گروه فرهنگی مشرق- آنجلینا جولی قرار است به ایران بیاید. این خبری است که برخی روزنامه ها و رسانه ها آن را با آب و تاب طرح کردند چرا که قرار است یک هنرپیشه مشهور آمریکایی به ایران بیاید و در فیلم یک تهیه کننده ایرانی هم بازی کند و همین باعث شده است که آب از دهان برخی رسانه ها راه بیفتد و باقی ماجرا.
ماجرای بازیگران هالیوودی در سینمای ایران اتفاق جدیدی نیست؛ ربطی به تکنیک سینما ندارد و ارتباطی نیز به توانایی های بازیگری پیدا نمی کند. قصه قصه مشروطه و واردات فرهنگی نوگرایی به ایران است. جولی حکم همان پاپیونی را دارد که روشنفکری غرب زده زمانی برای نشان دادن نوگرایی و به عنوان سمبل تعلق به دنیای پیشرفته به گردن می زد در حالی که حتی نمی توانست نام آن را به درستی بر زبان بیاورد.
ماجرای بازیگران هالیوودی در سینمای ایران اتفاق جدیدی نیست؛ ربطی به تکنیک سینما ندارد و ارتباطی نیز به توانایی های بازیگری پیدا نمی کند. قصه قصه مشروطه و واردات فرهنگی نوگرایی به ایران است. جولی حکم همان پاپیونی را دارد که روشنفکری غرب زده زمانی برای نشان دادن نوگرایی و به عنوان سمبل تعلق به دنیای پیشرفته به گردن می زد در حالی که حتی نمی توانست نام آن را به درستی بر زبان بیاورد.
آنجلینا جولی تیتر و عکس صفحه اول چند روزنامه صبح ایران بود
اما چنین دعوتی و چنین سفری در صورتی که انجام شود و اگر این سناریو با تحقیر دعوت کنندگان توسط خانم هنرپیشه به پایان نرسد چند پیام تامل برانگیز را با خود خواهد داشت.
چنین دعوتی از چنین هنرپیشه ای که در نوع خود و از نظر قابلیت های هنری هنرپیشه ی متوسطی در هالیوود محسوب می شود و سابقه او بیش از هر چیز به حضورش در فیلم هایی با جنبه اروتیک و اکشن باز می گردد، نشانه اوج فهم سینمای ایران از سینمای غرب خصوصا سینمای آمریکا است. این فهم و درک و البته دست پاچگی مسبوق به سابقه نیز هست. کافی است سری به گزارش های سفر هیاتی بزنیم که به اصطلاح سینمای آمریکا را نمایندگی می کردند و چندی پیش به دعوت خانه سینما به ایران آمدند. در میان اعضای این گروه خانمی حضور داشت که سابقه جالبی در سینمای آمریکا دارد و شهرتش جایی برای تبلیغ ندارد. آیا این انتخاب و چینش مفاهیمی در خود دارد و بر اساس برنامه ای خاص رخ می دهد؛ هر چه که بود و در پشت پرده هر چه که گذشته بود، ماجرا همان شد که رخ داد یعنی دست و پاهایی که برای استقبال از این هیات شکسته شد و در نهایت سخنرانی هایی که این هیات در این سفر داشتند و نتایج عظیمی که عاید سینمای ایران پس از این سفر شد. منتهای این مباحث از آنجا که اصحاب فرهنگ و هنر و رسانه های ایرانی در بعد حافظه تاریخی همواره دچار ضعف و رکود بوده اند چنین تجاربی که ته مایه های تلخی نیز در خود دارند مانند تقلید های عجیب و غریب عصر مشروطه به سرعت از صفحه افکار جمعی پاک می شود تا نوبت به معرکه گردانی جدید تری برسد.
چنین دعوتی از چنین هنرپیشه ای که در نوع خود و از نظر قابلیت های هنری هنرپیشه ی متوسطی در هالیوود محسوب می شود و سابقه او بیش از هر چیز به حضورش در فیلم هایی با جنبه اروتیک و اکشن باز می گردد، نشانه اوج فهم سینمای ایران از سینمای غرب خصوصا سینمای آمریکا است. این فهم و درک و البته دست پاچگی مسبوق به سابقه نیز هست. کافی است سری به گزارش های سفر هیاتی بزنیم که به اصطلاح سینمای آمریکا را نمایندگی می کردند و چندی پیش به دعوت خانه سینما به ایران آمدند. در میان اعضای این گروه خانمی حضور داشت که سابقه جالبی در سینمای آمریکا دارد و شهرتش جایی برای تبلیغ ندارد. آیا این انتخاب و چینش مفاهیمی در خود دارد و بر اساس برنامه ای خاص رخ می دهد؛ هر چه که بود و در پشت پرده هر چه که گذشته بود، ماجرا همان شد که رخ داد یعنی دست و پاهایی که برای استقبال از این هیات شکسته شد و در نهایت سخنرانی هایی که این هیات در این سفر داشتند و نتایج عظیمی که عاید سینمای ایران پس از این سفر شد. منتهای این مباحث از آنجا که اصحاب فرهنگ و هنر و رسانه های ایرانی در بعد حافظه تاریخی همواره دچار ضعف و رکود بوده اند چنین تجاربی که ته مایه های تلخی نیز در خود دارند مانند تقلید های عجیب و غریب عصر مشروطه به سرعت از صفحه افکار جمعی پاک می شود تا نوبت به معرکه گردانی جدید تری برسد.
آنجلینا جولی در کنار کاندولیزا رایس و کلینتون
متاسفانه باید گفت که سینمای ایران با کمال احترام به بخش محدودی از سینما گران این دستگاه عریض و طویل، انگار که تنها بخش خاص و دارای جذابیت های خاص تر سینمای آمریکا را می شناسند و می فهمند و البته همین ذائقه را نیز به مخاطب بی پناه می خورانند؛ هر چند راه علاج این بیماری ساده است اما هیچ گاه مورد توجه قرار نگرفته، سینماگران ما باید نوع فیلم هایی را که از سینمای غرب می بینند عوض کنند و کمی اخلاقی تر و البته حرفه ای تر به ماجرا نگاه کنند که در این صورت احتمالا دیگر هرگز شخصیتی مانند آنجلینا جولی را انتخاب نمی کنند.
زنده باد مخالف من؛ البته اگر زنده بماند! این دقیقا تئوری است که "جامعه باز" لیبرالیستی بر اساس آن عمل می کند. جامعه باز لیبرالیستی در تمام مناطق جهان فریاد آزادی بیان و نظر را بلند کرده است در حالی که خود خشن ترین برخورد ها را با کسانی انجام داده که مبانی اعتقادی لیبرالیسم را مورد سوال قرار داده اند از حذف شخصیت تا حذف فیزیکی و از همه وسیع تر سانسور! بگذارید این بحث را کمی باز کنیم؛ از سال 1980 میلادی که به صورت رسمی روابط سیاسی ایران و آمریکا به حالت تعلیق در آمد به این سو، اگر چه هنوز اتباع آمریکایی و ایران به خاک دو کشور سفر می کنند ولی این سفر ها در سمت آمریکایی آن با محدودیت خاصی روبرو است. در حالی که بیشترین سفر آمریکایی ها به ایران شامل مسافرت های روزنامه نگاران و خبرنگاران و مستند سازان آمریکایی است؛ اما از همان سال که ذکر کردیم به این سو ، به صورت رسمی هیچ خبرنگار ایرانی حق فعالیت در ایالات متحده آمریکا را مگر در محدوده سازمان ملل در منتهتن نیویورک پیدا نکرده است و این یعنی سانسور رسمی چشمان ایرانی از آمریکا در حالی که هرگز اقدام متقابلی صورت نگرفته است.
حالا اگر همین حکم درباره استفاده سیاسی از رسانه حاکم باشد که هست ماجرا بسیار متفاوت می شود. آمریکایی ها معمولا روزنامه نگاران و خبرنگاران مخالف خود را به این بهانه طرد می کنند و مانع فعالیت شان می شوند که مامور سیاسی یا امنیتی دولت های دشمنشان هستند و دولتهایشان استفاده سیاسی از آنها داشته و دارند اما دولتمردان آمریکایی خود استفاده های وسیعی از هنرمندان، خبرنگاران و رسانه های خود در مسیر بدست آوردن اطلاعات از کشورهای هدف و از آن سو انتقال پیام های رژیم حاکم بر آمریکا دارند.
آنجلینا جولی یکی از نمونه های مشهور این داستان است.اگر از کنار اخباری مانند عضویت بازیگرانی مانند جولی در سازمان سیا – سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا- بگذریم، به واقعیات تایید شده ای می رسیم که جایی برای شک و شبهه ندارد.
آنجلینا جولی یکی از نمونه های مشهور این داستان است.اگر از کنار اخباری مانند عضویت بازیگرانی مانند جولی در سازمان سیا – سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا- بگذریم، به واقعیات تایید شده ای می رسیم که جایی برای شک و شبهه ندارد.
جولی عضو یکی از اتاق فکر های سیاست خارجی آمریکا است و در نشست های دوره ای این اتاق فکر از وی به عنوان یک فعال دعوت به سخنرانی می شود. این ساده انگاری است اگر فکر کینم که سفرهای این هنرپیشه عامه پسند به نقاط بحرانی جهان تنها برای همدردی و قوت قلب است و این ساده انگاری سخنرانی جولی در "شورای روابط خارجی آمریکا" به راحتی به اثبات می رساند.
جولی از طرف سازمان ملل به نقاط بحران زده سفر میکند
نکته جالب این است که بر خلاف دستگاه منسجم تولید فرهنگی در آمریکا در ایران چیزی به نام منافع ملی برای فعالان فرهنگی و هنری مفهومی ندارد. ماجر ساده است، هنرپیشه ای آمریکایی به ایران دعوت می شود و در فیلمی بازی می کند، بعد هم فیلم فروخته می شود و ثمراتش نصیب سرمایه گذاران و عوامل خواهد شد. حالا در این میانه خانم هنرپیشه محترم چه ممکن است به انجام برساند و در جهت منافع دولت متبوعش ممکن است چه سوء استفاده هایی را انجام دهد، اساسا اهمیتی ندارد. اینکه گزارش خانم هنرپیشه درباره ایران برای دولت متبوعش پس از این همکاری احتمالی چه خواهد بود اهمیتی ندارد.
فقره دیگر از بحث به سفرهای نمادین آنجلینا جولی به نقاط مختلف جهان مربوط می شود. جولی معمولا به نقاط مختلف جهان که اکثرا بحران زده هستند سفر می کند و این سفرها به معنای سفر فرشته نجات آمریکا به جهنم و نجات انسان ها بوده است.
فقره دیگر از بحث به سفرهای نمادین آنجلینا جولی به نقاط مختلف جهان مربوط می شود. جولی معمولا به نقاط مختلف جهان که اکثرا بحران زده هستند سفر می کند و این سفرها به معنای سفر فرشته نجات آمریکا به جهنم و نجات انسان ها بوده است.
نمایی از فیلم "سالت" این فیلم نیز اثری تبلیغاتی برای سازمان جاسوسی آمریکا است
چنین نقشی حتی در برخی از فیلم های جولی ریشه دارد. "آنسوی مرزها" نمونه خوبی است. نمونه ای که در آن آنجلینا جولی به عنوان یک فعال حقوق بشر فعالیت می کند از آفریقا تا شرق آسیا و در نهایت در بوسنی و هرزگوین در حادثه ای که مسبب آن رزمندگان مسلمان بوسنیایی هستند کشته می شود. او حتی در یکی از جدید ترین فیلم هایش "سالت" در نقش یک مامور سازمان سیا ایران و شهرهای مقدس مسلمانان را از یک حمله تروریستی نجات می دهد.
جولی با وجود اینکه هنرپیشه متوسطی است اما به یکی از سمبل های زندگی آمریکایی تبدیل شده است. او نمونه زن آمریکایی است، چه از جهت جنسی، چه هوش،تهور و در عین حال انسانیت و از خودگذشتگی و تعهد. شخصیتی سرشار از تضاد، تضادی که شاخصه ابرانسان های تبلیغاتی آمریکایی است.
جولی با وجود اینکه هنرپیشه متوسطی است اما به یکی از سمبل های زندگی آمریکایی تبدیل شده است. او نمونه زن آمریکایی است، چه از جهت جنسی، چه هوش،تهور و در عین حال انسانیت و از خودگذشتگی و تعهد. شخصیتی سرشار از تضاد، تضادی که شاخصه ابرانسان های تبلیغاتی آمریکایی است.
حالا آیا این سوال از مدیران فرهنگی منطقی نیست که چرا سینمای ایران باید آن هم با صرف هزینه های گزاف سفیر دیپلماسی عمومی آمریکا و مروج سکس و خشونت را در روی پرده های سینمای ایران لانسه کند و مهر تایید بر شخصیت او بزند؟