به گزارش مشرق، مهدی هاشمینسب به صحبت در مورد فوت منصور پورحیدری پرداخت. وی در ابتدا گفت: باید به جامعه فوتبال و ورزش کشورمان بابت فوت این مردِ بزرگ تسلیت بگویم. مرگ برای منصورخان خیلی زود بود، چون فوتبال ایران به کسی مثل او به خصوص در این اوضاع و احوال نیاز داشت.
هاشمینسب اضافه کرد: فوتبال، یک خاطره و یک تاریخ است و از نظر من، فقط شخصیت و معرفت آدمهاست که باقی میماند. پورحیدری از آن دسته آدمهاست که خاطرات خوبی در ذهن آدمهای اطرافش ساخت و من از او چیزهای زیادی آموختم. همیشه با منصورخان و خانوادهاش در ارتباط بودم و معتقدم ما یکی از سالمترین آدمهای این فوتبال و ورزش را از دست دادیم. این روزها برای همه ما وجود دارد، اما خوش به سعادت آن کسی که بعد از فوت، در موردش بگویند طرف خیلی باشخصیت بود.
وی افزود: در این فوتبال، میبینیم آنهایی را که به هر قیمتی میخواهند بمانند، فارغ از اینکه قیمت ماندن، با نتیجه گرفتن و موفق بودن است نه ایجاد درگیری، حاشیه و یکسری کارهای دیگر. متأسفم که بزرگان ما با این وضعیت و غریبانه باید دنیا را ترک کنند. نه مراسمی برای تقدیر از آنها برگزار میشود و نه حمایتهای معنوی صورت میگیرد. با این حال پورحیدری بدون هیچ چشمداشت و انتظاری از دیگران زندگی کرد و همیشه زندگی سالمی داشت. او آنقدر سالم بود که من امروز با افتخار میتوانم بگویم شاگرد این فرد بودم و سه سال برایم خاطرههای مهمی ساخته است.
هاشمینسب در مورد شرایط فنی پورحیدری تأکید کرد: این موضوع، در اولویتهای بعدی قرار میگیرد. فوتبال که فقط برد و باخت نیست. با این حال پورحیدری در دورانی که فوتبال بازی میکرد و همچنین مربیگری خود، آنقدر قهرمانی و افتخار به نام خود سند زد که به این زودی، کسی از لحاظ کسب چنین افتخاراتی نزدیک منصورخان هم نمیشود. مثل او، در فوتبال نداشتیم. کسی که هم اخلاقش خوب باشد، هم راه سالم را رفته باشد، هم جامهای بینالمللی و داخلی بزرگی گرفته باشد و هم بی سروصدا به کارش پرداخته باشد.
وی گفت: منصورخان مربی بود که در شرایط سخت و بحرانی هم تغییر نمیکرد و نمیگذاشت بازیکنانش که یک تیم را تشکیل میدادند، به یکدیگر بیاعتماد شوند یا شخصیت تیم را پایین بیاورند. او میتوانست به راحتی هیجاناتش را کنترل کند و آرامش داشته باشد. این موضوع حداقل در فوتبال واقعاً کار سختی است، ولی پورحیدری این کار را به راحتی انجام میداد. متأسفم که باید امروز این حرفها را به زبان بیاورم.
هاشمینسب به نقل خاطرهای از آرامش پورحیدری پرداخت و اضافه کرد: در آن دربی معروف که با حساب 2 - 2 به اتمام رسید و من با پیراهن استقلال، به پرسپولیس گل زدم، اتفاقی رخ داد که شاید کمتر به آن پرداخته شد اما امروز میخواهم آن را تعریف کنم. بعد از آن که من توانستیم با وجود اتفاقاتی که برایم رخ داده بود، به پرسپولیس گل بزنم، بیهوش شدم و کنار زمین افتادم. در آن لحظه، نیمکتنشینهای استقلال از روی نیمکت بلند شده و مشغول شادی بودند اما اگر فیلم بازی را ببینید، منصور پورحیدری فوراً وارد عمل میشود و بازیکنان را به آرامش دعوت میکند. من وقتی فیلم آن صحنه را دیدم، واقعاً تعجب کردم که یک مربی چطور میتواند خوشحالی خود به خاطر گلزنی تیمش در دربی، آن هم گلی که من به ثمر رساندم را کنترل کند و به جای شادی پس از گل، نیمکتنشینها را به سمت نیمکت برگرداند. این کار، از هر کسی برنمیآید.
وی ادامه داد: اتفاقاً روز گذشته (جمعه) که خبر فوت پورحیدری را شنیدم، داشتم این موضوع را به مادرم میگفتم که منصورخان چه روح بزرگی داشت. خیلی ناراحتم که ایشان را از دست دادیم اما نمیتوان با سرنوشت جنگید. با این حال نباید تلاشهای پورحیدری را از یاد ببریم. سلاح پنهان او آرامش و سعهصدر بود و سختیهایی را تحمل کرد که برای خیلیها هرگز اتفاق نمیافتد. شاید بتوان این طور گفت که منصورخان هیچوقت به آنچه لیاقتش را داشت، نرسید اما دیدید که هر روز با عصا به محل تمرین میرفت و استقلال را تنها نگذاشت.
این مدافع که بازی در تیم ملی، استقلال و پرسپولیس را در کارنامه خود دارد، در نهایت خاطره دیگری از پورحیدری نقل کرد و گفت: وقتی استقلال بودم، قرار بود به دیدار یک تیم نه چندان سرشناس در جام حذفی برویم. من یک هفته قبل از بازی، هر روز به منصورخان اصرار کردم که مرا به عنوان مهاجم به کار بگیرد اما او هر روز که با اصرار من مواجه میشد، فقط میگفت: «برو بچهجان! باید سر جای خودت بازی کنی». این تکیهکلام پورحیدری بود. یک روز مانده به بازی، دوباره گفتم میخواهم مهاجم بازی کنم. فقط یک نیمه به من بازی بدهید و اگر گل نزدم، تا 5 بازی اصلاً مرا در ترکیب نگذارید که او باز هم مخالفت کرد اما چند ساعت مانده به شروع بازی، وقتی داشت نام بازیکنان را روی تخته مینوشت، مرا به عنوان مهاجم به زمین فرستاد و من هم در آخرین ثانیههای نیمه اول آن بازی گل زدم. در شروع نیمه دوم هم گل دیگری را زدم که پس از این اتفاق، منصور خان فوراً مرا تعویض کرد و گفت: بیشتر از این صلاح نیست در زمین بمانی!
هاشمینسب اضافه کرد: فوتبال، یک خاطره و یک تاریخ است و از نظر من، فقط شخصیت و معرفت آدمهاست که باقی میماند. پورحیدری از آن دسته آدمهاست که خاطرات خوبی در ذهن آدمهای اطرافش ساخت و من از او چیزهای زیادی آموختم. همیشه با منصورخان و خانوادهاش در ارتباط بودم و معتقدم ما یکی از سالمترین آدمهای این فوتبال و ورزش را از دست دادیم. این روزها برای همه ما وجود دارد، اما خوش به سعادت آن کسی که بعد از فوت، در موردش بگویند طرف خیلی باشخصیت بود.
وی افزود: در این فوتبال، میبینیم آنهایی را که به هر قیمتی میخواهند بمانند، فارغ از اینکه قیمت ماندن، با نتیجه گرفتن و موفق بودن است نه ایجاد درگیری، حاشیه و یکسری کارهای دیگر. متأسفم که بزرگان ما با این وضعیت و غریبانه باید دنیا را ترک کنند. نه مراسمی برای تقدیر از آنها برگزار میشود و نه حمایتهای معنوی صورت میگیرد. با این حال پورحیدری بدون هیچ چشمداشت و انتظاری از دیگران زندگی کرد و همیشه زندگی سالمی داشت. او آنقدر سالم بود که من امروز با افتخار میتوانم بگویم شاگرد این فرد بودم و سه سال برایم خاطرههای مهمی ساخته است.
هاشمینسب در مورد شرایط فنی پورحیدری تأکید کرد: این موضوع، در اولویتهای بعدی قرار میگیرد. فوتبال که فقط برد و باخت نیست. با این حال پورحیدری در دورانی که فوتبال بازی میکرد و همچنین مربیگری خود، آنقدر قهرمانی و افتخار به نام خود سند زد که به این زودی، کسی از لحاظ کسب چنین افتخاراتی نزدیک منصورخان هم نمیشود. مثل او، در فوتبال نداشتیم. کسی که هم اخلاقش خوب باشد، هم راه سالم را رفته باشد، هم جامهای بینالمللی و داخلی بزرگی گرفته باشد و هم بی سروصدا به کارش پرداخته باشد.
وی گفت: منصورخان مربی بود که در شرایط سخت و بحرانی هم تغییر نمیکرد و نمیگذاشت بازیکنانش که یک تیم را تشکیل میدادند، به یکدیگر بیاعتماد شوند یا شخصیت تیم را پایین بیاورند. او میتوانست به راحتی هیجاناتش را کنترل کند و آرامش داشته باشد. این موضوع حداقل در فوتبال واقعاً کار سختی است، ولی پورحیدری این کار را به راحتی انجام میداد. متأسفم که باید امروز این حرفها را به زبان بیاورم.
هاشمینسب به نقل خاطرهای از آرامش پورحیدری پرداخت و اضافه کرد: در آن دربی معروف که با حساب 2 - 2 به اتمام رسید و من با پیراهن استقلال، به پرسپولیس گل زدم، اتفاقی رخ داد که شاید کمتر به آن پرداخته شد اما امروز میخواهم آن را تعریف کنم. بعد از آن که من توانستیم با وجود اتفاقاتی که برایم رخ داده بود، به پرسپولیس گل بزنم، بیهوش شدم و کنار زمین افتادم. در آن لحظه، نیمکتنشینهای استقلال از روی نیمکت بلند شده و مشغول شادی بودند اما اگر فیلم بازی را ببینید، منصور پورحیدری فوراً وارد عمل میشود و بازیکنان را به آرامش دعوت میکند. من وقتی فیلم آن صحنه را دیدم، واقعاً تعجب کردم که یک مربی چطور میتواند خوشحالی خود به خاطر گلزنی تیمش در دربی، آن هم گلی که من به ثمر رساندم را کنترل کند و به جای شادی پس از گل، نیمکتنشینها را به سمت نیمکت برگرداند. این کار، از هر کسی برنمیآید.
وی ادامه داد: اتفاقاً روز گذشته (جمعه) که خبر فوت پورحیدری را شنیدم، داشتم این موضوع را به مادرم میگفتم که منصورخان چه روح بزرگی داشت. خیلی ناراحتم که ایشان را از دست دادیم اما نمیتوان با سرنوشت جنگید. با این حال نباید تلاشهای پورحیدری را از یاد ببریم. سلاح پنهان او آرامش و سعهصدر بود و سختیهایی را تحمل کرد که برای خیلیها هرگز اتفاق نمیافتد. شاید بتوان این طور گفت که منصورخان هیچوقت به آنچه لیاقتش را داشت، نرسید اما دیدید که هر روز با عصا به محل تمرین میرفت و استقلال را تنها نگذاشت.
این مدافع که بازی در تیم ملی، استقلال و پرسپولیس را در کارنامه خود دارد، در نهایت خاطره دیگری از پورحیدری نقل کرد و گفت: وقتی استقلال بودم، قرار بود به دیدار یک تیم نه چندان سرشناس در جام حذفی برویم. من یک هفته قبل از بازی، هر روز به منصورخان اصرار کردم که مرا به عنوان مهاجم به کار بگیرد اما او هر روز که با اصرار من مواجه میشد، فقط میگفت: «برو بچهجان! باید سر جای خودت بازی کنی». این تکیهکلام پورحیدری بود. یک روز مانده به بازی، دوباره گفتم میخواهم مهاجم بازی کنم. فقط یک نیمه به من بازی بدهید و اگر گل نزدم، تا 5 بازی اصلاً مرا در ترکیب نگذارید که او باز هم مخالفت کرد اما چند ساعت مانده به شروع بازی، وقتی داشت نام بازیکنان را روی تخته مینوشت، مرا به عنوان مهاجم به زمین فرستاد و من هم در آخرین ثانیههای نیمه اول آن بازی گل زدم. در شروع نیمه دوم هم گل دیگری را زدم که پس از این اتفاق، منصور خان فوراً مرا تعویض کرد و گفت: بیشتر از این صلاح نیست در زمین بمانی!