حال به مناسبت شهادت این سرباز حریم ولایت و امامت، گذری بر کتاب «لهوف» سید بن طاووس کردهایم که مقام معظم رهبری در خطبههای نماز جمعۀ 77/2/18 مصادف با یازدهم ماه محرم 1419 ه ق در اهمیت این کتاب چنین فرمودند: «من امروز می خواهم از روی مقتل ابن طاووس که کتاب «لهوف» است چند جمله ذکر مصیبت کنم و چند صحنه از این صحنههای عظیم را برای شما عزیزان بخوانم، البته این مقتلِ بسیار معتبری است: ابن طاووس - که علی بن طاووس باشد - فقیه، عارف، بزرگ، صدوق، موثق، مورد احترام همه و استاد فقهای بسیار بزرگی است، خودش ادیب و شاعر و شخصیت خیلی برجستهایی است، ایشان اولین مقتلِ بسیار معتبر و موجز را نوشتند، البته قبل از ایشان مقاتل زیادی است، استادشان «ابن نما» مقتل دارد، شیخ طوسی مقتل دارد، دیگران هم دارند، مقتلهای زیادی قبل از ایشان نوشتهاند؛ اما وقتی «لهوف» آمد، تقریباً همۀ مقاتل، تحتالشعاع قرار گرفت، این مقتلِ بسیار خوبی است، چون عبارات، بسیار خوب و دقیق و خلاصه انتخاب شده است».
در این مقتل چنین آمده است:
یاران امام حسین (ع) همه به شهادت رسیدند و جز خاندانش کسى باقى نماند، در این هنگام على اکبر (ع) براى رفتن به میدان آماده شد، او داراى زیباترین چهره و نیکوترین سیرت بود، از پدرش اجازه رفتن به میدان طلبید، امام (ع) به او اجازه داد، سپس نگاهى مأیوسانه به قد و قامت على اکبر (ع) کرد و چشمانش را به زیر افکند و گریه کرد، آنگاه گفت: خدایا گواه باش، جوانى که در صورت و سیرت، ظاهر و باطن و گفتار شبیهترین مردم به رسولت (ص) بود و هر گاه مشتاق دیدار پیامبرت مىشدیم به این جوان نگاه مىکردیم، براى جنگیدن با این مردم رهسپار شد. امام حسین (ع) صدا زد: «اى پسر سعد، خدا ریشه رحم تو را قطع کند، همانگونه که تو رحم مرا قطع مىکنى.» على اکبر (ع) به دشمنان حمله و جنگ سختى با آنها کرد، گروه بسیارى از آنها را به خاک هلاکت افکند و سپس نزد پدر بازگشت و صدا زد: «یا أبت! العطش قد قتلنى، و ثقل الحدید قد اجهدنى، فهل الى شربة ماء من سبیل؟»، اى بابا! شدت تشنگى جانم را به لب رسانده و سنگینى اسلحه، مرا به زحمت انداخته، آیا جرعه آبى هست که به دستم رسد؟ امام حسین (ع) گریه کرد و فرمود: آه از بىپناهى! اى پسر جانم! از کجا آب بیاورم، برو اندکى با دشمنان جنگ کن، چقدر نزدیک است که با جدت محمّد (ص) دیدار کنى، او با کاسهاى پر از آب تو را سیراب خواهد کرد که پس از آن هرگز تشنگى وجود ندارد.
على اکبر (ع) به میدان بازگشت و جنگ بسیار شدید و نمایانى کرد، سرانجام منقذ بن مرّه عبدى (1) آن حضرت را هدف تیر قرار داد، همین تیر موجب افتادن على اکبر (ع) بر زمین شد، صدا زد: «یا ابتاه! علیک منّى السّلام، هذا جدّى یقرؤک السّلام و یقول لک: عجّل القدوم علینا»، اى بابا! آخرین سلامم بر تو باد، اینک جدم سلام به تو مىرساند و مىفرماید: زودتر به سوى ما بیا، سپس صیحهاى بلند زد و جان سپرد، امام حسین (ع) به بالین على اکبر (ع) آمد (دید از دنیا رفته است) و به بالین او نشست و خم شد، گونه خود را بر گونه على اکبر گذاشت و آنگاه فرمود: خدا بکشد آن مردمى که تو را کشتند، چقدر آنها بر خدا و هتک حرمت رسول خدا (ص)، گستاخى کردند، بعد از تو خاک بر سر دنیا.
شربتى از لب لعلش نچشیدیم و برفت/ روى مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
گویى از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود/ بار بست و به گردش نرسیدیم و برفت
صورت او به لطافت اثر صنع خدا است/ ما به رویش نظرى سیر ندیدیم و برفت
حضرت زینب (س) از خیمه بیرون آمد و صدا مىزد: «یا حبیباه! یا ابن اخاه»،
اى محبوب دلم، اى برادرزادهام، با این وضع به بالین على اکبر (ع) آمد و
خود را روى پیکر (به خون غلتیده) او افکند (2)، در این هنگام امام حسین (ع)
نزد خواهر آمد و او را به خیمه زنها برگردانید.
متن روایت:
«فَلَمَّا لَمْ یَبْقَ مَعَهُ سِوَى أَهْلِ بَیْتِهِ خَرَجَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع وَ کَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِی الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُم نَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى ع عَیْنَهُ وَ بَکَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ ص وَ کُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِیِّکَ نَظَرْنَا إِلَیْهِ فَصَاحَ وَ قَالَ یَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَکَ کَمَا قَطَعْتَ رَحِمِی فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِیداً وَ قَتَلَ جَمْعاً کَثِیراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِیهِ وَ قَالَ یَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی وَ ثِقْلُ الْحَدِیدِ قَدْ أَجْهَدَنِی فَهَلْ إِلَى شَرْبَةٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِیلٌ فَبَکَى الْحُسَیْنُ ع وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ یَا بُنَیَّ قَاتِلْ قَلِیلًا فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّکَ مُحَمَّداً ص فَیَسْقِیَکَ بِکَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَةً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّةَ الْعَبْدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى یَا أَبَتَاهْ عَلَیْکَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّی یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَیْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَة فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ ع حَتَّى وَقَفَ عَلَیْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوکَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاکِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَاءُ».
قَالَ الرَّاوِی: «وَ خَرَجَتْ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ ع تُنَادِی یَا حَبِیبَاهْ یَا ابْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَکَبَّتْ عَلَیْهِ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ ع فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ ثُمَّ جَعَلَ أَهْلُ بَیْتِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلَامُهُ عَلَیْهِمْ یَخْرُجُ الرَّجُلُ مِنْهُمْ بَعْد الرَّجُلِ حَتَّى قَتَلَ الْقَوْمُ مِنْهُمْ جَمَاعَةً فَصَاحَ الْحُسَیْنُ ع فِی تِلْکَ الْحَالِ صَبْراً یَا بَنِی عُمُومَتِی صَبْراً یَا أَهْلَ بَیْتِی فَوَ اللَّهِ لَا رَأَیْتُمْ هَوَاناً بَعْدَ هَذَا الْیَوْمِ أَبَداً».
1ـ در مقاتل متعدد دیگر نام این شخص «مرّة بن منقذ بن نعمان عبدى» ذکر شده است.
2ـ بعضى نوشتهاند: حضرت زینب (س) براى حفظ آرامش امام حسین (ع) زودتر از
آن حضرت کنار بدن پاره پاره على اکبر (ع) آمد (معالى السّبطین، ج 1، ص
415)، مرحوم آیتالله جزائرى مىنویسد: «هنگامى که امام حسین (ع) به بالین
على اکبر (ع) آمد، نخست نگاهش به زینب (س) افتاد، او را به خیمه
بازگردانید و سپس خود به قتلگاه بازگشت، این تدبیر حضرت زینب (س) نقش مهمى
در فرونشاندن شدت اندوه امام حسین (ع) داشت. (خصائص الزّینبیّة، ص 351).
منبع:
ـ (لهوف، ترجمۀ فهری، ص112، الإرشاد فی معرفة حججالله علی العباد، ج2، ص106، غمنامۀ کربلا، ص138)