اگرچه شعر انقلاب به میانسالی رسیده و جا افتاده است، اما بنیه نقد و نظر آن ضعیف است. بخشی از این مشکل به جریان کلی نقد ادبی در کشور بازمیگردد. نقد ادبی در جامعه ادبی بیشتر بهبه و چهچههایی است که شاعران نثار هم میکنند و کمتر مایههای «نقد» و عیار آن در آثار دیده میشود. تعارفات کلی در قالب نقد ادبی منتشر میشود و حال اینکه این جریان در نهایت بر ادبیات معاصر چه تأثیری خواهد گذاشت، خود مجالی مفصلتر از این نوشتار مجمل میطلبد. شعر انقلاب اسلامی نیز به تبع این جریان، از نقد و نظر علمی کمی بهرهمند است.
حمیدرضا شکارسری در جلسه معرفی و نقد «از نتایج سحر» محمدرضا سنگری گفته بود که او در این کتاب از خودش تقلب کرده است؛ اشارهای به کم بودن منابع تحقیقی در زمینه ادبیات انقلاب اسلامی. هرچند در سالهای اخیر تعدادی از اساتید دانشگاه و منتقدان بر آن شدهاند تا شعر انقلاب را در قالب آثار علمی مورد بررسی قرار داده و در قالب کتاب منتشر کنند، اما هنوز تعداد آثاری که بتوانند به صورت جامع به جریان شعر انقلاب بپردازند، اندکاند. این موضوع حتی در تحقیقات دانشگاهی نیز نمود دارد. نویسندگان این تحقیقات عمده منابعشان را از کتابهایی تأمین میکنند که عمدتاً ترجمه و معرفی نظریههای ادبی غربی است. با توجه به شرایط فعلی، پرسش این است که شرایط فعلی چه تأثیری بر جریان ادبیات انقلاب اسلامی خواهد گذاشت؟ آیا ضعف در نظریهپردازی در نهایت به ضعف در تولید محتوا و اثر در این حوزه منجر خواهد شد؟ نهادهای متولی در زمینه ادبیات انقلاب اسلامی مانند حوزه هنری و ... چه تکلیف و وظیفهای در این میان دارند و تا چه اندازه موفق عمل کردهاند؟ چرا ادبیات انقلاب منتقد تربیت نکرده است؟ و... .
مصطفی محدثی خراسانی که سالها سردبیری مجله شعر حوزه هنری را برعهده داشت و از او با عنوان یکی از شاعران انقلاب اسلامی یاد میشود، معتقد است نگاههای سیاسی از یک سو و همچنین کمکاری نهادهای متولی و ارائه بیلان کاری به جای حرکت به سمت کارهای بنیادی سبب شده تا شعر انقلاب بدون پشتوانههای نقد اساسی و علمی به کار خود ادامه دهد؛ این در حالی است که شعر انقلاب به یک سبک ادبی مبدل شده و ظرفیت و توانایی این را دارد که با بحث و نظر کارشناسان، اینچنین معرفی شود.
او در بخشی از سخنانش از نبود متولی در حوزه شعر انقلاب در کشور انتقاد کرد و گفت که زمان آن رسیده تا نهادی به موضوعات اساسی در حوزه شعر انقلاب بپردازد و آن را واکاوی و نقد کند. مشروح گفتوگوی ما با محدثی خراسانی به این شرح است:
با وجود اینکه بیش از سه دهه از شعر انقلاب میگذرد، این حوزه با ضعفهای جدی در زمینه نقد ادبی روبروست. شعر انقلاب با پشتوانه خوبی کار خود را آغاز کرد، در این مدت حوزههای جدیدی را تجربه و شاعران جوان و خوشقریحهای را به عرصه ادبیات کشور معرفی کرد، اما با وجود این با ضعف نقد و نظریه در این زمینه مواجهیم؛ به طوری که برای پرسش ساده اما اساسی مانند اینکه «شعر انقلاب چیست؟»، پاسخ واحدی نمییابیم. دلیل این امر چیست؟ آیا این ضعف از شعر انقلاب است، یا این موضوع به دیگر عوامل مرتبط است؟
واقعیت این است که در چند دهه پس از انقلاب، شاعران این حوزه گرم سرودن بودند و با شور درونی به نیازهای جامعه، جهان و جهان اسلام پرداخته و توجه کرده است. شاعر انقلاب تلاش کرده تا در این سالها به رخدادهای انقلاب و جهان پیرامونش توجه نشان دهد و وظیفه اصلی خود را در این زمینه انجام دهد. شاعر انقلاب بیشترین توجهاش در این سالها به فراز و فرودهای اطرافش بوده و کمتر متوجه بخش نقد و نظر بوده است.
از سوی دیگر، معمولاً روال بر این بوده که کارهای حوزه نقد در دانشگاهها و سیستم آکادمیک کشور پیگری و برنامهریزی شود که متاسفانه ادبیات انقلاب ما هنوز جایگاه خودش را در نظام آموزشی دانشگاهی ما پیدا نکرده است. بسیاری از اساتید این حوزه با ادبیات انقلاب بیگانهاند. من الان خیلی نمیخواهم روی دلیلش بحث کنیم. نمیدانم چه سایهای بر سر دانشگاه ما سنگینی میکند که باعث شده تا این بیگانگی با ادبیات انقلاب به چشم بیاید. ما با رسمیت نشناختن واقعی شعر و ادبیات انقلاب در دانشگاهها با آن مواجهیم. این دو عامل میتواند از اصلیترین عوامل فقدان نقد در حوزه شعر انقلاب باشد.
به نظر میآید که شعر انقلاب قربانی نگاههای سیاسی در میان جامعه دانشگاهی و کارشناسان ادبی ما شده است.
بله، موارد اینچنینی وجود دارد. به نظرم عنادی در جامعه دانشگاهی ما وجود دارد و همین نوع نگاه سبب شده تا بیشتر تمرکز اساتید ادبیات فارسی در دانشگاهها بر ادبیات کلاسیک باشد. بیشتر تصور میشود که هنوز نگاه آنها به ادبیات انقلاب، نگاه دهه 40 است. اساتید اولاً بیشتر در ادبیات گذشته ما غرق هستند و آن را به رسمیت میشناسند. در جریان ادبیات معاصر هم خیلی کم به سالهای ادبیات انقلاب میپردازند و بیشتر تمرکزشان بر ادبیات دهههای 30 و 40 است. البته به حمد الله تعدادی از بچههای انقلاب به خصوص خود شاعران انقلاب که وارد فضاهای دانشگاهی شدند، کارهایی انجام دادند، مانند زندهیاد قیصر امینپور، محمدرضا ترکی و... . البته برخی از اساتید هم هستند که تلاشهایی در این زمینه میکنند، مانند استاد شفیعی کدکنی که من نقش مؤثری برای ایشان در این زمینه قائلم. شفیعی کدکنی هم با ادبیات کلاسیک و هم ادبیات پیش و بعد از انقلاب اسلامی آشناست و رفاقت و تأکیداتی که از زبان او درباره شعر و شاعران انقلاب شنیدهام، منجر شده تا کمکهای بزرگی به این حوزه کند.
از سوی دیگر، شعر انقلاب واقعاً به مرحله قابل قبولی رسیده و وجوه تمایزش، چه به لحاظ ذهنی و چه از نظر زبانی، با سایر جریانهای شعر متفاوت است؛ به طوری که میتوان تعریف مستقلی در این زمینه از شعر انقلاب داشت. وجوه ممیزه این جریان ادبی آنقدر هست میتوان براساس آن شعر انقلاب را تعریف کرد. حتی فراتر از تعریف پیش رفت و آن را در حد یک سبک معرفی کرد.
هرگاه بحث بررسیهای دانشگاهی و نقد علمی در حوزه ادبیات انقلاب به میان میآید، عمده شاعران انقلاب و فعالان این حوزه کمکاریهای موجود را متوجه جریانهای خاص میدانند و از نادیده گرفته شدن ادبیات این حوزه توسط نهادهای علمی انتقاد میکنند. اما ما از سوی دیگر، در این سالها نهادهایی داریم که خود را متولی ادبیات و هنر انقلاب اسلامی میدانند، اما به نظر میرسد که مانند گذشته جریانساز نیستند و عملکردشان با انتقادهایی از سوی خود فعالان ادبی همراه است.
نهادهای انقلابی ما در این روزها درگیر روزمرگی هستند. مدیران کمدانش_ این را با ضرس قاطع میگویم_ بدون داشتن برنامهای راهبردی در این زمینه و با نگاه پیش پا افتاده به شعر در این زمینه فعالیت میکنند. شعر در کشور ما هنوز متولی ندارد. دستگاه و سازمان کلانی که بخواهد در کشور در این زمینه سیاستگذاری و جهتدهی کند، نداریم؛ نه وزارت ارشاد و نه حوزه هنری. حوزه هنری پایگاه شعر انقلاب بود و از آنجا این جریانسازیها شکل گرفت و بزرگانی مانند امینپور، ساعد باقری، سلمان هراتی، حسینی و دیگران معرفی شدهاند، سرمایهگذاریهای فراوانی در این زمینه انجام داد که بخشی از آن بینتیجه رها شد. من 10 سال در حوزه هنری سردبیر فصلنامه شعر بودم. در آن سالها دیدم که برای مدیران و مسئولان انجام کارهای بنیادی در زمینه شعر ارزش و اهمیت خاصی ندارد. مجله شعر حاصل تلاش 20 ساله چند نفر بود، یک دوره هادی سعیدی کیاسری سردبیری آن را برعهده داشت، چند سال محمدرضا ترکی و بعد 10 سال من این مسئولیت را برعهده داشتم. این مجله توانسته بود در تمام کشور حلقه رابطی میان شاعران ایجاد کند و بستری برای طرح این مباحث و جریانسازیها باشد، اما در نهایت دوستان ما بدون هیچ توجیه و دلیل متقنی مجله را چند سال تعطیل کردند و بعد هم به دوستانی سپردند که از پس آن برنیامدند؛ در نتیجه حاصل چند سال تلاش شعر انقلاب را به زیر خاکستر کردند. این از خودمان است. فقط به دنبال این هستیم که جشنواره شعر انقلاب برگزار شود و بگوییم که ما این جشنواره را برگزار کردیم و آن طرف کار خاصی انجام نداده است.
در کنار انتشار مجله شعر کارهایی مانند چاپ «ده شاعر انقلاب» به کوشش محمدکاظم کاظمی و «رصد سرخ» نیز با طراحی شاعران انقلاب انجام شد. حتی در آن سالها(87) طرحی به ریاست حوزه هنری ارائه دادم با عنوان «راهاندازی دفتر شعر انقلاب اسلامی»؛ این طرح با همفکری مؤدب، محمدکاظم کاظمی و تقی دخت ارائه شد، زیرا احساس میکردیم که چنین فضای خالی وجود دارد. ما حاضریم چنین دفتری را در کنار مجله شعر داشته باشیم تا بتوانیم کارهای بر زمین مانده شعر انقلاب را پیگری کنیم و انجام دهیم، اما این طرح پیگری نشد و حتی فکر میکنم که بایگانی کردند به سطل آشغال انداخته شد.
احساس نیاز و ضرورت همیشه با شاعران بوده، اینطور نیست که شاعران غافل شوند و ندانند که این کارها بر زمین مانده است، اما جایی که متولی شعر انقلاب باشد و حمایت کند و نگاه کلان و راهبردی داشته باشد، نیست. احساس کردم که اینجا خوب است که چنین گلایهای مطرح شود.
در این سالها از افزایش کارهای دانشگاهی در زمینه ادبیات انقلاب یاد میشود، حال آنکه کارهای انجام شده بیشتر مبتنی بر نظریههای ادبی غربی است. شما کار دانشگاهها در این چند سال را چطور ارزیابی میکنید؟
آیا توانستیم که انقلاب اسلامی را با نظریههای غربی بررسی و تحلیل کنیم؟ شعر انقلاب نیز همین ویژگی را دارد، نمیشود براساس دیدگاهها و نظریات دیگران آن را تحلیل کرد. این کاری است که باید همین نسل تحصیلکرده برآمده از ارزشهای انقلاب با دانش و بینش تاریخی که البته کم هم نیستند، انجام دهند. نمونه این افراد قیصر امینپور بود. باز هم افرادی مانند امینپور در این زمینه حضور دارند. باید نهادی که خود را مسئول و متولی در مقابل شعر انقلاب میداند، وارد شود و پیگری کند؛ نهادی که دغدغهمند باشد نه اینکه هم و غماش بر بیلان کاری باشد. این مجموعه باید تشکیل شود. الزاماً هم نباید در حوزه هنری و یا جای دیگری باشد. شهرستان ادبف البته در اندازه کوچکتری، نهاد برآمده از جریان انقلاب اسلامی است که دارد در اندازه خودش کار انجام میدهد. رسالتش این است که استعدادهای جوان را آموزش دهد و معرفی کند. مجموعهای مانند شهرستان ادب نیاز است که رسالتش این باشد، وارد میدان شود، به نظریهپردازی در حوزه شعر انقلاب بپردازد و شعر انقلاب را به صورت آبرومند ارائه دهد.
چهار سال پیش با دکتر شفیعی کدکنی نشستی در خانه ایشان داشتیم. استاد در آن جلسه به من گفت که چرا تعدادی از شاعران و کارشناسان با دانش و بینش که شعر انقلاب را خوب میشناسند، تلاش نمیکنند تا گزیدهای از شعر انقلاب را براساس مؤلفههایی که دارد، تدوین کنند؟ نه این گزیدههایی که چند شعر را جمع میکند و با شعر انقلاب و جنگ و ... منتشر میکنند. تأکید شفیعی کدکنی بر انتشار یک کار وزین در حوزه شعر انقلاب با مشارکت شاعران آشنا به این حوزه بود. این پیشنهاد ایشان بود. به نظرم ما به نهادی مانند شهرستان ادب، از نظر خاستگاه و ارزش و آرمان، نیاز داریم تا به این کار بپردازد؛ البته در اندازه بزرگتر.
ما در سالهای اخیر با بارقههایی مواجه بودیم که درخشیدند اما زود خاموش شدند. ضعف نقد چقدر بر ضعف در شعر انقلاب تأثیر گذاشته است؟
شعر انقلاب کار خودش را انجام میدهد و پشتوانهاش هم نه حمایت مسئولان است و نه سیاستگذاری هیچ نهادی در کشور. پشتوانه این شعر ذات انقلاب است که آن شور را دارد و دیگری، اردات خود این شاعران که به دنبال این عشق راه افتادهاند. هیچ شاعر انقلابی نه حمایتی شده و نه کسی دستش را گرفته است. هر نهادی که برای شعر انقلاب کاری کرده برای بیلان کار خودش بوده است، حالا اگر از قِبَل آن، به شاعر انقلاب هم چیزی رسید که رسید و نرسید هم نرسید. اما اینکه بخواهند حمایت کنند و محرکهای لازم را برای شاعران ایجاد کنند، در این سالها نبوده است. شعر انقلاب با اینکه الان در مقایسه با همه هنرها پیشگام است و آئینهای برای فرهنگ، آرمان و ارزشهای انقلاب است؛ به تمام و کمال، نادیده گرفته میشود. اگر این سیاستگذاریها و پشتوانهها میبود، ما گامهای جلوتری را برمیداشتیم.