به گزارش مشرق به نقل از برنا، حجت الاسلام قرائتی شب گذشته در سلسله مباحث درسهایی از قرآن درباره راههای نفوذ شیطان سخن گفت که یکی از آنها زیبا جلوه دادن زشتیها است. یکی از نمونههای این روش، حجاب دختران و دوستیهایی است که ممکن است به بهانه کار خوب انجام شود. در ادامه میتوانید ادامه این سخنان را بخوانید:
بدیها را زیبا جلوه میدهد. حالا نمونهاش چیست؟ مثلاً فكر میكند كه اگر خانم این رقمی حجاب داشته باشد، یك دختر پیشرفتهای است. فكر میكند كه مثلاً این تمدن است. فكر میكند مثلاً روشنفكر است. خودش را حراج میكند. دختر خانم تو گران هستی. هركس میخواهد به تو نگاه كند باید خرج تو را هم بدهد. خانه، ماشین، مسكن، گاز، برق، آب، تلفن... اگر خرج تو را داد حق دارد تو را نگاه كند. تو اینطور خودت را آرایش میكنی و مفت نشان جوانها میدهی، مگر حراج كردی؟ منتهی فكر میكند كه این پیشرفت است و تمدن دارد و روشنفكر است و این راه شیطان این است، یكی این است.
یكی این است كه گاهی میگوید كه ولو این پسر، پسر بدی است، اما چون من دوستش دارم با او ازدواج میكنم، انشاءالله هدایتش میكنم. یا پسر دختر را دیده، میگوید: خوب این دختر دختر بدی است ولی من اگر با این ازدواج كنم این را هدایت میكنم. به اسم هدایت! هدایتش كه نمیكند خودش هم گول میخورد مثل بچهای كه دارد غرق میشود میروند نجاتش دهند، خودشان هم غرق میشوند.
گاهی میگوید: دیگران هم اینطورند. حالا تو یكی میخواهی خوب شوی. همه نشستند تو دیگر نمیخواهد نماز بخوانی. نشستند دیگر حالا جلسه را به هم نزن. خوب دیگران بكنند. مگر هر كاری دیگران كردند درست است؟
یك نفر از خانهاش بیرون آمد، دید یك كسی یك زغال دست گرفته به دیوار خانهاش چیزی می نویسد. شعار مینویسد. گفت: آقا این دیوار خانه من است. من راضی نیستم! با این خط بدت و این زغال سیاه آمدی دیوار به این خوبی ما را خراب میكنی. گفت: راضی نیستی پس چرا دیگران شعار نوشتند؟ گفت: دیگران گور پدرشان خندیدند. گفت: خوب من هم به گور پدرم میخندم! (خنده حضار)
2- ایستادگی در برابر انحرافات
اینكه چون دیگران این راه را رفتند پس ما هم برویم، نه. ما سه رقم جوان داریم. ببینیم شما از كدام یك هستید. یك جوان داریم كه مثل آب است. شل است. آب چون شل است در هر ظرفی شكل همان ظرف درمیآید. میگوید: خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو. قرآن هم میگوید: «وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ» (مدثر/45) هرطور زدند ما هم همانطور رقصیدیم. این جوان مثلاً در این جلسه شركت میكند خوب پسرعمو است، پسر خاله، همسایه، همشاگردی است، برو بریم! او این آهنگ را گوش میدهد ما هم گوش میدهیم. او این حرف را میزند ما هم این حرف را میزنیم. افرادی هستند از خودشان اراده ندارند. موج اینها را میبرد. مثل آبی كه از خودش شكل ندارد، در هر ظرفی شكل همان ظرف درمیآید. این یك دسته جوان.
یك دسته جوان هستند، خودشان دارای فكر هستند. دارای هویت هستند. مستقل هستند. اگر همه هم این را گوش بدهند، میگوید: آقا این راه غلط است. من این راه را نمیروم. حالا همه شما هم سیگار بكشید، من نمیكشم. همه شما هم این فیلم را ببینید من نمیبینم. من فكر دارم، برای خودم یك آدم مستقلی هستم. این هم یك دسته...
یك سری جوانها داریم كه غیر از اینكه راه خلاف را نمیرود، سعی میكند خلافكارها را هم به راه خودش بیاورد. پس اگر بردنت آب هستی، هوا هستی، شل هستی! اگر مقاوم بودی طلا هستی. طلا در لجن هم بیفتد طلا است. اگر دیگران را شما به راه حق بردی، امام هستی. امام یعنی كسی كه راه حقی را برود، و افراد دیگر را هم به راه حق دعوت كند.
در خانه اگر افرادی راجع به نماز كاهل هستند، شما هم كاهل شدی، شل هستی. اگر آنها كاهل هستند، شما محكم پای نماز ایستادی، پای درست ایستادی میزان هستی. طلا هستی. اگر سعی كردی دیگران را به نماز و مطالعه دعوت كنی امام هستی. دیگران اینطور بودند. خوب دیگران باشند. پدران ما اینطور بودند. مگر هركاری پدران ما كردند درست است؟ پدران ما خیلی از كارهایشان غلط بوده است. به بت پرستها میگفتند: چرا بت میپرستید؟ میگفتند: «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا» (زخرف/22) نیاكان ما بت میپرستیدند. قرآن هم میگوید: «أَنْتُمْ وَ آباؤُكُم» (یوسف/40) هم خودتان، هم نیاكانتان منحرف هستید. پدران ما راههای خوبی هم داشتند. راههای بدی هم داشتند. خوبهایش را باید بگیریم، بدهایش را باید ترك كنیم.
گاهی وقتها شیطان آدم را به آرزوها میكشاند. حالا این پسر كه آمده، تو لیسانس هستی، این پسر دیپلم است. بگو: نه! تو كه لیسانس هستی باید خواستگار فوق لیسانس سراغ تو بیاید. به آرزوی خواستگار فوق لیسانس مینشیند، سن دختر بالا میرود، دیگر نه لیسانس میآید نه فوق لیسانس! اصلاً دیگر خواستگار نمیآید. من نامه دارم. نامه دارم از یك دختر فوق لیسانس نوشته: من در زمان پیش دانشگاهی و سال اول و دوم دانشگاه، خواستگارهای خوبی داشتم. پدر و مادرم دائم گفتند: باشد لیسانست را بگیری، باشد لیسانست را بگیری، لیسانسم را گرفتم گفتند: برو فوق لیسانست را هم بگیر. الان فوق لیسانس گرفتم و دیگر خواستگار نمیآید. خدا پدر و مادرم را لعنت كند. چند بار من این را در تلویزیون بگویم. ازدواج ضرورت است. سومین نیاز بشر همسر است.
نیاز اول بشر اكسیژن است. نیاز دوم بشر آب و غذا است. آب و نان است. نیاز سوم بشر لباس است. قرآن میگوید: خانم و آقا برای همدیگر لباس هستند. «هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن» (بقه/187) لباس یعنی سومین نیاز. آقا یك كسی تشنه است، شما تشنهتان است؟ انشاءالله بعد از لیسانس آبت میدهم. بابا تشنهاش است. نه انشاءالله فوق لیسانست را بگیر آب بخور.
گاهی به آرزوی اینكه داماد كه باشد. به آرزوی اینكه، به آرزوی اینكه، گاهی آرزوها كارها را عقب میاندازد. بگذارید بنویسم:
1- زیباسازی، به نام تمدن، روشنفكری، پیشرفت.
2- گاهی به نام هدایتش میكنم، من با او رفیق میشوم. آقا بچه بدی است. دختر بدی است. چرا با این رفیق شدی؟ خوب حالا من با او رفیق میشوم انشاءالله هدایتش میكنم. خوب خودت هم منحرف میشوی.
3- گاهی به نام اینكه دیگران اینگونه هستند. خوب دیگران اینگونه باشند. مگر شما آب هستی كه در هر ظرفی شكل همان شوی؟
4- گاهی به نام اینكه نیاكان ما خوب، نیاكان ما كار خوب داشتند، كار بد هم داشتند.
5- گاهی به نام آرزوها، صبر كن انشاءالله خواستگار فلان برایت میآید.