حجتالاسلاموالمسلمین محمدحسین ملکزاده از فضلای جوان حوزوی است که سالها تجربه تدریس و تحقیق و فعالیتهای اجرایی در حوزه دارد و بیش از ده سال است که دروس خارج در حوزه تدریس میکند و در زمینه تغییر و تحول و نوآوری در حوزه نیز نظرات و ایدههای زیادی دارد که بخشی از آنها در مصاحبه مطرح شده است.
وی کتبی در این زمینه منتشر کردهاند. از جمله «برنامه درسی کوتاهمدت، کاربردی و کارآمد؛ برای خواندن دروس حوزوی، از آغاز تا ورود به درس خارج و دستیابی به مرتبه نخست اجتهاد؛ حداکثر در مدت شش سال» و «نواندیشی دینی و نوآوری فقهی» که به تحول در حوزه پرداخته است.
آنچه در ادامه میآید، نظرات حجتالاسلام ملکزاده درباره تحول در حوزه است
*********
** در بحث تحول در حوزه مهمترین مشکل چیست که باید آن را برطرف کرد؟
تحول برای هر مرکز علمی و آموزشی یک ضرورت محسوب میشود، قرار نیست مشکلی وجود داشته باشد تا ما به دنبال تحول برویم، اصلاً حیات یک مرکز علمی و پژوهشی همچون حوزه علمیه به پویایی و رشد و پیشرفت وابسته است. اگر رشد و پیشرفت نداشته باشد و متناسب با نیازهای زمان و مکان خود را بهروز نکند، علائم حیاتی خود را ازدستداده و رسماً مرگ خود را اعلام کرده است.
این نکته بسیار مهم است که گاهی که سخن از تحول مطرح میشود همه به دنبال این هستند که چه اتفاقی افتاده که تحول رخداده، درحالیکه تحول نیازمند وقوع یک اتفاق نیست، بلکه تحول در همه زمانها متناسب با نیاز بایستی صورت گیرد، اما آنچه امروز مسئله تحول را در حوزه علمیه به یک ضرورت تبدیل کرده که دلسوزان و بزرگان حوزههای علمیه و از جمله شخص رهبر انقلاب بر آن تأکید کنند این است که در طول تاریخ همیشه حوزههای علمیه متناسب با نیاز روز تغییر میکردند و رشد داشتند، اما چون درگذشته سرعت تحولات اجتماعی پایین بود، لذا آهنگ رشد و تحول در حوزه هم مناسب بود، اما بههیچوجه مبالغه نکردهایم اگر بگوییم در چند دهه اخیر رشد بشر ثانیهای شده و آنقدر سرعت تحولات بالا رفته که اگر ما با همان شتاب سابق بخواهیم حرکت کنیم، فرسنگها از بشر امروز فاصله میگیریم. به همین جهت تأکیدها برای این است که حوزهای که در درون خود پویایی دارد و همواره تحول داشته است، امروز متناسب با نیازها بایستی به این تحول سرعت بیشتری دهد.
** در بحث زمانی که مطرح کردید حتی میتوان گفت که ما قبل از انقلاب هم شاهد تحول در حوزه بودهایم، درست است؟
بله ضرورتها بزرگانی نظیر آیتالله بروجردی و امثال ایشان را به این مسئله رساند که حوزه باید ساماندهی داشته باشد و سامانه تبلیغ در حوزه فعال شود و همه طلاب حتی حضرات آیات باید رسالت تبلیغی را بر عهده بگیرند. بعد کسانی توسط آیتالله بروجردی به خارج از کشور فرستاده میشوند و اینها تحولات متناسب با زمان بوده است یا اولین حوزویان را داریم که با حفظ هویت حوزوی به دانشگاه رفتند و تحصیل کردند که امام موسی صدر جزو اولین طلبه-دانشجوها بود که با حفظ هویت طلبگی تحصیلات دانشگاهی خود را ادامه داد.
سؤال اینجاست که چه ضرورتی یک طلبه حوزه علمیه را برای تحصیل به دانشگاه میکشاند؟ پاسخ این است که طلبه حس میکند که امروز نیازهایی وجود دارد که اگر او با مسائل جدید جهان آشنا نشود نمیتواند به این نیازها پاسخ دهد، البته نمیخواهم بگویم تحول حوزه در سده گذشته متناسب با تحولات زمان بوده، بازهم اشکالاتی بوده و کاستیهایی دیده میشود، اما تا مقطع آغاز نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی، نوآوریها و تحولاتی انجامشده بوده است. از این زمان حوزه وارد فاز جدیدی میشود و قرار بر این میشود که حوزه رهبری سیاسی و اجتماعی جامعه را به شکل جدی و عملیاتی بر عهده بگیرد و یک قیام و نهضت و در انتها انقلاب را به سرانجام برساند.
امام خمینی رهبری را بر عهده میگیرند و سایر روحانیون هم همراهی میکنند و البته طیفی از شاگردان امام و روحانیونی که درون گفتمان امام تعریف میشدند به شکل جدیتری به این عرصه وارد میشوند، مبارزات سیاسی و اجتماعی دارند و سایرین هم که حتی احیاناً تفکر امام را قبول نداشتند بینصیب نمیمانند و ناچار میشوند که حرکتی کنند.
در این مقطع، حوزه وظیفه خود را بهدرستی انجام میدهد و پیام امام از طریق طلبهها و شبکه تبلیغی که آیتالله بروجردی تعریف کرده بودند به سراسر کشور منتقل میشود تا به آغاز انقلاب میرسیم. در آغاز انقلاب با توجه به ضرورتهای جدید و تشکیل حکومت جمهوری اسلامی سبب میشود اکثر طلابی که از همفکران امام بودند و نقش سیاسی-اجتماعی داشتند و به زندان رفته بودند، جذب حکومت شوند.
اتفاقی که افتاد و باید بدون هیچ تعارفی گفته شود این بود که بخشی از حوزه که همراهی جدی با حرکت امام نداشت و کمتر سیاسی و اجتماعی بود در حوزه باقی ماند. آن بخش سیاسی-اجتماعی که نگاه تحولی داشت جذب کارهای اجرایی شدند، ثمره این بود که این جبهه خالی ماند. نه اینکه هیچکس از آن طیف در حوزه نماند، بلکه میخواهیم بگوییم نیازی که حوزه به طیف انقلابی در حوزه داشت، به اندازه کافی پوشش داده نشد، البته این هم ضرورت آن زمان بود و انقلاب اینگونه اقتضا میکرد، بعد به جنگ تحمیلی میرسیم که اینجا هم حضور حوزههای علمیه بسیار جدی بود (نسبت شهدای روحانیت نسبت به سایر اقشار بیشتر بود و بسیاری از طلاب بدون لباس روحانیت در جبههها حاضر شدند.) در واقع، تمام توان و همت و طلاب، علما و روحانیون انقلابی که حتی در درون حوزه هم مانده بودند، صرف جنگ شده بود.
از این دوران هم عبور کردیم و 10 سال اول انقلاب هم پشت سر گذاشتیم، روحانیون دوباره به حوزه برگشتند، البته نسلهای جدیدتری هم آمده بودند که علاقهمند به انقلاب بودند و در حوزه جز رویشهای جدید محسوب میشدند و حالا وقتی بود که از حوزهها انتظار حرکت میرفت، اما به ناچار با این صحنه مواجه شدیم که جهان در عرصههای مختلف اجتماعی و سیاسی چقدر جلو رفته و حوزهها در این مدت درگیر مسائلی بوده که باعث شده از وظیفه ذاتی خود دور بماند.
اینجا اگر بخواهیم با آهنگ رشدی که از حوزه پسا انقلاب وجود داشته حرکت کنیم بازهم عقب میمانیم، لیکن ما نیازمند یک حرکت عمیقتر، سریعتر و جدیتری هستیم که یکسری از عقبماندگیها را جبران کنیم، به همین دلیل امروز موضوع تحول اینقدر برای ما جدی و پررنگ شده است.
** افراد شاخصی وجود داشتند که در بحث تحول ایدههایی داشته باشند؟ این ایدهها چه معایب و مزایایی دارد؟
سالها قبل، حدود 11 سال پیش، بنده طرحی را برای تدوین یک برنامه درسی جدید برای حوزههای علمیه آغاز کردم، برای اینکه حلقهای از حلقههای تحول حوزه را سامان دهیم. به جهت اینکه احساس نکنیم از نقطه صفر آغاز کردهایم و برای اینکه از تجربههای قبلی هم استفاده کنیم به این سمت رفتم که ببینم کارهایی که قبلاً انجامشده و فکرهایی که قبلاً شده را هم بررسی کنم.
مثلاً در زمان آیتالله بروجردی برخی افراد ناآگاه سعایت میکردند به آیتالله بروجردی که حاجآقا روحالله خمینی و شاگردانش میخواهند حوزه را به هم بریزند و اگر برداشت خودمان را داشته باشیم این بود که میخواهند حوزه را متحول کنند.
کسانی مثل شهید مطهری و بهشتی بهعنوان شاگردان امام از پیشگامان این تحول هستند، طرحهایی که امثال شهید مفتح برای وحدت حوزه و دانشگاه داشتند در همین راستا بوده است. در همین دوره نیز ما طرح تحولی را داریم که حضرت آیتالله مصباح برای حوزههای علمیه نوشته بودند یا طرحی که شهید بهشتی و قدوسی در مدرسه حقانی داشتند، هنوز موجود است.
خارج از چارچوب ایران در حوزه نجف هم ما علامه عسگری، علامه مظفر و شهید صدر را داریم که اینها کسانی بودند که با تشکیل دانشکده فقه و طراحی برنامههای درسی متناسب با نیازهای روز و حتی تألیف کتب درسی کارهای خوبی انجام دادند.
** مقام معظم رهبری تاکنون چه مطالباتی داشتهاند و این مطالبات چقدر در حوزه محقق شده است؟
پاسخ به این سؤال مشکل است، اما فکر میکنم اگر صحبتهای خود حضرت آقا در دیدار با حوزویان شنیده شود بهتر است. خود ایشان فرمودند در طول این سالها در ملاقاتی که در سطوح مختلف داشتم و نکات مختلفی را مطرح کردم، کمتر به مرحله اجرا رسیده است.
** برنامههایی که شما برای تحول در حوزه دارید، چه برنامههایی است؟
ما هم در برنامهای که میخواستیم تدوین کنیم به همه اینها توجه داشتیم، بنده برداشتم این بود که ابتدا باید تصویر روشنتری از هدفی که از تحصیلات حوزوی داریم داشته باشیم و بعد به سمت تدوین برنامه برویم. اینکه تلاش کنیم هرچه خوبان همه دارند، یک طلبه بهتنهایی داشته باشد عملاً گاهی اوقات نمیشود، طلبه باید تکلیفش روشن شود که هدفش از طلبگی چیست و قرار است کدام خلأ را پر کند.
در این طرح جامع به نظر میرسید که ما به یک دوره مقدماتی برای عموم طلاب نیاز داریم، به این دلیل که گاهی انتخاب رشته تحصیلی پیش از ورود به مکان تحصیلی کار درستی نیست، چون شخص اطلاع درستی از شرایط ندارد، هرچند به او مشاورههای زیادی هم داده شود.
افرادی که وارد حوزه میشوند باانگیزههای مختلفی و تصورات گوناگونی از حوزه و آینده یک شخصیت حوزوی وارد حوزه میشوند. به همین جهت لازم است همان اول که وارد حوزه میشوند، یک دوره مقدماتی دو یا سهساله را برایشان در نظر بگیریم، در این دوره یکسری دروس اولیه را که در حوزه خوانده میشود، البته با تعدیل بخوانند، در زمینه فراگیری زبان عربی هم اقداماتی لازم است انجام شود چون ما در این زمینه و در بحث ارتباط با علمای جهان در سده اخیر دچار خسارت شدیم.
همچنین برای اینکه یک نقشه و تصوری از اجتهاد و کارهای اجتهادی به طلبه داده شود، حلقه اولی از حلقات سهگانه شهید صدر در همین دو الی سه سال خوانده شود.
بعدازاین دو الی سه سال ما گرایشها را تعیین میکنیم، دو گرایش اصلی در حوزهها وجود دارد؛ یک گرایش به سمت اسلامشناسی تخصصی و اجتهادی است و دیگری به سمت اسلامشناسی نیمه تخصصی و ترویجی است.
چون اسلامشناسی تخصصی و اجتهادی به جهت اینکه آن زحمتی که باید برایش کشیده شود افزونتر است و افرادی با سطح استعداد و آمادگی بیشتر و علاقهمند به کارهای علمی را میطلبد، بایستی آنهایی که ازنظر علمی قویتر بودند و عملاً هم اعلام میکنند وارد این عرصه شوند و سایرین به عرصه ترویجی که سبکتر است وارد شوند.
** ایده سفیران هدایت به این ایده شما نزدیک نیست؟
وقتی سفیران هدایت مطرح شد بارقههای امید دیده شد و ما خیلی خوشحال شدیم، اما بعد چند سال مشخص شد خروجی سفیران هدایت آنچه باید باشد و مطلوب باشد، نیست. چون کتابهایی که میخوانند همانی است که در دوره بلندمدت خوانده میشود درحالیکه ما معتقدیم کتابها کاملاً متفاوت است.
اگر ما در رشته اسلامشناسی تخصصی و اجتهادی حضور دائمی طلبه را نیاز داریم، در اسلامشناسی نیمه تخصصی و ترویجی حضور طلبه میتواند پارهوقت باشد تا هرچه زودتر مشغول کارهای تبلیغی و اسلامی شوند و باید در کنار بحثهای کاربردی و عینی، باید یک طلبه انواع مهارتهای تبلیغی، کلاس داری، مهارتهای اجتماعی و مشاورهای داشته باشد.
خروجی این نوع اسلامشناسی از اساتید معارف اسلامی دانشگاهها تا خطبای جمعه شهرها و شهرستانها و کارشناسان دینی تلویزیون و سینما و کارشناسان فضای مجازی و وبسایتها و عرصههای متعدد را در برمیگیرد و با توجه به رسانههای گستردهای که وجود دارد، منبری هم که بسیار گسترده شده است و همین فضای مجازی که از طریق تلفنهای همراه در دسترس قرارگرفته منبری بسیار با ظرفیت است که میتواند از طریق اسلامشناسان ترویجی مورداستفاده قرار بگیرد.
اما در اسلامشناسی تخصصی و اجتهادی باید به دروسی پرداخته شود که مقدمات اجتهاد را برای طلاب فراهم میکند. لازم نیست علوم و معارف دیگر را فراگیرند، بنابراین باید مشخص کنیم علوم لازم برای اجتهاد چیست. بنده در کتاب «نواندیشی دینی و نوآوری فقهی» این علوم را مطرح کردهایم و البته یکی از موارد نیز آشنایی با زمان و مکان و شرایط اجتماعی است که بایستی با هدف اجتهاد به سراغ آشنایی با زمان و مکان رفت و این آشنایی باید هدفمند باشد.
** قبول دارید که برخی موضوعات آنقدر تخصصی شده که یک طلبه گاهی مجبور میشود چندین سال برای آشنایی با آن حوزه وقت بگذارد؟
در مراحل بالاتر بله. این مسیرها باید طی شود تا طلبه به اجتهاد مرحله نخست برسد؛ اجتهاد مرحله نخست اجتهادی است که در لسان قدما با عنوان قریبالاجتهاد شناخته میشد؛ یعنی شخص توانایی اجتهاد در مسائلی که فرآیند استنباط آنها از پیچیدگی زیادی برخوردار نیست، پیدا میکند. وقتی این اتفاق افتاد آن طلبه در ریل اجتهاد قرارگرفته، ازاینپس شرایط متفاوت میشود، البته ما باید یک سری عناصر را همچون نگاه اجتماعی در فقه که مفقود یا کمرنگ شده را باید وارد مباحث درسی کنیم تا ذهن طلبه دارای دغدغه شود. وقتی این نگاه اجتماعی وارد شود، ذهن طلبه را درگیر کردهایم، حالا پسازاین، او میخواهد گامهای بعدی را بردارد و این واقعیتی است که علمای شیعه در طول تاریخ از حکومت و نگاه اجتماعی دورنگه داشته شدهاند و حتی در حکومت صفوی نیز نگاه بین حاکم و علما، نگاه امام و امت نیست و یک نگاه مفتی و مستفتی است؛ یعنی شاه صفوی تنها در مواردی که تمایل دارد و علاقهمند است و به منافعش هم ضرری نمیرساند، از عالم زمان خود سؤال میکند و حتی خود را ملزم نمیداند خیلی نظر عالم را اجرا کند، اما الآن این فرصت امام و امت مطرح شده است.
حالا مرحله اجتهاد را به دست آورده و یک دوره عمومی دروس خارج اصول مهذب و خلاصه و خارج اصول مباحث لازم در مقام استنباط را مطرح میکند، طی کند و در کنار این، برخی از بحثهای خارج فقهی ببیند تا آرامآرام زمینه برای او فراهم شود که به سمت فقه تخصصی بیاید که اصطلاحاً ما به این، فقه مضاف باجتماعیات میگوییم؛ یعنی فقه را ناظر به عرصه خاصی از مسائل اجتماعی در نظر بگیریم؛ مثل فقه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ...
این مباحثی که گفتیم با همان روش سنتی، یعنی از طریق درس خارج، دروس را زیر نظر اساتید طی میکند، منتهی فقه به صورت اجتماعی کار میشود.
** یعنی میفرمایید که روش فقهی همان روش سنتی حوزه است، اما موضوعات اجتماعی به صورت پویا در کلاسهای درس مطرح میشود؟
در حقیقت ما قائل به جمع میان اصل و عصر هستیم، اصول باید حفظ شود و به عصر هم توجه شود و تحول هم باید مبتنی بر همین موضوع باشد. تحولی که سبب فراموشی و نادیدهانگاری اصول بشود، تحول مطلوبی نیست، تحولی هم که به نیازهای زمان و مکان و پساانقلاب و تحولات جهانی توجهی نکند، تحول مطلوبی نیست.
تأکید زیاد روی اصل سر از تحجر درمیآورد و تأکید زیاد روی عصر هم سر از تجدد درمیآورد درصورتیکه حالت درست، حالت میانه است که نه انسان متحجر و نه متجدد باشد بلکه مجدد باشد.
گام بعدی شکلگیری نظامهای فقهی است، مثلاً نظام اقتصادی اسلام در خلأ نمیتواند ایجاد شود، پشتوانه آن وجود یک فقه الاقتصاد قوی است، تا فقه الاقتصاد قوی نباشد نظام فقهی اسلامی در عرصه اقتصاد کشف نمیشود. وقتی نظام اقتصادی اسلام کشف شد باز متناسب با نیازهای زمان و مکان مدلسازیها انجام میشود و بعدازآن ما تولید دانش اقتصاد اسلامی را داریم، لذا من خیلی متعجب میشوم از عزیزانی که به دنبال تولید علوم انسانی اسلامی هستند و مسیر را از انتها شروع کردهاند.
** در آن قسمت اجتهاد تخصصی هم تا حدی تولید علم انجام میشود؟
بله ما اجتهاد را در پنج مرحله تعریف کردهایم. مرتبه چهارم مرجعیت تقلید است و مرحله پنجم آن اجتهاد بنیادی و نظام ساز است که حتی بالاتر از مرجعیت است، البته این بدان معنا نیست که حتماً یک فرد بایستی مرجع شود تا بتواند به مرحله پنجم برسد و میشود کسی به اجتهاد مرتبه سوم رسیده باشد بدون اینکه به مرجعیت برسد به مرتبه پنجم برسد، همانطور که شهید صدر یا شهید مطهری از جمله افرادی هستند که مرتبه سوم را طی کرده بودند و به مرتبه پنجم رسیده بودند.
الآن ممکن است یک کارشناس اقتصادی برای من یک نوع معامله خاص را توضیح دهد و از من بپرسد آیا این معامله حرام است یا نه؟ من بگویم: نه. باز بپرسد که اگر این معامله با فلان معامله ترکیب شود چه؟ باز بنده بگویم: نه و همینطور تا مراحل سوم و چهارم و ... اما ممکن است اگرچند معامله باهم ترکیب شوند، یکی از شدیدترین معاملههای ربوی دنیا را تشکیل دهند که به صورت جدا هیچ مشکلی نداشتند، اما وقتی در کنار هم قرار بگیرد، مشکل جدی ایجاد میکند. این مثال ضرورت مسئله شناسی را به ما نشان میدهد و مسئله شناسی چیزی است که بهمرور برای مجتهد ما حاصل میشود.
اینکه میگویند وحدت حوزه و دانشگاه اینجا خودش را نشان میدهد. در مسئله پژوهی و شناخته جهان امروز و مسائلی که بشر امروز با آن درگیر است، نقش دانشگاه بسیار پررنگ است، البته میشود یک فرد دانشگاهی این مسیر اجتهادی را طی کند و در هر دو زمینه متخصص شود و یا یک فرد حوزوی وارد دانشگاه شده و مسائل را بهخوبی بشناسد، اما چون تحصیل در هر دو زمینه مشکل است، میتواند در کنار هم قرار بگیرند.
ما گمان میکنیم این شکل از تحول ضرورتی است که ما دیر یا زود باید به آن برسیم و از همان آغاز مسیر طلبهها جدا شود و هر کس بنا به اهداف خود به مطالعات تخصصی یا نیمه تخصصی بپردازد. بنده شخصاً با برنامههای آهنین که هیچ انعطافی در آنها وجود ندارد موافق نیستم، مخصوصاً در مراکز آموزشی و پژوهشی. مثلاً یکی از انعطافها این است که اگر کسی مسیر نیمه تخصصی-ترویجی را طی میکند، اما احساس کرد که به مسیر اجتهادی علاقه دارد، بتواند هر زمان که تمایل داشت با گذراندن یکسری آزمونها به این زمینه ملحق شود و ما نباید این مسیر را ببندیم.
** بحث تبلیغی و ترویجی را که فرمودید باید عرض کنم که حوزه در بخش فضای مجازی از جامعه تا حد زیادی عقبافتاده و روحانیت حضور بسیار کمرنگی دارد و اثرگذاری فضای واقعی را ندارد. به نظر شما مشکل اصلی در این حیطه چیست؟
آن بخش که مربوط به ارائه گزارش از عملکردها میشود، مربوط به مسئولین حال حاضر حوزه است که من جزو آنها نیستم، البته گزارشهایی را که دادند شنیدیم که کارهایی کردهاند، یکزمانی آمارهایی داده میشد که بیش از نیمی از کل تولید نرمافزارها در قم و در حوزه علمیه انجام میشود، اما حق این است که آنقدر این عرصه بزرگ، وسیع و با نیازمندی بالا است که اولاً هرچه هم نیرو در این عرصه داشته باشیم و کار کند دیده نمیشود، ثانیاً باکارهای فردی و غیر هماهنگ و غیر شبکهای به نتیجه نمیرسیم.
اینجا این بحث مطرح میشود که ما الآن متناسب با نیازمان طلبه نداریم، یعنی به لحاظ عددی طلبه کم داریم، الآن که بنده در حوزه علمیه حضور دارم، طلاب علاقهمندی را میبینم که تمایل دارند کار کنند. انصافاً مانند سربازی میمانند که در خانهای هستند که این خانه از چهار طرف مورد هجوم دشمن است و این فرد باید مرتب از پنجرههای این خانه به سمت دشمن حمله کند، حقیقتاً ما دستتنها هستیم. بخش دغدغهمند حوزویان تلاش زیادی میکنند اما تعدادشان کم است، اگر ما الآن 100 هزار طلبه داشته باشیم نیاز همین امروز ما حداقل نیم میلیون طلبه است، چون همین تعداد طلبه از دورترین نقاط کشور تا مراکز استانها را پوشش میدهند؛ یعنی جاهایی که پای مسئولین هم به آنجا نرسیده، طلبهها با سه روز پیادهروی برای تبلیغ به آنجا میروند. این بحث اردوهای جهادی که الآن باب شده دو دهه پیش در حوزه باب بود و الآن الحمدلله در کشور ترویجشده است. این فقط نیاز داخلی است.
ما یک دنیا تشنگی داریم، شاید در داخل خیلی از اخبار را نداشته باشیم و از وضعیت و آمار شیعیان در دنیا خبری نداشته باشیم، اما بنده که حضور بینالمللی داشتهام، میدانم که ما حداقل دهها میلیون شیعه انگلیسیزبان داریم، برای تبلیغات دینی نسبت این افراد چند روحانی مناسب؟ حتی همین تعداد روحانی اندک مسلط به زبان انگلیسی، در یک اشتباه فاحش استراتژیک، فضای اینها را به سمت فضای نخبگانی بردهایم؛ یعنی طلبه مسلط به زبان انگلیسی که ازلحاظ اجتماعی هم در سطح بالاتری قرار دارد، دکترای دانشگاهی هم دارد و میخواهد در فلان کشور حضور پیدا کند که در فلان همایش یا سمینار سخنرانی کند و با فلان پروفسور گفتگوی بینالادیانی داشته باشد، غافل از اینکه هیچکدام از اینها تبلیغ نیست، بنابراین ما از عرصه عمومی غرب غافل شدهایم.
بنده از انگلیسیزبانهای شیعهای حرف میزنم که در ماه محرم در سراسر کره زمین مراسم میگیرند و ما نمیتوانیم مراسمهای آنها را پوشش دهیم. بنده میتوانم ادعا کنم که اگر شما یک کره جغرافیایی را در مقابل خود قرار دهید و آن را بچرخانید، هر جایی که خشکی باشد، حتماً مراسم امام حسین (ع) در آنجا برگزار میشود؛ این را با اطلاع و بهعنوان کسی میگویم که چندین قاره را سفر کرده و در مراسم اینها شرکت کردهام. بسیاری از اینها در مراسم خود عالم دینی ندارند، بخشی هم که دارند از روحانیونی استفاده میکنند که به نوعی فضایشان فضای انقلابی نیست؛ یعنی یا ضد انقلاب اسلامی و یا نسبت به انقلاب اسلامی بیتفاوت هستند و محصول عمل آنها در بهترین حالت یک مسلمان سکولار است. آنها فرا گرفتهاند که چگونه برای جمعیتهای زیاد و عمومی سخنرانی کنند، همانگونه که حجتالاسلام شیخ حسین انصاریان یا حجتالاسلام پناهیان در ایران برای جمعیتهای کلان سخنرانی میکنند. ما در تانزانیا، خوجهها را داریم که وقتی مراسم میگرفتند، هر شب حدود 8000 نفر پای منبر مینشست و یک طلبه به زبان انگلیسی برای آنها صحبت میکرد، درصورتیکه ما تنها به دنبال تربیت طلبههایی هستیم که در یک اتاق خلوت با یک استاد گفتگوی علمی و آکادمیک انجام دهد و این طلبه آمادگی اداره جلسهای با 8000 مستمع را قطعاً ندارد.
این تنها شیعیان انگلیسیزبان هستند، شیعیان فرانسویزبان، شیعیان اسپانیولی زبان و ... در دایره گستردهتر مسلمانان انگلیسیزبان، فرانسوی زبان و ... هم نیازهای جدی دارند و در مرحله بعد مستضعفین عالم هستند که گفتمان حضرت امام است، اما ما فرسنگها با این گفتمان فاصله داریم و حتی برای پوشش دادن نیازهای شیعیان انگلیسیزبان هم ماندهایم.
بنابراین اینکه میگویم نگاه جهانی به حوزه علمیه است، شعار ندادهام و مبالغه نکردهام و بنده هم مدیری نیستم که بخواهم گزارش تبلیغاتی بدهم. حداقل دهها میلیون شیعیان وجود دارد که نگاهشان به حوزه علمیه است. در گام بعدی جامعه میلیاردی مسلمین هستند. به ذهن ما نباید خطور کند که مسلمین با ما مخالف هستند، نه اینگونه نیست. شمار آنهایی که با مخالفند، زیاد نیست، اما رسانههای زیادی دارند و جبهه استکبار هم پشت آنهاست و به همین دلیل صدایشان بلندتر است و بیشتر به گوش میرسد و فضای عمومی مسلمین پذیرش آرای ما را دارد و از ما استقبال میکند. از مسلمین هم جلوتر، فضای عمومی انسانی در دنیا حتماً پیام ما را میفهمد و قبول میکند.
پس اگر ما تنها در حوزه ترویجی و تبلیغی نگاه بکنیم، ما در حال حاضر حداقل نیم میلیون طلبه آمادهبهکار میخواهیم برای داخل و خارج از کشور. در حوزه نظام سازی و تولید علم هم که ضرورت امروز نظام ماست و اگر ما تولید علم و برنامه نداشته باشیم، بقیه برای ما انجام میدهند، کما اینکه این کار را کردهاند. مثلاً شما فکر میکند که برنامههای توسعه در کشور بر اساس الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت تهیهشده است؟! واضح است که اینگونه نیست و همه میدانند. چرا اینگونه است؟ چون جامعه بدون سیستم اداره نمیشود و در همه عرصهها دستگاههایی وجود دارد. اگر شما توانستید نظام و سیستم اسلامی را ارائه کنید، طبق آن میتوانید جلو بروید، اما اگر ارائه نکردید، جامعه متوقف نمیشود، زیرا خلأ سیستم معنا ندارد و جامعه بایستی بر اساس یک سیستمی به جلو برود. لذا اگر نظام اقتصادی اسلام را پیاده نکردید باید بدانید یک نظام غیر اسلامی اجرا میشود و همه ما چه بپسندیم چه نپسندیم در عرصه زندگی اجتماعی تا جایی که پایبند به نظامات اسلامی نیستیم، سکولار هستیم ولو اینکه با صدای بلند شعار مرگ بر سکولار سر دهیم، اما عملاً سکولار هستیم.
ما با این مشکلات مواجه هستیم، مسئولیتهایی که به عهده حوزههای علمیه است بسیار سنگین است و اگر این رسالتها را درک نکنیم علائم حیاتی خود را ازدستدادهایم و رسماً مرگ خود را اعلام کردهایم. این امر یک امر وضعی و طبیعی است و لازم نیست کسی بیاید علیه ما کاری کند و این اتفاق به صورت طبیعی میافتد، البته بحمدالله فضلا و طلابی که در حوزه هستند و خود را درون گفتمان انقلاب اسلامی و رهبر انقلاب خود را تعریف میکنند، تلاش زیادی میکنند تا این اتفاق نیفتد، اما باید تلاشهایمان را بیشتر بکنیم و گامهای بزرگتری برداریم.
از اینکه وقت خود را در اختیار مشرق قراردادید، از شما ممنونم.