصر پشت پرده بعد از سال ها اقامت در خارج از کشور و اجرای برنامه در غرب و اسرائیل به ایران امد .به علت فشار افکار عمومی هنرمندان و عدم همخوانی وی با ارزش های انسانی واخلاقی جامعه با بهانه قرار دادن عناوین دیگر و عدم تامین حقوق خود از کارکناره گیری کرد!"
اما وی این فرار خود را با نامه سرگشاده اش به اقای صفار هرندی و دفاع از موزیسین هائی ارتباط داد که سال ها تحت سیاست های هنری وی تحت تحقیر خارجی ها بودند ، او در سال گذشته با رفتن آقای صفار هرندی از ارشاد درصدد بازگشت به کشور و هدایت گروه نوازندگان موسیقی جشن تولد ملکه انگلیس در یک کنسرت دیگر بود که با شدت از سوی مقامات ارشاد در این خصوص برخورد شد طوری که مدیرعامل یکی از انجمن های مرتبط با موسیقی که در دلالی این کار نقش داشت اظهار بیتقصیری در این امر نمود!
الکساندر رهبری اخیرا در مصاحبه با ایلنا خود را تنها رهبر و مدیر هنری قابل عنوان داشته و حتی حامی اولیه خود یعنی فریدون ناصری را نیزاز دم تیغ خود گذرانده و همه را به جز لوریس چکناوریان از اعضای دفتر فرح پهلوی ورهبر ارکستر کشور ارمنستان را بی سواد و بی تجربه نامید.
***
برای اخذ مجوز یک کنسرت در ایران تعهد نامه ای اخذ می شود که فیلم برداری محدود و بدون کلوزآپ و بدون مصاحبه و پخش از کانال های ماهواره ای باشد.
هنرمند ایرانی اگر ساکن کشور باشد با صدها محدودیت مواجه است!
اما افرادی که سال ها در ترویج فساد و انحطاط بودند وخود با درک ارزش هائی که سال ها برعلیه آن کار کرده بودند از کشور گریخته اند. صاحب امتیازات خاص می گردند، قرار دادهای مالی کلان ، تبلیغات رسانه ای در ماهواره ها و نشریات زرد و نارنجی و چهره سازی به صورت کامل از آنها انجام می گیرد و اکنون آنها چون در ماهواره و بی بی سی بوده اند پس قهرمان این مردمند و ناجی فرهنگ وهنر آن!
نگرش خاص به هنر موسیقی و عدم تعمق در تاثیر آن بر روح و روان و عدم تمییز هنرمندان از مطربان و رجوع به رسانه غربی همچون رادیو مستهجن زمانه و رادیو تصویر های بیگانه موجب آن شده است تا هر بیگانه ای بتواند در این بخش از فرهنگ وهنر اعمال نفوذ نظر نماید.
بررسی انتصابات و ابقا های اخیر و لیست اعضای دفاتر و انجمن های ویژه و موسیقی نشان از عدم تغییر می دهد و آنچه که خواسته و ضرورت هنر متعالی می باشد، هنوز دیده نشده است!
آیا باز هم بعد از گذشت سال ها از انقلاب اسلامی عرصه هنر محل جولان فراماسونرها و اعضای رسمی ساواک و کارگزاران آنها و همکاران تیم های صهیونیستی درمراسم و جشن های انقلاب اسلامی خواهد بود؟!
هنرمند ایرانی اگر ساکن کشور باشد با صدها محدودیت مواجه است!
اما افرادی که سال ها در ترویج فساد و انحطاط بودند وخود با درک ارزش هائی که سال ها برعلیه آن کار کرده بودند از کشور گریخته اند. صاحب امتیازات خاص می گردند، قرار دادهای مالی کلان ، تبلیغات رسانه ای در ماهواره ها و نشریات زرد و نارنجی و چهره سازی به صورت کامل از آنها انجام می گیرد و اکنون آنها چون در ماهواره و بی بی سی بوده اند پس قهرمان این مردمند و ناجی فرهنگ وهنر آن!
نگرش خاص به هنر موسیقی و عدم تعمق در تاثیر آن بر روح و روان و عدم تمییز هنرمندان از مطربان و رجوع به رسانه غربی همچون رادیو مستهجن زمانه و رادیو تصویر های بیگانه موجب آن شده است تا هر بیگانه ای بتواند در این بخش از فرهنگ وهنر اعمال نفوذ نظر نماید.
بررسی انتصابات و ابقا های اخیر و لیست اعضای دفاتر و انجمن های ویژه و موسیقی نشان از عدم تغییر می دهد و آنچه که خواسته و ضرورت هنر متعالی می باشد، هنوز دیده نشده است!
آیا باز هم بعد از گذشت سال ها از انقلاب اسلامی عرصه هنر محل جولان فراماسونرها و اعضای رسمی ساواک و کارگزاران آنها و همکاران تیم های صهیونیستی درمراسم و جشن های انقلاب اسلامی خواهد بود؟!