به گزارش مشرق، اکنون در نیمه پایانی چهارمین دهه آغاز جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران قرار داریم، جنگ تحمیلی که با مقاومت و ایستادگی تمامی ملت ایران به رهبری امام خمینی(ره)، به مقدس ترین دفاع تاریخ بشریت تبدیل شد.
از همان روزهای آغاز دفاع مقدس، زمزمههایی در قالب شعر و شعار در بین رزمندگان و به تبع آن مردم در پشت جبهه ها در حال و هوای رزم و شهادت و ایثار متداول شد و هر کدام به تناسب تاثیر و نفوذ تا مدتی بر زبانها جاری بود زمزمه ایی چون:
شهید وطن، افتخار میهن
گل پرپر لاله زار میهن
خون پاک تو در رگهای ما
برق مهر تو، در سیمای ما
تو به باغ ایمان، ثمر جاویدی
تو به بحر ایثار، گهر توحیدی
و:
ای لشکر صاحب زمان آماده باش
بهر نبردی بی امان آماده باش آماده باش
رزمندگان جان به کف روز شجاعت آماده
ای لشکر روح خدا گاه شهامت آماده
نیز:
می روم مادر که اینک کربلا می خوانَدَم
از دیار دور یار آشنا می خوانَدَم
مهلت چون و چرایی نیست مادر، الوداع!
زان که آن جانانه بی چون و چرا می خواندم
وای من گر در طریق عشق کوتاهی کنم
خاصه وقتی یار با بانگ رسا می خواندم
و:
یاران چه غریبانه، رفتند از این خانه
هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه
اکنون که پس از حدود چهل سال به حافظه و زمزمههایی که تا کنون تداوم یافته اند نگاه میکنیم تنها یکی از این نغمهها هنوز زنده و جاندار نه تنها در حافظه جمعی که در زبان نیز جاریست و با مناسبت و بی مناسبت حداقل هفتهای یکبار نیست که ایرانیان این نغمه را در فیلم یا مستند یا گزارش و بیان خاطره ای در رسانه ها و یا مراسمی نشنوند و آن نغمهای نیست جز این غزل کوتاه از پرویز بیگی حبب آبادی:
یاران چه غریبانه رفتند از این خانه
هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه
بشکسته سبوهامان خون است به دل هامان
فریاد و فغان دارد دردی کش میخانه
هرسوی نظر کردم،هرسوی گذر کردم
خاکسترو خون دیدم، ویرانه به ویرانه
تا سربه بدن باشد،این جامعه کفن باشد
فریاد اباذرها، ره بسته به بیگانه
ای وای که یارانم ،گلهای بهارانم
رفتند از این خانه رفتند غریبانه
شاید شنیدن داستان چگونگی و شرایط سروده شدن این شعر از زبان شاعرش، پرویز بیگی حبیب آبادی، راز توفیق تاریخی این شعر را در دست یافتن به اقبالی اینچنین و ماندن در حافظع جمعی یک ملت تا حدی برما آشکار کند:
«در سال 60 که خرمشهر و آبادان در اختیار دشمن بود، با شاعران سفرهای متعددی را به مناطق جنوب داشتیم. در این سفرهای متعدد سعی داشتیم که با حضور و شعرخوانیمان فضای جبههها را تغییر داده و به رزمندگان روحیه دهیم. حضور ما تأثیرات جالبی داشت. علاوه بر این، همین حضور باعث میشد تا بارقههای تولد یک شعر جدید در ذهن شاعران رقم بخورد.
در این سفرها دوستان زیادی با بنده بودند، مانند قیصر امینپور، سیدحسن حسینی، حسین اسرفیلی و ... . اتفاقات جالبی در این سفرها رخ میداد که همگی آنها به خاطره مبدل شده است. برخی از این خاطرات تلخ است، مانند حصر آبادان و سقوط خرمشهر. دیدن شهری با آن آبادانی در دست دشمن برای همه ما سنگین بود. وقتی خرمشهر فروریخته را در دست دشمن میدیدیم، برایمان دشوار بود.»
«تا هشت سالگی در آبادان بودم با خاطرههای بسیار؛ با خاطرههای بسیاری که گم نشدند، هنوز زندهاند، 20 سال بعد، 1360 به آبادان و خرمشهر میرفتم. خرمشهر در دست دشمن بود و از محله «کوت شیخ» به آن مینگریستم، میگریستم. این شعر همانجا جرقهاش خورد. خبر آزادسازی شهر را در تهران شنیدم. احساس کردم زیر پوستم هزاران منور روشن کردهاند. حس و حال عجیبی داشتم، اما سرودن «غریبانه» قبل از اینها بود، بعد از برگشتن از خرمشهر و بعد از عارض شدن تبی شدید؛ در اوج تب، به «یاران چه غریبانه، رفتند از این خانه» رسیدم و در عرض چند ساعت، شعر کامل شد.
یک هفته بعد بچهها عازم خرمشهر شدند و من هم سخت بیمار بودم. وحید امیری وقتی از جبهه خرمشهر برگشت، خبر آورد که این شعر در تمام جبهه دهان به دهان میگردد و همه جا را پر کرده است. اولینبار آقای سلحشور آن را اجرا کرد. بعد حسامالدین سراج آن را همراه با موسیقی خواند. بعد آقای کویتیپور اجرایش کرد. بعد حاج صادق آهنگران خواندند و همین طور بر تعداد این خوانندگان اضافه شد. در چند فیلم سینمایی خوانده شد. در چند نمایشنامه اجرا شد».