به گزارش مشرق، در روز شنبه حادثهای تروریستی در اهواز رخ داد که طی آن ۲۶ نفر از هموطنانمان شهید شدند. این حادثه اولین حادثه تروریستی در ایران نبود و از اول انقلاب تاکنون، بیش از ۱۷۰۰۰ ایرانی در حوادث تروریستی شهید شدهاند، اما برخورد با این گروهها همیشه با جدیت بوده و #گوشمالی_سختی به این گروهها تاکنون داده شده است، بهگونهای که بسیاری از آنها نابود شده یا به حاشیه رفتهاند و دیگر نامی از آنها شنیده نمیشود. در ادامه به معرفی سه گروه تروریستی میپردازیم که ترورهای آنان با جوابهای سخت و خشن از سوی مقامات نظامی ایران روبرو شده است.
** منافقینی که ۱۲۰۰۰ ایرانی را ترور کردند
در سال ۱۳۴۴، سه دانشجوی دانشگاههای تهران به نامهای محمد حنیف نژاد، علیاصغر بدیعزادگان و سعید محسن اقدام به تأسیس گروهی کردند که بعدها مجاهدین خلق نام گرفت. عمده فعالیت این گروه در دوره طاغوت، ترور مستشاران نظامی آمریکایی مقیم ایران و بعضی از مسئولین درجه ۲ رژیم شاه بود.
در پی فعالیتهای نظامی این سازمان در سال ۱۳۵۰ بسیاری از اعضا دستگیر و اعدام شدند و از مرکزیت سازمان تنها مسعود رجوی به حبس ابد محکوم شد. در سال ۱۳۵۴، بخشی از سازمان طی بیانیهای اعلام کرد که دیگر مبنای اسلامی را قبول ندارد و مارکسیست را علم مبارزه میداند. باقی اعضا نیز در زندان بر سر مواضع بهظاهر اسلامی خود ماندند اما با مارکسیستهای زندانی پیمانی بسیار محکم و استراتژیک داشتند.
مسعود رجوی در دی سال ۵۷ از زندان آزاد شد و مدیریت سازمان را بر عهده گرفت. وی در انتخابات ریاست جمهوری تأیید صلاحیت نشد و به حمایت از بنیصدر رو آورد. بعد از عزل بنیصدر، در ۳۰ خرداد ماه سال ۶۰ عوامل مجاهدین در تهران به شورش، غارت اموال عمومی و ترور مردم عادی پرداختند. رجوی مدعی است که در آن سالها ۱۲۰۰۰ نفر را ترور کردهاند. انفجار مقر حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست وزیری منجر به شهادت بهشتی، رجایی و باهنر و دهها نفر از مسئولین شد. در جریان جنگ هم طی ۲۳ عملیات نظامی در مرز ایران حدود ۶۰۰۰ نفر را به شهادت رساندند. انفجار حرم مطهر رضوی در سال ۷۳ و زدن خمپاره به مراکز حساس تهران در سال ۷۷، ترور صیاد شیرازی در سال ۷۸ از دیگر جنایات منافقین است.[۱]
** سرنوشت این گروه چه شد؟
این گروه در اواسط دهه شصت در عراق مستقر شد و خدمات زیادی به صدام داد. از جاسوسی گرفته تا ایجاد شبکهی شنود در جبههها، بازجویی از اسیران ایرانی و حملات کوچک مرزی علیه ایران. این اتفاقات باعث شد که مقامات ایرانی تصمیم به مقابله با این گروه بپردازند. اولین حمله به گروه منافقین در سال ۱۳۶۶ رخ داد که طی آن ۲ فروند جنگنده بمبافکن f-۴ با پرواز از پایگاه سوم شکاری همدان (شهید نوژه) محل تجمع سالیانه فرماندهان این گروه در عمق خاک عراق را بمباران کردند که طی آن آسیبهای فراوانی به منافقین وارد شد.
جنگ پایان یافت اما ۳ سال پس از آن، یعنی در سال ۱۳۷۰ بنا بر تصمیم مقامات سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی، دستور دومین حمله به مقر منافقین در اردوگاه اشرف صادر شد. عملیات هوایی نهاجا و متعاقب آن حمله موشکی که بعدها توسط نیروی هوایی سپاه صورت گرفت، یکی از افتخارات درخشان نیروهای مسلح کشورمان در مقابله با این گروهک تروریستی است که شاید چندان در طول این سالها به آن پرداخته نشده است.
به همین منظور طی دستورالعمل عملیاتی، بنا شد تا ۹ فروند جنگنده بمب افکن F-۴E فانتوم از پایگاه سوم شکاری همدان و ۹ فروند جنگنده بمب افکن F-۵E تایگر از پایگاه چهارم شکاری دزفول به صورت دستههای ۳ فروندی و با فاصله زمانی ۵ دقیقه محل اردوگاه اشرف را مورد آماج بمبهای خود قرار دهند.
در این میان یک فروند از هواپیماهای فانتوم در آتش پدافند بعثی گرفتار شده و خلبانان آن (قاسم محمدامینی و ارسلان شریفی) مجبور به خروج از هواپیما میشوند. این ۲ خلبان که به اسارت دشمن درآمده بودند، ۵ سال بعد به همراه سایر آزادگان به کشور بازگشتند.
این عملیات مهم و راهبردی که اخبار آن به سرعت در مراکز مهم خبری دنیا بازتاب پیدا کرد، آنچنان موفقیتآمیز بود که تا مدتها شیرازه فعالیتهای اساسی این اردوگاه را از هم پاشید، ضمن آنکه حضور گسترده ۱۸ فروندی جنگنده بمبافکنهای نیروی هوایی کشورمان در عمق خاک عراق، با بهرهگیری از پوششهای طبیعی کوهستانی بدون کوچکترین شناسایی و همچنین مکالمه رادیویی و بهرهگیری از زبدهترین خلبانان کشور که توانایی دستیابی به هر هدفی را در سختترین شرایط داشتند، نشان از آن داشت که توان پاسخ گویی ایران به هر تهدیدی -حتی در ورای مرزها- محدود به زمان خاصی نخواهد بود.[۲]
در سال ۱۳۸۰ نوبت به یگانهای موشکی سپاه رسید که به مقرهای منافقین در عراق حمله کنند. در این سال ۷۷ موشک به سوی اردوگاه منافقین در عراق شلیک شد که خسارتهای زیادی در پی داشت و طی آن و بنابر اقرار منافقین، به قرارگاههای حبیب، همایون، کوت، علوی و انزلی خسارتهایی وارد شد.
در نهایت عراقیها در شهریور ۱۳۹۵ تصمیم به اخراج منافقین از کشورشان گرفتند و در نهایت اعضای سازمان مجاهدین (منافقین) مجبور شدند اردوگاههای اشرف و لیبرتی را به مقصد کشور آلبانی ترک کنند.[۳]
** حزب دموکراتی که دموکرات نیست
تشکیل حزب دموکرات ایران به دهه ۱۳۲۰ شمسی بازمیگردد. در دوم بهمن ماه ۱۳۲۴ در محمع عمومی حزب دمکرات، قاضیمحمد به عنوان رئیسجمهور «حکومت خودمختار کردستان» جمهوری مهاباد را در زیر حمایت ارتش سرخ شوروی پایهگذاری کرد، اما این جمهوری دیری نپایید و پس از خروج نیروهای شوروی از ایران فروپاشید و قاضیمحمد نیز اعدام شد.
این حزب قبل از انقلاب اسلامی فعالیت زیادی نداشت و پس از پیروزی انقلاب، عبدالرحمن قاسملو وارد ایران شد و در فضایی آماده و مناسب فعالیت علنی حزب را اعلام کرد.
این حزب پس از انقلاب از دو جناح عمده سیاسی و نظامی تشکیل شده است. جناح سیاسی که در رأس آن غنی بلوریان از زندانیان بنام حزب توده در دوران شاه قرار داشت و مورد حمایت شوروی (سابق) بود. این جناح خواستار کسب موقعیت رسمی و تثبیت شده در منطقه کردستان بود. بلوریان تلاش داشت هر چه زودتر امتیازاتی از دولت ایران بگیرد و کردستان را به پایگاه کمونیسم روسی تبدیل نماید.
جناح نظامی به رهبری عبدالرحمن قاسملو تحت حمایت دولت بعث عراق و آمریکا قرار داشت و بیشتر به دنبال تضعیف دولت مرکزی و شکست انقلاب بود. عراق و آمریکا امیدوار بودند از طریق این حزب از حالت تهاجمی انقلاب ایران کاسته و آن را به عقبنشینی وادار سازند. در این راستا، عناصر حزب دمکرات روابط محکمی با پالیزبان و انصاری و از طریق آنها با ناتو و دولت عراق برقرار کردند در نتیجه عراق اسلحه در اختیار حزب قرار میداد و پالیزبان و سایر ایادی شاه بودجه مالی آن را تأمین میکردند.[۴]
حمله به پادگانهای نظامی و کاشت مین در سر راه نیروهای نظامی، ترور و ارعاب افراد بومی و غیر بومی، به آتش کشیدن امکانات دولتی و گرفتن مالیات از مردم، تجاوز به ناموس مردم و ... از جمله اقدامات حزب دمکرات و دیگر احزاب در کردستان بود.
** سرنوشت حزب دموکرات؛ تسلیم در برابر شهید کاظمی
این جنایات طی سالهای گذشته بیپاسخ نمانده است. سردار مشایخی یکی از دوستان و نزدیکان سردار شهید احمد کاظمی درباره محاصره حزب کردستان در اواسط دهه ۷۰ میگوید: «زمانی که سردار کاظمی فرمانده قرارگاه حمزه بود، نیروهای دموکرات و کومله عملیات نظامی مختلفی را در خاک ایران داشتند و برای پاسخ به این عملیات، و در شرایطی که آمریکاییها در عراق و کردستان عراق بودند، شهید کاظمی تصمیم گرفت که با حدود ۲ هزار نفر نیرو و همراه با ادوات و توپخانه، وارد خاک عراق شود.
وی افزود: سردار کاظمی و نیروهایش در روستای سنجق توپخانه را آماده کردند و نیروهای تروریست را وادار به تسلیم کردند. در آنجا توافقنامهای در دستور کارقرار گرفت که آنها اسلحه را زمین بگذارند و دیگر در داخل خاک ایران به عملیات نظامی دست نزنند.
وی ادامه داد: نکته مهم در این اتفاق تاریخی این است که شهید کاظمی و نیروهایش به سلامت داخل خاک عراق رفتند و با تروریستها برخورد کردند و سالم برگشتند و اگر چه در بازگشت نیروی هوایی آمریکا به مانور نظامی دست زد، اما درگیری و هزینه و خسارتی برای نیروهای ایران نداشت و این عملیات با موفقیت خاصی همراه بود.
به گفته همراهان شهید کاظمی در این عملیات، سردار کاظمی به تروریستها که در کوههای استان سلیمانیه عراق ساکن بودند میگوید که ما اینجا آمدهایم به شما یک پیام بدهیم یا اسحله خود را زمین بگذارید و دست از ترور و کشتار مردم بیگانه کرد ایرانی بردارید یا اینکه چنانچه نمیخواهید از اسلحه دست بکشید ما اینجا هستیم که با شما مبارزه کنیم و بجنگیم اکنون انتخاب یکی از دو روش با شماست.
تروریستها که از شهامت و شجاعت این سردار رشید اسلام گیج و مهبوت شده بودند اسلحه خود را زمین گذاشتند تا در کشور ایران بجای ترور و کشتار به کار سیاسی روی بیاورند که بتوانند فعالیت سیاسی انجام دهند.»[۵]
سردار سرلشکر محمد باقری رئیس ستاد کل نیروهای مسلح نیز به ذکر خاطرهای از اقدامات شهید حاج احمد کاظمی به عنوان فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران در مقطع زمانی سالهای ۷۴ تا ۷۵ پرداخته و میگوید: یک حادثه مهم در این مقطع زمانی رخ داد که نقطه تلاقی تمامی شهیدان عزیز به خصوص احمد کاظمی، سعید مهتدی، نبیالله شاهمرادی (حنیف) و شهید آذینپور بود که آن تهاجم مردانه به مرکزیت ضدانقلاب در شمال عراق و انجام عملیات علیه حزب منحله دموکرات و کومله و دیگر گروهکهای تروریستی بود که در آن زمان در اوج عملیات در داخل ایران قرار داشتند.
سردار باقری رئیس ستاد کل نیروهای مسلح تصریح میکند: هر چند در آن مقطع، سالها از دفاع مقدس میگذشت، اما ما همچنان در آن منطقه به دلیل حضور گروهکهای ضدانقلاب تلفات میدادیم. اما شهید کاظمی بعد از انجام مطالعات فراوان، دوستان خود را در قرارگاه حمزه جمع کرد و سردار شهید سعید مهتدی مسئول عملیات، سردار شهید حنیف معاون اطلاعات، سردار شهید آذینپور مشاور و سردار شهید یزدانی در این عملیات مسئول توپخانه بودند.
باقری با بیان اینکه این جمع فکور، آشنا به منطقه، مؤمن، مخلص و ایثارگر تا مدتی در این منطقه کار اطلاعاتی و طرحریزی عملیاتی کردند، افزود: این عزیزان به این نتیجه رسیدند که باید استراتژی خود را در منطقه عوض کرده و وارد فاز تهاجمی شوند.
وی ادامه داد: این طرح در حالی پیریزی شد که آمریکاییها شمال عراق را در کنترل خود داشتند و جنگندههای اف ۱۶ آنها بلاانقطاع در دستههای ۶ فروندی در بالای سر این منطقه پرواز میکردند به طوری که میشد صدای آنها را شنید و یا بر روی رادار مشاهده کرد و یا اگر فاصلهشان کم بود، آنها را با چشم دید.
این فرمانده عالیرتبه نظامی گفت: ضدانقلاب در این منطقه با کمینهای خود، مشکلات زیادی را بوجود آورد و در عین حال مرکزیت خود را در شمال عراق قرار داده بودند اما با طرحریزی که از سوی سرداران شهید سپاه صورت گرفت، مرکزیت آنها در عمق ۱۵۰ کیلومتری خاک عراق مورد تهاجم قرار گرفت که کاری بسیار جسورانه، با ریسک بالا اما تمامکننده بود.
باقری با تاکید بر اینکه این کار بزرگ به دست این سرداران شهید و رزمندگان دلاور سپاه صورت گرفت، یادآور شد: شهید احمد کاظمی ۲۰۰ دستگاه خودرو اعم از کامیون، وانت، جیپ، توپکش، توپخانه و کاتیوشا را به صورت یک ستون بزرگ وارد خاک عراق کرد، ادامه داد: خود سردار کاظمی، سلیمانی، حنیف و آذینپور بالای ارتفاعات عراق نقطه دیدهبانی گذاشتند و این یعنی آنکه این فرماندهان تا عمق منطقه دشمن پیش رفته، بالای سر پایگاه دشمن نشسته و شروع به هدایت آتش و فرماندهی کردند.
وی تصریح کرد: آتشی که این عزیزان بر سر دشمن ضدانقلاب ریختند آنقدر سنگین بود که آنها در خلال یک روز چندین بار پیام تسلیم دادند اما حاج احمد میگفت اینها فریبکارند و ما باید به کار خود ادامه دهیم.
سردار باقری یادآور شد: بعد از اجرای آتش و اتمام عملیات، سپاهیان اسلام با همان ستون از منطقه دیگری در شمال عراق خارج شدند به طوری که خون از بینی حتی یک نفر از رزمندگان ما نریخت.
باقری خاطرنشان کرد: نتیجه این عملیات آن شد که ضدانقلاب به گروههای مسلط معارض در شمال عراق (طالبانی) تعهد داد که دیگر در خاک ایران عملیاتی نظامی نخواهند کرد.[۶]
آخرین ضربشست به حزب دموکرات کردستان نیز مربوط به کمتر از ۲۰ روز پیش است که مقر این گروه تروریستی در کردستان عراق از با موشکهای سپاه پاسداران بمباران شد که آمارها از کشته و زخمی شدن حدود ۵۰ نفر از تروریستها حکایت داشت.
** جنداللهی که جندالشیطان بود
گروهک تروریستی جندالله را میتوان از محصولات شبکه القاعده عنوان کرد. مؤسس این گروه عبدالمالک ریگی تا قبل از سال ۱۳۸۲ در وزیرستان پاکستان با القاعده ارتباط داشت اما پس از آن با توجه به ایجاد ارتباط با آمریکا و همکاری به عنوان عامل ماموران اطلاعاتی و امنیتی آمریکا به تدریج از ارتباطش با القاعده کاسته شد و همچنین در قبال همکاری با سرویس اطلاعاتی و امنیتی ایالات متحده در منطقه حمایتهایی مالی دریافت کرد.
این شرور که طلبه اخراجی مدرسه علمیه «گشت سراوان» به حساب میآمد، به گفته خودش از ۱۹ سالگی اسلحه به دست گرفته و اقدام به عملیات تروریستی نموده است.
عبدالمالک قاچاقچیان عمده مواد مخدر منطقه بودند که با توجه به تمایل آنها جهت بوجود آوردن جبههای تازه در برابر نیروهای انتظامی و امنیتی استان از او استقبال کرده و با ارائه پول و اسلحه حمایت خود را نشان دادند.
این گروه به واسطه این حمایتها شروع به شرارت از طریق حملات مسلحانه، آدم ربایی، قتل، بمبگذاری و قاچاق مواد مخدر نمود.
قتلعامهای مردم در تاسوکی و دیگر شهرهای سیستان
در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۸۴ گروهک ریگی با لباس نظامی جاده زاهدان زابل را بست و مردمی را که در حال گذر بودند به شهادت رساند. گروهک صحنههای فجیع این اقدام خود را فیلمبرداری و در فضای مجازی منتشر کرد؛ قتلگاه تاسوکی یکی از تلخترین حوادثی بود که استان سیستان و بلوستان به خود دیده بود؛ شاید یکی از تلخترین وقایع رخ داده در آن، شهادت جابر قویدل بود، نوجوان ۱۲ سالهای که به دلیل یتیم بودن و نداشتن پدر و مادر در همان سن و سال کم به کارگری روی آورده بود تا بتواند خرج تحصیل و همچنین نان خواهر و برادر کوچکش را فراهم کند و درست در زمان عید نوروز که قرار بود برای خرید لباس نو و کادو برای خانوادهاش به زاهدان سفر کند به دام این گروهک خونخوار افتاد و به فجیعترین شکل ممکن به شهادت رسید.
در تاریخ ۷ خرداد ۱۳۸۸ بر اثر انفجار انتحاری در مسجد حضرت علیبنابیطالب زاهدان بیش از ۲۰ نفر در حین نماز خواندن کشته شدند. «عبدالخالق ملازهی» وابسته به این گروهک تروریستی کسی بود که با بستن کمربند انتحاری خودش را در مسجد منفجر کرد.
حرکت بعدی گروهک تروریستی جندالله، مجدداً انتحاری بود و این بار در مسجد جامع شهر زاهدان رخ داد، در این حادثه «عبدالباسط ریگی» معروف به اسلام جان و «محمد ریگی» معروف به جنیدجان عملیات تروریستی انتحاری خود را در مقابل مسجد جامع زاهدان انجام داده و به هلاکت رسیدند که متاسفانه این حادثه موجب شهادت بیش از ۲۰ نفر شد و صدها زخمی برجای گذاشت.[۷]
** سرانجام ریگی چه شد؟
سرانجام در اسفند ماه سال ۸۸ و در پی عملیات مقتدرانه نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران و در پی یک حرکت مدیریت اطلاعاتی ۵ ماهه، عبدالمالک ریگی در خاک ایران دستگیر و به دستگاه قضایی تحویل داده شد و در خرداد ۸۹ اعدام شد.[۸]
پینوشت:
[۱]- http://jeem.ir/api/article/۵۹۳
[۲]- http://fna.ir/W۷۶I۳۶
[۳]- http://www.tabnak.ir/fa/news/۶۲۱۹۲۶/
[۴]- http://yon.ir/NoGFb
[۵]- http://www.bultannews.com/fa/news/۲۳۸۲۲۸/
[۶]- http://www.asriran.com/fa/news/۱۵۲۱۶۹/
[۷]- http://snn.ir/fa/news/۳۱۶۸۵۱/
[۸]-http://www.habilian.ir/fa/vije/vijenameha/Vijenameha/v۰۰۶_amaliyate_entehari/page۰۴_۱۴.html