گروه سیاست مشرق - روزنامهها
و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و
اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید
همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت
ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور
با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*******
آقای روحانی با شیطان نمیتوان دست داد!
حسین شریعتمداری در کیهان نوشت: آقای روحانی! مطمئن باشید که عزت شما و دولت محترمتان
در اعلام صریح انزجار از آمریکا و باور این واقعیت غیرقابل انکار است که
آمریکا شیطان بزرگ است و با شیطان نمیتوان دست داد!
1- آقای دکتر(ت) در دادگاه نظامی رژیم شاه به اعدام محکوم شده بود.
دوتن دیگر از همپروندهایهای ایشان نیز قبلاً اعدام شده بودند. حکم
اعدام دکتر در دادگاه تجدیدنظر هم تأیید شد و به روال جاری در زندانهای
سیاسی رژیم طاغوت، ایشان را بعد از تأیید حکم اعدام دیگر به بند باز
نگرداندند و در انتظار اجرای حکم به انفرادی منتقل کردند.
دو سه هفتهای از
ماجرا گذشته بود که بلندگوی بند به صدا درآمد و اعلام کرد آقای دکتر (ت)
که از اقدامات ضدامنیتی خود علیه نظام شاهنشاهی پشیمان شده و حکم اعدامش
به حبس ابد تقلیل یافته قصد دارد علت ندامت خود را با زندانیان در میان
بگذارد و... دکتر از پشت بلندگو و در حالی که صدایش در همه بندها پخش
میشد، یک متن از پیش تعیین شده را قرائت کرد و توضیح داد که از اقدامات
ضدامنیتی! خود پشیمان است و در انتخاب راه دچار اشتباه شده بود!
چند
دقیقه بعد دکتر (ت) را به بند بازگرداندند در حالی که زندانیان سیاسی با
ملامت نگاهش میکردند و حاضر به پذیرش او در جمع -کمون- خود نبودند. حق با
آنها بود، زیرا دکتر با ابراز ندامت خود، حیثیت زندانیان سیاسی را مخدوش
ساخته و بینش و منش آنان را باطل و حرکت در بیراهه معرفی کرده بود.
نگارنده
اما، که با دکتر از قبل آشنایی داشتم و ایمان وی به اسلام، راه حضرت
امام(ره) و اعتقاداتش به مبارزه با طاغوت را آزموده بودم، بر خلاف بقیه
دوستان و حتی علیرغم توصیه آنها به دکتر نزدیک شدم و از آنجا که جمع
دوستان حاضر به پذیرش او در میان خود و حضور وی بر سر سفره جمع نبود، در
بسیاری از موارد، غذای خود را با دکتر صرف میکردم.
این وضعیت نزدیک به 3
ماه ادامه داشت تا این که روز 4 آبان - سالروز تولد شاه- نزدیک شد. در این
روز تعدادی از زندانیان سیاسی که پشیمان شده و توبه کرده و با واژه
«زندانیان بریده» از آنها یاد میشد برای حضور در جشن تولد شاه دعوت
میشدند. دکتر که به تدریج از ابراز پشیمانی پشیمان شده بود! پرسید چه کنم؟
به ایشان گفتم: امروز، روز امتحان و تعیین سرنوشت است.
اگر در جشن شرکت
کنی برای همیشه از دایره انقلابیون مؤمن و متعهد خارج شدهای و آخرتت را بر
باد دادهای. امروز روزی است که باید به آنها «نه» بگویی. خودداری تو از
حضور در جشن یعنی بازگشت به زمان قبل از ابراز ندامت، یعنی این که از ابراز
ندامت، پشیمان شدهای.
بدیهی است که این «نه» گفتن بیهزینه نیست،
بلافاصله به زیر هشت (محل استقرار افسران و نگهبانان و دفتر بند) منتقل
میشوی و به سختی شکنجهات میکنند و پس از آن نیز برای مدتی به انفرادی
میروی و نهایتاً پس از گذران این مرحله که چندان هم آسان نیست به بند
بازمیگردی، در حالی که دیگر دکتر(ت) قبلی و ابراز ندامت کرده نیستی.
دکتر
این پیشنهاد را پذیرفت و صبح روز 4 آبان وقتی از بلندگوی بند نامش را برای
حضور در جشن تولد شاه اعلام کردند، از مراجعه به «زیر هشت» برای اعزام به
جشن خودداری کرد.
بلندگوی بند چند بار دیگر نیز دعوت از او را تکرار کرد
ولی دکتر توجهی نکرد و نهایتاً «وکیل بند» به درون بند آمده و با حالتی
عصبی گفت؛ دکتر! مگر صدای بلندگو را نمیشنوی؟ چرا ایستادهای؟ و دکتر در
پاسخ گفت: نمیآیم! وکیل بند که پاسخ دکتر برایش غیرمنتظره بود، گفت:
میدانی که نتیجه این سرپیچی تو چیست؟ و دکتر گفت؛ مرا به حبس ابد محکوم
کردهاید و انتظار دارید از شما تشکر کنم؟!... دکتر را به زیر هشت بردند و
بعد از شکنجه مفصل، در حالی که خون از سر و صورتش جاری بود و گوشت کف
پاهایش از شدت ضربات کابل بیرون ریخته بود، به سلول انفرادی منتقل کردند و
نهایتاً بعد از 3 هفته به بند بازگشت و از همان لحظه ورود با استقبال گرم و
توأم با قدرشناسی سایر زندانیان سیاسی روبرو شد و...
2- شاید ماجرای
فوق در تمامی ابعاد با نتیجهای که از آن خواهیم گرفت همخوانی نداشته باشد
ولی از یکسو «در مثل مناقشه نیست» و از سوی دیگر، اساس و بنیان هر دو
ماجرا یکی است؟ و از این روی میتواند در موارد مشابه به عنوان یک الگوی
قابل قبول و فرمول آزمون شده بهکار گرفته شود.
آقای دکتر روحانی، رئیس
جمهور محترم کشورمان از نخستین روزهای بعد از تصدی پست ریاست جمهوری، کلید
حل مشکلات را در نزدیکی با آمریکا تلقی کردند و برخلاف آنچه تجربه سی و چند
ساله انقلاب اسلامی گواهی میداد، از در اعتماد و اطمینان به آمریکا وارد
شدند تا آنجا که گفته میشد «کلید»ی که ایشان در نخستین کنفرانس خبری خود
به خبرنگاران داخلی و خارجی و مردم نشان دادند، فقط یک نمایه و نماد از
کلیدی بود که جناب رئیسجمهور، آن را در دست آمریکا میدیدند و گویی بر این
باور بودند که برای گشودن قفل مشکلات کشور و مخصوصاً مشکلات اقتصادی باید
آن را از آمریکا وارد کرد و یا به ودیعه و عاریه گرفت! اعتماد به آمریکا و
انتظار حل مشکلات از آن سوی آبها تقریباً همه مسائل مهم داخلی را که گشایش
اقتصادی با اهمیتترین آنها بود، تحتالشعاع قرار داد.
ماجرا از
مذاکرات هستهای آغاز شد. آقای دکتر روحانی که قبل از انتخابات فقط 20 تا
30 درصد مشکلات اقتصادی را ناشی از تحریمها میدانستند و 70 تا 80 درصد آن
را به مدیریت داخلی نسبت میدادند، در یک چرخش 180 درجهای، همه مشکلات
موجود و حتی آب خوردن مردم را هم در گرو نتیجه مذاکرات هستهای و رفع
تحریمها معرفی کردند و ماجرا تا توافق هستهای وین و برجام که سند اجرایی
آن است پیش رفت.
آقای روحانی و همکاران ایشان، برجام را «آفتاب تابان»!
«فتحالفتوح»! «بزرگترین دستاورد در تاریخ ایران»! «تسلیم قدرتهای بزرگ
در مقابل مردم ایران»! و... نامیدند و جناب ایشان در 23 تیرماه 94 خطاب به
مردم فرمودند؛ «امروز به ملت شریف ایران اعلام میکنم که طبق این توافق، در
روز اجرای توافق، تمامی تحریمها، حتی تحریمهای تسلیحاتی و موشکی هم به
صورتی که در قطعنامه بوده، لغو خواهد شد. تمام تحریمهای اقتصادی شامل
مالی، بانکی، بیمه، حمل و نقل، پتروشیمی و فلزات گرانبها به طور کامل لغو
خواهد شد و نه تعلیق و حتی تحریمهای تسلیحاتی هم کنار گذاشته میشود»!
هم
ایشان روز 27 دیماه 94 به مناسبت انعقاد برجام میفرمایند؛ «امروز با
اعلام رسمی اجرای برجام از پرونده هستهای ایران، امنیتزدائی شد.
قطعنامههای ظالمانه علیه ملت ایران، لغو گردید، طومار تحریم درهم پیچیده
شد، حقوق هستهای ایران تثبیت گردید و اقتصاد ایران در مدار اقتصاد جهانی
قرار گرفت... اکنون زمان ساختن و بالیدن است»! و دهها نمونه دیگر از این
وعدهها که هیچیک از آنها تحقق نیافته و امروزه ریاست محترم جمهور و سایر
دستاندرکاران با صراحت و یا با تلویحی نزدیک به تصریح، دستاوردهای برجام
را «تقریبا هیچ» ارزیابی میکنند.
3- در دیگر سوی این ماجرا، وعده ایجاد
اشتغال به گسترش بیکاری منجر شده، قول حتمی عبور از رکود به تثبیت رکود
انجامیده، قرار بود احترام پاسپورت ایرانی به آن بازگردد ولی آنچه در این
عرصه میگذرد و سیاست منفعلانه دولت، اصلیترین عامل آن است، به فاجعه
شبیهتر است، تا آنجا که همین دو روز قبل یک عضو ارشد نهاد ریاست جمهوری و
از افراد بسیار نزدیک به رئیسجمهور را در فرودگاه دوبی به گونهای
اهانتآمیز بازرسی بدنی میکنند! آمریکا به نماینده معرفی شده از سوی
رئیسجمهور برای سازمان ملل متحد ویزا نمیدهد! فلان سفارتخانه اروپایی به
دانشمندان کشورمان برای حضور در یک همایش علمی اجازه ورود به کشورش را
نمیدهد! وعده داده بودند که با اجرای برجام، رابطه تجاری ایران با سایر
کشورها برقرار و شکوفا میشود ولی امروزه به اعتراف مسئولان ذیربط دولتی،
بانکهای جهانی از ترس تحریم آمریکا حاضر به سرمایهگذاری و یا حتی رابطه
تجاری با ایران نیستند، گفته شده بود که علاوه بر چرخش چرخ سانتریفیوژها،
قرار است چرخ زندگی اقتصادی و معیشتی مردم هم بچرخد ولی امروزه، از یکسو
هزاران سانتریفیوژ از چرخش ایستادهاند و چرخ زندگی معیشتی مردم هم دنده
عقب گرفته است! گفته بودند، تورم را مهار و یک رقمی کردهایم ولی مردم
فراموش نمیکنند که رئیسجمهور محترم، ملاک تورم را جیب مردم دانسته بودند!
و... این رشته سر دراز دارد!
4- حالا به ماجرای صدر این نوشته
بازمیگردیم و ابتدا، با عرض پوزش از دولت محترم میپرسیم؛ مگر آمریکا با
چه زبانی و با کدام اقدام دیگری باید فریاد بزند که قابل اعتماد نیست! تا
شما باور کنید و به فکر تغییر مسیری باشید که تاکنون پیموده و تقریبا در
همه موارد نتیجه معکوس گرفتهاید؟! آیا کمترین تردیدی هست که اعتماد شما
مسئولان بزرگوار به آمریکا نه فقط هیچ دستاوردی نداشته است، بلکه «سم مهلک»
بوده و فقط «خسارت محض» به دنبال داشته است؟
شاید جناب آقای روحانی،
رئیسجمهور محترم کشورمان از آنچه در این یادداشت آمده است ابرو درهم بکشند
و زبان به ملامت نگارنده بگشایند ولی تلخی احتمالی! این نوشته که فقط
مروری گذرا بر عملکرد 3ساله دولت ایشان است با واقعیتهای تلخ و ناگواری
که اعتماد ایشان به آمریکا در پی داشته و به ملت تحمیل شده است قابل مقایسه
نیست.
و کوتاه سخن، جناب رئیسجمهور برای عبور از تلخیهایی که امروزه
با آن روبرو هستند و ملت را نیز با آن روبرو کردهاند، تنها یک راه در پیش
روی دارند و آن اعلام صریح و بیپرده انزجار از آمریکا و بازگشت عزتمندانه
از راهی است که تاکنون در پیش گرفته بودند. با آمریکا باید خصمانه برخورد
کرد و نباید هیچیک از کینهتوزیهای آن را بیپاسخ گذاشت. این راه، دقیقا
همان راهی است که انقلاب اسلامی و ملت ایران طی سی و چند سال گذشته با
افتخار پیمودهاند و دستاوردهای عظیم و انبوهی که به دست آمده، گواه صادقی
بر درستی آن است.
جنگ 33 روزه روز ملی اعلام شود
محمد سعید احدیان در خراسان نوشت:
پیشنهاد می کنم مردم ایران سالروز پیروزی حزب ا... در جنگ 33 روزه را به عنوان یکی از روز های ملی جشن بگیرند.بی تردید جنگ 33 روزه یکی از مهمترین «نقاط عطف تاریخ معاصر» در تحولات غرب آسیا به عنوان یکی از حساس ترین مناطق جهان است که تاثیر بسیار بزرگ و ماندگاری در افزایش چند وجه از مولفه های قدرت ایران گذاشته است.در جمله فوق در استفاده از عبارات «بی تردید»، «نقاط عطف تاریخ معاصر» و «افزایش چند وجه از مولفه های قدرت ایران» کوچکترین اغراقی وجود نداشت و به همین دلیل نیز پیشنهاد روز ملی شدن این رویداد ارائه شد.
پیشنهاد می کنم مردم ایران سالروز پیروزی حزب ا... در جنگ 33 روزه را به عنوان یکی از روز های ملی جشن بگیرند.بی تردید جنگ 33 روزه یکی از مهمترین «نقاط عطف تاریخ معاصر» در تحولات غرب آسیا به عنوان یکی از حساس ترین مناطق جهان است که تاثیر بسیار بزرگ و ماندگاری در افزایش چند وجه از مولفه های قدرت ایران گذاشته است.در جمله فوق در استفاده از عبارات «بی تردید»، «نقاط عطف تاریخ معاصر» و «افزایش چند وجه از مولفه های قدرت ایران» کوچکترین اغراقی وجود نداشت و به همین دلیل نیز پیشنهاد روز ملی شدن این رویداد ارائه شد.
اثبات این ادعا مجالی مفصل می طلبد و در این یادداشت از میان سرفصل های تاثیرات بین المللی، منطقه ای و ملی جنگ 33 روزه به صورتی مجمل فقط به یک دستاورد ماندگار ملی اشاره خواهد شد که جنگ 33 روزه چگونه از حمله به ایران جلوگیری کرد و به چه دلیل نتایج ماندگار آن هم اکنون مهمترین رکن امنیت آفرین برای کشور ما محسوب می شود. (1)
اگر به قبل از آغاز جنگ 33 روزه برگردیم، می توانیم به یاد بیاوریم که دولت آمریکا با سیطره ای که بعد از حمله به افغانستان و پیروزی که در حذف صدام پیدا کرده بود، با چالش جدی ایران مواجه شد، لذا خود را برای تأدیب جمهوری اسلامی ایران و حذف به گفته خود یکی از «محور های شرارت» آماده می کرد، اما پیروزی در حمله به ایران به سادگی دو کشور پیشین نبود چرا که غیر از این که ایرانیان عزت مند از تجربه جنگ تحمیلی هشت ساله سربلند بیرون آمده بودند، عمق راهبردی این کشور با حضور حزب ا... تا کنار سرزمین های اشغالی پیش رفته بود و این مسئله می توانست برای آنان دردسر آفرین شود، لذا باید ابتدا این «دست بلند جمهوری اسلامی» را کوتاه می کردند تا با خیالی آسوده برای حمله به ایران و یکسره کردن کار جمهوری اسلامی زمینه سازی و برنامه ریزی کنند. به همین دلیل به بهانه ای ساده به زعم خود فرصت را غنیمت شمردند و با راه اندازی جنگی نیابتی عزم خود را برای از بین بردن مهمترین عامل عمق راهبردی ایران عملیاتی کردند.
به عبارت دیگر حمله به جنوب لبنان و مواضع حزب ا... اولین گام برای تدارک جنگ علیه ایران بود و می توان مدعی شد در صورت پیروزی در این گام، تاکنون مردم ایران مزه جنگی دیگر علیه خود را چشیده بودند اما پیروزی حزب ا... در این جنگ نیابتی، در درجه اول این نقشه را نقش بر آب کرد و سپس مانند بومرنگی معکوس عمل کرد به گونه ای که حتی سایه جنگ را از سر کشور ما دور کرد و عامل اصلی امنیت بخش کنونی ما شده است چرا که؛
اولا با تقویت حزب ا...، گفتمان مقاومت، در دیگر مرز های سرزمین اشغالی مانند غزه رشد و عمق راهبردی جمهوری اسلامی در لبنان و فلسطین به جای تضعیف، چندین برابر قبل افزایش پیدا کرد.
ثانیا جنگ 33 روزه بذر های بیداری اسلامی را در جهان اسلام پاشید و نفوذ گفتمانی ایران را به عنوان یکی دیگر از محور های عمق راهبردی و مولفه های قدرتش تقویت کرد.
ثالثا هیبت شکست ناپذیری اسرائیل را از بین برد و مخصوصا برای ساکنان یهودی نشین داخل این سرزمین «تجربه ای بازدارنده» برای ماجراجویی این رژیم ایجاد کرد.
رابعا تفوق تسلیحاتی سلاح های ناشناخته ایرانی، معادلات محاسبه گران نظامی از قدرت تسلیحاتی بازدارندگی ایران را دچار اغتشاش کرد به طوری که از نظر استراتژیست های نظامی این ابهام به دلیل عدم امکان محاسبه دقیق «ضربه پذیری و ضربه زنی» عامل مهم بازدارنده از پیشنهاد حمله محسوب می شود.
خامسا و از همه موارد دیگر مهمتر به جای این که حزب ا... لبنان به عنوان ناامن کننده اسرائیل در صورت حمله به ایران از صحنه معادلات حذف شود، گزاره ای در نقطه مقابل آن قطعی و تثبیت شد که اگر کوچکترین حمله ای به ایران صورت گیرد، «ماشه حزب ا...» عمل خواهد کرد وهزاران موشک، اسرائیل را هدف قرار می دهد و زندگی را برای ساکنان نگران این سرزمین ناامن می کند.
فراتر از همه تحلیل های ذکر شده، توجه به مواضع پنهان و پیدای مقامات آمریکایی اعترافی بزرگ در اثبات این ادعا محسوب می شود. جان کری وزیر خارجه آمریکا که درباره عدم اراده ایران برای نابودی اسرائیل سخن می گفت، به قدرت موشک های حزب ا... اعتراف و تلویحا توان نابودی اسرائیل توسط ایران را تایید کرد: «من چیزی که بیانگر قصد آن ها برای این کار (نابودی اسرائیل) باشد، ندیده ام. آن ها 80 هزار موشک در اختیار حزب ا... گذاشته اند که به سمت اسرائیل نشانه گیری شده و هر تصمیمی در این رابطه می توانست گرفته شود.» در همین زمان اوباما در نشستی محرمانه که رسانه های اسرائیلی اطلاعات ویرایش شده آن را منتشر کردند در دفاع از توافق برجام و این که امکان حمله نظامی به ایران وجود نداشت، دلیل عدم امکان حمله به ایران را همین قدرت بازدارندگی «ماشه حزب ا...» مورد اشاره جان کری دانست و تصریح کرد: «اگر به ایران حمله کنیم حزب ا... به سمت تل آویو موشک پرتاب می کند و اسرائیل متحمل فشار می شود.»
فراتر از همه تحلیل های ذکر شده، توجه به مواضع پنهان و پیدای مقامات آمریکایی اعترافی بزرگ در اثبات این ادعا محسوب می شود. جان کری وزیر خارجه آمریکا که درباره عدم اراده ایران برای نابودی اسرائیل سخن می گفت، به قدرت موشک های حزب ا... اعتراف و تلویحا توان نابودی اسرائیل توسط ایران را تایید کرد: «من چیزی که بیانگر قصد آن ها برای این کار (نابودی اسرائیل) باشد، ندیده ام. آن ها 80 هزار موشک در اختیار حزب ا... گذاشته اند که به سمت اسرائیل نشانه گیری شده و هر تصمیمی در این رابطه می توانست گرفته شود.» در همین زمان اوباما در نشستی محرمانه که رسانه های اسرائیلی اطلاعات ویرایش شده آن را منتشر کردند در دفاع از توافق برجام و این که امکان حمله نظامی به ایران وجود نداشت، دلیل عدم امکان حمله به ایران را همین قدرت بازدارندگی «ماشه حزب ا...» مورد اشاره جان کری دانست و تصریح کرد: «اگر به ایران حمله کنیم حزب ا... به سمت تل آویو موشک پرتاب می کند و اسرائیل متحمل فشار می شود.»
با توجه به توصیفی که شد، حتی اگر دیگر دستاورد های پیروزی در جنگ 33 روزه را هم کنار بگذاریم، به نظر شما رویدادی که دشمن را از حمله به ایران حداقل تا امروز ناامید کرد نمی تواند به عنوان روزی ملی اعلام شود؟
پی نوشت
1- سرفصل های مهم دیگر دستاورد های جنگ 33 روزه عبارتند از:
* تغییر هنجار شکست ناپذیری اسرائیل که تاثیرات بسیار گسترده ای در تحولات داخلی این کشور و منطقه گذاشته است
* توقف و شکست عادی سازی سازش با اسرائیل که از تحول فاجعه بار آرایش سیاسی منطقه جلوگیری کرد
* شروع فراگیر شدن اسلام سیاسی (اسلام ناب محمدی تعریف شده توسط امام) در برابر شکست اسلام غیرسیاسی اعراب (اسلام آمریکایی)
* وارد شدن سنت های الهی در نظام محاسباتی مسلمانان با درک عینی مفاهیم قرآنی مرتبط با پیروزی حق حتی اگر اندک باشند بر باطل البته مشروط به این که اهل حق با باور، مخلصانه، با تدبیر و پرتلاش در صحنه باشند
* نقطه عطف هژمون شدن گفتمان «مقاومت» به عنوان رویکردی عزت آفرین و پیروز در جهان اسلام و حاشیه رانی گفتمان «مذاکره» سران عرب
* تشکیل جبهه مقاومت فراتر از یک گروه
* کاشته شدن بذر های بیداری اسلامی درنتیجه تحولات فوق که آرایش سیاسی، منطقه ای و بین المللی را دچار تحولات اساسی کرد
* افزایش 4 وجه از مولفه های قدرت ایران شامل: عمق راهبردی، نفوذ گفتمانی، اقتدار تسلیحاتی، دست برتر در جنگ نامتقارن
ما از «صحن انقلاب» بیرون نرفتهایم!
حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:
حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:
گم شدهام! بعد از کمی اینسو و آنسو رفتن، دیگر مطمئنم گم شدهام! خردهسالی بیش ندارم! شاید 6 سال! کمتر! دارم گریه میکنم که میبرندم «دفتر گمشدگان»! چند پله بالا میرویم! چند قدم برمیداریم! میرویم داخل یک اتاق که پنجرههایش باز است! کبوتری سفید روی لبه پنجره نشسته! خیلی زود میشوند 2 تا! و بیشتر! طوری که دیگر نمیشود شمرد! زل میزنم به بیرون پنجره! وه که چه قاب محشری! تو گویی قطعهای از بهشت! چشم میدوزم به گنبدی که تا بخواهد در آن بالا به یک نقطه ختم شود، کلی ناز میکند! چه هشت زیبایی! آری! مشهدم! صحن انقلاب! صحن سراسر خاطره! و خاطره آن روز داغ تابستانی! که اندکی بعد، رفتم بالکن اتاق! پنجره فولاد! سقاخانه! عجب عظمتی! چقدر آدم! چقدر بهشت! ولایت عشق! و حالا که نگاه میکنم، فکر میکنم هرگز آن همه پیدا نبودهام! چه گم شدن مبارکی! اینجا عشق به مشکل نمیافتد! اگر صحن، صحن و سرای شما باشد، تا باشد از این گمشدنها! آقا جان! اذن ورود میدهی؟ «اللهم صل علی علی بن موسیالرضا المرتضی، الامام التقی النقی و حجتک علی من فوقالارض و من تحتالثری، الصدیق الشهید، صلاه.. کثیره.. تامه.. زاکیه.. متواصله.. متواتره.. مترادفه.. کافضل ما صلیت علی احد من اولیائک».
یا عالم آل محمد! اینک همه عالم گم شدهاند! و ما در جستوجوی «آدم» میگردیم! هست و نیست! آخرین بار که او را دیدهایم، برمیگردد به هزار و اندی سال پیش! خیلی بیشتر از یک عمر! حتی بیشتر از عمر نوح! گمانم بیش از یعقوب، حال ما را خواهرت معصومه سلامالله علیها میفهمد! کجا آدم چنین دردی در سینه داشته؟! زمان، صاحب خود را گم کرده! و این گره همه بشریت است! گره همه ابنای آدم! باز هم میبندیم به پنجره فولاد شما! بهترین جای ممکن برای این توسل! تا شما را هر که امام خوانده، تا حضرت مهدی موعود آمده! ولی عهد! ولی عصر! چه رابطه عظمایی! متواصل! متواتر! مترادف! و این فقط قصه «مکتب مشهد» نیست! واقعیت آن است که غیبت، مکتب تمام زمین و تمام زمان را به «مکتب غربت» تبدیل کرده است! تاریخ را در وصف تو اشتباه نوشتهاند! نه، تو «ولیعهد مأمون» نبودی! بلکه ولایت داشتی بر «آدم»! و بر همه آدم! و هنوز هم ولایت داری بر ما! و هنوز هم امام مایی! امروز روز میلاد همه بشریت است! روزی فراتر از این صفحات کاغذی سررسید! ای متولد شهر پیامبر! حیف که اختیار مدینه دست قابیلیان است و الا باید مسجدالنبی را آذین بست، با همان چراغهای صحن انقلاب! خداوند دلسپردگی ما ایرانیان را به اهل بیت میدانست که از آل محمد، رضای ایشان را روانه دیار ما کرد! خداوند به دل ما نگاه کرد و الا آفتاب را کی دیدهای که «ولیعهد تاریکی» شود؟! تاریخ را در وصف تو چه غریبانه نوشتهاند! تو ولی عهد مایی! ولی عهد آدم! حوا! تمام هستی! حد فاصل بهشت و جهنم! از جمله شروط رستگاری سلسله آدمیزاد! شرط پذیرش توحید از ابنای آدم! ضامن سعادت انسان! ثامنالحجج! صاحب آستان قدس! راستی که چه آستان مقدسی! و چه امام رئوفی! و چه روز بزرگی! و چه راز مبارکی که تا ولی عهد هر که را امام قبول داشته، تا ولی عصر هم آمده! اما ای ولینعمت ما! ظهور مردی از فرزندان تو، حاجت مشترک همه فرزندان آدم است! زمان به دعای تو احتیاج مبرم دارد! ما گم شدهایم! در این برهوت که نامش دنیا باشد! بعد از کمی اینسو و آنسو رفتن، دیگر مطمئن هستیم گم شدهایم! خردهسالی بیش نداریم! هزار و اندی سال است هیچ روزگاری بر بشریت نگذشته! شدهایم تمثال مجسم رانده شدن آدم از بهشت! شیطان دارد به ریش ما میخندد! حال و روز خوبی نداریم! گم شدهایم! توافق با ابلیس باعث پیدا شدن ما نشد! تحریمها ادامه دارد! آدم در تحریم محبت است! تحریم انسانیت! تحریم بهشت! دست ما را یک مرد باید بگیرد!
جماعتی نامرد، پیش چشم تو ای ضامن عالم و آدم، عزم کردهاند از شیطان برای ما «منجی عالم بشریت» بسازند! آب در سقاخانه تو باشد و آنوقت آن را گره بزنند به زلف وعده و وعید دشمن! من اما چشمم همچنان به آن پنجره روشن است! و به آن منظره روشن است! ما در صحنه هستیم! ما از «صحن انقلاب» بیرون نرفتهایم! ما را «پنجره فولاد» خوب میشناسد! و اگر تو دعا کنی، دوباره پیدا میشود خورشید... نه اینگونه که هست و نیست! دوباره پیدا میشود خورشید!
مؤسسان واقعي داعش چه كساني هستند؟
دكتر يدالله جواني در جوان نوشت:
به طور قطع ميتوان گفت طي پنج سال گذشته يكي از بدترين صحنههاي دهشتناك و پرجنايت تاريخ در زندگي بشر روي كره زمين در منطقه غرب آسيا (خاورميانه) و از سوي گروهك تروريستي «داعش» رقم خورده است. گردن زدنهاي با تبر و شمشير، سر بريدنهاي با چاقو، زندهزنده سوزاندن افراد، كشتارهاي دستهجمعي، گردن زدن با فتيلههاي انفجاري، سر بريدن كودكان معصوم و بيگناه، استفاده از غيرنظاميان از هر قشري به عنوان سپر انساني، به اسارت گرفتن زنان و دختران و خريد و فروش آنان، نابود كردن زيرساختها و آثار باستاني در دو كشور عراق و سوريه، بخشي از اين جنايتهاست.
عمده اعضاي اين گروهك تروريستي كه بيشترين حوزه جناياتشان در سالهاي اخير دو كشور سوريه و عراق بوده، متعلق به اين دو ملت نبوده بلكه از بيش از 80 كشور جهان به عراق و شامات سرازير شدهاند. به راستي اين حجم نيرو از كشورهاي مختلف از سوي كدام شبكه جمعآوري، تجهيز و روانه عراق و سوريه شدهاند؟ چه كساني اين گروهك تروريستي را طي ساليان اخير، پشتيباني مالي، تجهيزاتي، اطلاعاتي و لجستيكي كردهاند؟ هدف اصلي از راهاندازي اين گروهك تروريستي چست؟
بدون ترديد، گروهكهايي با اين حجم و اندازه و برخوردار از پيشرفتهترين ابزارها و سلاحهاي جنگي، فقط با كمك و پشتيباني قدرتهاي بزرگ و شيطاني امكان پديد آمدن دارند. قدرتهايي كه براي رسيدن به اهداف شيطاني و ضدبشري خود، حاضرند هر نوع جنايتي را در حق بشر مرتكب شوند.
البته در عصر دموكراسي و ارتباطات، و در زماني كه شعار دفاع از حقوق بشر به يك ابزار براي پيشبرد مقاصد تبديل شده، قدرتهاي شيطاني هم سعي ميكنند خود را نه تنها مدافع حقوق بشر بلكه پرچمدار اين عرصه نشان دهند. در دنياي امروز، امريكا خود را قدرت برتر جهان ميپندارد و با تكيه بر قدرت رسانهاي نظام سرمايهداري، سعي ميكند خود را پرچمدار اصلي دفاع از حقوق بشر نشان دهد. براساس همين چهرهپردازي و نمايش طرفداري از حقوق انسانها و جوامع ديگر است كه امريكاييها در سالهاي طولاني گذشته برخي از دولتهاي مستقل و غيرهمسو با خود را متهم به نقض حقوق بشر كرده و مجموعهاي از تحريم حقوق بشري را عليه آنان وضع كردهاند. به عنوان مثال جمهوري اسلامي از ابتداي شكلگيري تا به امروز، مجموعهاي از تحريمها عليه آن از سوي امريكا و متحدانش به بهانه نقض حقوق بشر وضع شده است. اما در اين ميان، آنچه بسيار عجيب است، انجام بيشترين جنايات ضدبشريت از سوي همان كساني است كه خود را پرچمدار اصلي دفاع از حقوق بشر معرفي ميكنند. در سالهاي اخير و به دنبال شكلگيري گروهكهاي تروريستي در منطقه راهبردي غرب آسيا، از همان ابتدا انگشتها به سوي امريكاي مدعي مبارزه با تروريسم به عنوان عامل اصلي در پيدايش اين گروهكها نشانه رفت. در گذر زمان، نشانههاي اين ادعا بيش از پيش آشكار شد. امريكاييها براي تبرئه خود از اين جنايت ضدبشري، ائتلاف نمايشي مبارزه با «داعش»، به عنوان خطرناكترين گروه تروريستي را تشكيل دادند، اما در رفتار امريكاييها در مبارزه با داعش، نشانههايي يافت شد كه از نمايشي بودن اين مبارزه حكايت ميكند.
كم و كيف مبارزه با داعش از سوي امريكا، خود دليلي مستقل شد براي اينكه نقش امريكاييها در شكلدهي داعش براي پيشبرد مقاصدشان در منطقه را اثبات كند. از ميان دلايل گوناگون براي اثبات نقش امريكا در ايجاد گروهكهاي تروريستي در جهان اسلام و از جمله گروهك پرجنايت و ضدبشري «داعش»، جملات افشاگرانه يكي از چهرههاي سياسي امريكا در سطح نامزد انتخابات رياست جمهوري اين كشور از اهميت بالايي برخوردار است. مقطع رقابتهاي انتخاباتي در امريكا يكي از مقاطع مهم در رونمايي از جنايات و فسادهاي دولتمردان اين كشور است. در روزهاي اخير، نامزد جمهوريخواهان براي انتخاب رياست جمهوري امريكا، دست به افشاگريهاي قابل توجهي عليه دموكراتها و رئيسجمهور كنوني اين كشور زده است. يكي از موضوعات مورد افشاگري از سوي «دونالد ترامپ»، به نقش امريكا در ايجاد و تجهيز گروهك تروريستي داعش اختصاص يافته است. اين افشاگري يك رسوايي بزرگ براي ايالات متحده امريكا به عنوان مدعي پرچمداري دفاع از حقوق بشر است. تجربه نشان داده اين نوع افشاگريها به دليل اشراف و دسترسي افشاكنندگان به اسناد و اطلاعات داراي طبقهبندي بالا در امريكا، از اعتبار بسيار زيادي برخوردار است.
به گزارش رسانههاي خبري، دونالد ترامپ در سخنراني چند روز قبل خود در شهر «فورت لادردال» گفته است: «داعش دارد به رئيسجمهور اوباما احترام و ارج مينهد. او مؤسس داعش است و به داعش كمك مالي كرد.»
اين گفته نامزد جمهوريخواهان كه يك رسوايي بزرگ براي ايالات متحده به حساب ميآيد، با انتقاداتي در اين كشور مواجه شد، اما نكته قابل توجه اينكه در قبال اين انتقادات آقاي ترامپ مجدداً بر موضع خود پافشاري و تأكيد كرده كه داعش توسط باراك اوباما و هيلاري كلينتون تأسيس شده و او واقعيت را گفته است. نامزد جمهوريخواهان در پاسخ به سؤال مجري شبكه سيانبيسي كه پرسيد شما رئيسجمهور امريكا را به تأسيس گروهي تروريستي متهم ميكنيد كه قصد كشتن امريكاييها را دارد، ميگويد: قطعاً او داعش را تأسيس كرده و در اين كار هيلاري كلينتون هم در كار تأسيس داعش همراه رئيسجمهور امريكا بوده است.
نامزد جمهوريخواهان كه به دليل اين افشاگري بزرگ تاريخي عليه دولت امريكا با انتقادهاي جدي روبهرو شده در برابر منتقدان خود ميگويد: من جزو افرادي هستم كه واقعيت را ميگويم. من به كاري كه دارم انجام ميدهم ادامه خواهم داد. در پايان يا اين كارهايم مؤثر خواهد بود يا اينكه به يك تعطيلات بسيار طولاني خواهم رفت!
اين واقعيتگويي از رويكردهاي شيطاني دولت اوباما، بيش از پيش حقانيت و درستي نگاه واقعگرايانه رهبر معظم انقلاب اسلامي در قبال دولتمردان امريكا را اثبات ميكند. در سالهاي اخير در كشورمان برخي از جريانها و افراد سياسي، اينگونه ميپنداشتند كه ميتوان با امريكا براي حل و فصل مسائل فيمابين در حوزههاي مختلف به مذاكره نشست و به توافق دست يافت. افرادي از اوباما به عنوان يك فرصت فردي قابل احترام ياد كردند! اما رهبر معظم انقلاب اسلامي همواره بر شيطانصفت بودن دولتمردان امريكا و غيرقابل اعتماد بودن آنان تأكيد كرده، هر نوع مذاكره و توافق با اين كشور را به دليل پايبند نبودن به تعهداتشان به زيان جمهوري اسلامي ارزيابي كردند. برجام و پيمانشكني امريكا در اجراي تعهداتش براساس اين توافق نشان داد كه امريكاييها، حرف و عملشان متفاوت است. بر همين اساس و خلق و خوي استكباري نظام حاكم بر اين كشور است كه اكنون يكي از خود امريكاييها در گرماگرم رقابتهاي داخلي و برخلاف ادعاهاي حقوق بشري و مبارزه با تروريسم ايالات متحده با صراحت اعلام ميدارد كه: امريكاييها مؤسسان واقعي داعش هستند.
تأملي در زيست اينستا-تلگرامي
دکتر حامد حاجيحيدري در رسالت نوشت:
زيست اينستا-تلگرامي انتخابات پارلماني 1394 در تهران، از جهت انتقال رقابتهاي انتخاباتي به اينستا-تلگرام، يک نقطه عطف بود. به نظر ميرسيد که تصميمها در آن جا القا شد، و البته، خصلتهاي چنين انتخابي را نيز با خود حمل ميکرد. انتخابات پارلماني، نمودي از جامعه تهران بود.
تحولي است، پديد آمدن اجتماعي که ابزار ارتباطي غالب در آن اينستاگرام و تلگرام است. خصلت اصولي تجربه اينستا-تلگرامي، اين است که بسيار «شکلي» صورت ميگيرد. چه در اينستاگرام که اساساً مبتني بر انتشار و اشتراک تصوير است، و چه در تلگرام که در آن استعمال تصاوير و شکلکها نسبت به متن غلبه يافته است، روزگار بر مدار «عکس» ميگردد.
اين مفهوم ارتباطات «شکلي»، در مقابل، ارتباطات «گفتماني» قرار ميگيرد. به تعبير ديگر، انسان متمدن، علي الاصول، بر مبناي پيش فرضها و مقولات مفهومي و کلامي به دنيا مينگرد، ولي، در تجربه اينستا-تلگرامي، ادراک به قدر زيادي مجرد از رمزهاي کلامي تحقق مييابد، و جنبه «شکل شناختي»، و «حس و حال» بر آن غلبه مييابد. شبکه و نظامهاي ارتباط شبکهاي مانند تلگرام، روشهاي درک ما از جهان را متحول کردهاند، و بويژه و از همه مهمتر، برخورد ما را با همه چيز، سطحي و گذرا کردهاند. ديگر به جاي «نوشتن و خواندن»، «عکس و تصوير» جايگزين شده است، و به جاي امر «منطقي»يا «امر اخلاقي»، «امر شکلي»يا «امر باحال» جايگزين ميشود. «عکس» جاي «مكث و تأمل» را ميگيرد.
کاوش 1.
سالهاي اخير، صحنه قيام ناگهاني شکل شبکهاي اجتماع و انسان است، و از اين بابت نميتوان انکار کرد که همه عالمان علوم انساني و از جمله علوم رفتاري غافلگير شدهاند؛ از علم اقتصاد که با حضور فائق و مسلط کار ماشينها، بايد در پارادايم اقتصاد کلاسيک که منشأ ثروت ملل را کار انسان تلقي ميکرد تجديد نظر صورت دهد گرفته، تا جامعهشناسي که نهادهاي اصلي اجتماعي را دستخوش دگرگوني بنيادين يا فروپاشي يا جايگزيني با نهادهاي جديد شبکهاي ميبيند، و تا فن مديريت که بايد شاهد زوال اشتغال و کار و مديريت انساني و جايگزيني ماشينها باشد، همه و همه، نشاندهنده وقوع يک چرخش پارادايمي و ريشهاي در همه علوم انساني است که جوهر آن را ظهور «شبکه» و «جامعه شبکهاي» تشکيل ميدهد. جوهر اين جامعه شبکهاي، سرعت و شتاب و گذرا بودن است. همان عنصري که در جايگزيني عکس به جاي مكث در ارتباطات اينستا-تلگرامي مشهود است.
ازاين زاويه ديد، شبکه و بويژه ارتباطات اينستا-تلگرامي، ريخت کليدي عصر مدرن است؛ بدين معنا که شبکه، براي اولين بار توانسته است تا سرعت و شتاب تحولات را به حدي برساند که زندگي اجتماعي به شکل يک وب يا تار عنکبوت مبدل گردد که در آن انسانها کاملاً به نقاط تقاطع خطوط و «وسط ضربدرها» تقليل بيابند و روند معقول «جريان»ها، «روابط» و «گره»ها بر همه چيز حکم براند. افراد، از سوي شرکاي کنش، به عنوان اعضاي کانالها و گروههاي اينستا-تلگرامي برآورد ميشوند و شخصيت مستقل چنداني براي آنان ملحوظ نيست. اين، بدان معناست که ارتباط ما نه فقط با اشياء، بلکه با انسانها نيز گذرا و فارغ از اهتمام شده است.
سالهاي اخير، صحنه قيام ناگهاني شکل شبکهاي اجتماع و انسان است، و از اين بابت نميتوان انکار کرد که همه عالمان علوم انساني و از جمله علوم رفتاري غافلگير شدهاند؛ از علم اقتصاد که با حضور فائق و مسلط کار ماشينها، بايد در پارادايم اقتصاد کلاسيک که منشأ ثروت ملل را کار انسان تلقي ميکرد تجديد نظر صورت دهد گرفته، تا جامعهشناسي که نهادهاي اصلي اجتماعي را دستخوش دگرگوني بنيادين يا فروپاشي يا جايگزيني با نهادهاي جديد شبکهاي ميبيند، و تا فن مديريت که بايد شاهد زوال اشتغال و کار و مديريت انساني و جايگزيني ماشينها باشد، همه و همه، نشاندهنده وقوع يک چرخش پارادايمي و ريشهاي در همه علوم انساني است که جوهر آن را ظهور «شبکه» و «جامعه شبکهاي» تشکيل ميدهد. جوهر اين جامعه شبکهاي، سرعت و شتاب و گذرا بودن است. همان عنصري که در جايگزيني عکس به جاي مكث در ارتباطات اينستا-تلگرامي مشهود است.
ازاين زاويه ديد، شبکه و بويژه ارتباطات اينستا-تلگرامي، ريخت کليدي عصر مدرن است؛ بدين معنا که شبکه، براي اولين بار توانسته است تا سرعت و شتاب تحولات را به حدي برساند که زندگي اجتماعي به شکل يک وب يا تار عنکبوت مبدل گردد که در آن انسانها کاملاً به نقاط تقاطع خطوط و «وسط ضربدرها» تقليل بيابند و روند معقول «جريان»ها، «روابط» و «گره»ها بر همه چيز حکم براند. افراد، از سوي شرکاي کنش، به عنوان اعضاي کانالها و گروههاي اينستا-تلگرامي برآورد ميشوند و شخصيت مستقل چنداني براي آنان ملحوظ نيست. اين، بدان معناست که ارتباط ما نه فقط با اشياء، بلکه با انسانها نيز گذرا و فارغ از اهتمام شده است.
کاوش 2.
ارتباطات انسانهانه تنهافارغ از اهميت متقابل شده است، بلکه از خصومتهاي گذرا و بزن در رويي هم آکنده گرديده. انحايي از نبرد نمادين شکل گرفته است که چون عالمان علوم رفتاري، عمدتاً به فضاي زيست قبلي انساني و اجتماعي آشنايي دارند، آنها را به رسميت نميشناسند، با اين که اين نبردها و خصومتها از جنس نويني هستند.
در واقع، شبکهها، تبديل به ميدان اصلي نبرد نمادين شدهاند که البته، نه از جنس فيزيکي، نه، حتي، از جنس منطقي و ارزشي، بلکه بيشتر از جنس «امر شکلي» و «امر باحال» هستند.
چالش آن است که نقشها،هنجارها،انتظارات وشرايط گفتگو يا مبادله نمادين، مهيا نيست. به عنوان نمونه، وبگاهي با عنوان «کوي دانش؛ نگاهي آرام به فرآيند پرشتاب علم و فناوري»، مطلبي با عنوان «14 مشکل آزاردهنده در تلفن همراهِ ... و نحوه برطرفسازي آنها» منتشر کرده است که در آن بر مبناي تجربيات کاربران، نکاتي در مورد يک تلفن همراه گوشزد شده است. در ذيل مطلب و کامنتها، کسي که خود را «مريم» معرفي کرده است نوشته: «چرا دروغ ميگين؟؟؟ من اين گوشي رو دارم و خدا رو شکر هيچکدوم از اين مشکلا رو نداره!!!! الکي رو گوشيهاي ... عيب نذارين. در حال حاضر بهترين گوشيهاي بازار ... هستن و ... گل سرسبد اونا هست».
درنگاهاول،برخي مخاطبان مسنتر يا قديميتر، اين مواجهه موسوم به «مريم» را عصبي، غيرمنطقي، و ناجور ارزيابي ميکنند، ولي، واقع آن است که يک تغيير پارادايم رخ داده است، به اين معنا که خود موسوم به «مريم» هم براي اين اظهار نظر خود ارزش منطقي يا اخلاقي قائل نيست، بلکه در يک سطح متفاوت، به عنوان يک امر شکلشناختي و گذرا، اظهار نظر کرده است. او يک فان برند است، و سخني گفته است و رفته است، و، حتي، بر نميگردد تا ببيند ديگران راجع به اين اظهار نظر او چه گفتهاند. البته، ما با اين نحو برخورد با دنيا بيگانه نيستيم؛ چيزي شبيه مواجهه هواداران تيمهاي ورزشي است، ولي، وجه بديع پديده آن است که اين نوع مواجهه در مراودات انساني غلبه پيدا کرده و خيلي از کنشگران هنوز هم در تعيين سطح اهميت آن دچار مشکل هستند، و آنها را بيش يا کمتر از حد جدي ميگيرند.
ارتباطات انسانهانه تنهافارغ از اهميت متقابل شده است، بلکه از خصومتهاي گذرا و بزن در رويي هم آکنده گرديده. انحايي از نبرد نمادين شکل گرفته است که چون عالمان علوم رفتاري، عمدتاً به فضاي زيست قبلي انساني و اجتماعي آشنايي دارند، آنها را به رسميت نميشناسند، با اين که اين نبردها و خصومتها از جنس نويني هستند.
در واقع، شبکهها، تبديل به ميدان اصلي نبرد نمادين شدهاند که البته، نه از جنس فيزيکي، نه، حتي، از جنس منطقي و ارزشي، بلکه بيشتر از جنس «امر شکلي» و «امر باحال» هستند.
چالش آن است که نقشها،هنجارها،انتظارات وشرايط گفتگو يا مبادله نمادين، مهيا نيست. به عنوان نمونه، وبگاهي با عنوان «کوي دانش؛ نگاهي آرام به فرآيند پرشتاب علم و فناوري»، مطلبي با عنوان «14 مشکل آزاردهنده در تلفن همراهِ ... و نحوه برطرفسازي آنها» منتشر کرده است که در آن بر مبناي تجربيات کاربران، نکاتي در مورد يک تلفن همراه گوشزد شده است. در ذيل مطلب و کامنتها، کسي که خود را «مريم» معرفي کرده است نوشته: «چرا دروغ ميگين؟؟؟ من اين گوشي رو دارم و خدا رو شکر هيچکدوم از اين مشکلا رو نداره!!!! الکي رو گوشيهاي ... عيب نذارين. در حال حاضر بهترين گوشيهاي بازار ... هستن و ... گل سرسبد اونا هست».
درنگاهاول،برخي مخاطبان مسنتر يا قديميتر، اين مواجهه موسوم به «مريم» را عصبي، غيرمنطقي، و ناجور ارزيابي ميکنند، ولي، واقع آن است که يک تغيير پارادايم رخ داده است، به اين معنا که خود موسوم به «مريم» هم براي اين اظهار نظر خود ارزش منطقي يا اخلاقي قائل نيست، بلکه در يک سطح متفاوت، به عنوان يک امر شکلشناختي و گذرا، اظهار نظر کرده است. او يک فان برند است، و سخني گفته است و رفته است، و، حتي، بر نميگردد تا ببيند ديگران راجع به اين اظهار نظر او چه گفتهاند. البته، ما با اين نحو برخورد با دنيا بيگانه نيستيم؛ چيزي شبيه مواجهه هواداران تيمهاي ورزشي است، ولي، وجه بديع پديده آن است که اين نوع مواجهه در مراودات انساني غلبه پيدا کرده و خيلي از کنشگران هنوز هم در تعيين سطح اهميت آن دچار مشکل هستند، و آنها را بيش يا کمتر از حد جدي ميگيرند.
کاوش 3.
برخوردخونسردودرعين حال، خشن کنشگران با اين فضاي پر از ستيز شبکه، با نحوي کرختي مفرط که لازمه زيست در اين فضاست، همراه شده است. البته، اين نحو کرختي، در عين حال، که براي زيست در فضاي شبکهاي ضروري است، مع الوصف، بيمارگون هم هست و در ساير بخشهاي زندگي انساني اختلال به وجود ميآورد.
يک نمونه از اين کرختي بيمارگون، مسئله تغافل ما نسبت به نظارتها و جاسوسيهاي شبکه است. امروزه، همه به اين مسئله وقوف يافتهاند که در سرتاسر شبکه تحت نظر هستند، حتي، سرويس دهندههايي مانند فيس بوک، پنهان نميکنند که يک بار يا بارها اطلاعات کاربران خود را در اختيار نهادهاي امنيتي ايالات متحده قرار دادهاند، ولي، اغلب کاربران تصميم به ترک اين محيط يا ستيز با آن نميگيرند. همه ميدانند که سازمانهاي نظامي، جنبشهاي اجتماعي، تشکلهاي کسب و کار، سيستمهاي ارتباطي و مهاجرت، ساختار فيزيولوژيک، روابط زباني، روابط شخصي، و، حتي، فرستندههاي عصبي افراد زير نظارت سهمگين نهادهاي قدرت هستند و همه در همه جا رؤيت ميشوند، ولي، اثري از يک اقدام جدي براي رويارويي با اين نظارت رؤيت نميشود.
برخوردخونسردودرعين حال، خشن کنشگران با اين فضاي پر از ستيز شبکه، با نحوي کرختي مفرط که لازمه زيست در اين فضاست، همراه شده است. البته، اين نحو کرختي، در عين حال، که براي زيست در فضاي شبکهاي ضروري است، مع الوصف، بيمارگون هم هست و در ساير بخشهاي زندگي انساني اختلال به وجود ميآورد.
يک نمونه از اين کرختي بيمارگون، مسئله تغافل ما نسبت به نظارتها و جاسوسيهاي شبکه است. امروزه، همه به اين مسئله وقوف يافتهاند که در سرتاسر شبکه تحت نظر هستند، حتي، سرويس دهندههايي مانند فيس بوک، پنهان نميکنند که يک بار يا بارها اطلاعات کاربران خود را در اختيار نهادهاي امنيتي ايالات متحده قرار دادهاند، ولي، اغلب کاربران تصميم به ترک اين محيط يا ستيز با آن نميگيرند. همه ميدانند که سازمانهاي نظامي، جنبشهاي اجتماعي، تشکلهاي کسب و کار، سيستمهاي ارتباطي و مهاجرت، ساختار فيزيولوژيک، روابط زباني، روابط شخصي، و، حتي، فرستندههاي عصبي افراد زير نظارت سهمگين نهادهاي قدرت هستند و همه در همه جا رؤيت ميشوند، ولي، اثري از يک اقدام جدي براي رويارويي با اين نظارت رؤيت نميشود.
کاوش آخر
مرتبط با همين مطلب، اين را هم ميتوان اضافه کرد که سلسله مراتب، اعم از مراتب علمي، ثروت، اخلاقي، سن و سال و... در اين فضاي جديد کمرنگ و بيرنگ ميشود. اين وضع، براي اغلب افراد ميتواند راحتيبخش و در عين حال، عصبيکننده باشد. اغلب افراد ميتوانند در برخي موقعيتها بدون ملاحظه شئون، آزادانه شورش کنند و در اين شورش، حتي، شور ماجرا را هم درآورند. ولي، همين افراد، در همان روز، در يک گروه و قرارگاه شبکهاي ديگر، اسير موقعيتهاي پرتنشي ميشوند که ديگران همان بلا را سر خودشان ميآورند، و شأن ايشان را رعايت نميکنند. همه اينها باز ميگردد به اين که افراد در مواجهههاي شبکهاي، ملاحظه امر منطقي يا اخلاقي را نميکنند، بلکه بر «امر شکلي» و «امر باحال» توجه دارند. قابل ذکر اين که عدم توجه افراد به «امر منطقي» و «امر اخلاقي»، به مفهوم عدم اهميت يا فقدان اين امور نيست. واقع آن است که، انسان شبکهاي از فقدان امر برحق يا عدم مراعات اخلاقي آزرده ميشود، ولي، در سرسام شبکه متوجه ريشه اين مشکل خود نميگردد.
مرتبط با همين مطلب، اين را هم ميتوان اضافه کرد که سلسله مراتب، اعم از مراتب علمي، ثروت، اخلاقي، سن و سال و... در اين فضاي جديد کمرنگ و بيرنگ ميشود. اين وضع، براي اغلب افراد ميتواند راحتيبخش و در عين حال، عصبيکننده باشد. اغلب افراد ميتوانند در برخي موقعيتها بدون ملاحظه شئون، آزادانه شورش کنند و در اين شورش، حتي، شور ماجرا را هم درآورند. ولي، همين افراد، در همان روز، در يک گروه و قرارگاه شبکهاي ديگر، اسير موقعيتهاي پرتنشي ميشوند که ديگران همان بلا را سر خودشان ميآورند، و شأن ايشان را رعايت نميکنند. همه اينها باز ميگردد به اين که افراد در مواجهههاي شبکهاي، ملاحظه امر منطقي يا اخلاقي را نميکنند، بلکه بر «امر شکلي» و «امر باحال» توجه دارند. قابل ذکر اين که عدم توجه افراد به «امر منطقي» و «امر اخلاقي»، به مفهوم عدم اهميت يا فقدان اين امور نيست. واقع آن است که، انسان شبکهاي از فقدان امر برحق يا عدم مراعات اخلاقي آزرده ميشود، ولي، در سرسام شبکه متوجه ريشه اين مشکل خود نميگردد.
خطر افتادن از سوي ديگر بام
حميدرضا برادران شركا در اعتماد نوشت:
انتشار فيشهاي حقوقي اين نگراني را براي بسياري از دلسوزان نظام ايجاد كرده است كه مبادا فشارها سبب شود ما از آن سوي بام بيفتيم.
اتفاق خطرناكي است، براي اثبات اينكه ما مشكلي نداريم و ميخواهيم با مظاهر فساد مبارزه كنيم، آنقدر عرصه را بر شايستگان تنگ كنيم كه ديگر مجالي براي نيروهاي كاري و زبده باقي نگذاريم و با دست خودمان دستگاه اجرايي را از نيروهاي كارآمد و كاربلد محروم كنيم. شايد بهتر باشد دولت در شرايط كنوني، به جاي در پيش گرفتن رويه افراط و تفريط، درصدد برآيد جانب انصاف و عدالت را در پيش بگيرد. اين شرايط ميتواند ما را به موقعيتي تازه برساند؛ موقعيتي كه در آن اتفاقا شايستگيها و دانش افراد در تعيين سطح دستمزد آنها دخالت دارد و قرار نيست همه را به بهانه كم بودن حقوق و دستمزد و ساده زيستي به يك چوب برانيم. من پيشتر نيز در جلساتي خصوصي و عمومي هشدارهايي را نسبت به اين موضوع مطرح كردم اما به نظر ميرسد امروزه تنها و تنها، پايين آوردن سطح حقوق و دستمزد مهم است و ديگر مولفههايي كه ميتواند در شكلگيري يك مديريت شايسته موثر و مفيد باشد، دخالتي در اين فرآيند ندارد. از اين رو است كه من هر چند از ساماندهي نظام حقوق و دستمزد استقبال ميكنم اما همچنان نگرانم كه اينبار نه حقوقهاي بالا كه حقوقهاي اندك، بدون توجه به شرايط و ويژگيهاي نيروي انساني ضربات مهلكي را به نظام اجرايي و تصميمگيري ايران وارد كند. اميدوارم كه مديران و مسوولان و سياستگذاران اين ويژگي مهم را دريابند و در تصميمگيري هاو تصميمسازيها، آن را مد نظر قرار دهند.
به هر روي اگر دولت قصد دارد ساختاري مناسب براي پرداخت حقوق و دستمزد بينديشد، بايد همچنان مطالعه و طرحريزي بر اين نظام را با توجه به آسيبهاي وارده و شرايطي كه از سر گذرانده است مد نظر قرار دهد. متاسفانه تجربه نشان داده است ما در بسياري از دورهها، با عملكردهايي به شدت انبساطي و بهشدت انقباضي روبهرو بودهايم و از هر دو جهت نيز بهشدت آسيب ديدهايم.
كاش تمام كساني كه منتقد وضع موجود هستند توجه داشته باشند همان قدر كه حقوقها و دستمزدهاي بالا ميتواند به اقتصاد ايران ضربه زند و اعتماد عمومي را از ميان ببرد، حقوق و دستمزد اندك نيز ميتواند سرمنشا مشكلاتي متفاوت باشد. از اين رو لازم است دولت ايران، مانند دولتهاي توسعه يافته حد وسطي را براي پرداخت دستمزد عادلانه مدنظر قرار دهد. در اين ميان بايد توجه داشت عدالت به معناي بالا بودن يا پايين بودن صرف دستمزد نيست و لازم است شرايط شغلي، مهارتها، ويژگيها و شايستگيهاي افرادي كه در مناصب قرار ميگيرند نيز مدنظر قرار گيرد.
انتشار فيشهاي حقوقي اين نگراني را براي بسياري از دلسوزان نظام ايجاد كرده است كه مبادا فشارها سبب شود ما از آن سوي بام بيفتيم.
اتفاق خطرناكي است، براي اثبات اينكه ما مشكلي نداريم و ميخواهيم با مظاهر فساد مبارزه كنيم، آنقدر عرصه را بر شايستگان تنگ كنيم كه ديگر مجالي براي نيروهاي كاري و زبده باقي نگذاريم و با دست خودمان دستگاه اجرايي را از نيروهاي كارآمد و كاربلد محروم كنيم. شايد بهتر باشد دولت در شرايط كنوني، به جاي در پيش گرفتن رويه افراط و تفريط، درصدد برآيد جانب انصاف و عدالت را در پيش بگيرد. اين شرايط ميتواند ما را به موقعيتي تازه برساند؛ موقعيتي كه در آن اتفاقا شايستگيها و دانش افراد در تعيين سطح دستمزد آنها دخالت دارد و قرار نيست همه را به بهانه كم بودن حقوق و دستمزد و ساده زيستي به يك چوب برانيم. من پيشتر نيز در جلساتي خصوصي و عمومي هشدارهايي را نسبت به اين موضوع مطرح كردم اما به نظر ميرسد امروزه تنها و تنها، پايين آوردن سطح حقوق و دستمزد مهم است و ديگر مولفههايي كه ميتواند در شكلگيري يك مديريت شايسته موثر و مفيد باشد، دخالتي در اين فرآيند ندارد. از اين رو است كه من هر چند از ساماندهي نظام حقوق و دستمزد استقبال ميكنم اما همچنان نگرانم كه اينبار نه حقوقهاي بالا كه حقوقهاي اندك، بدون توجه به شرايط و ويژگيهاي نيروي انساني ضربات مهلكي را به نظام اجرايي و تصميمگيري ايران وارد كند. اميدوارم كه مديران و مسوولان و سياستگذاران اين ويژگي مهم را دريابند و در تصميمگيري هاو تصميمسازيها، آن را مد نظر قرار دهند.
به هر روي اگر دولت قصد دارد ساختاري مناسب براي پرداخت حقوق و دستمزد بينديشد، بايد همچنان مطالعه و طرحريزي بر اين نظام را با توجه به آسيبهاي وارده و شرايطي كه از سر گذرانده است مد نظر قرار دهد. متاسفانه تجربه نشان داده است ما در بسياري از دورهها، با عملكردهايي به شدت انبساطي و بهشدت انقباضي روبهرو بودهايم و از هر دو جهت نيز بهشدت آسيب ديدهايم.
كاش تمام كساني كه منتقد وضع موجود هستند توجه داشته باشند همان قدر كه حقوقها و دستمزدهاي بالا ميتواند به اقتصاد ايران ضربه زند و اعتماد عمومي را از ميان ببرد، حقوق و دستمزد اندك نيز ميتواند سرمنشا مشكلاتي متفاوت باشد. از اين رو لازم است دولت ايران، مانند دولتهاي توسعه يافته حد وسطي را براي پرداخت دستمزد عادلانه مدنظر قرار دهد. در اين ميان بايد توجه داشت عدالت به معناي بالا بودن يا پايين بودن صرف دستمزد نيست و لازم است شرايط شغلي، مهارتها، ويژگيها و شايستگيهاي افرادي كه در مناصب قرار ميگيرند نيز مدنظر قرار گيرد.
زيارت مشهدالرضا برای یک میلیارد مسلمان
مهمترين جاذبه گردشگري در ايران بارگاه منور عليبنموسيالرضاست كه در سال، بيش از ٢٠ ميليون زائر از اقصا نقاط جهان دارد. در فرايند آغاز رونق صنعت گردشگري و اهميتيافتن جاذبههاي فرهنگي در ايران برخي به اشتباه گردشگري زيارت (Pilgrimage tourism) را گردشگري مذهبي (Religous tourism) فرض كردهاند و بدون توجه به مصداقي كه اين دو مفهوم در علم گردشگري و ادبيات جامعه ايراني دارد، در محافل سياستگذاري و برنامهريزی بر واژه گردشگري مذهبي تأكيد ميكنند. ارائه چنين تحليلهاي كوتاهنظرانه و غلط در درازمدت، بر اختلاف و ايجاد نقار مذهبي بين دو فرقه شيعه و سني دامن ميزند. برخي سخنرانيها و مقالاتي كه دراينباره ارائه ميشود به استعداد و استقبال بيش از ٢٥٠ ميليون شيعه از كشورهاي مختلف براي زيارت مشهد اشاره ميكنند. اين مطلب درخور تأمل بسيار است و اگر با چشماندازی جامع به موضوع پرداخته نشود، از نظر ارزشهاي اسلامي، آداب زيارت، علم گردشگري و وحدت و مصلحت مسلمانان مشكلات اساسي پيدا خواهد شد. در روزگاري كه با اميد فراوان تأسيس رشته و مركز پژوهشهای گردشگری در دانشگاه تهران را پيگيري ميكردم (١٣٨٤) در ادامه راه به اتاق آيتالله عميدزنجاني، رئيس وقت دانشگاه، رسيدم که حين گفتوگو، از من پرسيد شما كه خراساني هستيد، ميدانيد چرا به امام هـشتم ميگويند «رضا»؟ من به رسم معمول، از كسب رضای خداوند و اشاره به آن عبارت زيباي امام حسين(ع) در روز عاشورا (الهي رضاً به رضائك) پرداختم كه استاد همه را رد كرد و گفت اگر ميخواهيد در امر گردشگري و زيارت موفق شويد، بايد به اين مفاهيم بيشتر دقت كرده و جاذبهها را مبتني بر علم و به شكل صحيح تفسير و تعريف كنيد و به آنچه ميان عوام معمول است، اكتفا نكنيد. لقب «رضا» براي اين است که امام برخاسته از «رضايت مردم» است. اخلاق و منش امام رضا(ع) مبتني بر مهرباني و مردمدوستي بود و اهل سنت و جماعت همراه اهل تشيع در گرد وجود آن حضرت جمع بودند و رضايت فريقين از ايشان، سبب الحاق نام «رضا» براي عليبنموسي شد، حتي دانشمندان و مردم ديگر اديان اعم از يهودي و مسیحي با كمال آرامش به مكتب درس آن حضرت ميآمدند و براي ايشان احترام ويژه قائل بودند.
در همان لحظه ارادت قاطبه اهل سنت به «امام
رضاي شريف» بهويژه مردم ايران، افغانستان، پاكستان و تاجيكستان و محبت
آنها به حضرت و نامگذاری فرزندانشان را يادآوری كردم؛ روزي در تاجيكستان
همسفر جواني شدم كه خود را از اعقاب و اولاد امام رضا ميدانست و با ذكر
اجداد خويش از مرو تا خجند به شجرهنامهاي استناد ميكرد و از فراواني
مناقب، مدايح و مراثي متعالي و جانفزايي كه درباره آن امام همام بر زبان
مردم آن سامان جاري است، سخن ميگفت. قبل از رواج قشرينگريها و تفكرات
متعصبانه اخير در بين مسلمانان، صفاي زيارت مشهد با حضور همه فِرَق بيشتر
بود و نمونه اعلاي معنويت و لذت چنين زيارتي كه شيعه و سني با ارادت به
پيامبر و اهل بيت در يك جا گرد هم ميآيند که در مدينهالنبي عربستان و
مزارشريف و ولايت بلخ افغانستان، مشهود است. اينك بر انديشمندان و
فرهيختگان جامعه است كه با روشناي علم، زواياي تاريك تعصبهاي ساختگي را
محو كنند و در راستاي وحدت، همدلي و لذت از ديدار يكديگر در اماكن مقدس
چنين مواهبي را محور عزت، همبستگي و تعالي مردم کنند.
بر مسئولان جديد
آستان قدس رضوي است كه در رويكردي نو به تعريف فرايند ميزباني و ميهماني
جامع زائران و گردشگران بپردازند و با بهرهگيري از متخصصان و كارشناسان
خبره زيارت و گردشگري، راهبردهاي صحيح و مبتني بر الگوهاي ايراني و اسلامي
مشهد را ترسيم کرده و حتي با ايجاد دفتر پيگيري ويژه براي رفع موانع، جذب و
سهولت زيارت و عبادت اهل سنت مشتاق، در كنار اهل تشيع، ارض اقدس رضوي را
كعبه آمال بيش از يك ميليارد مسلمان جهان کنند.