حسن جنگجو نیز از همنسلهای شهید حسین فهمیده بود که تا آخرین نفس در راه دفاع و صیانت از ارزشهای انقلاب اسلامی از جان خود نیز گذشت.
شهید جنگجو در سال 1339 در یکی از محلههای قدیمی تبریز به دنیا آمد. کودکی و نوجوانیاش در میان تظاهرات گذشت و با آغاز جنگ بی تاب حضور در جبهههای جنگ بود.
وی با اینکه نوجوانی بیش نبود، با شروع جنگ تحمیلی خود را به جبهههای نبرد رساند. مادر شهید میگوید: «وقتی برای ثبت نام به پایگاه مسجد محل رفته بود به خاطر جثهی کوچکش قبولش نمیکردند و به او مشکوک شده بودند و من را بهعنوان ضامن به پایگاه برد تا بگذارند به جبهه برود».
شهید جنگجو از اولین روز حضورش در جبهه با شهید «چمران» آشنا شده بود و با ضمانت چمران از آشپزخانه به خط مقدم راه پیدا کرده بود. بعد هم که در رکاب شهید چمران به گروه جنگهای نامنظم ملحق شد و در سایه ی فرماندهی ایشان در عملیاتهای فتح المبین، والفجر4 و خیبر حضور داشت.
زمان شهادت شهید چمران، شهید جنگجو به شدت زخمی شده و در مرخصی به سر می برد. وقتی خبر شهادت ایشان را می شنود از ته دل گریه میکند، و میگوید: «ایکاش من میمردم و ایشان شهید نمی شدند.» جنگجو خیلی به شهید چمران علاقه داشت و همیشه گوش به فرمان این فرمانده جان بر کف بود.
در عملیات والفجر4 بود که تمام بدنش زخمی شد و تعدادی از انگشتان پایش شکست و در بیمارستان بستری شد؛ بعد از چند روز که حالش بهتر میشود به خانه برمیگردد. هنوز پایش کاملا خوب نشده بود و در گچ بود و نمیتوانست کفش بپوشد. با دوستانش که حرف زده بود متوجه شده بود که عملیات جدیدی در راه است و میخواست دوباره به جبهه برگردد.
شهید جنگجو بعد از شهادت «مصطفی چمران» بیتاب شده بود، بیتاب شهادت و دیدار چمران؛ برای همین لحظهای از حضور در جبهه و نبرد با دشمن غافل نمیشد تا اینکه در عملیات خیبر آنگونه که خواسته بود با پای مجروح و برهنه به دیدار معبودش شتافت.
قسمتی از وصیتنامه شهید «حسن جنگجو» را میخوانیم:
این جانب برای لبیک گفتن به فرمان امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام خمینی(ره) به جبهههای حق علیه باطل اعزام شدم و از خداوند متعال میخواهم که به همه رزمندگان جمهوری اسلامی ایران پیروزی نصیب کند. از پدر و مادرم میخواهم که مرا حلال کنند و اگر شهادت نصیبم شد، برایم گریه نکنند و لباس سیاه نپوشند و عوض من به سر قبر شهدای دیگر بروند و در آخر هم این دعای همیشگی ملت حزب ا... را تکرار کنند:
«خدایا، خدایا، تو را به جان مهدی (عج) تا انقلاب مهدی (عج)، خمینی را نگهدار»