به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، متولد ۲۷ بهمن ۱۳۴۷ بود؛ جوانی باهوش، بامحبت و شجاع که اگرچه در رشته مهندسی برق دانشگاههای تهران، شریف، علموصنعت و امام حسین پذیرفته شده بود، اما جبهه را ترک نکرد و گفت: اکنون دانشگاه، جبهه است و با برگه معافیت خود فقط در امتحانات پایان ترم شرکت میکرد. وی از جمله دلاوران گردان «حبیب بن مظاهر» لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بود که در عملیات بیت المقدس هفت در تاریخ ۲۳ خرداد ۱۳۶۷ به آرزوی دیرینه خود میرسد و پیکر مطهرش ۱۱ سال بعد به آغوش خانواده بازمیگردد. در ادامه گفتوگوی ما با «سلطان احسنی قمصری» مادر شهید «مصطفی نمازی فرد» را میخوانید:
مادر شهید از فعالیتهای خانواده پیش از تولد مصطفی بگویید.
پیش از آنکه مصطفی متولد شود، طیب کودک ده ماهه خود را به دلیل شلیک تیر مستقیم در راه مبارزه با رژیم از دست داده بودم. بعد از آن، برای آنکه از ادامه مبارزه باز نمانم، تصمیم گرفتم صاحب فرزند نشوم، اما شبی در خواب یکی از اقوام سیدمان را دیدم که میگفت: خانمی با شما کار دارد. خدمت ایشان رسیدم. آن خانم فرمودند: تمامی آلامتان را میدانم، اما حسنم و حسینم و رضایم یاور میخواهند.
بعد از این خواب بود که مصطفی متولد شد.
درباره شهید نمازی فر بیشتر بخوانیم:
ماجرای اصرار یک شهید برای دیدار با امام
خدایا! مرا از جمله سپاهیانت قرار ده
زندگینامه یک شهید به زبان خودش + عکس
از خصوصیات اخلاقی فرزند خود بگویید.
شجاعت مصطفی زبانزد بود. به خاطر دارم یک روز زودتر از همیشه تصمیم داشت به مدرسه برود. وقتی علت را پرسیدم، گفت: بعدا متوجه خواهید شد. بعدها شنیدم: مصطفی از صحبتهای معلم ساواکی خود متوجه میشود که گارد قصد دارد به مدرسه حمله کند. وی تمام تلاش خود را میکند تا آنروز هیچیک از دانشآموزان در مدرسه حضور پیدا نکند. مصطفی آنروز با شجاعت خود جان خیلی از دانشآموزان را نجات داده بود.
مصطفی از همان کودکی در فعالیتهای انقلابی پیشتاز بود. وی اولین کسی بود که تکبیر اللهاکبر را در محله طنینانداز میکرد.
شهید نمازی چه زمانی تصمیم گرفت به جبهه اعزام شود؟
مصطفی عاشق بود. از ۱۲ سالگی هم درس میخواند و هم همراه برادر بزرگتر خود در جبهه حضور داشت. پیک سردار حاج حسن محققی بود، تا اینکه اواخر جنگ مفقودالاثر شد و بعد از ۱۱ سال چند پاره استخوان از فرزند برومندم بازگشت.
از شهادت هم صحبت میکرد؟
مصطفی همواره آرزوی شهادت داشت. وی در وصیت نامه خود مینویسد «پروردگارا عاجزانه از تو درخواست میکنم عنایت فرمایی و با گذشت از معاصی و گناهانم مرا جزء شهدایت قرار دهی و همانطور که در حدیث قدسی گفتهای: جانم را بگیر و با جانم معامله کن».
همیشه میگفت: مادر دعا کن که خدا من را قبول کند و از یاوران آقا امام زمان (عج) باشم. مصطفی رفت و عاقبت به خیر شد.
به عنوان سخن پایانی چه صحبتی دارید؟
مصطفی میگفت: «راه قدس از کربلا میگذرد و حتما باید کربلا آزاد بشود و کربلا که آزاد شود، قدس آزاد میشود.» انشاءلله که آزادی قدس در این زمان قرار دارد.
معدود افرادی که علیه نظام شعار میدهند و فکر میکنند میتوانند اخلال ایجاد کنند، بدانند با این حرکات، مردم ما هوشیارتر و متحدتر میشوند. انقلاب ما به ریسمان الهی چنگ میزند و انشاءلله تا زمانیکه پرچم از دست مبارک رهبر عزیزمان به دست آقا امام زمان (عج) سپرده شود، این انقلاب ادامه دارد.