نسل طلایی تیم ملی اسپانیا در یورو 2008 و زیر نظر لوئیز آراگونس فقید ظهور کرد و بعد از 44 سال به یک مقام قهرمانی در تورنمنت های معتبر رسیدند؛ در ادامه مسیر سکان هدایت این تیم به ویسنته دل بوسکه سپرده شد و موفقیت های این نسل، به قهرمانی در جام جهانی 2010 و سپس یورو 2012 ختم شد تا اسپانیا در این مقطع نه چندان کوتاه بهترین تیم بلامنازع جهان لقب گیرد.
دل بوسکه، سرمربی 66 ساله اسپانیایی ها، کسی که در زمان بازی خود یک هافبک دفاعی بود - و بیش از 400 بازی با پیراهن رئال مادرید انجام داد و به 5 قهرمانی لالیگا و 4 کوپا دل ری رسید - به خوبی از یادگار آراگونس استفاده کرد و آن درخت به خوبی میوه داد. این سرمربی اهل سالامانکا بین سال های 1999 تا 2003 هدایت تیم رئال مادرید را هم به عهده داشت و پرافتخار ترین دوره این باشگاه در عصر جدید را رقم زد و با دستاوردهایی که دارد به عنوان یکی از بهترین مربیان تاریخ فوتبال به شمار می رود و تنها مربی است که فاتح لیگ قهرمانان اروپا در کنار جام جهانی و جام ملت های اروپا شده است.
اما در این یادداشت قصد نداریم گذشته و اتفاقاتی که افتاده را مرور کنیم چرا که زندگی و چالش ها ادامه دارد و در حال حاضر ویسنته دل بوسکه یک تورنمنت ناموفق دیگر را همراه با لاروخا به پایان رساند و شاید پایان راه آقای خونسرد نیز باشد. بعد از دوره ای طلایی و موفقیت آمیز، اسپانیا در جام جهانی 2014 تورنمنتی فاجعه بار را پشت سر گذاشتند و با شکست 5-1 مقابل هلند و 2-0 مقابل شیلی، علیرغم پیروزی 3-0 مقابل استرالیا از گردونه رقابت ها در همان مرحله گروهی کنار رفتند. شکست سنگین مقابل هلند، بزرگترین شکست یک مدافع عنوان قهرمانی در تاریخ رقابت های جام جهانی بود. این نتایج تأسف بار پایان راه برخی از ستون های کلیدی نسل طلایی اسپانیا از جمله ژاوی هرناندز، ژابی آلونسو و داوید ویا بود. ایکر کاسیاس، کاپیتان اسطوره ای اسپانیا نیز دیگر فروغ سابق را نداشت و تنها یک چهره کاریزماتیک و با تجربه در ترکیب تیم به شمار می رفت. دل بوسکه در پایان رقابت ها از قصد خود برای استعفا دادن خبر داد اما واکنشی از سوی فدراسیون این کشور دریافت نکرد و در نهایت در سمت خود ابقا شد.
هواداران این تیم امیدوار به پوست اندازی و تغییر چهره تیمی بودند که ظاهراً بعد از کسب افتخارات پر شمار در رده ملی و باشگاهی دیگر میل و اشتیاق گذشته را نداشتند و به نوعی اشباع شده بودند؛ و البته تغییر سبکی که الزامی بود زیرا به وضوح روش های خنثی کردن چنین نوع بازی توسط بسیاری از تیم ها و مربیان روشن شده بود و ابزار کنونی نیز کاملاً مناسب اجرای آن نبود.
برای بسیاری از فوتبال دوستان و به اعتقاد خیلی از کارشناسان دوران حکومت ماتادور ها بر فوتبال ملی تمام شده بود اما دل بوسکه به این امید ماند که این تیم می داند چطور بازی کند و همان کار های مشابه گذشته را انجام دهد، اما زمانی که دید جوابی نمی گیرد، هیچ میلی برای ارائه چیزی واقعاً متفاوت نشان نداد. آنها به عنوان تیم نخست از گروه C مرحله مقدماتی و در حضور تیم های اوکراین، اسلواکی، بلاروس، لوکزامبورگ و مقدونیه با کسب 9 پیروزی و تنها یک شکست 2-1 مقابل اسلواکی، با 27 امتیاز راهی دور نهایی شدند اما نمایش های این تیم همچنان پیروزی فاتحانه نبود و با تماشای بازی های این تیم ضعف های مشهودی به چشم می آمدند که موقتاً پشت نتایج و صعود پنهان مانده بودند.
تیم ها خود را آماده حضور در یورو 2016 می کردند؛ زمان اعلام بازیکنان دعوت شده به فرانسه فرا رسید؛ در لیست تیم ملی اسپانیا، نام چند بازیکن علیرغم درخشش در فصلی که گذشت و با وجود نیاز های تیم، به چشم نمی آمد. در دوران قحطی مهاجم 6 دانگ در خط حمله اسپانیا، دل بوسکه ترجیح داد تا از فرناندو تورس احیا شده و آماده در فصل 2015/16 چشم پوشی کند و به جای او آرتیز آدوریز 35 ساله و در عین حال فاقد تجربه نبرد های ملی به تیم دعوت شد. در حالیکه دل بوسکه پیش از این اعلام کرده بود که یورو 2016 پایان راه وی در اسپانیا خواهد بود، انتظار یک تغییر نسل و دعوت و استفاده از بازیکنانی جوان تر می رفت؛ ایسکو، هافبک خوش تکنیک رئال مادرید و سانتی کازورلا هم از پرواز فرانسه جا ماندند و چشم پوشی از درخشش و عملکرد گابی و سائول در اتلتیکو مادرید نیز برای سرمربی کهنه کار این تیم آسان بود.
گویی هرچه سن بالاتر می رود، انسان ها محتاط تر و محافظه کار تر می شوند و این عارضه گریبان دل بوسکه را هم می گرفت؛ وی در هر 4 دیدار خود در این تورنمنت از یک ترکیب 11 نفره یکسان استفاده کرد که عملاً علیرغم کسب دو پیروزی در ابتدای کار، شکننده به نظر می رسید. در حالیکه قبل از هر مسابقه انتظار تغییر می رفت، این مربی بدون توجه به مسائلی چون خستگی، خوانده شدن تاکتیک و سبک بازی بازیکنان از سوی دیگر حریفان و عدم اعتقاد به چینش بازیکنان بر مبنای آنالیز حریف و استفاده از آنتی تاکتیک، سعی کرد یک کلیشه خودرأی را به نمایش گذاشته و بر انتخاب های خود اصرار ورزد. او نمی خواست قبول کند که این سیستم و سبک بازی دیگر کارایی لازم را ندارد و این سبک بدون داشتن ابزار کافی و لازم که شامل تمام کننده ای مطمئن، هافبکی طراح و واصل خطوط و در کنار یک خط دفاعی متزلزل و ناهماهنگ نمی تواند خوب اجرا شود و همواره یک پاشنه آشیل خواهد داشت. وی در طول هر 4 مسابقه به عدم استفاده از کوکه در میانه میدان اصرار ورزید و در دیدار مقابل ایتالیا هنگامی که لوکاس وازکز در دقیقه '71 وارد میدان شد و طراوت و سرعت خاصی به خط حمله تیم بخشید، اشتباهات دل بوسکه بیشتر به چشم آمد. در دیدار مقابل کرواسی زمانی که به راحتی می توانست با حفظ یک تساوی به عنوان صدرنشین راهی دور بعد شود تا از قرار گرفتن در مسیری سخت جلوگیری کند، همچنان بر تعویض های اشتباه خود تأکید کرد تا تیمی که نیازی به حمله بی مهابا در آن لحظات نداشت، در دقایق پایانی اسیر ضدحمله شده و شکست بخورد تا ضعف تاکتیکی اسپانیا را به رخ بکشد. عدم تمرکز! چیزی که در صحنه گل اول ایتالیا نیز کاملاً مشهود بود.
طبق آمار، اسپانیا در نیمه اول دیدار مقابل ایتالیا از خلق حتی یک موقعیت گل هم عاجز بود و حتی یک تکل موفق هم نداشت و این به وضوح نشانگر ضعف خط دفاع و میانی این تیم است که نه می توانند از خلق موقعیت توسط حریف جلوگیری کنند و نه موقعیتی برای مهاجمان خود خلق کنند و چه بسا اگر درخشش داوید ده خیا درون دروازه این تیم نبود، سرنوشت بازی خیلی زود تر از دقیقه '90 مشخص می شد. هرچند نباید ناگفته بماند که آنها در عوض 58% مالکیت توپ و میدان را در اختیار داشتند! در نیمه دوم اسپانیا فرصت هایی نصف و نیمه داشت که بیشتر روی ضربات شروع مجدد و ارسال توپ به شلوغی محوطه جریمه حریف به دست آمدند. تعویض های دل بوسکه کاملاً قابل پیش بینی و نامناسب بودند و در طول بازی به نظر می رسید که هیچ ایده ای برای تغییر روند مسابقه ندارد. آغاز نیمه دوم، لحظه ای بود که دل بوسکه باید به تیم خود کمی انگیزه، شادابی و برتری ذهنی تزریق می کرد اما دو ثانیه بعد از شروع بازی، ایتالیا با 3 بازیکن در گوشه محوطه جریمه اسپانیا حاظر بود. به میدان فرستادن آدوریز 35 ساله، بلند قامت و فاقد تکنیک و سرعت، مقابل ایتالیا در حالیکه خط دفاعی این تیم جزو بهترین سر زن های دنیا به شمار می روند و تعویض لوکاس وازکز به عنوان مکمل آدوریز، به وضوح عجز سرمربی کهنه کار ماتادور ها در به کار گیری تاکتیکی مناسب را نشان می دهد.
حتی بازیکنان اسپانیا هم پیش خود به پایان کارایی این سبک و سیستم اقرار می کنند، و در صحبت هایی خود به صورت جسته و گریخته پیشنهاد تلفیق یا امتحان سیستم های دیگر را می دهند، اما با اصرار و تأکید دل بوسکه بر صحبت های خود، از به زبان آوردن علنی آن خودداری می کنند. استفاده از 4 ترکیب ثابت در 4 دیدار متوالی، قابل پیش بینی ترین و اولین راه آنالیز برای حریف می باشد. شاید لاروخا روی کاغذ مهره های پر نام و نشان تر و با کیفیت تری نسبت به ایتالیا داشت، اما آنها تحت تأثیر بازی تیمی و تاکتیکی آتزوری قرار گرفته و کاملاً در زمین سردرگم ماندند.
تمام این بازیکن ها در باشگاه های خود ستاره هایی تأثیر گذار به شمار می روند، اما با یک سیستم و چینش اشتباه می توان همه آنها را خنثی کرد. امروز ایتالیا با آنتونیو کونته، که تاکنون علیرغم پیش بینی ها و با تمام کمبودها، حداکثر استفاده را از ابزار خود کره است، درس مهمی به دل بوسکه و دیگران داد. سیستم سازمان یافته، مدیریت بازی، تمرکز و حفظ شدت کار در طول 90 دقیقه از سوی ایتالیا، بر رویکرد محافظه کارانه و مبتنی بر پاسکاری های صبورانه اسپانیا غلبه کرد. اسپانیا حالا از 7 بازی اخیر خود در جام جهانی و یورو 2016، 4 بازی را واگذار کرده است و اینها همه به یک نتیجه ختم می شود: اسپانیا به یک چیز جدید نیاز دارد. پایان یک دوره!
* پویا نیّری وند (تحلیلگر سایت طرفداری)