سرویس ورزش مشرق - اسکی ایران به واسطه قرار گرفتن برخی پیست های آن در نزدیکی دو، سه روستای مجاور پایتخت، به جای آن که ورزشی برای همه ملت باشد و شهرهای متعدد و مختلف سردخیز نیز سهمی در آن داشته باشند، به حیاط خلوتی برای چند خانواده تبدیل شده تا با بهره گیری از بودجه فدراسیون و امکانات سوق الجیشی که در اختیار دارند، ورود و خروجی های تیم های ملی را هم تحت نظر خود گرفته و به نوعی با تقسیم بندی سفرها و مسابقات خیمه ای سنگین روی این ورزش بیندازند. هر چه گذشته نیز بدتر شده و هیچ کس نیز نظارتی بر آن ندارد.
محمود گودرزی، وزیر سابق ورزش با علم به همین موضوع درصدد برآمد تا با پایان دادن به دوران مدیریت نامطلوب و تاسف برانگیز عیسی ساوه شمشکی، رییسی جدید برای اسکی بیاورد. اقدامی که باعث شد تا ناصر طالبی به این فدراسیون بیاید و آغاز تحولی بزرگ و زیربنایی را موجب شود. در این دوره بود که برای اولین بار، این دروغ و فریب تاریخی از بین رفت که اسکی متعلق به چند روستای خاص و تعداد انگشت شماری خانواده است که اصطلاحا بومی هستند. اسکی در مسیری قرار گرفته بود که به تمام کشور تعلق بگیرد و شاد توسعه ای بی نظیر در این ورزش باشیم. فدراسیون در این مسیر بود که این ورزش را از دست مافیای ثروت و قوم گرا خارج کند که توفیقاتی حاصل شد؛ اما این جریان که منافعش بر باد رفته بود، بی کار ننشسته بود.
اگر اتفاقاتی که در دو سال گذشته در اسکی رخ داد را از بالاتر نگاه کنیم، به سادگی متوجه می شویم دلیل بازی های رسانه ای و بازی با افکار عمومی چه بوده و چه افرادی در پس ماجرا، این بلبشو و برهم ریختگی را کنترل می کرده اند. وارد ریز مسایل و تجمع ها مقابل وزارت ورزش و تحرکات پیدا و پنهان دیگر نمی شویم؛ اما مخاطب این گزارش به روشنی می داند چطور ناصر طالبی که در حال بازگرداندن این ورزش به مردم بود، چگونه جایش را به مدیری گم نام و ناشناس به نام عبدی افتخاری داد.
اقداماتی که مهندسی شد تا بار دیگر مافیای اسکی بر این ورزش چنگ انداخته و روی آن چنبره بزند تا چند روستای خاص و چند خانواده همیشگی، همه آنچه به دروغ ظرفیت اسکی ایران به شمار می رود را به نمایش بگذارند! در حالی که ایران با داشتن شهرها و روستای مختلف در مناطق سردسیر و کوهستانی، دارای ظرفیت های کم نظیری است که در این دهه ها، همواره سرکوب شده است. مطالب بیشتری است که پرداختن به آن، سوگنامه ای دردآور است که جز افسوس و خسران برای هر دلسوزی، ثمر دیگری ندارد؛ ولی مروری بر نام های فعال در دهه های اخیر در این رشته، نشان می دهد که چه بر این ویرانه رفته است.
در این راستا و از آنجا که بار دیگر روال در فدراسیون نیز بر سیاق سابق شده، شکست سنگین و افتضاح گونه اسکی در مسابقات ژاپن هم اتفاقی عادی جلوه داده و کمتر اشاره ای در رسانه ملی یا رسانه های دیگر به آن شده است. این هفته ها دیدن تیترهایی مانند : "عقب گرد در آلپاین، سقوط آزاد در اسنوبرد" یا "گم شدن یک اسکی باز ملی پوش در فندلاند" یا "تکرار نتایج ضعیف همیشگی اسکی" برای مخاطب این رشته عادی شده است. البته، این نیز طبیعی است چرا که همه عادت دارند که چند نام و چند خانواده به اعزام های برون مرزی رفته، از کوه های خارجی لیز بخورند و با کارنامه ای ضعیف، بازگردند؛ اگرچه برای مدتی کوتاه، این بساط جمع شده بود.
در مسابقات جهانی اخیر در "سن موریس" سوییس شاهد بودیم چه افتضاحی در اسکی آلپاین برای تیم ملی رقم خورد یا در رده بانوان چطور مرجان کلهر هفتاد و سوم شد. میترا کلهر هم موفق نشد مانش دوم را به پایان برساند! در بازیهای آسیایی ساپورو، کاروان ایران 10 ورزشکار داشت که 6 ورزشکار در اسنوبرد شرکت داشتند، اما نتایج ملیپوشان به قدری ناامید کننده بود که این سوال را در اذهان به وجود میآورد که اساسا، چرا باید برای این اعزام ها هزینه ای صورت گیرد؟
به راستی، ما نیازی به این اعزام های تاسف برانگیز داریم که موجب تحقیر ملی است؟ فدراسیونی که به نظر می رسد نفراتش از دامنه کوه ها لیز می خورند و پایین می آیند، چرا بایستی چنین هزینه هایی برای آن صورت گیرد؟ ورزشی که بیش از 3 دهه است در انحصار چند قوم و روستا بوده، بهتر نیست اگر نمی شود برایش تدبیری داشت، درش را بست تا بیت المال اینگونه به هدر نرود؟ البته، حالا شاهدیم که وضعیت اسکی به پناهنده دادن نیز رسیده که البته، طبیعی است. فدراسیونی که بر مسیر توسعه و عدالت نرود، به چنین فرجامی نیز می رسد. اسکی روزهای تلخی را طی می کند و رو به موت گذاشته و کسی نیز به دادش نمی رسد، کاش دلسوزی پیدا شود و طرحی نو دراندازد ...