گروه جهاد و مقاومت مشرق - سال ۱۳۴۳ در زنجان به دنیا آمد، تحصیلات ابتدایی را در دبستان فرهنگ به پایان برد و برای تحصیلات راهنمایی وارد مدرسه دکتر آیت فعلی شد. او از کوچکی علاقه زیادی به امام حسین (ع) و علیاکبر (ع) و علیاصغر (ع) داشت. در سن ۷ سالگی که بچه کوچکی بود همیشه بچههای همسایه را جمع میکرد و خودش سرپرست آنها میشد و دسته تشکیل میدادند. دوستانش، مرتضی حیدری و داوود صفری نوحهخوان این هیئت کوچک میشدند و عزاداری میکردند.
سال دوم راهنمایی بود که مبارزات مردم ایران بر علیه حکومت دستنشانده و خائن آمریکا وارد مرحله حساسی شد. او دانشآموز باهوش و زرنگی بود اما در این دوران رغبتی به درس و مدرسه نداشت. بیشتر در صحنههای مبارزه بود. سال آخر تحصیل حمید در دوره راهنمایی همزمان شد با پیروزی مردم ایران بر حکومت دیکتاتوری شاه بود. پس از پیروزی انقلاب او وارد سپاه شد تا به پاسداری از دستاوردهای انقلاب بپردازد. در هر نقطه از استان زنجان که مشکلی پیش میآمد او حاضر بود تا جانفشانی کند.
توطئههای دشمنان در استانهای دیگر و جنگ تحمیلی عراق بر علیه کشورمان حمید را وادار به هجرت از زنجان نمود. او به جبهه رفت تا از تمامیت عرضی و اقتدار ایران اسلامی دفاع نماید. در چند عملیات شرکت تاثیرگذار داشت. شش سال در جبهه بود و در این مدت در تمام عملیاتی که ایران برای مقابله با دشمنان خود انجام میداد او حضور داشت. عملیات والفجر ۸ در بهمنماه ۶۴ نقطه پایان جانفشانیهای این سردار ملی و افتخارآفرین بود. او در این عملیات آسمانی شد.
بخشی از وصیتنامه شهید:
ملت ایران به خصوص مردم شهیدپرور زنجان نیز، بدانند، این راه، راه حسین است و من نیز آگاهانه این راه را انتخاب کردم، تا شاید، توانسته باشم به حسین زمان لبیک گفته باشم. از پدر و مادر عزیزم میخواهم که اگر ان شاءالله به کربلا رفتند، کمی از خاک کربلا را بیاورند و به مزارم بریزند تا شاید موجب شفاعت بنده حقیر در آن دنیا باشد.
وصیتی که به برادران حزبالله دارم، این است که سعی کنند، تا آخرین قطره خون خود، راه حسین را ادامه دهند و به سخنان رهبر که حسین زمان است، گوش کرده و به تکتک آنها عمل کنند و مساجد را پر کنند و به پایگاههای مقاومت بروند و فعالیت کنند تا دشمنان اسلام، قدرت شما مردم ایران اسلامی را بدانند. جنازه بنده حقیر را در مزار شهدای پایین و در پیش قبر محمد ناصر شکوری دفن کنید.