بار دیگر محمد مایلی کهن گرد و خاک به پا کرد. باید قبول داشت که هر بار دهان می گشاید، فوتبال این مرز و بوم را تکان می دهد. آنقدر لخت و عریان صحبت می کند که همه چیز را تحت تاثیر خود قرار می دهد. این بار نیز این حکایت تکرار شد و حاج مایلی چنان کرد که دانید و دانیم؛ اما واکنش هایی به روند رفتاری وی صورت گرفته که بیان نکاتی درباره آن، خالی از لطف نیست.
یکم. باید قبول کرد؛ "کم گوی و گزیده گوی، چون در". بایستی اعتراف کرد این روزها، محمد مایلی کهن زیاد سخن می راند و بهتر است، کمتر مبادرت به این اقدام کند. از سویی، خوب گفتن حرف، خود هنری است که شاید وی از آن، نصیب چندانی ندارد. خوب گفتن همان اهمیتی را دارد که حرف خوب زدن.
دوم. از اینها که بگذریم، به راستی، به ما چه ارتباطی دارد که فلان مربی فراری که در دوران سختی این دیار، در ینگه دنیا به نوشیدن و گشت و گذار مشغول بود، اکنون بار خود را جمع کرده و به ایران بازگشته تا درآمدی میلیونی داشته باشد؟ اصلا، به ما چه مربوط است که به "لات منشی" مشهور است و شاگردان تربیتی وی هم در این راه قدم بر می دارند؟ اکنون که مشام مالی آنها به کار افتاده، چرا نباید مجوز کار دریافت کنند و به تاراج حق این ملت نبپردازند؟
سوم. آری. مربیان با اخلاق و پاک دست، این روزها خانه نشین هستند؛ اما به ما چه؟ بگذار ناپاکان و هتاکان که میلیاردها از این آشفته بازار به جیب زده اند، به غارت خود ادامه دهند! چرا باید خودمان را از تاراج حق مردم توسط این گروه، ناراحت کنیم؟
چهارم. اگر فلان بازیکن میلیاردها تومان به جیب زده و اکنون مدعی است و خود را طلبکار این فوتبال می داند، چه ایرادی دارد؟ اگر فلانی تر، مدرک مربیگری ندارد و ...، چه ایرادی دارد؟ اگر آن فلانی فقط به دلیل نسبت فامیلی مربی شده و مدیر شده، چه ایرادی دارد؟
پنجم. حاج مایلی کهن عزیز! بگذر. ما در خواب خوشی هستیم و آن را آشفته مکن. بگذار این قوم به خواب رفته، در این خواب باشند و اگر در عمیق تر کردن آن هم چاره ای داری، تدبیر کن. حاج مایلی کهن عزیز! بگذر ...