به گزارش مشرق، «محمد صرفی» در یادداشت روزنامه «کیهان» نوشت:
فردای شب انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته، کار روزنامه تا پاسی از شب طول کشید. خیابانها خلوت و خبری از تاکسی نبود. موتورسواری ترمز کرد و سوار شدم. جوان موتورسوار شروع کرد به تحلیل انتخابات و نتیجه آن! لابهلای حرفهایش گفت خواهرم دانشآموز است و در مدارس دخترانه شایع شده بود که اگر رقیب روحانی رای بیاورد، وسط پیادهروها را دیوار میکشد! این تنها شایعه انتخابات سال ۹۶ نبود. متاسفانه تا کنون مراکز پژوهشی، دانشگاهی و افکارسنجی کشورمان بصورت موردی روی نقش شایعات و اخبار دروغ در جهتگیریهای سیاسی و روندهای انتخاباتی کار تحقیقی و مستندی انجام ندادهاند.
انتشار شایعه، اخبار دروغ و فریب افکار عمومی مسئلهای جدید نیست اما با ظهور عصر دیجیتال و فراگیر شدن شبکههای اجتماعی و گوشیهای هوشمند، این موضوع نگرانکنندهتر از پیش شده است. این موضوع تنها یکی از دهها پیامد مخرب عصر دیجیتال و انسان اینترنت زده است. بیش از یک هفته است که کشور درگیر مسئله فیلترینگ تلگرام است و هر کس از منظر خود به ماجرا نگاه میکند. بحثهای ارائه شده در این زمینه، اغلب با افق دید محدود است و ماجرا را در سطح بودن یا نبودن تلگرام تقلیل میدهد و مثل همیشه تبدیل به یک دوقطبی سطحی - موافقان
و مخالفان تلگرام- شده و کمتر سخن و نوشتاری درباره تبعات عمیق و چشمانداز عصر دیجیتال که تلگرام تنها بخشی بسیار کوچک از کل داستان است، شنیده و دیده میشود.
امروزه شبکههای اجتماعی – چه در ایران و چه سایر کشورها- میدان خودنمایی سلیبریتیها و زردهاست. اما آیا تقصیر از اینترنت و فضای مجازی است و قبل از تولد اینترنت، فرهیختگان و ادبا و دانشمندان در مرکز توجه بودهاند؟! آشفته بازار امروز که مدتهاست تبدیل به جنگلی هزار تو و مخوف شده، محصول نهالی است که بطور مشخص حدود ۲۰۰ سال پیش در آمریکا کاشته شد. روزنامههای آن روز با تبلیغاتی مشخص و معمولی، شش سنت قیمت داشتند و مقالات و اخبار جدی را منتشر میکردند. سال ۱۸۳۳ بنجامین.دی مالک روزنامه نیویورکسان که از او بهعنوان «اولین تاجر توجه» نام میبرند، جرقه را در انبار کاه انداخت. او از یک اصل ساده و روانشناسی استفاده کرد. داستانهای هرز، دروغ و تخیلی برای مردم جذابتر بودند. نیویورکسان کار را با مجموعهای پنج قسمتی دربارۀ کشفی نجومی که میگفت ماه پوشیده از درخت است و اسبهای تکشاخ و خفاشهای انساننما در آن زندگی میکنند! تیراژ روزنامه بهسرعت بالا رفت، قیمت آن به یک سنت کاهش یافت و همین قیمت پایین، موج افزایش تیراژ را تشدید کرد. دو سال بعد، سان به پرمخاطبترین روزنامۀ جهان تبدیل شد! از آن زمان رقابت آغاز شد؛ رقابتی رو به پایین که هرچه میگذرد شتاب برای سقوط بیشتر و بیشتر میشود.
با ظهور اینترنت در نیمه دوم قرن بیستم، این رقابت منفی شتابی صدچندان گرفت. در حالی که پیش از آن، به نوعی، فقر اطلاعات وجود داشت و همه به دنبال رسیدن به اخبار بیشتر و سریعتر بودند، ورق برگشته و انفجار اطلاعات رخ داد. وضعیت جدید یک روی دیگر هم داشت، این بار جهان بهجای فقر اطلاعات با فقر توجه به انبوه اطلاعات مواجه بود. موضوعی که «اقتصاد توجه» را بنیان نهاد. غولهای عصر دیجیتال که انواع و اقسام خدمات را بهصورت رایگان به مردم سراسر دنیا ارائه میدهند، در برابر آنچه میدهند، ارزشمندترین سرمایه عصر جدید را بدست میآورند؛ توجه!
شبکههای اجتماعی در رقابت برای کسب توجه مردم، عملاً تبدیل به مخدر شدهاند. مردم چنان به گوشیهای هوشمند خود وابستگی و اعتیاد پیدا کردهاند که اگر یک روز یا حتی چند ساعت آن را در اختیار نداشته باشند، دچار استرس و اضطراب میشوند و گویی از قطار تمدن جا ماندهاند. روانشناسان نام این اضطراب را «فومو» گذاشتهاند؛ ترسِ مدرنِ از دست دادن. توجه کردن، امری مثبت و پسندیده است اما باید توجه کرد که یکی از اصلیترین خصوصیات عصر دیجیتال، وارونه کردن مفاهیم و کارکرد واژههاست. توجه در این دنیای مجازی، «توجه جزئی مداوم» یا در واقع «بیتوجهی» است. عمق توجه و واکنش به مهمترین و تکان دهندهترین مسائل جهانی برای هر کاربر، در حد لمس یک آیکون و «لایک» یا «دیسلایک» کردن است.
اثرات جهان شبکهای بر تمام زوایای زندگی بشر هزاره سوم تاثیر گذاشته است؛ از نوع تغذیه تا پوشش، تفریح، آموزش، روابط شخصی، سیاست و هر آنچه فکرش را بکنید. جهانی به ظاهر بسیار آزاد و بدون فاصله که قرار بود نابرابریها را از میان بردارد و یا حداقل کمتر کند. نتیجه تلاش خالقان این جهان با رویاهایشان ۱۸۰ درجه متفاوت است. قرار بود شبکههای اجتماعی راهی برای از میان برداشتن موانع و مرزها و اتصال آدمها از سراسر جهان به یکدیگر باشند اما امروزه کار به جایی رسیده است که پیشروترین کشورها در عرصه دیجیتال، «وزارت امور تنهایی» تاسیس کردهاند و به قول «بیونگچول هان» فیلسوف آلمانی (اصالتاً اهل کره جنوبی) ما امروز بهجای عشق، «لایک» را داریم! وی در کتاب مشهور «جامعه فرسوده» برخی از مختصات عشق عصر دیجیتال را چنین ذکر میکند؛ نوعی بیتعهدی کامل را میآفریند که در بندِ هیچ پیوندِ واقعیای نیست و غزلی برای آن سروده نمیشود. تعریف این فیلسوف مشهور آلمان و نویسنده ۱۶ کتاب که برخی از آنها به بیش از ۱۰ زبان ترجمه و منتشر شده، از عصر جدید تکان دهنده است؛ « آزادی دارد به خشونتِ خوداظهاری تبدیل میشود. آزادیِ بیمحدودگی و بیسُکنایی تخمِ هرزگی و کثافت را میپراکند. جهانی بدونِ روایت و آیین و چشمانداز، مستهجن است. جهانی که دیگر نیازی به طراحیِ صحنه ندارد، پورنوگرافیک است».
شاید جالبتر از ماجرای عشق دیجیتالی، حکایت خالق آن باشد. جاستین روزنستاین یکی از خلاقترین مهندسان «دره سیلیکون- Sillicon valley»، زادگاه و پایتخت دنیای دیجیتال است که سالها شب بیداری و کدنویسی کرد تا دکمه «لایک» را در فیسبوک اختراع کند. قابلیتی که به سرعت در دیگر شبکههای اجتماعی نیز به کار گرفته شد و انقلابی بپا کرد. او که امروز ۳۴ ساله است، وضعیتی شبیه دکتر فرانکن اشتاین دارد و از مخلوق خود هراسان وگریزان است.
او به همراه جمعی دیگر از مهندسان و مخترعان بزرگترین غولهای فناوریهای اطلاعاتی جدید، گروهی کوچک را تشکیل داده و علیه «سیلیکون ولی» و آنچه خود ساختند، دست به شورش زدهاند اما بیدار کردن جامعهای که ۸۷ درصد آن با گوشیهای هوشمند خود به خواب میروند و با آن از خواب بیدار میشوند، کار سادهای نیست. بخصوص آنکه این اعتیاد مدرن بجای شرم آور بودن، نشانه تجدد و آگاهی و به روز بودن نیز هست و اگر کسی از آن دوری گزیند برچسب عقب بودن از قافله میخورد. سرعت این ارابه آتشین چنان زیاد و زرق و برقش چنان فریبنده است که کمتر کسی از مسافران آن، هوشمندی و جسارت لازم برای طرح این پرسش را دارد که به کجا میرویم؟! ارابهای که چنین در سراشیبی سقوط میتازد، با طرح چنین پرسشهای کمیاب و نادری از حرکت باز نخواهد ایستاد، اما ممکن است مسافر هوشمند این شانس را داشته باشد که خود را به بیرون پرتاب کرده و از سقوط بیشتر نجات یابد. هرچند همین بیرون پریدن هم بدون عوارض و جراحت نخواهد بود.
چند روز پیش جناب آقای روحانی در جلسه هماندیشی مدیران دولتیگریزی به فضای مجازی زده و جملات به ظاهر زیبایی را مطرح کردند؛ «برخی میگویند مردم بهتر است در بیخبری به سر ببرند تا شب راحت بخوابند. اینکه فضای مجازی نباید در انحصار باشد حرف درستی است ولی در عین حال بگذارید مردم زندگیشان را بکنند. نمیدانم چرا بعضیها از موبایل بدشان میآید. نمیدانم بعضیها از فضای مجازی و اطلاع داشتن مردم بدشان میآید!» این دست سخنان به ظاهر زیبا و عامه پسند برای نیم قرن پیش در غرب بود و سال هاست متفکران پیشرو و مهندسان دارای تفکر انتقادی دریافته اند، جهانی که برای مردم ساختهاند آنچه وعده داده بودند نیست.
در خوشبینانهترین حالت اینگونه سخنان را باید به حساب کم توجهی به چالشها و پرسشهای جدی اهل فکر درباره دنیای دیجیتال گذاشت. در جامعهای که ۴۰ میلیون گوشی هوشمند وجود دارد، یعنی عملاً حدود ۸۰ درصد از رای دهندگان بالقوه کشور، هیچ ابزاری بهتر از این مخدر هوشمند، برای پرت کردن حواسها از پرسشهای اساسی و بنیادین، به وسیله نسخه مدرن داستانهای ساختگی درباره کشف اسبهای تک شاخ و خفاشهای انسان نما در کره ماه نیست.
مسائل اساسی و حیاتی کشور کم نیستند اما به لطف گوشیهای هوشمند، همه دنبال آنند که بدانند بالاخره مومیایی رضاخان در شاه عبدالعظیم(ع) پیدا شده است یا خیر! برای آنان که از روبرو شدن با پرسشهای اساسی و سختگریزانند چه بهتر که مردم سرگرم پیدا شدن اسب تک شاخ در ماه و مومیایی در شاه عبدالعظیم باشند. هرکس هم با این لذت جمعی مخالفت کند، مرتجع و واپسگرا و ضد نظر و خواست مردم است. این شعبده بازی مدرن و هوشمندانه، لایک ندارد؟!