سرویس فرهنگ و هنر مشرق- خوب یادم میآید آن موقعی که ما در صف جشنواره میایستادیم، دربارهی سینما حرف زده میشد، نه دربارهی حاشیهی سینما. اصلا برخورد با صف در موضوع جشنواره برخوردی کاملا فرهنگی بود. فقط آن لحظات آخر که اعلام میشد گیشه باز شده، برخی رفتاری غیرفرهنگی بروز پیدا میکرد و آدمها هول میزدند و اعصابها خرد میشد که آن هم حاصل رفتار آدمهایی بود که از برکت صف بهره نبرده بودند و حتی متهم میشدند که این دارد بلیت میخرد که ببرد توی بازار سیاه، که احتمالا همین طور هم بود، وگرنه آدمی که پنج ساعت دربارهی سینما حرف میزند کجا میتواند اهل جار زدن و جلو زدن و زرنگ بازیهای زننده باشد. کجا ممکن بود خشایار بعد از این که چند ساعت دربارهی فیلمها و داستان فیلمهای فاسبیندر حرف زده، بیاید هول بزند. او مینشست روی زمین و حرف میزد و اصلا هول نبود.
نکته این است که در صف نشسته باشی یا ایستاده باشی. الان که این یادداشت را مینویسم در سیستان و بلوچستان هستم. مثلا در این منطقه میبینم که افراد تا متوجه میشوند قرار است منتظر بمانند زودی-حتی شده روی زمین-میگیرند و مینشینند. این موضوع بهرهبرداری از زمان طی شده در صف را تغییر میدهد. مثلا همین بانکها؛ تعدادی صندلی ردیفی گذاشتهاند و دستگاه نوبت دهی و سیستم صوتی اعلام نوبت. خب اینجا ساختار بر اساس فهم اهمیت زمان شکل گرفته است و خیلی باشعور و انسانی و فرهنگی و خداپسندانه رفتار شده.آن سالها همین رویه را-اما به شکل خودجوش-در صفهای جشنواره میدیدیم. همین خشایار که از او اسم بردم از توی پلاستیکش یک دفترچه صدبرگ در میآورد و داوطلبانه اسامی افراد توی صف را مینوشت. و بعد افراد با اطمینان و خیال راحت میرفتند تا باز شدن گیشه در حول و حوش همان صف با هم حرف میزدند. دربارهی خود سینما. حالا چهار تا هم پیدا میشدند که دربارهی حاشیه حرف میزدند، چه میدانم دربارهی شخص کیمیایی و بیضایی و امیر نادری و غیره و خشایار اصلا هیچ علاقهای به حرف زدن دربارهی خود آدمها نداشت. تنها چیزی که از خود آدمها میدانست فیلمهایشان بود و اگر میخواست قدری وارد حاشیه بشود، مثلا به دیگران میگفت که میداند دیوید لین و لارنس الیویه و چارلی چاپلین دارای لقب «سر» از خاندان سلطنتی انگلیس هستند. اما قصهی فیلمها را خیلی خوب از حفظ بود و البته توان تحلیل نداشت. فقط با جزئیات تمام قصهها را تعریف میکرد و دیگر افراد توی صف فیلم را تحلیل و یا با دیگر آثار فیلمساز تطبیق میکردند. جور عجیبی جزء به جزء فیلم را یادش بود و همه اطمینان داشتیم که درست میگوید چون ما فیلمها را دیده بودیم اما به زبان اصلی و یا با بیدقتی و ناهوشیاری. اما او زبان میدانست و چندین بار فیلمها را دیده بود و قصهی فیلمها را فهمیده بود و کاملا همه چیز را خاطر داشت.
خشایار اصلا از این وضع ناراضی نبود به عنوان یک مرجع روی او حساب شود. اصلا به این فکر نبود که اگر تاریخ سینما را میداند وانمود کند حتما خود سینما را هم میداند. او بیشتر خودش را چیزی میدانست شبیه به یک حامی نسخ خطی. او به طور خاص به فیلمهای خاص و کلاسیک علاقه داشت. او از رابطهی که در صفها به وجود آمده بود و از کارکرد خودش خشنود بود. او به کار کرد هر چه بیشتر معتقد بود. برای همین هم همیشه داوطلب یادداشت کردن اسامی توی صف و مادر خرج شدن بود. او اسامی را با سرعت و دقت یادداشت میکرد و از افراد برای انضباط صف کمک میگرفت. خشایار مادر خرج میشد. پول و دانگ افراد را میگرفت و با یکی-دو نفر کمکی میرفت غذا یا خوراکی میگرفت و دست پر و کاملا برنامهریزی شده میآمد، بعد مینشست و صورت حسابها را توضیح میداد و بعد میگفت: اسم فیلم بگین! یکی مثلا میگفت: ریفی فی فی... خشایار بلافاصله میگفت: بله! ریفی فیفی... اثری از ژول داسن... سال هزار و نهصد و پنجاه و پنج میلادی، و بعد قصه را میگفت و افراد توی صف مثل دانشجوهای اتاق تشریح میافتادند به جان فیلم و پیچ و مهرههای آن را باز میکردند و او با اشتیاق حرفهای دیگران را گوش میداد و میگفت: این تحلیل زیبایی بود.. این تحلیل زیبایی بود... این کار هر روز او بود و هر کسی اگر تصادفا توی صفی خشایار را میدید، خیلی خوش شانس بود که همان فیلمی را برای تماشا کردن انتخاب کرده که خشایار هم توی صف آن است.
یک سال با خشایار هم صف نبودم. سلیقههایمان لابد تغییر کرده بود که هم در یک صف نمیایستادیم، یا شاید اصلا جشنواره نرفتم و یا فقط رفتم فیلمهای معروف ایرانی را ببینم. اما دو سال بعد از آخرین دیدارمان-یک سال در جشنوارهی فجر- نشستم و برنامه را نگاه کردم و حدس زدم خشایار را میتوانم توی صف این فیلم در سینما عصر جدید پیدا کنم و بله! او بود. حتی همان دفترچه هم همراهش بود و برایم جالب بود دیدن اسمم در آن دفترچه که دو سال پیش آن را در صف فیلمی از ریتویک گاتاک، فیلمساز متفاوت هندوستانی یادداشت کرده بود.
خاطرهای از: هادی مقدم دوست (فیلمنامه نویس و کارگردان)
منبع: مجله24