کد خبر 62525
تاریخ انتشار: ۲۶ مرداد ۱۳۹۰ - ۱۴:۳۵

مظهر اين هنرمندان سرپاسبان جنايتکار رکن الدين مختاري بود که براي تطير وي، برنامه هاي تلويزيوني و کنسرت با اهنگ هايش گذارده شد.

 گروه فرهنگی مشرق- هنر در جامعه ما ريشه  هاي بسيار ديرين دارد ؛ از هنرمنداني که فرش ايراني و ورني و کليم را بافتند  و انساني ترين هنر خود را به منازل فرستادند، تا آنها که  در ساختن کاخ هاي  سنگي پرسپوليس و در اجبار استبداد  نيز هنر را ستايش اميز  پاس داشتند.صحنه هنر  با پيروزي انقلاب اسلامي  به صورتي  ارام شکلي روان براي خلاقيت ها يافت؛  هنرمنداني که  آواز ها و نواهاي خود را به پاي انقلاب ريختند. مستشاران خارجي که فرار کرده بودند به همراه خود برده هاي خود را نيز از کشور خارج ساختند و نوبت آن رسيده بود که سازندگي آغاز شود ؛ هنر  انقلاب ؛ هنر زيبائي هاي پاک  جوانه هاي خود را  زدند. ارکستر سمفونيک  تهران که  با خروج رعيت غربي  ها  متلاشي شده بود به همت  مردان کار  بار ديگر سرپا ايستاد  ؛گروه هاي پر قدرت هنري همچون  گروه ارکستر مجلسي  جوان  ؛ ارکستر  سوليست ها در جوار ارکستر سمفونيک  با همت  نسل انقلاب ايستادند  و فرياد توانمدي خود را سر زدند ! تا آنکه  ميوه چين  ها  با صد ها ترفند  و خباثت  با حمايت سفارت خانه هاي بيگانه  چون  اتريشي ها دستان خود را براي برداشتن محصول دراز کردند. نسل هنرمند زحمتکش  و  داراي ارزش ها و باور هاي هنري و انساني در حمله ديوان سالاران و دلالان به کنار رفتند  و دلار هاي نفتي در حمايت مردان ابتذال  و الواط هنرمند نما مصرف شدند .  
هنر نه براي مردم ! هنر نه براي هنر ! بلکه براي تخريب و تدارک انقلاب مخملين  و جنگ نرم وارد  صحنه شد.
مظهر اين هنرمندان سرپاسبان جنايتکار رکن الدين مختاري بود که  براي تطير وي، برنامه هاي تلويزيوني و کنسرت با اهنگ هايش گذارده شد و........ تا آنکه صحنه هنر جمهوري اسلامي ايران  به تقدير و تمجيد از فراماسونر هاي لژ افتاب و جيره خواران ساواک  و الواط و اراذل  لوس آنجلسي و حتي امريکائي  نيز افتاد و حتي رسمي ترين روزنامه هاي دولتي  صفحه رپرتاژ هاي اگهي آنان شد و  اين  بي هنران، هنرمند ناميده شدند و مظلوم..
سرپاسبان جنايتکار رکن الدين مختاري از جمله جنايتکاراني است که سوزش درد شکنجه ها و جنايت هاي او هنوز در تن اين مرز وبوم بيداد مي کند!
***
 سرپاسبان رکن الدين مختاري در سال 1270 شمسي در تهران متولد شد. پدرش کريم در دربار قاجار ملقب به مختار السلطنه بود و در خانه بزرگي موسوم به پارک مختار السلطنه در خيابان ارامنه تهران سکني داشت. رکن الدين براي گذراندن تحصيل به مدرسه تربيت سپرده شد و در اين مدرسه با عبدالله دوامي که بعدها جزو بهترين خوانندگان و رديف دانان موسيقي ايراني شد همکلاس بود.



به درستي نمي دانيم چه عواملي سبب گرايش او به موسيقي شد. او در فاصله اي نه چندان طولاني به عنوان نخبه ترين آهنگساز و نوازنده ويولن زبانزد محافل موسيقي مي شود. با قواعد علمي اين هنر آشنايي کافي نداشت و حتي نت موسيقي را هم نمي دانست اما آثارش از جزو قطعات موسيقي ايران قرار مي گيرد.
روح الله خالقي در کتاب سرگذشت موسيقي ايران در بخش ويولن همسايه، آشنايي خود را با او اينگونه شرح مي دهد:
شب هاي تابستان در آجر فرش جلوي اتاق پنج دري روي قاليچه اي که با کتاب آبي رنگ فرش شده بود مي نشستيم . يک فانوس قشنگ هم در کنارحوض مستطيل که نماي آن از سنگ بود قرار داشت و نيمي از حياط را روشن مي کرد و عطر گل هاي درهم اطلسي و شاه پسند مشام جان را تازه مي کرد. پيرزن اصفهاني خوش صحبتي در خانه ما بود که قصه مي گفت، بعد از شام روي تخت بزرگي که چندين تختخواب رويش جا مي گرفت دراز مي کشيديم و پيرزن قصه را آغاز مي کرد . گاهي کلام خود را مي بريد و مي گفت : بچه ها گوش کنيد صداي ويولن بلند شد . ما هم طوري به اين صدا مانوس بوديم که سکوت مي کرديم و گوش مي داديم و با نغمه ساز به خواب مي رفتيم . نوازنده ويولن يک صاحب منصب نظميه بود که پشت منزل مادر ما در پارک پدرش منزل داشت . من آن موقع هنوز شکل ويولن را نديده بودم ولي مادرم برايم گفته بود که ويلون سازي است شبيه کمانچه که به عوض اينکه روي زانو يا زمين بگذارند زير چانه مي نهند و با کماني که آن را آرشه مي نامند نواخته مي شود. چون در کودکي مکرر با آواز ويولن به خواب رفته بودم هميشه آرزو مي کردم که من هم بتوانم روزي اين ساز را بزنم . به مادرم گفتم چه مي شود اگر اجازه دهي نزد همين همسايه نواختن ويولن را فرا گيرم . تبسمي کرد و گفت : حالا خيلي زود است . از اين گذشته آقاي همسايه که معلم ساز نيست . شنيدن صداي ويولنش هم براي هر کس ميسر نمي باشد . از حسن تصادف است که ما در جوار او هستيم و آهنگ سازش را گاهي مي شنويم . دراين خصوص بهتر است با کسي صحبت نکني زيرا وضع اداري او اين اجازه را نمي دهد که به نام ساز زن که در اذهان مردم شغل آبرومندي نيست شهرت پيدا کند . ممکن است بفهمد و تابستانها درهاي اتاقش را ببندد که مثل ايام زمستان صداي سازش به گوش ما نرسد . اين خاطره در ذهن من ماند تا بعد از اينکه به تحصيل موسيقي پرداختم متوجه شدم که همسايه قديمي ما يکي از هنرمندان عهد خود بوده است.


 
تسلط مختاري بر رديف و دستگاه و گوشه هاي موسيقي ا يراني کاملا مشهود است . به کارگيري تنوع ريتم گاه در آثارش چنان ا ست که پيش از او سابقه نداشته است . مانند پيش در آمد ماهور که براي اولين بار در وزن هاي مختلف مي سازد و شايد به همين دليل است که صفوت او را در احساس ضرب بي همتا مي داند .
در ميان آثار مختاري تصانيفي هم به چشم مي خورد که اشعار بيشتر آن ها را ملک الشعراي بهار سروده است . مختاري در سال 1352 به درود حيات گفت و نتوانست به وعده اي که چند ماه پيش به او داده بود عمل کند . قرار بود آنچه را که از موسيقي مي داند بر روي نوار ضبط و به رايگان در اختيار سازمان راديو و تلويزيون آن زمان قرار دهد.
اما آنچه که گفتيم فقط بخشي از زندگي هنرمند است که اين جا و آن جا در اسناد کتبي موسيقي به آن ا شاره شده؛ در بخش ديگر او به نام سرپاس مختاري مي شناسيم .همان شخصيت ويران گر و جنايتکاري که اهل موسيقي رغبت زيادي به سخن گفتن پيرامون آن ندارند . خالقي مي نويسد:
مختاري علاوه بر اينکه هنرمندي تواناست و وجودش در عرصه موسيقي وزنه اي حساس تلقي مي شود او را با عنوان رئيس شهرباني رضا شاه در دوره اي از بحراني ترين روزهاي اين ديار مي شناسيم .
سرپاس مختاري در تهران دوستان بسياري داشت که هر از چند گاه سازش را براي آن ها به صدا در مي آورد که از آن جمله مي توان امير شوکت الملک علم را نام برد .
مختاري با هنرمندان عصر خود ارتباطي مانوس دارد و در مواردي به ياري آنان نيز مي‌شتابد . مثلا وقتي قمرالملوک وزيري از نداشتن خانه رنج مي برد وي يکي از اتاق هاي خانه- اش را در اختيار قمر مي گذارد.
استاد علي اصغر بهاري از ميان خاطراتش نقل مي‌کند که چند سالي به واسطه کمک مختاري خدمت سربازي اش را به تعويق انداخته است و همه اين ها در حالي است که مختاري به عنوان افسري منظم و آهنين در نظميه رضا شاه مشغول انجام وظيفه است . بعضي ها اعتقاد دارند که شايد بدون وجود او رضا خان نمي توانست به آن درجه از قدرت برسد.
فروغي بعد از رضا شاه نياز به ايجاد رفرم جهت آرام ساختن  جو و مشروعيت بخشي به سلطنت داشت بنابرين براثر فشار افکار عمومي دستگيري دژخيماني همچون  رکن الدين مختاري  براي تسکين آلام مردم آغاز شد.
 مختاري  قرار بود تحت محاکمه فرمايشي قرارگيرد و سپس  با حداقل مجازات رهائي يابد.
 سرپاس مختاري در فاصله بين سال هاي 1313 تا 1320 رئيس شهرباني بود و اين در حالي است که پيش از او روسايي چند از کار کنار گذاشته شده اند .
بزرگ علوي که چهار سال در زندان مختاري بازداشت بوده است وي را چنين معرفي مي کند:
ما دلائلي در دست داشتيم که در بعضي موارد رئيس شهرباني از اوامر شاه نيز اطاعت نمي کرد . در محاکم نظامي اگرمتهمي محکوم شده بود و حکم او به امضاء شاه هم رسيده بود به محض اينکه رئيس شهرباني با آن مخالفت مي کرد محکمه تجديد مي شد و متهم به مجازات شديد تري مي رسيد . ظاهرا روساي ارتش از شخص رئيس شهرباني حساب نمي بردند و حکمي که به نظر آن ها مطابق ميل شاه بود صادر مي کردند و چون رئيس شهرباني از عهده اين صاحب منصبان ارشد ارتش بر نمي آمد مستقيماٌ پيش شاه اقدام مي کرد و حکم آن ها را لغو مي نمود. در هر صورت مکرر اتفاق افتاده است که رئيس شهرباني با احکامي که از طرف محاکم نظامي صادر شده بود مخالفت کرده و خشونت بيشتري به خرج مي داد . همين براي بعضي دليل شده بود که رئيس شهرباني به درجات از شاه خشن تر و ظالم تر است و البته در خارج نيز عده ا ي به نفع شاه از آن استفاده مي کردند و مقصر را رئيس شهرباني قلمداد مي کردند .
سرپاس مختاري با تمام قوا در برابر نيروهايي که مقابل شاه ايستاده بودند قرار گرفته و حاضر به کوچکترين انعطافي نبود و همين موضوع دستان هنرمند او را آلوده خون کساني کرد که بسياري از آنها براي پيشرفت ايران مبارزه مي کردند . او در تمام موارد نزديک ترين ياور شاه بود . چه آنجا که شاه مي خواست نوار افتتاح فلان تونل را قيچي کند چه آنجا که شاه با اطلاع از ورود قواي متفقين دچار اضطراب و پريشاني شده بود و چه آن وقت که در هشتم شهريور 1320 مجبور به اعلام حکومت نظامي شد و افراد خانواده ا ش را در معيت صادق ترين و معتمد ترين کس خود يعني مختاري به اصفهان فرستاد و خود در پناه مسلسل ها به ا نتظار حوادث نشست.
اما ديري نپاييد که حکومت شاه از هم پاشيد و مردم مختاري هنرمند را به پاي ميز محاکمه کشيدند .
روز سوم مرداد ماه 1321 محاکمه رکن الدين مختاري و دستياران تبهکارش که به صورت محاکمه رژيم دست بند قپاني عصر مشعشع، در آمده بود زير سايه مسلسل ها و مراقبت دو گروهان نظامي و يک صد نفر پاسبان مسلح در دادگستري شروع شد .
- ملت ايران مختاري را محکوم به اعدام کرده است.
- قضات محکمه حکمي صادر کنيد که تاريخ ايران شما را محکوم نکند.
گذشته از صدها نفر که بي نام و نشان درزندان ها تبعيد گاه ها و شکنجه گاه ها کشته شده و يا به سکته هاي فرمايشي گرفتار آمده بودند و جناياتي که هرگز تعقيب و افشاي آن ها مقدر نگرديد، نظير ترور ميرزاده عشقي که قاتل وي به قولي به وسيله مامورين شهرباني دستگير و بعدا ناپديد شده و يا مرگ حاج آقا اسماعيل عراقي نماينده يازدهم مجلس شورا که با خوردن چاي يا شربت در دفتر سرپاس مختاري شبانه دچار تشنج و رعشه گرديده و فوت نمود و يا قتل ارباب کيخسرو شاهرخ که به وسيله عباس مسعودي و به اصرار وي به جشن عروسي نکويي نام، برده شد و در آنجا تحويل مامورين خفيه شهرباني گرديد تا او را به کرج برده خفه نمايند.
ادعا نامه دادستان ديوان کيفر به استناد و اقارير موجود در پرونده حاکي از جناياتي بود که به دستور مختاري رئيس شهرباني و به دست عمالش انجام يافته بود که اينک به پاره اي از آنها اشاره مي کنيم :


1- سيد حسن مدرس نماينده پنج دوره مجلس شوراي اسلامي (از دوره دوم تا ششم) را به خواف تبعيد کرده بودند و چون اداره شهرباني از دادن خرجي به او امتناع مي کرد وي در نهايت سختي به سر مي برد بنا به اقرار پاسيار منصور وقار طبق دستور کتبي مختاري به ياور جهانسوزي وي به قتل رسيد. مدرس را حين خواندن نماز با عمامه خودش خفه کردند و بعد از کشتن وي محافظينش گزارش ذيل را تقديم داشتند:
تنگي نفس سينه مبتلا بوده و تا يک ساعت قبل حيات داشته که بعداٌ فوت نموده است . امضاء
2- نصرت الدوله فيروز(فرمانفرمائيان) در تبعيد سمنان و تحت مراقبت رسدبان سيف ا .. فولادي بود بنا به دستور مختاري رئيس کل شهرباني سه نفر ذيل: عقيلي پور، فرشچي و عباس بختيار معروف به شش انگشتي جهت قتل وي به سمنان اعزام مي گردند . در سمنان هر سه نفر وارد اتاق شده ابتدا گيلاس پر از سمي را به او مي دهند تا بخورد. همين که نصرت الدوله با کمال بي اعتنايي دست خود را براي گرفتن گيلاس سم دراز مي کند عباس بختياري که در پشت سر نصرت الدوله ايستاده بود غفلتا او را بغل کرده و بر زمين مي زند و گلوي او را گرفته شروع به فشار دادن مي کند فولادي هم فورا بر روي سينه وي نشسته دست هاي او را محکم مي گيرد . فرشچي هم در نگهداري پاهاي نصرت الدوله شرکت مي کند . فرشچي کارمند شهرباني که در اين جنايت شرکت داشته اقرار مي‌کند که چون عباس بختيار خدمتکار شخصي رياست کل شهرباني نهايت تخصص را در خفه کردن اشخاص داشت بنا به گفته خودش طوري گلو را گرفته بود که آثاري باقي نماند. پس از ا ينکه قضيه خاتمه داده شده لباس هاي او را مرتب نموده عينک شاهزاده را به چشمش زده و روي تختخواب خوابانديم و دنبال دکتر فرستاديم.
2- فرخي يزدي را شبانه از زندان به مريضخانه بردند . درآن جا پزشک احمدي و سرهنگ نيرومند رئيس زندان و جلادهاي ديگر حضور داشتند . چند نفراو را روي تختخواب خواباندند و دست و پايش را محکم گرفتند تا مقاومت نکند . محل اين فاجعه در اتاق دستشويي مريضخانه زندان پايين بود . پزشک احمدي آستين هايش را بالا زد . فرخي مي‌خواست نعره بکشد ولي چند نفر دست ها را روي دهان او گذاشتند . احمدي تزريق خالي پر از هوا را به رگ او زد و هوا را د ر رگش خالي کرد . کم کم در حال آن شاعر خفقان پيدا شد به خر خر افتاد ورنگش مثل قير سياه شد و پس از مدتي تشنج و خفقان بيجان شد.
3- شب چهاردهم خرداد بنا به دستور مختاري، عباس بختيار و مقدادي به معاونت عباس ياوري و عقيلي پور و جمشيدي شيخ خزعل را در اتاقش خفه کردند و درفشي به شقيقه او کوبيدند . چند روز بعد از قتل وي مختاري چکي به مبلغ ده هزار ريال صادر و مقدادي با اخذ آن چک رسيدي داد و به ترتيب زير بين قاتلين تقسيم کرد.
- عباس بختياري که گلوي شيخ را گرفته بود 4000 ريال – حسينعلي فرشچي که درفش را در شقيقه فرو کرده بود 3000 ريال – عباس جمشيدي که در حياط راه رو مراقبت ميکرد 2000 ريال – عباس ياوري که در پشت در مراقب بود 500 ريال – عقيلي پور که در پشت در مراقب بود 500 ريال. هر يک از گيرندگان وجه قبضي بدين مضمون مي دهند: مبلغ .... ريال به رسم انعام از اعتبار مخفي توسط مقدادي واصل گرديد.
4- پزشک احمدي وقتي تيمور تاش را مسموم کرد (با تزريق استرکنين) تيمور تاش که در حال جان کندن بوده ولي هنوز مختصر حياتي داشت به شهادت دکتر محمد خروش و اظهارات معين طبيب ابوالقاسم حائري براي اينکه خبر مرگ مصنوعي زودتر به عرض برسد نازبالش و پتو را بر دهان او گذاشت و او را آهسته خفه کرد.
5- پزشک احمدي که با تزريق سم سردار اسعد بختياري را در زندان به قتل رساند و خود را در دادرسي ارتش تبرئه شد درباره فوت سردار اسعد گزارش جالبي داد که عينا از پرونده 18/12 – 291 شهرباني نقل مي گردد: مقام رياست محترم اداره پليس، جعفر قلي خان اسعد در دو هفته قبل مبتلا به سکته قلبي شده بود و تحت معالجه قرار گرفته بود. ليله 13.1.10 فوت نموده است . دکتر احمدي
6- دکتر تقي اراني را به دستور سرهنگ نيرومند رئيس زندان سيصد ضربه شلاق زدند و در اتاق مجرد شماره 28 زندان که گنداب تمام مستراح ها به آنجا ختم مي شد زنداني کردند . وي روي سمنت نمناک و هواي خفقان آور مدتي به سر برد . بالش او يک جفت کفش سرپايي و لباس او در ماه آبان و آذر پيراهن تور تابستاني و يک تنکه تور نازک بود . وي را عمدا به بيماري تيفوس مبتلا ساختند تا در اثر بيماري و عدم مراقبت و آزار و اذيت جان سپرد . چنانچه مادرش نتوانسته جنازه فرزندش را بازشناسد.
زندان مختاري و سرهنگ نيرومند دروازه گورستان بود فقط ساعات و روزهاي انتظار فرق مي کرد. اگر يک نفر زنداني تقاضاي ملاقات دادستان ويا از مشروطيت و قانون اساسي صحبت مي‌کرد سرهنگ نيرومند دستور حاضر کردن چوب و فلک را مي‌داد و با نواختن دويست سيصد ضربه شلاق به جان و تن زنداني مي گفت: شلاق قانون اساسي است و فلک مشروطيت !
پزشک احمدي را با لباس و دستار عربي به صورت يک حاجي عرب در عراق دستگير کرده به تهران آوردند و به همراهي رکن الدين مختار، سرهنگ نيرومند و مصطفي راسخ قائم مقام رئيس زندان به پاي ميز محاکمه کشيدند . رکن الدين مختار در دفاع از خود کساني را که به مسند قضا تکيه زده و قانون شکني هاي رضا شاه و عمال وي را صورت قانوني مي دادند به زير شلاق کشيد و گفت در مدت هفت سال که بنده رئيس شهرباني بودم آقايان دادستان ها مي آمدند و مي ديدند و پرونده ها را بررسي مي‌کردند . يک نفر تذکر نداد که اين آدم پنج سال در زندان بوده چرا حبس بوده است و چرا قرار صادر نکرديد. دادستان ها براي سرکشي به زندان مي آمدند . اگر گزارش داده شده وزير وقت مسئول بوده (دوران وزارت دادگستري صدرالاشرف –دکتر متين دفتري-سروري) اگر گزارش ندادند در زندان بي تربيتي موجود نبوده بلکه هنگام سرکشي پس از چند روز مرا ملاقات مي کردند و به غير از تعريف و تمجيد که زندان شما مثل مدرسه است، چيزي نمي گفتند.
مختاري همه جا مي گفت تمام اعمال و کردار من و کارکنانم به دستور اوامر پادشاه وقت بوده است . لذا مردم و مطبوعات از دادگاه خواستند که دستور جلب شاه را صادر کنند و وي را به پاي ميز محاکمه بکشانند.
دادگاه بي توجه به جنايات بي شماري که در پيش چشم پانزده ميليون ايراني انجام يافته بود با نهايت خونسردي و بي اعتنايي به افکار عمومي رکن الدين مختاري اين تبهکار بي مثال را فقط به 8 سال زندان با اعمال شاقه محکوم کرد .
 اما اين محکوميت ها نيز ظاهري و صوري بود. مختاري را که به زندان با اعمال شاقه محکوم شده بود در اتاقي مخصوص با تمام وسائل آسايش جا دادند.
بالاخره رکن الدين مختار در فروردين ماه 1327 مشمول عفو ملوکانه گرديده آزاد شد و محمد رضا شاه به پاداش خدماتي که وي به خاندان پهلوي کرده بود يک ميليون ريال به او مرحمت کرد.
روايت است که مختاري قطعات بسياري در طول مدت زنداني بودنش ساخت. پس از آزادي او اداره هنرهاي زيبا تصميم گرفت مدرسه شبانه اي براي تدريس موسيقي به وجود آورد و رکن الدين مختاري را به رياست آن مدرسه برگزيد.
وي هر چند که ديگر به مقام رياست شهرباني بازنگشت اما همچنان در دربار راه داشت و کار موسيقي را نيز تا آخر عمر رها نکرد.
مختاري درسال 1335 به عنوان يکي از اعضاء هيئت مديره انجمن اشاعه واعتلا موسيقي انتخاب شد و تقريبا در همان موقع عبدالله دوامي به دعوت او به مدرسه هنرهاي زيبا راه يافت.
بعد از مرگ مختاري آثار او اين جا و آن جا به اجرا در مي آمد و حتي گاهي هم به صورت نوار در اختيار علاقمندان قرار مي گرفت . از جمله نواري است به نام آوازهاي ديروز که در سال 1356 توسط کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان منتشر شد . اين نوار شامل آثاري بود از رکن الدين مختاري – علينقي وزيري – ابوالحسن صبا و روح ا... خالقي
پايور سال ها پيش ساخته هاي او را نت نويسي کرد و اخيرا ارشد طهماسبي به جمع آوري آثارش پرداخته است.

بعد از پيروزي انقلاب اسلامي داريوش پيرنياکان در برنامه آواي ايراني سيماي جمهوري اسلامي به تجليل از سرپاسبان مختاري پرداخت  و سپس در تالار وحدت آثار  وي به اجرا درآمدند که در آن زمان روزنامه  جمهوري اسلامي نوشت:
امروز (15 مرداد) تالار وحدت شاهد اجراي قطعات موسيقي ! از سرپاسبان ركن الدين مختاري جنايتكار عصر رضاخان پهلوي است كه بنام موسيقي سنتي به صحنه خواهد رفت ! مطرح شدن سرپاسبان مختاري به عنوان هنرمند توسط داريوش پيرنياكان از برنامه آواي ايراني شبكه 4 سيما آغاز شد كه موجب بالاتر رفتن مدارج پيرنياكان نيز گرديد . وي اخيرا با حكم مدير كل دفتر شعر و موسيقي ارشاد به عنوان دبير جشنواره موسيقي جوان منصوب شد. در اين حكم دليل اين انتصاب مقابله وي با هجوم گونه هاي پوچ آوا بر عليه موسيقي حرفه اي عنوان شده است.
 
هر چند، سرپاسبان  رکن الدين مختاري به عنوان  يکي از مظاهر ددمنشي و نفرت، خاموشي گزيد اما به عنوان شرم تاريخ هنر  و شرم هنرمند درتاريخ ماند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 6
  • در انتظار بررسی: 5
  • غیر قابل انتشار: 2
  • ۰۹:۳۸ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۷
    1 2
    نواي مرگ !!!!!!!!!!!!!!
  • مرجان ۰۱:۴۹ - ۱۳۹۰/۰۶/۱۰
    0 0
    من در جایی خواندم که که پزشک احمدی پس از اینکه به تیمورتاش آمپول سمی تزریق می کنه وی زنده میمونه و در این حال چند نفر از نگهبانان زندان بالشتی را روی صورت تیمورتاش گذاشته و خود پزشک احمدی آنقدر بر روی بالشت می نشیند تا تیمورتاش خفه و بی رمق می شود.بعد به نگهبانان دستور میده که نعش خفه شده تیمورتاش را جمع کنند...
  • علي ۱۲:۰۵ - ۱۳۹۲/۰۷/۲۷
    2 1
    زيبايي خلقت اينه كه پروردگار متعال داستان زندگي انسانها رو به شكلهاي گوناگون و گاهي پيچيده نوشته و البته همين موضوع امتحاني است براي افراد.به نظر من آثار اين جنايتكار رو هرچند در اوج اعتلاي هنري باشد بايد نحريم كرد كه بازوي اجرايي ديكتاتور مخوفي چون رضا پهلوي بود.
  • فاطمه ۰۰:۵۸ - ۱۳۹۲/۱۲/۰۶
    0 0
    مرسی. خیلی جامع و کامل بود.
  • شجاع الدين ۱۰:۵۳ - ۱۳۹۵/۰۱/۲۱
    3 2
    خيلي جالبه كه سر پاسبان مختاري كه يك جنايتكار واقعي بوده ، توانسته يك موسيقيدان حرفه ايي هم باشه ، اون در اين سطح عالي ولي سوال اينه كه چرا فروغي نخواست ايشون در زندان كشته بشه ايا عمر خودش جواب نداد ايا همين باز داشت براش كافي بود يا مختاري در زندان هم قدرت داشت
  • ۱۳:۲۲ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۶
    10 4
    بی سوادی شاخ و دم نداره که. اولا کسی که این متن رو نوشته هنوز نمیدونه سرپاسبان با سرپاس فرق میکنه. سرپاس یعنی کسی که درجه سرتیپی داره ! حالا شما نوشتید سرپاسبان ! یعنی یه گروهبان!

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس